13 مهر 1394, 15:28
صلابت و قاطعیت
آقا نورالدین با وجود آن که افرادى حاضر بودند کمک مالى به او بکنند، از قبول کمک هاى آنان امتناع مى کرد و در مزرعه کوچک خود به کشاورزى مى پرداخت تا به کسى وابسته نباشد.
جلوه هاى فریبنده دنیاى ناپایدار قادر نبود در روح پاکش اثرى بگذارد. او نسبت به آنانى که از راه جمع آورى ثروت شهرتى به دست آورده بودند و گاه موازین شرعى را در ثروت اندوزى رعایت نمى کردند روى خوش نشان نمى داد و بر عکس، با کارگران و کشاورزان و اقشار سطح پایین جامعه بسیار صمیمى بود. اگر اشخاصى تنها براى انگیزه هاى شخصى، مبالغى تقدیمش مى کردند، قبول نمى کرد تا نیّت واقعى آورنده آن پول مشخص گردد. در مواقعى که زمینه اعمال نفوذ از سوى دنیا طلبان و زورمندان فراهم بود، به نحوى برخورد مى کرد که این گونه افراد تحت تأثیر صلابت معنوى و قاطعیت او قرار بگیرند واز اجراى مقاصد خویش عقب نشینى کنند. او هنگامى که براى جهاد با متجاوزان از اراک خارج گردید، مردم به قدر توان خود اندوخته هاى اندک خویش را تقدیم ایشان کردند او نیز با روى باز و کمال امتنان، وجوه ناچیز آنان را پذیرفت ولى وقتى یکى از صاحبان زر و زور مبلغ قابل توجهى براى وى فرستاد، آن را قبول نکرد. اصرار آنان نیز ثمرى نبخشید.
سید محمّدرضا مساوات([58]) که منتسب به کمیته انقلاب بود، نزد آقا نورالدین آمد و گفت: چون غرض شما تقویت اسلام است، پولى که مسلمانان جمع کرده اند و بالغ بر 5000 تومان است، نزد کمیته است، حواله دهید تا بپردازیم. آقا نورالدین چون مطمئن نبود که آن پول از سوى مردم جمع شده است، از پذیرفتن آن امتناع کرد. بعد از این که عدّه اى گواهى دادند این پول مشکلى ندارد، او گفت: پول نزد کمیته باقى بماند تا بعداً حواله بدهم([59]).
در اوائل به حکومت رسیدن رضاخان، مالیاتى براى انگور وضع مى شود. کشاورزان از این اقدام دولت ابراز تنفّر مى نمایند. روزى پس از اقامه نماز جماعت ظهر و عصر، آقا نورالدین همراه گروهى از ریش سفیدان محل از مسجد بیرون مى رود و در بین راه خانه، صحبت از مالیات انگور پیش مى آید. فردى به نام ملاّ على مى گوید: خوف آن را دارم که وقتى همسر و فرزندانم از باغ بیرون مى آیند، مأموران دولتى آنان را تفتیش کنند و خطراتى متوجه اهل خانه ام باشد. آقا نورالدین مى گوید: ملاّعلى، چه مى گویى؟! او ماجرا را بیان مى کند و آقا نورالدین به محض این که به خانه آمد، نامه اى شدید اللحن نوشت و براى دست اندرکاران وضع مالیات به تهران فرستاد. اقتدار سیاسى و نفوذ اجتماعى وى موجب گردید که نامه اش اثر بخش گردد و مالیات انگور لغو شود.([60])
در محرم سال 1334 هـ .ق. آتش جنگ جهانى اول به سوى ایران زبانه کشید. انگلیسى ها جنوب و غرب ایران را اشغال کردند.
آقا نورالدین فتواى جهاد داد و به میدان نبرد شتافت. او با این حرکت مقدّس، روح شهامت و مقاومت را در حوزه هاى علمیّه و امت مسلمان دمید. بینش عمیق و فرجام نگرى آقا نورالدین در این حرکت مقدس، مورد تحسین رجال سیاسى آن زمان قرار گرفت و وى را به عنوان عالمى روشن ضمیر و آشنا به مقتضیات زمان، مورد تکریم و تحسین قرار دادند. او در حالى زادگاه خویش را براى جهاد ترک گفت که در اوج شهرت اجتماعى قرار داشت. به قول خودش: اگر حرکت نمى کرد، عدّه اى تصور مى کردند علما به دیگران مى گویند در جهاد شرکت کنید، ولى خود به آن عمل نمى کنند.
آقا نورالدین از اراک به قم مى رود و از آن جا به اصفهان و سپس به کرمانشاه مى رود. او مدّتى در عتبات عالیات، کرکوک و موصل مى ماند و سپس به اسلامبول مى رود. او 6 ماه بعد، به حلب مى رود و پس از مدّتى به اسلامبول برمى گردد و توسط کشتى انگلیسى ها به باطوم(از توابع ترکیه) انتقال مى یابد. او مدتى در باطوم و تفلیس ماند. سرانجام روس ها ایشان را به ایران باز مى گردانند. این سفر آقا نورالدین 39 ماه به طول انجامید. آیت الله شریعت اصفهانى، آیت الله سید محمّد تقى خوانسارى و آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانى نیز در این سفر حضور داشتند.([61])
حاج نبى خان دیزآبادى، از همراهان آقا نورالدین در این سفر، در سفرنامه خود نوشته است: من در مدّت عمر خود، در پرهیزگارى و خداشناسى کم تر کسى را مثل آقا نورالدین دیدم. این مرد خدا شناس براى حفظ جامعه اسلامى، زادگاه خود را ترک کرد و در طول سفر با ناملایمات مواجه گردید، ولى خم به ابرو نیاورد. او شرح مسافرت خود را در یک صد فرد به شعر در آورده است.([62])
آقا نورالدین در اوائل جمادى الاول سال 1337 هـ .ق. به زادگاه خویش بازگشت. جمعیت زیادى که از اراک تا ابراهیم آباد، در کنار جاده به استقبال او آمده بودند، وقتى سیماى پر صلابت آقا را مشاهده کردند، اشک شوق مى ریختند و از شدّت سرور و شادى در پوست خویش نمى گنجیدند.([63])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان