13 مهر 1394, 13:51
اقای سید نعمت الله جزایری ,,,,خاطره آن روزهاى دشوار را چنین نگاشته است:
وقتى اذان ظهر برمى خاست به درس مى شتافتم البته بیشتر وقتها نمى توانستم نان تهیه کنم، بنابراین تا شامگاه گرسنه مى ماندم. اغلب هنگامى که شب فرا مى رسید به اندازه اى در اندیشه درس فرورفته بودم که نمى دانستم در روز چیزى خورده ام یا نه! پس مدتى فکر مى کردم و درمى یافتم که چیزى نخورده ام. ([1])
تلاش سید تابستان و زمستان نمى شناخت. براى او همه فصلها فصل درس بود. آنچه فرزند سخت کوش صباغیه درباره یکى از زمستانهاى شیراز نگاشته، درستى این گفتار را نشان مى دهد:
من درسى داشتم که حاشیه هاى آن را بعد از نماز صبح زمستان مى نوشتم. سرماى هوا و بسیارى تلاش باعث مى شد که خون از دستم جارى شود! سه سال روزگارم بدین سان گذشت.([2])
5 ـ 6 ـ همان، ص 308 - 310.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان