كلمات كليدي : اصول مطالب، ماي شارحه، ماي حقيقيه، هل بسيطه، هل مرکبه، لم ثبوتي، لم اثباتي
نویسنده : مهدي افضلي
پرسشهای علمی که برای انسان پیدا میشوند سه دسته کلیاند: مطلب ما، مطلب هل و مطلب لم و هر یک به دو قسم تقسیم میشود. مای شارحه و مای حقیقیه، هل بسیطه و هل مرکبه، لم ثبوتی و لم اثباتی. انسان وقتی در زندگیاش با کلمات جدید مواجه میشود برای آنکه نسبت به آن شناخت حاصل کند مراحل مختلفی را طی میکند. اگر این واژه به لحاظ لفظی نیز برای او روشن نباشد و نداند که آنرا برای کدام معنا وضع و قرارداد کردهاند، نخست در پی آن بر میآید که معنای آن را بداند، از باب نمونه زبان آموزی که برای اولین بار کلمه "ماء" را میشنود، از معلمش میپرسد "ماء" یعنی چه؟ معلم در جواب او "ماء" را به فارسی ترجمه میکند، ماء یعنی آب. چون آب برای نوآموز آشناست، در این صورت تصویری از "ماء" در ذهنش ایجاد میشود. چنین کاری را تعریف لفظی مینامند، که در آن یک لفظ با لفظ دیگر که برای مخاطب شناخته شده تر است تعریف میشود.
وقتی از مرحله شناخت معنای لفظ عبور کرد، در مرحله بعدی به پرسش از ماهیت معنا میرسد، چیزی را که "اسم" از آن حکایت میکند، میخواهد به تفصیل درک کند. پرسش چنین طرح میشود: آب چیست؟ در این صورت معنا را میداند، میخواهد حقیقت معنا برایش روشن شود، در جواب این پرسش میتوان از اموری استفاده کرد که در بحث حد بیان میشود، یا جنس و فصل قریب، یا فصل قریب یا خاصه همراه با جنس قریب یا بعید ذکر میشود که آنرا حد تام، حد ناقص، رسم تام و رسم ناقص مینامند. از باب نمونه در تعریف آب گفته میشود: "جسم سیال بارد بالطبع و رافع عطش"، تعریفی متشکل از ذاتیات و عرضیات، اعم از اینکه تنها ذاتیات یا تنها عرضیات آورده شود یا ترکیبی از ذاتیات و عرضیات باشد، با رعایت معیارهای خاص را "تعریف حقیقی" مینامند. البته برخی از منطقدانان آنرا "تعریف شرح الاسمی" نیز نامیدهاند.
وقتی در پاسخ به سوال از حقیقت معنا به جای آنکه معیارهای مورد نظر برای تعریف مراعات شود، به صورت اشتباه چیزی دیگری بیان شود، مثلا در پاسخ به سوال "نخل چیست؟" اگر گفته شود: "درخت" این پاسخ ذیل هیچیک از اقسام تعریف داخل نیست، لذا مخاطب بار دیگر بر میگردد و میپرسد کدام درخت؟ این پرسش را به "مطلب ای" به معنای کدامین، مینامند که در آن یک چیز از انواع دیگر با ذاتیات یا عرضیات متمایز میشود. از باب نمونه گفته میشود درختی که از آن خرما استحصال میشود.
اگر حقیقت یک چیز برای انسان معلوم باشد و او بخواهد بداند که آیا آن چیز وجود دارد یانه، در این صورت با ادات پرسشی دیگر پرسش خویش را آغاز میکند. فرض کنیم کسی میداند که حقیقت فرشته چیست، ولی نمیداند که آیا وجود دارد یا نه؟ چنین میپرسد: "هل الملک موجود؟"، "آیا فرشته وجود دارد"؟ این نوع پرسش نزد منطقدانان به "مطلب هل بسیطه" نامیده میشود.
حال فرض کنید کسی میداند که چیزی وجود دارد، ولی حقیقت آن را نمیداند، اگر بخواهد از حقیقت آن بپرسد باز هم با کلمه "ما" یا همان "چیست" میپرسد، از باب نمونه میداند چیزی دیگری در وجود او غیر از بدنش هست و او منحصرا همین بدن نیست، اما نمیداند، چیست؛ این بار "ما"یی که در پرسش قرار میگیرد، "مای حقیقیه" نام دارد، پاسخی که از مای حقیقیه داده میشود، همان است که در پاسخ از مای شارحه داده میشد. تفاوتشان صرفا در این است که پرسش با "مای شارحه" منطقا پیش از علم به وجود قرار دارد، ولی پرسش با "مای حقیقیه" پس از علم به وجود است.
اگر هم وجود یک شی را میدانست و هم حقیقت آنرا، ولی میخواست از صفت یا حالتی از اوصاف و حالات آن بپرسد در این صورت نیز با "هل" پرسیده میشود، ولی آنرا "هل مرکبه" مینامند، در مقابل سوال از اصل وجود که "هل بسیطه" نامیده میشد. اصطلاحا گفته میشود در هل بسیطه پرسش از ثبوت شیء است، اما در هل مرکبه از ثبوت شیء لشیء، مثلا پرسیده میشود آیا آب رنگ دارد؟
آخرین مرحله نیز پرسش از علت است، در این صورت یا پرسش از علت حکم و تصدیق است، یا افزون بر آن از علت وجود نیز پرسیده میشود. اگر پرسش از حکم به تنهایی باشد آنرا "لم اثباتی" و اگر پرسش از علت وجود نیز باشد آنرا "لم ثبوتی" مینامند. در لم اثباتی مثلا گفته میشود: "چرا عسل رنگ دارد؟"، اما در لم ثبوتی گفته میشود: "چرا آهن بر اثر حرارت منبسط میشود؟"
آنچه بیان شد اموری است که نزد منطق دانان به مطالب بنیادین (اس المطالب) و اصول المطالب نامبردار است، مطالب دیگری نیز هستند که با کیف(چگونه)، کم(چه مقدار)، متی(کی)،این (کجا)، من(چه کسی) و مانند آن پرسیده میشوند، ولی به دلیل آنکه صرفا در موارد خاصی کاربرد دارند اولا اهمیت چندانی ندارند، ثانیا با "هل مرکبه" میتوان از همه آنها بینیاز شد.