13 مهر 1394, 13:51
وى از سنین کودکى به عبادت و راز نیاز عشق مى ورزید. هنوز چند بهار از زندگى پربارش نمى گذشت که اعمال عبادى خویش را انجام مى داد. وى در ضمن وصایایى که در 14 آبان 1337، در 90 سالگى، در جمع اعضاى خانواده اش ایراد کرد، به عبادات دوران کودکى اش اشاره کرده، مى گوید:
«از چهار سالگى، شروع کردم به نماز خواندن چیزى بلد نبودم گریه مى کردم پدرم کلمه به کلمه مى آموخت و من در تعقیب او کلمه ها را ادا مى کردم و افعال را به جا مى آوردم.
در 6 سالگى دیدم پدر و مادرم روزه مى گیرندپرسیدم: چرا شما چیزى نمى خورید؟ مى گفتند: خدا فرموده. گفتم: پس اگر خدا فرموده، من هم مى گیرم. گفتند: خدا به تو واجب نکرده. گفتم: واجب هم نکرده باشد، باز روزه مى گیرم على رغم میل پدر و مادرم روزه مى گرفتم. گاهى در تابستان ها ضعف و سستى بر من عارض مى شد. من را نزد زنى فرستادند تا با ایجاد ترس مانع روزه گرفتنم شود. آن زن تا غروب از من مواظبت مى کرد. هر روز غروب ها مرخص مى کرد تا به خانه برگردم البته همیشه این طور نبود. یک روز بعد از غروب آفتاب هم مرا نگه داشت. با تاریک شدن هوا، چوب و فلکى آورد. پاهایم را در فلک گذاشت و شروع کرد به زدن. گفتم: من کارى نکرده ام. گفت: چرا روزه مى گیرى؟ گفتم: پدر و مادرم روزه مى گیرند، من هم مى گیرم. پدر و مادرم گفته اند: هرکس روزه نگیرد، به جهنم مى رودبه این جهت، من هم روزه مى گیرم ولى آن زن از بنده التزام گرفت تا دیگر روزه نگیرم. آنگاه مرا مرخص کرد. از آن روز تاکنون که 90 سال از عمرم مى گذرد، روزه ام را گرفته ام[8]».
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان