دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سید حسن مدرس (شهید آیت الله سید حسن مدرس)

سید حسن مدرس (شهید آیت الله سید حسن مدرس)
سید حسن مدرس (شهید آیت الله سید حسن مدرس)

شهید آیت الله مدرس

شهادت : 10 / 9 / 1316 ش

عنوان مقاله: ماه مجلس

نویسنده: غلامرضا گلى زواره

اشاره

فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیت الله سید حسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیّع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وى مى تواند براى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیّع مردانه استوار ماند همان گونه بود که مى گفت و همانطور گفت که مى بود سرانجام به موجب آنکه با عزمى راسخ چون کوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وى را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عزلت و غریبى این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند

این نوشتار اشاره اى کوتاه به زندگى ابرمردى است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت اگر ما به ذکر نامش مى پردازیم و خاطره اش را ارج مى نهیم بدان علت است که وى پارسایى پایدار و بزرگوارى ثابت قدم بود که لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامى مدت عمرش ساده زیستى، تواضع، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبى را شیوه زندگى خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوى را کسب کرد

ولادت و تحصیلات

شهید سید حسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى که حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى(ره) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از سى و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام)مى رسد یکى از طوایفى که مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقى «سرابه» اقامت داشتند سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس) که از این طایفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبلیغات دینى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره اى قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندى را تجدید و تقویت کرده، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند بدین علت نامبرده دختر سید کاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد ثمره این پیوند با میمنت فرزندى بود که به سال 1278 ق چون چشمه اى پاک در کویر زواره جوشید پدر وى را حسن نامید همان کسى که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایى نوشیدند پدرش غالباً در «سرابه» به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر مى بردند تا آنکه حادثه اى([1]) موجب شد که پدر فرزندش را که شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت خویش برگزیند این در حالى بود که میرعبدالباقى قبلاً از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهاى علمى و تبلیغى مشغول بود([2])

سیدعبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سید حسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه اى سید حسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش نمود زمانى که سید عبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود([3]) وى در سال 1298 ق به منظور ادامه تحصیل علوم دینى رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد([4]) ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت در محضر آخوند ملامحمد کاشى کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیر خان قشقایى است([5])

مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سید محمد باقر درچه اى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربى نگاشته، آورده است وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیت الله میرزاى شیرازى در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى هم حجره گردید مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سید محمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى، سید محمد صادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى، سید هبة الدین شهرستانى و سید مصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آیت الله حاج سید ابوالحسن و آیت الله حاج سید على کازرونى انجام مى داد

مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مى نمود پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر به سال 1318 ق (در چهل سالگى) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان گردید

دوران تدریس

مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه خصوصاً روستاى اسفه و دیدار با فامیل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود وى صبحها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مى گفت و در روزهاى پنجشنبه طلاب را با چشمه هاى زلال حکمت نهج البلاغه آشنا مى نمود تسلط وى به هنگام تدریس در حدّى بود که از این زمان به«مدرس» مشهور گشت وى همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد

زمانى پس از شکست کامل قواى دولت در درگیرى با نیروهاى مردمى، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتى سپرده شد صمصام السلطنه که به عنوان فرمانده نیروهاى مسلح عشایر بختیارى نقش مهمى در ماجراى مشروطیت داشت در رأس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتى را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود مدرس که در جلسه انجمن ولایتى اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده دار بود با شنیدن این خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاکم چنین حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حدّ شرعى است پس در صلاحیت مجتهد مى باشد و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک مى زنند([6])

صمصام السلطنه با مشاهده این وضع دستور توقیف و تبعید مدرس مبارز را صادر کرد امّا وقتى ماجراى تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید کسب و کار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حرکت کردند این وضع کارگزاران صمصام را بشدت نگران کرد و خشم مردم، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ مالیات و دیگر رفتارهاى خود تجدید نظر کرد و مدرس هم در میان فریادهاى پرخروش مردم که مى گفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت

مدرس در ایام تدریس به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگى مى کرد و متولیان را تحت فشار قرار مى داد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند تسلیم ناپذیرى او در مقابل کارهاى خلاف و امور غیر منطقى بر گروهى سودجود و فرصت طلب ناگوار آمد و تصمیم به ترور او گرفتند امّا با شجاعت مدرس و رفتار شگفت انگیز او این ترور نافرجام ماند و افراد مذکور در اجراى نقش مکارانه خود ناکام ماندند([7])

آیت الله شهید سید حسن مدرس در سنین جوانى به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هرچند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینى آثارى مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) تألیفات فقهى او را ستوده و افزوده است که: از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است([8])

آیت الله حاج سید محمد رضا بهاء الدینى در مصاحبه اى اظهار داشته است مرحوم مدرس یک رجل علمى و دینى و سیاسى بود و این گونه فردى مهم تر از رجل علمى و دینى است زیرا این مظهر ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامى تحقق کامل نمى یابد([9])

مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى) آغاز نمود و تأکید کرد که کار اصلى من تدریس است و سیاست کار دوم من است([10]) وى در 27 تیرماه 1304 ش که عهده دار تولیت این مدرسه گشت براى اینکه طلاب علوم دینى از اوقات خود استفاده بیشترى نموده، و با جدیت افزونترى به کار درس و مباحثه بپردازند براى اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه، نظام نامه اى تدوین کرد و امور تحصیلى طلاب را مورد رسیدگى قرار داد و براى احیا و آبادانى روستاها و مغازه هاى موقوفه مدرسه زحمات زیادى را تحمل کرد عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شدید تابستان به روستاهاى اطراف ورامین رفته و خود قناتهاى روستاهاى این منطقه را مورد بازدید قرار مى داد و گاه به داخل چاهها مى رفت و در تعمیر آنها همکارى مى کرد و از اینکه با چرخ از چاه گل بکشد هیچ ابایى نداشت([11]) در این مدرسه شخصیتهایى چون آیت الله حاج میرزا ابوالحسن شعرانى، آیت الله سید مرتضى پسندیده (برادر بزرگتر حضرت امام)، شیخ محمد على لواسانى و تربیت شدند([12])

در عرصه پژوهش

مدرس در اصفهان و در سنین جوانى کتابى تحقیقى در فقه و اصول نگاشت که مقام فقهى او را به ثبوت مى رساند از آن شهید رساله اى در فقه استدلالى به جاى مانده که اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى کنند تصدیق مى نمایند که در صورت تکمیل، این کتاب هم تراز کتاب مکاسب شیخ انصارى است([13])

مدرس اولین کسى بود که تدریس نهج البلاغه را در حوزه هاى علمیه رسمى کرد و نخستین مجتهدى بود که این کتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد شخصیتى چون حاج میرزا آقاعلى شیرازى - استاد شهید مطهرى - و آیت الله العظمى بروجردى نهج البلاغه را نزد شهید مدرس آموختند از کارهاى مهم و درخور توجه این فقیه فرزانه تدوین تفسیرى جامع براى قرآن بود که علاوه بر جمع آورى تفاسیر خطى و چاپى عده اى از دانشمندان را براى نیل بدین مقصود به همکارى دعوت نمود و در صورتى که این طرح تفصیلى جامع به اجرا در مى آمد روشى بسیار عالى و سبکى تازه و عمیق بود

مدرس مدتها فلسفه تدریس مى کرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده اى از مأمورانِ قلعه اى که در آن به سر مى برد مثنوى را تفسیر مى کرد([14])

آثار قلمى مدرس به شرح زیر است:

1 تعلیقه بر کفایة الاصول آخوند خراسانى

2 رسائل الفقهیه که به کوشش استاد ابوالفضل شکورى بتازگى انتشار یافته است

3 رساله اى در ترتّب (در علم اصول فقه)

4 رساله اى در شرط متأخر (در اصول)

5 رساله اى در عقود و ایقاعات

6 رساله اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه

7 کتاب حجیة الظن (دراصول)

8 شرح رسائل شیخ مرتضى انصارى

9 حاشیه بر کتاب النکاح مرحوم آیت الله شیخ محمد رضا نجفى مسجد شاهى

10 دوره تقریرات اصول میرزاى شیرازى

11 رساله اى در شرط امام و مأموم

12 کتابى در باب استصحاب (در علم اصول)

13 کتاب احوال الظن فى اصول الدین

14 شرح روان بر نهج البلاغه

15 اصول تشکیلات عدلیه با (همکارى دیگران)

16 زندگینامه «خود نوشت» که براى روزنامه اطلاعات فرستاده است

مدرس دیانت در عرصه سیاست

در اصل دوم متمم قانون اساسى ایران پیش بینى شده بود که قوانین مصوبه مجلس شوراى ملى باید زیر نظر هیأتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد به موجب این اصل در هر بار باید حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانین مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تأیید و امضاى آنها برسد در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقلید شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد شهید مدرس پس از 194 جلسه که از مجلس دوم گذشت در تاریخ 28 ذیحجة 1328 ق در مجلس حضور یافت ولى از جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت

وقتى که مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فکر مى کردند او یک روحانى معمولى است و باور نمى کردند که این سید لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس کرباس بـزودى تـمام امـور را به دست گرفته، در بحث و استدلال کسى حریفش نمى شود موقعیت حساس ایران و بى کفایتى زمامداران و نفوذ کامل بیگانگان شرایطى را بر ایران تحمیل ساخت که با استقامت و پایدارى شهید مدرس برخى از این شرایط تحمیلى خنثى گردید یکى از این موارد اولتـیماتوم ننـگین دولـت روس به هم دستى دولت انگلیس بود ذیحجه 1329 که طى آن خواهان اخراج مسترشوستر (که مشغول رسیدگى به امور مالى ایران بود) گردید([15]) شهید محمد خیابانى و شهید مدرس به مخالفت با این اولتیماتوم پرداختند بر اثر این مخالفت و نیز تظاهرات مردم به تبعیت از روحانیون، در مجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصمیمى اتخاذ کند([16])

در گیر و دار جنگ خانمان سوز جهانى اول که هنوز از عمر مجلس سوم یک سال نگذشته بود نخست وزیر وقت و مستوفى الممالک به طور رسمى ایران را در این جنگ به عنوان دولت بیطرف اعلام کرد ولى روس و انگلیس بیطرفى ایران را نادیده انگاشته، مرکز حکومت ایران از سوى بیگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همین سبب گروهى از نمـایندگان به منظور مخالفت با این حرکت و ضدیت با قواى متجاوز، مهاجرت را آغاز کردند که در حقیقت یک قیام عمومى و همه جانبه بود که رفته رفته افرادى از هـمه طبقات بدان پیوستند و شخصیتهاى سرشناسى چون مدرس، حاج سید نورالدین عراقى و حاج آقا نورالله اصفهانى در بین آنها دیده مى شدند در شهر قم مهاجران کمیته دفاع ملى تشکیل دادند که در مصاف با روسها ناگزیر به عقب نشینى شده، بسوى غرب کشور رفتند و در این نواحى دولت موقتى تشکیل دادند که وزارت عدلیه و اوقاف آن را شهید مدرس عهده دار بود در این برنامه گروهى به تحـریکات انگلیس و روس قصد ترور مدرس و رئیس دولـت یعنى نظام السلطنه مـافى را داشتند که توطئه آنان کشف و خنثى گردید([17])شهید مـدرس به همراه عده دیگرى از رجال نامى عـازم قلمرو عثمانى شد و در نهایت ساده زیسـتى به محض ورود به استانبول در مدرسه ایرانیان این شهر به تدریس علوم دینى پرداخـت ولى پس از مدتى سلطان محمد پنجم پـادشاه عثمانى از وى دعـوت کرد که براى مـلاقات و مذاکره در قـصر او حـضـور یـابد

مدرس در این ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگیزى سخن گفت و از دولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاک آذربایجان به کشورش جلوگیرى به عمل آورد([18]) وى در ملاقات با دیگر شخصیتهاى این کشور از وحدت مسلمین و زمینه هاى اقتدار مسلمانان و پیشرفت اسلام سخن گفت([19])

باتلاق استعمار

نمونه دیگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقیه بزرگوار با قرارداد استعمارى وثوق الدوله است یادآورى مى شود که وثوق الدوله قراردادى را که هفت ماده و یک ضمیمه داشت به صورتى کاملاً محرمانه با انگلستان منعقد نمود نامبرده در زمان انعقاد این نامه ننگین (سال 1298 ش بود) نخست وزیرى را داشت مدرس در خصوص خطرهاى این قرارداد اظهار داشت روح این قرارداد استقلال مالى و نظامى ایران را از بین مى برد

از تلگراف سرپرسى کاکس انگلیسى به سرلردکروزُن بر مى آید که مدرس از مهم ترین عوامل ضدیت با این قرارداد بوده است([20]) بدین نحو او با رهبرى مبارزات مجلس بزرگترین قدرت استعمارى زمان خود یعنى انگلستان را به زانـو درآورد ولى با نهـایت تواضع چنین افتـخارى را به ملت ایران نسبت داد([21])

حیله گران انگلیس که قدرت مبارزه و نفوذ روحانیت متعهد را به طور عینى مشاهده کردند تصمیم گرفـتند به منظور کاستن از فروغ این اقتدار معنوى و استمرار سلطه خویش بر ایران، نظـامى را به وجـود آورند تا ستیز با روحانیت و باورهاى دیـنى را اساس کار خود قرار دهد فردى که براى اجـراى مطامع و این حیله جدید استعمار انتخاب گردید سید ضیاء الدین طباطبائى مدیر روزنامه رعد بود که به انگلستان تمایل داشت و در صدد آن گردید تا با کودتاى ننگین سوم اسفند 1299 روح قرارداد وثوق الدوله را در کالبد دیگر بدمد در همان زمان مدرس باهوش ذاتى و فراستى که داشت فهمید که حرکت وى ساخته و پرداخته انگلستان است و پس از چهل سال که اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار یافت پیش بینى خود را به اثبات رسانید([22])

شخص دیگرى که در انجام این کودتا نقش مهمى بر عهده داشت رضاخان بود که بعدها به رضاخان پهلوى معروف شد

در نیمه شب سوم اسفند 1299 نیروهاى قزّاق به سرکردگى این خائن خائف وارد تهران شده، با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگیرى مبارزان و افراد آزادى خواه پرداخت و بلافاصله حکومت نظامى اعلام شد مدرس که چون خارى در چشم این خودباختگان بود، در همان لحظات اول دستگیر و روانه زندان گردید موقعى که او را از خانه به تبعیدگاه قزوین مى بردند به درخت زردآلویى که در باغچه خانه اش بود اشاره کرد و به فرزندش گفت نگران من نباشید، با شکفتن این شکوفه ها باز مى گردم پیش بینى او درست از آب درآمد و دوران زندانى مدرس در کابینه سیاه سید ضیاء 93 روز طول کشید که این مدت پایان عمر کوتاه این کابینه بود

تیرگى و تباهى

یکى از حوادث اسفبار که با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ است وى سعى داشت امور نظمیه، بودجه و قواى نظامى را تحت اختیار خود قرار دهد شهید مدرس بدون آنکه از تشکیلات عنکبوتى رضاخان هراسى به دل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با این چهره منفور را آغاز کرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس که مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى علیه رضاخان بیان کرد و اظهار داشت:

در وضع کنونى امنیت مملکت در دست کسى است که اغلب ما از دست او راضى نیستیم و باید بدون ترس و پرده بگویم که ما قدرت داریم او را عزل کرده برکنارش کنیم!([23])

رضاخان براى فریب مردم و عملى ساختن برنامه هاى استعمار آرزوى موهوم جمهورى خواهى را در اندیشه مخدوش خود پرورانید و با دست عوامل بیگانه آبیارى نمود این حرکت بظاهر مردمى و در باطن ضد استقلال و هویت فرهنگى ایران بنا به تصمیم انگلستان جهت تمرکز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود مدرس زودتر از همه خطر این آشوب را حس کرد و در صدد چاره برخاست تدین که از طرفداران جدى رضاخان بود سعى کرد به هنگام سخنرانى مدرس در مخالفت با جمهورى نمایندگان طرفدار خود را از جلسه خارج کند که موفق نشد ولى در خارج جلسه و هنگام تنفس، شخصى به نام حسین بهرامى معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجره اى لفظى به تحریک تدین بر گونه مدرس سیلى محکمى نواخت! صداى این سیلى که به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پیچید و مانند کبریتى که به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سیلى عظیم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت

طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفیانه از مجلس بیرون بردند و شهید مدرس با آرامش کامل به میان مردم آمد و از بیدارى و آگاهى آنان تشکر کرد فریادهاى رعد آساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان که این حرکت را شکستى مفتضحانه براى خود دید در روز 18 فروردین 1302 ش به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 کیلومترى تهران) رفت

بعد از رفتن وى مزدوران رضاخان مجلس را تهدید کردند که باید سردارسپه را برگردانند و شایعه کردند در غیر این صورت کودتا مى شود ولى شهید مدرس به نمایندگان دلدارى داد و گفت: نترسید که او نمى تواند کودتا کند!([24]) ولى اکثر نمایندگان سخن مدرس را قبول نکرده، گروهى را برگزیدند تا سردارسپه را برگردانند و هیأتى دوازده نفرى به سرپرستى مصدق السلطنه مأمور اجراى این کار شدند([25]) پس از بازگرداندن رضاخان با حیله اى که گروهى از نمایندگان تدارک دیده بودند شهید مدرس را به بهانه آنکه رضاخان مى خواهد از در دوستى درآید در منزل قوام السلطنه معطل کردند و در غیاب او مجلس با 92 رأى به سردار سپه اظهار تمایل کرد

در مجلس پنجم و در حالى که مسلمانان مبارز در توقیف و تبعید بودند و از هر سو فشارهاى زیادى به مدرس و یارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح کردن مسأله استیضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنایات رضاشاه را افشا کرد و متن استیضاح را که به امضاى وى و تنى چند از یاورانش رسیده بود قرائت نمود ولى به دلیل جنجال و هیاهویى که طرفداران رضاخان و گروهى اراذل و اوباش به راه انداختند استیضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترى موکول گردید در دوره ششم مجلس مدرس ریاست سنّى مجلس را عهده دار بود درا ین مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بیشترى بودند و آن سید وارسته کمتر به مجلس مى رفت و بیشتر مشغول تدریس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده کردند که فریاد حق طلبى مدرس خاموش نخواهد شد تصمیم به ترور او گرفتند که این حرکت آنان نافرجام ماند و تیرهاى شلیک شده بازو و کتف مدرس را مجروح کرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازیافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد

با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307 رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیرى کند و به همین دلیل انتخاباتى کاملاً فرمایشى برگزار کرد به نحوى که حتى یک رأى به نام مدرس از صندوقها بیرون نیامد به همین علت مدرس در مجلس درس خود گفت: (اگر) 20 هزار نفر از مردمى که در دوره گذشته به من رأى دادند همگى مرده باشند یا رأى نداده باشند پس آن یک رأى را که خودم به خودم دادم چه شده است!

شهادت

سرتیپ درگاهى رئیس شهربانى تهران که عداوتى خاص با مدرس داشت در پى فرصتى مى گشت تا عقرب صفت زهر خود را فرو ریزد به همین منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 به همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته، پس از مضروب و مجروح کردن اهل خانه و زیر کتک گرفتن شهید مدرس وى را سربرهنه و بدون عبا دستگیر کردند و به قلعه خواف تبعید نمودند آن شهید والامقام دوران تبعید را على رغم اوضاع مشقت بار با روحى شاداب و قیافه اى ملکوتى سپرى کرد([26])آن فقیه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف به دنبال اجراى نقشه رضاشاه روانه کاشمر گردید و در حوالى غروب 27 رمضان 1356 ق مطابق با دهم آذر 1316 ش سه جنایتکار و خبیث به نامهاى جهانسوزى، خلج و مستوفیان نزد مدرس آمده و چاى سمّى را به اجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبرى نیست عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته، بر گردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را به شهادت رساندند مشهد این فقیه فرزانه در شهر کاشمر زیارتگاه عاشقان معرفت و شیفتگان حقیقت مى باشد

سخن را با کلامى از امام خمینى ـ قدس سره ـ درباره شهید مدرس به پایان مى بریم

« در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب براى او کوتاه و کوچک است ستاره درخشانى بود بر تارک کشورى که از ظلم و جور رضاشاهى تاریک مى نمود و تا کسى آن زمان را درک نکرده باشد ارزش این شخصیت عالیمقام را نمى تواند درک کند»([27])


[1] - در این مورد نگاه کنید به مقاله طفولیت مدرس، به قلم محیط طباطبائى، مجله محیط، شماره دوم، سال اول، مهر 1321

[2] - مدرس مجاهدى شکست ناپذیر، عبدالعلى باقى، ص26

[3] - اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج5، ص21

[4] - همان مأخذ

[5] - مدرس مجاهدى شکست ناپذیر، ص160 و 161

[6] - همان مأخذ، ص29

[7] - مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ج اول، ص29 و 213، مدرس شهید نابغه ملى ایران، دکترعلى مدرّسى، ص45 و 47 ,,,,مدرس مجاهدى شکست ناپذیر، ص130

[8] - مدرس قهرمان آزادى، حسین مکى، ج2، به نقل از یادنامه مدرس، ص129

[9] - مجله حوزه، سال سوم، شماره مسلسل 16، ص42

[10] - یادنامه شهید مدرس، ص74

[11] - مدرس مجاهدى شکست ناپذیر، ص33

[12] - مقاله شخصیت علمى و فقهى مدرس، ابوالفضل شکورى (مندرج درکتاب مدرس، ج2)

[13] - یادنامه مدرس، ص57 و 58

[14] - مدرس، ج اول، ص268

[15] - دومبارز مشروطه، رحیم رئیس نیا و عبدالحسین ناهید، ص206 و 207

[16] - تاریخ هیجده ساله آذربایجان، کسروى، ص 488

[17] - مدرس قهرمان آزادى، حسین مکى، ج اول، ص124 و 125

[18] - همان مأخذ، ص140 و 141

[19] - مدرس مجاهدى شکست ناپذیر، ص42

[20] - مدرّس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ج اول، مقدمه

[21] - همان ماخذ، ص203

[22] - متن کامل این نامه ها در کتاب مدرس قهرمان آزادى آمده است

[23] - مدرس در پنج دوره تفتینیه مجلس شوراى ملى، محمد ترکمان، ج اول، ص327 و 328

[24] - مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ج اول، بخش خاطرات، ص224

[25] - چهره حقیقى مصدق السلطنه، دکتر حسن آیت، ص40

[26] - مدرس قهرمان آزادى، ج2، ص78

[27] - مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ج دوم، ص27

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام سید حسن
نام خانوادگی مدرس
نام پدر سید اسماعیل طباطبایى (عالم دینى)
نام معروف سید حسن مدرس
خاندان میرعابدین
نسب امام حسن علیه السلام
تاریخ تولد (شمسی) 1241
تاریخ تولد (قمری) 1278
مکان تولد ایران،اصفهان،زواره
تاریخ فوت (شمسی) 1316/9/10
تاریخ فوت (قمری) 1356/9/27
مکان فوت ایران،خراسان رضوی،کاشمر
مکان دفن ایران،خراسان رضوی،کاشمر

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد دوم

کتاب گلشن ابرار - جلد دوم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
Powered by TayaCMS