دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فعالیت های سیاسی آیت الله ناصر مکارم شیرازی

No image
فعالیت های سیاسی آیت الله ناصر مکارم شیرازی

حضور در عرصه هاى انقلابى

آیت الله مکارم در صحنه هاى گوناگون انقلاب حضور مستمر و متعهدانه داشت و امضاى ایشان در ذیل بیانیه ها و اعلامیه هاى مدرسان حوزه قم به مناسبتهاى مختلف، گویاى این حقیقت است، مانند:

1 - اعتراض به ادامه زندانى شدن امام خمینى، اسفند 1342.

2 - نامه فضلاى شیرازى به هویدا نخست وزیر وقت در اعتراض به تبعید امام، اسفند 1343.

3 - نامه مدرسین حوزه علمیه قم به امام در پى انتقال ایشان از ترکیه به نجف، مهر 1344.

4 - تسلیت به امام در رحلت آیت الله حکیم. خرداد 1349.

5 - تلگراف تسلیت مدرسین و فضلا به امام به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى، آبان 1356.

6 - اعلامیه اساتید حوزه در قیام خونین 19 دى 1356.

7 - اعلامیه اساتید حوزه در جهت افشاى جنایتهاى رژیم شاه، 25/3/1357 .

8 - نامه از تبعیدگاه به آیت الله گلپایگانى در مورد تبعید علما 31/4/1357.

9 - اعلامیه اساتید پیرامون توطئه رژیم در ایجاد اختلاف 8/8/1357.[3]

بعد از آنکه در 17 دى ماه 1356 یکى از روزنامه هاى کثیر الانتشار به ساحت حضرت امام اهانت کرد، طلاب و فضلا به عنوان اعتراض به منازل مراجع تقلید و اساتید بزرگ مى رفتند و از آنها چاره جویى مى کردند. از جمله وقتى خدمت آیت الله مکارم در مدرسه امیرالمؤمنین رسیدند، ایشان طى سخنرانى صریح از حرکت آنان حمایت جدى کرد و ایادى رژیم ستمشاهى را به باد انتقاد گرفت، به طورى که ساواک ایشان را به عنوان محرک مردم براى قیام بر ضد امنیت کشور دستگیر و به چاه بهار تبعید کرد.

ایشان در شرح و تفصیل این واقعه تاریخى مى نویسد:

«روز 18 دیماه روز پرهیجانى در قم گذشت، و همه مراجع قول دادند براى رفع این توهین اقدام کنند، روز بعد کار بالاتر گرفت، و سیل جمعیت افزونتر شد، آن روز برنامه این بود به خانه هاى «اساتید حوزه علمیه» بروند و چنین شد، از جمله سراغ این جانب در مدرسه امیرالمؤمنین(علیه السلام)آمدند، داخل و خارج مدرسه و خیابان از جمعیت موج مى زد و من در سخنرانى کوتاهى که کردم نخست از یکپارچگى و وحدت جمعیت و مشت محکمى که مردم بر دهان نویسنده مقاله و همفکران او زده بودند تشکر کردم و گفتم با این کار نشان دادید این گونه هتاکى ها بعد از این بدون جواب نخواهد ماند و به این ارزانى که آنها گمان مى برند تمام نخواهد شد .

سپس اضافه کردم اگر بزرگ قوم را این چنین هتک کنند، چه احترامى براى دیگران مى ماند« اگر باید بمیریم همه با هم بمیریم، و اگر بنا هست زنده بمانیم همه با هم زنده بمانیم»

این جمله که بعد براى بسیارى شکل شعار به خود گرفته بود یکى از اسناد معتبر تبعید من به چاه بهار بود و رئیس امنیت قم آن را به عنوان دعوت به قیام بر ضد امنیت تفسیر مى کرد

به هر حال آن جلسه تمام شد، اما عصر، هنگامى که طلاب و جوانان از خانه اساتید با آرامش کامل و حتى بدون کوچک ترین شعار (چون آن روز نه تنها شکستن شیشه ها معمول نشده بود هنوز شعارهاى خیابانى نیز در کار نبود) باز مى گشتند، مورد هجوم مأموران پلیس واقع شدند و براى نخستین بار در این حوادث، خون عده اى بى گناه سطح خیابان را رنگین ساخت

مأموران امنیتى قم، براى تبرئه خود از این خشونت و کشتار بى سابقه، طبق معمول دست به کار پرونده سازى شدند و طبق رأى «کمیسیون امنیت اجتماعى» که زیر نظر فرماندار و چهار تن دیگر از رؤساى ادارات تشکیل مى گردید این جانب و شش نفر دیگر آقایان در حوزه علمیه قم و چند نفر از تجار محترم بازار را محرکین اصلى این حادثه معرفى کردند و حکم تبعید سه ساله (حداکثر تبعید) را براى همه صادر کردند.

رئیس ساواک قم هنگامى که در اطاقش به من اعلام کرد باید به تبعیدگاه بروم، گفتم اى کاش آن کس که این حکم را صادر کرده این جا بود تا با او سخن مى گفتم.

بى تأمل گفت: آن کس منم! بفرمایید.. (و آن جامفهوم کمیسیون امنیت اجتماعى را فهمیدم)

گفتم: هر حادثه اى را به ما نسبت مى دهید. این حادثه را خودتان آفریدید، و همه مى دانند، مگر شما وکیل مدافع آن مقاله نویس هستید؟ خاموش کردن این آتش راه ساده اى داشت، مى آمدید از آن مقاله عذر خواهى مى کردید و مى گفتید آن نویسنده غلط کرده، جبران مى کنیم، چرا به خاطر اعتراض قانونى مردم به یک نویسنده مزدور، مردم را به گلوله بستید؟ گفت: واقع این است که ما هم نفهمیدیم به چه منظور آن را نوشته اند؟ و چه کسى نوشته؟... به هر حال مطلب از اینها گذشته بفرمایید...(به سوى تبعیدگاه)

گفتم کجا؟

گفت: بعداً روشن مى شود

سرانجام پس از حدود 50 ساعت راه پیمودن به بندر چاه بهار، در مرز پاکستان و در ساحل دریاى عمان، یعنى دورترین نقطه کشور رسیدیم، خسته و کوفته و بیمار گونه و در طول راه کراراً به یاد منشور جهانى اعلامیه حقوق بشر (و روز و هفته اى که در سال بدان اختصاص داده ایم) بودم معلوم شد مأمورین ما هم دل پردردى از اوضاع دارند ولى بنا به اظهار خودشان راه فرار ندارند.

«... با این که در نقاط دیگر برف مى بارید و بهمن ماه بود در چابهار از کولر استفاده مى کردند اما بومى ها که اکثرشان بلوچ هستند مى گفتند هوا سرد شده گرما موقعى است که از سر انگشتان انسان قطره قطره عرق مى چکد و مغز سر را به جوش مى آورد، هوا شرجى مى شود و لباس ها خیس و از برگ درختان و هواى بدون ابر، مانند باران، آب فرو مى ریزد.

در گوشه و کنار و حتى در داخل این «شهر کوچک مرزى» زاغه ها و آلونک هایى به چشم مى خورد که نه برق داشت و نه آب، و نمى دانم با این حال در تابستان چه مى کردند؟ اما همان روزها در جراید عصر تهران، که بر اثر بعد راه، گاهى پس از یک هفته به دست ما مى رسید خواندم: بنا هست در کنار بندر چاه بهار یک پایگاه عظیم دریایى بسازند و با آن، مجموعه پایگاه هاى سه گانه «هوایى» و «زمینى» و «دریایى» تکمیل گردد. هزینه آن چهار میلیارد بود، هر چه بود مشهور در میان مردم محل چنین بود که پایگاه در کنترات آمریکایى هاست و حتى شرط کرده اند مجبور به استخدام یک کارگر ایرانى نباشند.

اما معلوم نبود این پایگاه عظیم، با آن هزینه سرسام آور، براى چه ساخته مى شد؟ و در برابر کدام دشمن سرسخت و عظیم بود؟ آن هم در منطقه اى که آب آشامیدنى نداشت و آب لوله کشى آن به قدرى شور بود که به هنگام شست شوى صورت، چشم را آزار مى داد.»

«... مردم چاه بهار - مانند سایر نقاط کشور - از نظر مذهبى نیز محرومیت شدید دارند، و باید اعتراف کنم که اگر مرا به آن جا نفرستاده بودند با پاى خود نمى رفتم و چه خوب شد که رفتم و از نزدیک دیدم و مسئولیت ها را درک کردم.

البته به مقدار توان به مسجد و برنامه هاى مذهبى تا حدى سر و سامان داده شد، کتابخانه اى به کمک و همت یکى از آقایان تاسیس شد، در بعضى از جلسات دینى که داشتم هشتاد درصد برادران اهل تسنن شرکت داشتند، و نیز با علماى مذهبى آنها در محیطى پر از تفاهم صحبت مى کردیم و بسیارى از مسائل مملکتى نیز در این میان روشن مى شد که در این مختصر شرح آنها ممکن نیست.

یکى از اهالى مى گفت ما باید خدا را شکر گوییم و به آنها که شما را این جا فرستادند دعا کنیم و الا ما کجا و این برنامه ها کجا!»

مهاباد تبعیدگاه دوم

ساواک بنا به دلایل نامعلومى محل تبعید ایشان را تغییر داد و پس از مدتى او را به شهر مهاباد منتقل کرد. آیت الله مکارم در این باره مى گوید:

«50 روز در چابهار گذشت، اواخر اسفند بود، هوا به سرعت رو به گرمى مى رفت، بدنها عرق سوز شده بود! و نگران فرا رسیدن بهار و تابستان بودیم که ناگهان فرمان حرکت به سوى «مهاباد» در شمال غربى کشور، صادر شد، با دو مأمور یکى شیعه و دیگرى سنى، یکى مسلسل بدست و دیگرى با اسلحه کمرى، یکى حرف زن، و دیگرى تیرانداز ماهر، با مقدار زیادى فشنگ اضافى، این فاصله سه هزار و دویست کیلومترى را در مدتى قریب به یک هفته پشت سرگذاشتیم، و در میان برف و سرما وارد مهاباد شدیم!

با این که قانون تبعید (اقامت اجبارى) مى گوید: شخص تبعیدى هیچ گونه محدودیتى نباید داشته باشد، و آزادى او از هر نظر تأمین گردد، ما در مهاباد به عکس چابهار، هیچ گونه آزادى نداشتیم.

ندانم کارهاى رئیس شهربانى، و فرماندار سبب شده بود که مردم از هرگونه تماس با ما وحشت داشته باشند، حتى کسبه در فروختن جنس به ما احتیاط مى کردند، دکتر محترم دندانسازى را تحت بازجویى قرار دادند که چرا دندان ما را اصلاح کرده، هیچ کس بدون اجازه ساواک جرأت اجاره دادن خانه به ما را نداشت، یک مأمور مخفى که مخفى هم نبود، همه جا مثل سایه ما را دنبال مى کرد، تلفن منزل شدیداً تحت کنترل بود، بعضى از مسافرانى را که از نقاط دور و نزدیک به دیدن ما مى آمدند به اطلاعات شهربانى یا ساواک مى بردند. با این که میل داشتم از آن فرصت گرانبها استفاده کرده و با علماى اهل تسنن در مسائل مختلف، اسلامى گفتگو کنیم، آنها نیز متقابلا چنین تمایلى داشتند، اما بر اثر فشار شدید دستگاه ها، قبل از گذشتن چهل روز این توفیق دست نداد، در آن محیط، همه از هم مى ترسیدند، و سایه سنگین دستگاه هاى امنیتى ساواک و غیره بر همه جا افتاده بود.»

سومین تبعیدگاه انارک

آیت الله مکارم سومین تبعیدگاه را چنین توصیف مى کند:

«خاطرات تلخ و شیرین این شهر پربرکت را - با تمام اهمیتى که دارد- براى رعایت کوتاهى سخن، رها کرده، به سراغ سومین تبعیدگاه یعنى شهر کویرى «انارک» (از توابع نائین) مى رویم.

یک روز رئیس اطلاعات شهربانى مهاباد به منزل آمد که نامه اى از قم آمده مثل این که مشکل کار پایان یافته. و باید به شهربانى بیایید اما در شهربانى گفتند شما باید هم الان به سوى «انارک نائین» حرکت کنید، حتى حق بازگشت به منزل و روشن ساختن وضع همسر و فرزند را هم ندارید(خانواده نزد ما بودند) تا خواستم مفاد اعلامیه جهانى حقوق بشر را یاد آور شوم، دو مأمور مسلح با دو قبضه (مسلسل) را در برابر خود دیدم، و آن قدر فشنگ به کمرشان بسته بودند که کمربندشان از سنگینى مى خواست پاره شود، نفهمیدم براى جنگ با لشکر «سلم» و «تور»آماده شده بودند یا براى بدرقه یک نفر تبعیدى که حتى چاقوى قلمتراش در جیب نداشت!

این شهرک همان گونه که از نامش پیدا است تعداد کمى درخت انار دارد، و دیگر از آب و آبادى هیچ، و کویر پهناور مرکزى، از چهار سو آن را احاطه کرده، چند کوچه پهن آسفالتى دارد که از ناچارى نام خیابان بر آن گذارده اند و همه آنها به بیابان برهوت خشک و سوزانى منتهى مى شود.»

«... دلخوشى ما در آن شهر علاوه بر محبت مردم، و دوستان فراوانى که از اصفهان و یزد و نائین و کاشان و سایر نقاط به دیدن ما مى آمدند این بود که «آیت الله پسندیده» برادر ارجمند و محترم «امام خمینى» و چند نفر دیگر از دوستان در آن جا تبعید بودند، آنها را قبلا به عنوان تبعید به آن جا آورده بودند، و از مصاحبت ایشان لذت مى بردیم.

دو سه ماهى در آن جا گذشت یک روز خبر آوردند که جاى شما عوض شده و باید به تبعیدگاه چهارم «جیرفت» حرکت کنید مأمورین و ماشین آماده اند...

من با خاطره اى که از زمستان آن جا در ذهن داشتم مى دانستم منطقه اى است میان کرمان و بندرعباس، گرم و سوزان، رفتن به آن جا آن هم در وسط ماه مبارک رمضان و روزه گرفتن به هیچ وجه کار آسانى نیست، به علاوه معنى ندارد که ما خاموش بنشینیم و مانند توپ فوتبال هر روز به سویى پرتاپ شویم، راننده را فوراً خبر کردم و شبانه از انارک از بیراهه به قم آمدم و گفتم: «بالاتر از سیاهى رنگى دیگر نباشد» و نامه اى نوشتم و در انارک گذاشتم که صبح به مأمورین بدهید به این مضمون: من براى مشورت با وکیل مدافعم به قم رفتم، جزء غیبت محسوب ندارید... و اتفاقاً مقارن همین اوضاع ایام دگرگون شد. انقلاب شتاب گرفت و به ثمر نشست و همه زندانیان سیاسى و تبعیدى ها آزاد شدند و جباران و سردمداران فرار کردند یا به زندان افتادند یا اعدام شدند.

سرانجام این درس بزرگ را فهمیدم که زندان عناصر انقلابى را پخته تر و آگاه تر و مقاوم تر مى کند. و تبعیدها نداى انقلاب را به نقاط دور و نزدیک مى رساند!»

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

اخلاق توصیفی

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
Powered by TayaCMS