اسلام، شخصيت انسان ها را در وجود زن و مرد يكسان مي داند
آیتالله جنّتی
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین ولا سیّما خاتم النبین، ابوالقاسم محمّد، صلّی الله علیه و علی آله الی الابد (صلوات حضّار).
با تشکر، از خداوند متعال که این توفیق را نصیب ما کرد که برای اولین بار، یک کنگرهای دربارة مسائل مربوط به شخصیت زن و موقعیت زن در اسلام، با حضور جمع قابل توجّهی، از خواهران و برادران که در میان آنها، دانشمندانی هم بودهاند و با استفاده از مقالات و بیانات استادان و محققان و اندیشمندان، برگزار کنیم و امیدواریم که این سرآغاز یک حرکت در این زمینه باشد. و هم ما بتوانیم، به این حرکت ادامه بدهیم، و هم دیگران، این حرکت را تعقیب کنند که بسیار حرکت لازم و بجایی است.
موضوع کنگره، محدود به حجاب نیست
روز اوّل، اشاره کردهام که هر چند «حجاب» بعنوان موضوع کنگره مطرح شد. و محور بیشتر مسائل هم حجاب بود، ولی موضوع کنگره در واقع محدود به حجاب نگردید. و هم شخصیت والای زن، از نظر اسلام و از نظر انسانی، و هم مسائل دیگری، در ارتباط با حجاب تا جائیکه قابل طرح بود، خوشبختانه مطرح شد.
بعضی از خواهرها اظهر کردهاند که عنوان کردن حجاب و شرکت ما در این برنامه گویا یک حالت هتکی دارد. و شاید تلّقی کردهاند که ما میخواهیم به مخاطبین حاضر در جلسه، تفهیم کنیم که باید حجاب داشته باشند. در صورتیکه اینها همه بطور طبیعی، حجاب دارند و صحبت کردن از حجاب برای اینها، معنی ندارد، البته منظور از بحث حجاب در جمع خواهرانیکه محجّبه هستند، عمدتاً اینست که در درجة اول، خودشان به ارزش حجاب بهتر واقف شوند. ابعاد مختلف این ارزش را درک کنند، و در مرحلة بعد، یک قدرت دفاع از خودشان را پیدا کنند، و بتوانند از خودشان و از این حجابیکه مایة حضانت بیشتر شخصیت و وقار آنهاست، دفاع کنند. و حتی بتوانند دیگران را هم به حجاب، دعوت نمایند. و حجاب را، تبلیغ کنند. و این خواهرانیکه سروکار دارند با خواهران دیگری که احیاناً رعایت این پوشش اسلامی را نمیکنند، بتوانند آنها را هم، با الهامی که از این برنامهها میگیرند، کم کم به رعایت حجاب، دعوت کنند. و آنها را علاقمند به حجاب نمایند. و باز تکرار میکنم که موضوع بحث، تنها به حجاب محدود نمیشود. بلکه در مسائل زیادی را در برمیگیرند، که حجاب، یکی از این مسائل میباشد.
شخصیت انسان، چه چیزی است؟
راجع به اینکه این پوشش، در شخصیت زن چه مقدار دخالت و اهمیت دارد، باید اوّل برویم به سراغ شخصیت. و اینکه شخصیت، چه چیزی هست؟ اوّل، این را معین کنیم، بعد ببینیم چه چیزی، در بالا بردن این شخصیت، مؤثر میباشد. و چه چیزی به این شخصیت، زیان وارد میکند. و بهتر است در این زمینه، بطور کلّی شخصیت انسانرا مطرح کنیم. و اگر شخصیت زن را هم میخواهیم مطرح کنیم، در درجه اول، بعنوان یک انسان مطرح بکنیم.
بنابراین سؤال اینست که: شخصیت یک انسان اعمّ از زن و مرد، به چه چیزی است؟ آیا به یک شغل، حرفه و پیشهای است که در میان مردم، اسم و عنوانی دارد. و مردم دارندگان آن شغل را بدیده احترام نگاه میکنند؟ و یک شغلهایی را بعنوان شغل مثلاً آبرومند، میشناسند. و یک شغلهایی را غیر آبرومند، تلقی میکنند؟ و بنابراین هر انسانی از آنگونه مشاغل داشت، دارای شخصیت است، و هر انسانی، آن مشاغل را نداشت، دارای شخصیت نیست؟ اگر نوع تلّقی و برداشت چنین باشد. درباره زن هم، باید اینجور حساب کرد که اگر بتواند آنمقام را، آن شغل را و آن پُست برسد، و به آن شغل، دست بیابد، شخصیتش سقوط کرده است. و هر چیزی هم که سبب این سقوط باشد، مانع شخصیتش میشود، آیا نام و عنوان و شهرت، شخصیت برای اشخاص است؟ و افراد مشهور و نامدار، واقعاً با شخصیتند؟ و افراد گمنام بیشخصیتند! که الآن تقریباً گاهی – نمیخواهم بگویم همیشه – شخصیت را در این معنی بکار میبرند! و معمولاً جاهائیکه عنوان شخصیت ذکر میکنند، یعنی افراد مشهور و نامدار! که باز ببینیم چی در این قضیه مؤثر است؟ و برویم بسراغ دست یافتن به آن! و هر چیزی که مانعش باشد، مانع دستیابی به شخصیت تلقی بکنیم، و امثال اینگونه مسائل، پستها و مقامها.
در اسلام، شغل شریف و غیر شریف وجود ندارد
من تصور نمیکنم زیاد لازم باشد، در این موضوع توضیح بدهیم که شخصیت انسانی، به این چیزها نیست. زیرا هیچ شغلی معرّف و معیار شخصیت انسان نمیباشد و اصلاً در اسلام شغل شریف و ناشریف، وجود ندارد. شغل حلال و حرام هست. البته شغل حرام هم معمولاً و قهراً شغل نیست که شریف نیست. امّا از حلال و حرامش گذشته، شغلهایی که سبب میشود انسان، یک درآمد مشروعی داشته باشد، اینها همه از نظر اسلام، محترم میباشد. و دیگر یک شغل پست و پائین و یک شغل بالا و عالی، و کلاًّ تقسیمبندی اینجوری، در اسلام وجود ندارد.
از نظر مشاغل ما نمیتوانیم مخصوصاً با دید اسلامی – شخصیتی، برای کسی قائل بشویم. یا شخصیتی را از کسی سلب کنیم. از نظر مقام هم خیلی روشن است که با دید اسلامی – اینکه میگویم اسلامی، دید انسانیاش هم حتماً همین هست، و غیر از این نیست نمیتوانیم مقام را برای کسی، شخصیتی حساب بکنیم. و این از کارهای غلط میباشد. و لازمة این معنی، اینست که اگر مقام، شخصیت شد، چنانچه روزی حکم یک محکمه یا وزارت به کسی داده شد یکدفعه، شخصیت پیدا میکند. همان لحظهایکه این حکم امضا شد! روزی هم که این حکم را ازش گرفتند، این پست را ازش گرفتند، یکمرتبه از شخصیت سقوط مینماید! این، یک شخصیت انسانی نیست. ممکن است، حالا بعنوان یک شخصیت اجتماعی – که باز آنهم بنظر من صحیح نیست – تلقی بشود. ولی شخصیت انسانی نیست. شخصیت انسانی، به آن چیزی که منهای کارش – کارش هر چی میخواهد باشد- منهای محل سکونتش – هر جا که میخواهد، سکونت داشته باشد. پائین شهر باشد یا بالای شهر باشد – منهای لقب و عنوانش – که هر لقبی میخواهد بهش بدهند یا ندهند- و منهای شرایط خاص زمانی و مکانی و اجتماعی، در وجود خودش میباشد.
شخصیّت انسانی، در وجود خود انسان است
شخصیت انسانی، در وجود خود انسان است. هرجا که برود، با او هست. وابسته بچیزی نیست شخصیت، در داخل جیب، قرار نمیگیرد! شخصیت، در پارکینگ نیست، بعنوان ماشین! شخصیت در بانک نیست، بعنوان اندوخته و ثروت! یا در خیابانها و بیابانها بعنوان مستغلات، قرار ندارد! همه اینها خارج از وجود انسانها است. آنچه که در وجود انسان هست، در خواب همراهش، در پیری همراهش میباشد. و وقتی هم بمیرد، همراه خودش میبرد. این شخصیت انسانی است. حالا یا مثبت است یا منفی! و معمولاً شخصیتها را در مثبتها بکار میبرند. خوب، این شخصیت انسانی به چه چیزی است؟ ابتدا اینرا بشناسیم، بعد برویم ببینیم که آیا حدود شخصیت زن در اسلام، تا چه پایه رعایت شده است؟ و آیا حجاب، در این شخصیت، تا چه مقدار مؤثر میباشد؟
اگر شخصیت را ما، به صفات و ملکات و اخلاق انسانی بدانیم، و آن ارزشهای والای روحی و معنوی که در هر کدام از زن و مرد هست – و قطعاً هم غیر از این نیست – یعنی شخصیت را، به مقاومت و صبر و قدرت مقابله با حوادث و تسلیم نشدن در مقابل مشکلات و فائق آمدن بر مصائب و حوادث ناگوار در رسیدن به هدفهای بلند و بزرگواری و عفو و گذشت و سخاوت و حلم و بردباری و وقار و متانت و دوراندیشی و حجب و حیا و روح مهربانی و رأفت و امثال اینها که همه صفات انسانی است، چه زن و چه مرد، میتواند این خصائص و اوصاف را کسب کند. و استعداد، برای رسیدن به این شخصیت را دارد. و به حکم قرآن و تعالیم انبیاء علیهمالسلام که میان زن و مرد، در انسانیت فرقی قائل نمیباشند، چه اینکه قرآنبه این قضیه تصریح دارد «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء...» (نساء-1) آری اگر این را پذیرفتیم، نوبت به بررسی حدود شخصیت زن و نقش حجاب در آن میرسد.
قرآن کریم، صفات انسانی را دربارة مرد و زن، یکسان ذکر کرده
در اینجا لازم است نظر قرآن یا بطور کلّی دیدگاه اسلام را در اینخصوص، روشنتر تبین نمایم: از نظر اسلام، زن و مرد هر دو، انسانند پس هر دو، دارای استعدادهای انسانی هستند و هر دو، نسبت به آن چیزی که در شخصیت انسانی، مؤثر و مفید است و میتواند انسان را دارای شخصیت بکند، یکسانند. و هر دو میتوانند، به آن شخصیتها برسند. زن میتوانند، خداپرست باشد. مرد هم میتواند، خدا پرست باشد. این مایة همة ارزشها است که «إنّ اکرمکُم عِندالله اَتقیکمْ» هم مرد، میتواند باتقوا باشد. هم زن، میتواند با تقوا باشد. هم مرد، میتواند در مشکلات، صبور باشد. و خودش را نبازد، هم زن میتواند صبور باشد. هم مرد، میتواند راستگو و درستکردار باشد، هم زن، میتواند امین باشد. و هم مرد، میتواند بخشنده باشد. هم زن، میتواند بخشنده باشد.
و همین است که روز اول به آن آیه قرآن اشاره کردم. چون قرآن، همه این صفات را دربارة مرد و زن یکسان ذکر کرده است آنجا که میفرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ» (احزاب – 33) اینها صفاتی است که مایة ارزشهای انسانی است. و قرآن آنها را نسبت به زن و مرد هر دو یکسان ذکر کرده است. و بعد فرمود خدا، به همه، وعده اجر عظیم و مغفرت داده است.
از نظر اسلام، شخصیت انسانی در وجود زن و مرد، به لحاظ قوّه و فعل، یکسان میباشد.
بنابراین از نظر اسلام شخصیت انسانی در وجود زن و در وجود مرد از نظر قوه و فعل یکسان است.
به این معنی که همه، میتوانند بروند آن شخصیت والا و ارزشهای متعالی را کسب بکنند. و هیچ معنی هم، نه از نظر خلقت، نه از نظر فطرت و ساختمان وجودی و نه از نظر احکام و مقررات اسلامی، ندارند. با این حساب، اگر نگاه کنیم، میبینیم حجاب، نه تنها شخصیت زن را پائین نمیآورد، بلکه شخصیت زن را بمراتب بالا میبرد و آنرا مضاعف میکند. برای اینکه زن، با بیحجابی، در یک ورطهای میافتد که ارزشهای انسانی را، یکی پس از دیگری، از دست میدهد.
در این زمینه، کافی است که یک نگاه گذرا، به وضع دنیای بیحجابان بیاندازیم. دنیایی که اینقدر لجنزار شده. که دیگر خود آنهایی هم که در این لجنزار، زندگی میکنند و قاعدتاً شامه اشان پرشده -، دارد فریادشان، درمیآید، و اگر اوایل کار هم، این مسائل یک جاذبهای داشت، دیگر در این اواخر، عفونتش همه جا را گرفته است. و خیال نمیکنم، ضرورتی داشته باشد که ما بنشینیم اینجا، مضرّات آنرا بیان کنیم.
و در مسئله حجاب و بیحجابی، من دارم به این نتیجه میرسم که در عین اینکه بیان مضرّات بیحجابی، بعنوان یک فلسفه بوجود نیامده که ما بخواهیم، آنرا با فلسفه ردّ بکنیم. و با فلسفه حجاب را، بجای بیحجابی بگذاریم. نه، منشأاش فلسفه نبود. یعنی اینطور نبود که اندیشمندان متفکّران دانشگاهی و محققان انسانی، بنشینند و فکر بکنند که منافع بیحجابی و مضرّات حجاب چیست؟ و در نتیجه بیحجابی را بعنوان یک زیّ مفید و سودمند، ترجیح بدهند و ترویج نمایند.
فلسفه بافیهای فروید، بمثابه اشعار تریاکیها – پای منقل بود:
این را همه میدانند که اساس کشف حجاب در ایران، و در اروپا، این نبود که فلاسفه و اندیشمندان، بنشینند و بعد از بحث و گفتگوهای طولانی، به این نتیجه برسند بلکه باید اذعان کرد که این مسئله، رنگ سیاسی داشته! رنگ اقتصادی داشته! رنگ شهوانی داشته! و... یک وعده افراد آلوده به شهوت که برای آنها حجاب، بعنوان یک سدّ بسیار قدرتمند، مانع شهواتشان بوده و بیحجابی، زمینه را برای شهواتشان بنحو احسن فراهم میساخت. و یک عده همع سرمایهدارانی که بهترین وسیله، برای به جریان انداختن سرمایههایشان، یا در تولید، یا در توزیع، زنهایی بودند که خودبخود با حجاب نمیتوانستند، ابزار دست آنها قرار بگیرند. و هر چه بیحجابتر، بهتر میتوانستند، وسیلهای برای تولیدات آنها، یا برای فروش فرآوردههای آنها و با برای تبلیغ اجناسشان باشند! آغازگر، این پدیدة شوم بودند. تاریخ هم گویا و روشن است.
البته، بعدها، پس از این که این مسئله – بیحجابی – باب شد. و زنها هم به آن شکل کذایی درآمدند. بلکه آنوقت یک «فروید»ی هم پیدا شد. نشست و برای مردمش، خیالبافی کرد. مسائلی را در این زمینه، گفت: که چیزی جز هیزم کشی، برای این آتش برافروخته، نبود. حرف «فروید» در واقع مثل همان شعرهایی بود که تریاکیها وقتی پای منقل مینشستند، میگفتند.
این تریاک را یک تریاکی، از اول با فلسفه انتخاب نمیکند، هروئین را، با فلسفه انتخاب نمیکند. بلکه هوس است. خوشش میآید! مثلاً میبیند تریاک یک کیفی برایش دارد و نشئهای میآورد. لذّتی، میبرد، یا هروئین، به خیال خودش، مثلاً یک نشئهای دارد. اینرا بهمین دلیل، انتخاب میکند و بعد از آنکه پای منقل و تریاک، مینشیند شاعریش گل میکند. و آن اشعاری که دربارة تریاک میگفتند که بوی نسیم بهشتی میدهد! و امثال اینها را زمزمه میکند. فلسفهبافیهای فروید، آن شعرهای تریاکیها بود که بعد از اینکه دیگر تریاکی و آلوده میشوند. میخواهند یک شعری هم بگویند و یک فلسفهبافی هم بکنند. وگرنه آنها مسلّم نقشی در پیدایش بیحجابی نداشت.
خوب، اساس مسئله اینست. وقتی که این شد آدم دیگر ضرورتی حس نمیکند که بنشیند، با منطق، بیحجابی را رد کند. چون با منطق بوجود نیامده است که ما با منطق دفعش بکنیم. عرض کردم که در عین حال، ما تأیید میکنیم و تأکید میکنیم که باید منطق قوی خودمان را اعلام کنیم. و مواضع اسلامی را با دلیل و برهان ارائه دهیم.
برای نشر حجاب، باید الگوسازی کرد
در این زمینه ایران، با اروپا – که خاستگاه بیحجابی است – متفاوت است. در همة کشورهای اسلامی، بخصوص، در ایران انقلابی و دوران انقلاب، مسئله خاصّی وجود دارد که در هیچ جای دیگر نیست. در ایران و در کشورهای اسلامی، بهترین راه، برای تبلیغ «حجاب» و طرح ضدّ ارزش بودن، بیحجابی، الگوسازی است. و چون این مطلب، به بعضی از سؤالات هم مربوط میشود، مقداری توضیح میدهم:
بعضی نوشتهاند که برای نشر حجاب، غیر از این کنگره، غیر از سخنرانی، غیر از مقاله و مثال اینها، چه راههایی را پیشنهاد میکنید؟ در این رابطه آقای دکتر حدّاد عادل، تبلیغات غیرمستقیم را پیشنهاد کردند که به حق و درست است. و روی همین اصل، من خیال میکنم که برای نشر حجاب و تبلیغ، برضد بیحجابی، باید الگوسازی کرد.
دقت کنید! یکی از چیزهایی که در شرق و مخصوصاً در ایران، سبب شد که یک عده از زنها، به بیحجابی گرایش پیدا کنند، صرفنظر از مسئله اصلی که شهوات بود و اینکه بیحجابی میدان بازی است، برای تاخت و تاز شهوت-، این بود که وقتی دیدند در غرب صنعت آمد، علم آمد، اختراعات پشت سرهم آمد، وسایل رفاه زندگی آمد، و یک جهان تازهای در آنجا مشاهده کردند، و درهایی به رویشان گشوده شد، که در افق شرق وجود نداشت، آن جاذبة خیره کننده علم و صنعت و پیشرفتی که در علوم طبیعی بوجود آمد، و خدماتی که از این طریق، به بشر شد، پیدایش تسهیلات، در ارتباطات، مسئلة تلفن، تلگراف، مخابرات، وسائل نقلیة زمینی، هوایی، دریایی، مسئله نور، الکتریسیته، وسایل تسخیر، فضا، مسئلة مبارزه با بیماریها – بیماریهای مسری و صعبالعلاج – که یکمرتبه یک شهر را کلاًّ نابود میکرد و امثال این امور، اینها همه سبب شد که غرب، در نظر مردم شرق، یک عظمت، یک شکوه و یک جلوه خاصّی پیدا کند.
خودباختگی شرق در برابر غرب، شرقی را به تقلید کورکورانه واداشت:
شرقیها، خودشان را با آنجا مقایسه میکردند. خودشان را حقیر و عقبمانده و ناچیز، یافتند. خودشان را در مقابل این جلوههای عظیم علم و صنعت و فن، باختند. بعد خیال کردند، غربیها که اینهمه نبوغ و دانش و تخصص را از خودشان نشان میدهند، همه چیزشان و هر چه دارند، خوب است. و ما هر چه داریم بد است. و این یک حقیقتی است که در انسانها وجود دارد. در روانشناسی هم فلسفهی خیلی عمیقی دارد. یک مَثَلی هم هست که میگویند: «اذا اقبلت الدّنیا الی قومٍ اعارتهم محاسن غیرهم و اذا ادبریت الدنیا علی قوم سلبتهم محاسن انفسهم» وقتی دنیا به یک ملتی رو بیاورد، خوبیهای دیگران را به حساب آنها واریز میکند. و وقتی دنیا، به یک عدهای، پشت کند خوبیهای خودشان را هم از آنها سلب مینماید. خوبیهایشان فراموش میشود. در شرق یک چنین حالتی پیدا شد. خیال کردند وقتی که هواپیماهای غرب، خوب است، وقتی برقش خوب است، وقتی مبارزه با بیماریهایش خوب است – وقتی وسایل نقلیهاش خوب است و ... دیگر هر چه آنجا هست خوب است. ارتباطات زن و مردش، پوشش زنها، پوشش مردها، آرایش مردها، آرایش زنها – وسایل زندگی، ساختمانی، کیفیت مسکن آنها هر طور باشد خوب است! خیابان کشیهاشان و بالاخره همه چیز آنها خوب است! و قهراً در مقابل، ما هم هر چه داریم، بد است. برای اینکه آن خوبیها را، نداریم!
این خودباختگی شرق و بزرگ دیدن بیش از حد غرب، سبب شد که یک حالت تقلید کورکورانه در اینها بوجود بیاید و شرقی خیال بکند که حالا هر زنی که بیحجاب شد، میشود یک استاد دانشگاه مثلاً – چون در آنجا دیدند، استاد دانشگاه بیحجاب است! یا اینکه مخترع میشود، مکتشف میشود. چون فلان مکتشف در اروپا، زن بوده و حجاب هم نداشته است. و امثال اینها... و از طرف دیگر، هر زنی که حجاب داشت، دیگر نه درس یاد میگیرد! نه صنعت یاد میگیرد! نه علم یاد میگیرد! نه صنعت یاد میگیرد! نه علم یاد میگیرد! هیچی! هیچی! دیگر باید برود با بدبختی خودش بمیرد.
این مسئله سبب شد که برای آنها، بیحجابی یک ارزش تلقی گردد. و جاذبه زیادی پیدا کند. وزن بیحجاب اروپا، الگو شود.
مقایسة زن اروپایی با زن ایرانی اسلامی و ضرورت تغییر الگو
و الآن در این کشور و در کشورهای اسلامی اگر بخواهد وضع برگردد، باید الگو عوض شود. شیوة عوض شدن الگو، بهمین شکلی است که حالا دارد انجام میگیرد. روی این کار باید خیلی سرمایه گذاری بشود. یعنی ما باید زنهایی را در ایران تربیت بکنیم و بعد آنها را به دنیا معرفی کنیم. تا دنیا ببیند که در مقابل آن زنی که در غرب، اگر شوهرش مثلاً بیمار شد. و دکتر گفت: او دیگر برای تو شوهر نمیشود، «رهایش میکند و میرود»، در مقابل آن زنی که در اوایل ازدواج، هنوز به هیچ جا نرسیده، «ارتباط ناسالم با دیگران، پیدا میکند» و «بیمهری و بیوفایی، به شوهر نشان میدهد» و «با پول قابل خرید است». و در مقابل آن زنی که «در ناملایمات زود زانو میزند» و «گریه و نالهاش بلند میشود» و «خودش را میبازد»، در مقابل آن زنی که «هیچ تاب مقاومت، در مقابل سختیهای زندگی ندارد» و از جمله «اگر جنگی پیش بیاید، یکمرتبه سقوط میکند و از هستی ساقط میشود» و خصوصیات دیگری که آنها دارند! در مقابل آنها، در این مملکت، زنهایی پیدا شدهاند که شوهرانشان به جبهه میروند. بعضاً قطع نخاع میشوند. و برمیگردند. زنها، با همان وضعیت، تا پایان عمر، به پای آنها مینشینند و میسازند. در عین حال، یک کلمه که موجب رنجش شوهرع یا موجب دلسردی و احساس ضعف باشد، بر زبان جاری نمیکنند. و با کمال علاقه و وفاداری، به پای این شوهران نشسته، میگویند که تا دم مرگ، همراهتان هستیم.
باید زنان فداکار و وفادار اینچنین معرفی شوند، تا مردهایی که بیوفایی زنها را، در آنجا دیدهاند، بفهمند ارزش کجاست! نمونة دیگر، زنی است که حرکت میکنند در یک گوشه و کناری، در جبهه یا پشت جبهه، فعالیت میکند به رزمندگان خدمات میرساند، لباس خونی آنها را میشوید، ظروفشان را میشوید، در تهیة غذا برایشان، کمک میکند و اجمالاً با وجود مشکلات و مخاطرات احتمالی در جبهه که ممکن است ترکش بخورد و مجروح بشود، خدماتی ارائه مینماید و با چه سختییی زندگی میکند. وقتی هم که شوهرش از دست میرود، پسرش از دست میرود، «تنها منبع درآمدش و عنصر اداره کنندة زندگیاش به کلّی از دست میرود و راه دیگری هم ندارد در عین حال استوار، روی هدفش ایستاده، باز هم میگوید: اسلام. باز هم میگوید: خدا. باز هم میگوید: مملکت باز هم میگوید: ما، تسلیم نمیشویم! باز هم میگوید: ما، زیر بار زور نمیرویم!
تفاوت، از زمین تا آسمان است!!
در اینجا، اینها را نشان بدهیم و در مقابلش، زنهای آنجا (اروپا) را هم، نشان بدهیم که در جنگ جهانی دوّم وقتی که آلمان شکست خورد و متفّقین بر آنجا مسلّط شدند، زندگی به جوری وخیم شد که زنها، با یک دانه سیگار تسلیم میشدند! و بگوییم که بفرمایید، این زن اروپایی آلوده به شهوت شخصیت باخته معتاد به سیگار که در زمان جنگ چون سیگار، گیر نمیآید جز در دست سرباز متّفقین، برای بدست آوردن یک سیگار پیشنهاد تسیلم شدن میکنند!! و تسلیم میشود!!
و بعد زن ایرانی را هم نشان بدهیم که پسرش کشته شده برادرش کشته شده، شوهرش کشته شده، خانواده شهیدی است که چند تا شهید داده، در عین حال به همان قرصی هم ایستاده و میگوید ما، در مقابل دشمن، تسلیم نمیشویم. و فعالیتهایی هم، در جاهای مختلف میکند، در مسائل سیاسی مثلاً، در تظاهرات، در راهپیماییهای 22 بهمن و امثال اینها شرکت میکند، در هر مورد، وقتی ببیند یک کار مفیدی است، با حفظ حیثیت زنانگیاش و با حفظ عفاف خودش انجام میدهد. و با قدرت، پیش میبرد، و با شهامت، جلو میرود. و در مقابل همه دشمنان هم، مردانه ایستاده است.
اینها در اینجا، بصورت الگو دارند تربیت میشوند، و باید روی تربیت اینها بیشتر سرمایهگذاری کرد. و بعد، به دنیا معرفی کرد که بفرمائید! حالا به نظر شما آن زن – تربیت شدة اروپا -، دارای شخصیت است، یا این زن پرورش یافته در مکتب اسلام؟! آیا شخصیت زن اروپایی به چیزی غیر از این است که میرود یک هنر پیشه سینما میشود! یا آوازه خوان میشود! یا چنین میشود! یا چنان! که اصلاً نامدارانشان اینها هستند! آنهایی که در اوج قلّة شخصیت هستند، این زنها هستند! آیا اینها شخصیت هستند و دارای شخصیت؟! یا این زن؟ زن ایرانی مسلمان؟ این زنی که شوهرش، حتّی در غیر زمان از جنگ، وقتی پیر میشود از کار میافتد، یا بنّایی است که از روی داربست، سقوط میکند و پایش میشکند، هیچ اندوختهای هم ندارد این زن میرود رختشویی میکند و مرد را اداره میکند، بچه را مدرسه میبرد، بزرگش میکند و با تمام عفّت و با کمال مناعت و بزرگ طبعی، کارهایش را انجام میدهد و زندگی را اداره میکند! گاهی بچة یتیمش را بزرگ میکند! چهار تا بچه یتیم را!...
جهت معرفی الگوی جدید زن، باید شیوههای مختلف هنری را به کار گرفت
اینها را باید معرفی کرد. باید جهت معرفی اینها فیلم ساخت. باید اینهمه گذشت و فداکاری را، با هنر نشان داد. باید، در قالب قصّه نشان داد.
باید، در قالب شعر نشان داد.
هنرمندان ما، این مسئولیت را دربارة زن دارند که در این زمینه دست به خلاقیت بزنند. خود زنها، اگر بتوانند، باید در این زمینه کار بکنند. باید این مسئولیت را به دوش بگیرند. و معرفی بکنند که شخصیت زن، از نظر اسلام چیست؟ تا معلوم شود که اسلام، چه شخصیّتهایی را پرورده است.
من، معذرت میخواهم! وقت دیر شد. با اینکه مایل بودم زودر تمام بکنیم. حالا برای اینکه این سؤالات هم بدون پاسخ نماند هر چند بعضی از آنها در خلال حرفها پاسخ داده شد – تنها به تعدادی از آنها، بصورت فشرده و سریع میپردازیم:
فتنه بودن زن، مثل فتنه بودن فرزند است:
س- «چرا در بعضی از احادیث از زن بعنوان فتنه نامبرده شده است؟»
ج- ببینید تعبیر فتنه، اختصاص به زن ندارد در قرآن آمده (انما اموالکم و اولادکم فتنة) مال و فرزند، فتنه است. آیا ما از این آیه میفهمیم که مال بد است؟
یا اگر کسی هم، مال را بد بداند، بد است؟ و این آیه میخواهد از فرزند و فرزندداری، انتقاد بکند! و میگوید بابا بچه را رها بکنید؟ دیگر بچهدار نشوید؟ یا ازدواج نکنید؟
یا اگر میکنید، سعی بکنید بچهدار نشوید؟ برای اینکه بچه بد است! چون «فتنه» است؟ معنای فتنه، این نیست. معنایش این است که شما اگر ساخته نشده باشید، مال و فرزند ممکن است مایه دردسر بشود، مایة انحرافتان بشود مایه گمراهی بشود. محبت فوقالعاده، به مال و ثروت، محبت فوقالعاده به اولاد انسان را، به بدبختی میکشاند. ممکن است کسی برای تأمین آیندة بچهاش، رشوه بگیرد، دزدی بکند، اختلاس بکند، حلال و حرام بکند و امثال اینها آیه و حدیث میگویند مواظب باش که اگر محبت، دربارة بچه، حالت افراطی پیدا کرد، اگر مال دوستی، به حد مالپرستی و افراط رسید، یک چنین عواقبی دارد! حواست را جمع بکن اینجا محل خطر است، هوشیار باش، در واقع این یک هشدار باش است.
در زن هم همینطور است. زن هم یک چنین وضعی دارد، که اگر مرد رعایت نکند، حدودی را که باید رعایت کند، و نداشته باشد، آن صفاتی را که باید داشته باشد، زن برایش یک منشأ خطر میشود و حتماً باید به او هشدار دارد که مواظب باشد! بنابراین، این انتقاض از زن نیست و تحقیر زن به حساب نمیآید.
خانه، اساسیترین جایگاه نقشآفرینی زن به شمار میرود
س- «چرا ماندن زن در کنج خانه، بهتر از بیرون رفتن او است؟ و روایت (مسجد المرئة بیتها) را چگونه معنا میکنید؟» ج- این نکته را نباید غفلت کرد که از نظر اسلام – نظر اسلام که میگویم، یعنی واقعیت این جهان، که نظریات اسلام و آنچه در اسلام است، همه کشف این واقعیتهاست و نشان دادن این واقعیتها به انسان است-، بله اینجوری است نظر اسلام که زن، به مناسبت وضع خاص خودش که حتماً باید فرزند تربیت بکند، حتماً باید زندگی را اداره بکند اگر زن بتواند به این قبیل وظائفش برسد، یعنی: همینگونه که روایت دارد، خوب شوهرداری بکند، خوب فرزندداری بکند، بالاترین خدمت را، به جامعه کرده است و من روز به روز بیشتر باورم میشود که اگر جامعهای خواست رشد بکند، تکاملی داشته باشد، و به سعادت برسد، حتماً باید دربارة زنها، سرمایهگذاری زیادی بکند زیرا نه آن فرزندی که مادری فاسدالاخلاق دارد، به طور معمول میتواند خیلی رشد بکند، و نه آن شوهری که زنی اینچنین دارد، اولاد بطور عمده دست پروردة دست مادر است، و اخلاق و تربیتهای مادر است که بیشتر در او اثر میکند.
اگر زنی بخواهد واقعاً تربیت فرزند بکند، واقعاً شوهرداری بکند – برای اینکه آن شوهر – بتواند کار خودش را انجام بدهد، و آن وظایفی را که، خدا در کتاب فطرت برایش تعیین کرده، عمل بکند – نمیتواند مثل یک مرد، اهل کوچه و بازار باشد. به هیچوجه نمیتواند! زنی که بیشتر بخواهد به خارج خانه بپردازد یا باید دور بچهداری را خط بکشد، دور زندگی و خانهداری را خط بکشد، این یک مسئله است. روایات ما ترجیح میدهد که زن در داخل خانه بماند، به این مسائل برسد.
البته معنای این رجحان، منع کلی نیست که از منزل بیرو نرود یک دیوار آهنی اطراف خانه بکشد و همیشه داخل خانه بماند! حرف روایت این است که آنگونه که مرد، اهل زندگی بیرونست، اول صبح که از خواب بلند شد و صبحانهاش را خورد میرود به جنگ زندگی در بیرون، شب برمیگردد، زن نمیتواند اینجور باشد، به صلاح او نیست که اینجور باشد، در عین حال، منع کلی هم نکرده است. من این را بعداً عرض میکنم.
منع حدیث، ارشادی است نه الزامی
این حدیث فقط ارشاد میکند، که اگر این کار را کردی، ضربه میخوری! زندگیت ضربه میخورد! شوهرت ضربه میخورد، بچههایت، ضربه میخورند، با این همه، اگر یک زنی، خواست اینطوری باشد، فرض کنید که شوهر کرده، بچه هم دارد و بچه اشرا فرض کنید مادرش، پرستاری میکند، خواهرش پرستاری میکند. حالا استثنائاً یک طوری هم هست که میتواند، چنین بچهای را با مشکل بزرگ بکند و ضمناً هم برود بیرون، کار بکند، این را اسلام منع نکرده است. حرام نیست برای زن که شغل بیرون خانه داشته باشد اصلاً حرام نیست.
من خیلی متأسف هستم از اینکه آخر وقتمان است خیلی وقت کم است وقت نماز است ولی با اینحال باید تأکید کنم که ما به صورت واجب کفایی نیاز داریم که بعضی از زنها بروند یک تخصصهایی غیر از خانهداری، کسب کنند، مثلاً ما، ماما میخواهیم، ماما، زن باید باشد یا مرد؟ مرد که صحیح نیست مامایی بکند پس مامایی کار زن است، خوب اگر بخواهیم مامای زن داشته باشیم، حتماً باید درس بخواند، حتماً باید با سواد شود.
برخی تخصصهای زنانه، بصورت واجب کفایی مطرح است
دکتر زن، جراح زن، و ... مورد نیاز جامعه اسلامی است چرا باید زن را یک مرد جراحی کند! البته اگر یک جایی، جانی در خطر باشد، زنی هم نباشد، مرد جراحی میکند ولی در شرایط آزاد چرا؟ اگر بتوانیم اینقدر جراح زن، درست بکنیم که همه جراحیهای زنها را، انجام بدهند، بلکه کل معالجاتی را که تماس مستقیم با بدن زن دارد در اختیار زنها بگذاریم، از نظر اسلام این لازم نیست؟ اینجاست که طبعاً باید اعتراف بکنیم که کسب چنین تخصصهایی به صورت یک واجب کفایی مطرح است و باید زنهای ما در فنون لازم و در ارتباط، با مسائل معالجات زنها، تخصص پیدا بکنند.
خیاطی هم همینطور است، اینجور نیست که هر زنی، خودش لباس خودش را بدوزد: زنهایی هستند که میخواهند، لباسهایشان را بدهند به خیاط، مثل مردهایی که میخواهند، لباسهایشان را بدهند به خیاط. خوب حالا خیاط، مرد باید باشد یا زن؟ معلوم است که اگر خیاط مرد باشد، میخواهد اندازهگیری بکند، میخواهد امتحان بکند، و از امثال اینها، مفاسد پیدا میشود. مسلم باید زنهای خیاط هم باشند. باید زنهای آرایشگر باشند. و همینجور بسیاری از کارهایی که حتماً ارتباط با زنها دارد، و اگر زن در سر این کارها نباشد مرد باید تصدی بکند، و آن مشکلات پیش میآید. پس کار زنها از نظر اسلام، به معنی کلی ندارد، بلکه اسلام بعضی جاها هم حتماً کار خانمها را ترجیح میدهد.
تقسیم کار زن و مرد، به داخل و خارج خانه، یک تقسیم عادلانه و مصلحت بینانه است
اما اصولاً و اساساً مبنای زندگی از نظر اسلام، این است که زنها در خانه، به تربیت فرزند به پردازند به شوهرداری و تأمین زندگی و آسایش شوهر، بپردازند. و مردها، کارهای بیرونی را بکنند. و این، یک تقسیم کاری است که هر کدام هم، شخصیتشان و هویتشان، در همین رابطه تأمین میشود.
چه کسی ارزش یک زن و مردی را که یکی میرود مثلاً بیرون، بنایی میکند، و شب میآید، مزدش را میآورد و داخل خانه خرج میکند از ارزش آن دیگری که در خانه نشسته، بیرون نرفته، و بچه را تربیت کرده و پسر و دخترهایی را با اخلاق انسانی تربیت کرده ارزش آن اولی بیشتر است؟ راستی چه کسی چنین ادعایی کرده است؟ که آن مرد، چون بیرون رفته و دیوارکشی کرده و سقف زده، یا راهسازی و مهندسی کرده ارزش بیشتری آفریده و آن کسی که در خانه نشسته ارزش کارش کمتر است؟
از اینجا باید توجه کرد که کدام کار، اهمیتش بیشتر است؟ محصول کدام کار بیشتر است؟ آیا محصول آن دیوار و سقف و سایه بالای سر بیشتر است یا محصول و جود این یک انسان!
با اخلاق با معنویت با شرف و با فضیلت؟ بنابر این، با خانه نشستن، شخصیت، پائین نمیآید. و با بیرون رفتن هم، شخصیت بالا نمیرود، خانه نشستن مسئلهاش این است که عرض کردم.
سن و سال ملاک ازدواج نیست و جنبة پیشنهادی دارد
س - «آیا ازدواج در سنین پایین- که پیشنهاد بعضی از سخنرانان کنگره بود – باعث بسیاری از نسازگاریها، در زندگی نمیشود؟»
ج- طرح مسئله ازدواج در سنین پایین بعنوان یک راه حل، خیلی عملی بنظر نمیرسد.
چنین نیست که آدم بخواهد بگوید که حتماً باید، در همه شرایط، دختر، نه ساله شوهر بکند. و پسر 15 ساله زن بگیرد. مطلب این نیست! بلکه این سن، سنی است پیشنهادی که میتواند پس از این سن به بعد، زن بگیرد. و دختر شوهر بکند، زیرا علاوه بر اینکه پسر و دختر باید رشد داشته باشند جهات دیگری را هم باید در نظر گرفت. باید جمعبندی کرد. و در جمعبندی باید دید، آیا رجحان با ازدواج کردن است یا خیر؟ عموماً رجحان با ازدواج است، برای اینکه فسادی که از این ازدواج نکردن پیدا میشود، خیلی بالاست. اخلاق پسر و اخلاق دختر، فاسد میشود، و این فساد اخلاقی برای همیشه میماند. اما در عین حال اگر بعضی جاها، مشکلاتی داشت و یک زیانها و خسارتها و مشکلاتی بر سر راه بود آنجا حتماً پسر و دختر باید تحمل تجرد را بکنند. و خودشان را حفظ نمایند، تا مشکلات و موانعشان رفع بشود.
امیدوارم که این بحثها ادامه پیدا کند
من بیشتر ادامه نمیدهم، با اینکه خیلی حرف برای گفتن داشتم. و قطعنامه هم خوانده میشود.
امیدوارم که ما بتوانیم این بحثها را ادامه بدهیم شما هم به ما کمک بکنید، بلکه انشاءالله این مسئله را که مخصوصاً مستمسک طعن وارد کردن نسبت به اسلام است و به این بهانه، راجع به رفتار و برخورد اسلام با زن، حرفهای یاوهای میزنند، روشن بکنیم و به دنیا اعلام کنیم: زنی را که اسلام تربیت میکند، در عالم مثل و مانند ندارد.
و امیدواریم که خداوند، انشاءالله ما را هر چه بیشتر، به ادامة راه ائمه اهل بیت علیهمالسلام و فاطمه زهرا سلامالله علیها موفق بدارد.
و خداوند انشاءالله فرج امام عصر (عج) را نزدیک فرماید. و ما را از انصار و یاران آن بزرگوار، مقرر فرماید. و عزیزان ما را در جبهه انشاءالله به پیروزی نهایی، هر چه زودتر نائل فرماید.
دیدگاه و تشکر یک خانم ژاپنیالاصل، نسبت به کنگرة اسلام و زن
در اینجا، یک خانم ژاپنی مسلمان که تابعیت ایران را پیدا کرده، نوشته است که از برگزاری کنگره اسلام و زن که وسیله ارزشمند و مفیدی بوده بسیار تشکر میکنم. در جامعه ژاپن که پیشرفت علم و تکنولوژی، چشمگیر است، فساد اخلاقی و جنایت نیز رو به افزایش میباشد. و برای نوجوانان بسیار خطرناک است من ریشه آنرا، عدم معنویت، در جامعه میدانم. در صورتیکه در کشورهای پیشرفته صنعتی مثل فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آلمان، خانه فرهنگ ایران وجود دارد ولی در ژاپن وجود ندارد. آیا سازمان تبلیغات اسلامی لازم نمیداند که آنجا شعبهای داشته باشد؟ چشم ایجاد شعبة سازمان در آنجا، مرهون توفیق الهی است. سازمان تبلیغات مایل است اگر خدا توفیق بدهد در چین هم شعبه داشته باشد و به نسل مسلمان چین هم، خدمات فرهنگی – اسلامی را عرضه نماید.
والسلام علیکم و رحمة الله