اوضاع سیاسى ایران
دوران ملاّ احمد نراقى هم زمان با سلطنت پادشاهان زند و قاجار بوده است. هنگام سلطنت کریم خان زند، او ایّام کودکى و نوجوانى خود را پشت سر مى گذاشت و مهم ترین دوران حیات این فقیه سترگ با حکومت آغا محمّدخان و فتحعلى شاه از سلسله قاجار مقارن بوده است. سال (1193 هـ .ق.) که ملاّ احمد هشت ساله بود کریم خان زند پس از نزدیک به سى و یک سال سلطنت چشم از جهان فرو بست.([5])
چون او جانشین مشخصى نداشت از این تاریخ هرج و مرج کشور را فراگرفت. حدود شانزده سال رقابت و جنگ قدرت بین پس مانده هاى خاندان صفویه، افشاریه، زندیه از یک سو، و شخصیّت هاى سرشناس قاجار از سوى دیگر، همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال (1209 هـ .ق.) هم زمان با رحلت پدر دانشمند ملاّ احمد نراقى، آغا محمّدخان قاجار پس از چند مرحله جنگ، بالاخره سلسله زندیه را سرنگون ساخت و خاندان قاجار را جایگزین آن نمود و کنترل اوضاع را به دست گرفت امّا بازهم هرج و مرج ادامه پیدا کرد و در نهایت به کشته شدن او در 21 ذى الحجة (1212 هـ .ق.) منتهى شد([6]) و این مصادف با هجرت ملاّاحمد نراقى از کاشان به عتبات عالیات جهت ادامه و تکمیل تحصیل بود. سال (1213 هـ .ق.) فتحعلى شاه به حکومت رسید و تا حدودى توانست موقعیت خود را تثبیت کند و بر اوضاع مسلط شود.
حکم جهاد
چند سال بعد، هنگامى که ملاّ احمد نراقى از نجف به وطن خود کاشان بازگشت و مرجعیّت، رهبرى و هدایت مردم را بردوش گرفت، حوادث سرنوشت سازى به وقوع پیوست که یکى از مهم ترین آنها جنگ هاى ایران و روس بود. فقیه مجاهد ملاّ احمد نراقى در این جنگ نابرابر بیدرنگ وارد عرصه پیکار شد و همراه سایر فقیهان و عالمان شیعه به صدور حکم جهاد بر ضد تجاوزات دولت روسیه اقدام کرد و مردم را به مبارزه و پیکار با دشمن غاصب فراخواند. در کتابهاى تاریخى چنین آمده است:
«... بالجمله جناب حاجى ملاّ احمد نراقى کاشانى که فحول فضلاى ایران بود و شیخ جعفر و آقا سیّدعلى و میرزا ابوالقاسم و حاجى میرزا محمّد حسین سلطان العلماء امام جمعه اصفهان و ملاّعلى اکبر اصفهانى و دیگر علما و فقهاى ممالک محروسه هریک رساله نگاشتند و خاتم زدند که مجادله و مقاتله با روسیه جهاد فى سبیل الله است و خرد و بزرگ را واجب افتاده است که براى رواج دین مبین و حفظ ثغور مسلمین خویشتن دارى نکنند و روسیان را از مداخلت در حدود ایران دفع دهند.»([7])
میرزا محمّدتقى لسان الملک سپهر در وقایع سال (1223 هـ .ق.) مى نویسد: میرزا عیسى قائم مقام فراهانى این بیانیه هاى جهاد را در کتابى گردآورى و تدوین نمود و تحت عنوان (رساله جهادیه) همراه توضیح پیرامون اهمیّت جهاد، آن را چاپ و منتشر کرد.([8])
به رغم بسیج عمومى مردم توسط شخصیّت هاى بزرگى همچون ملاّ احمد نراقى، در اثر بى کفایتى رجال سیاسى وقت کشور، جنگ ایران و روس در 29 شوّال (1228 هـ .ق.) با انعقاد قرار داد ننگین گلستان پایان یافت.([9])
پس از ده سال جنگ و آوارگى مردم، سرزمین حاصل خیز «قفقاز» شامل مناطق بزرگى مانند: گرجستان، داغستان، خانات شکى، دربند، باکو، شیروان، قره باغ، گنجه، و... دو دستى تقدیم دولت غاصب روسیه شد.([10])
پس از اندکى وقتى رجال سیاسى وقت به عمق این فاجعه پى بردند، خواستند تا در صورت امکان این شکست را جبران نمایند ولى خیلى دیر شده بود تا اینکه اختلافات در تعیین حدود مرزى بین ایران و روس به اوج خود رسید و به علاوه در سال (1241 هـ .ق.) خبرهاى ناگوارى از شهرهاى اشغالى به تهران رسید مبنى بر اینکه روسها محصولات کشاورزان این مناطق را به زور از آنان مى ستانند و کودکان مسلمان اهالى را به مدارس مسیحى مى فرستند و مساجد و کتاب آسمانى قرآن را مورد اهانت قرار مى دهند.
در سنگر جهاد
در این هنگام فقیهان عظام شیعه و دانشوران نجف و کاظمین مانند آیت الله سیّدعلى طباطبایى و شیخ جعفر کاشف الغطا اعلام جهاد کردند. آیت الله سیّد محمّد طباطبایى، معروف به مجاهد، عالمان بلاد را از موضوع آگاه ساخت و همه شخصیّت هاى مذهبى را در صدور فتواى جهاد بر ضد دولت تجاوزگر روسیه متحد نمود. بعد با ارسال نامه هایى به فتحعلى شاه تأکید کرد که مانع از ظلم و جور ایادى دولت روس شود در غیر این صورت خود این مسئولیت را بردوش خواهد گرفت.([11])
فتحعلى شاه که در مقابل تصمیم قاطعانه عالمان دینى چاره اى جز تسلیم نداشت با درخواست آنان موافقت کرد. آیت الله سیّد محمّد مجاهد با عدّه اى از دانشوران وارد ایران شد و در تهران جلوس کرد و همه عالمان برجسته ایران را به تهران فراخواند. به دنبال آن اغلب فقیهان بزرگ شهرها از جمله ملاّ احمد نراقى به این ندا، لبیک گفتند و به جمع فقیهان مجاهد پیوستند. و حتّى در جبهه جنگ نیز حاضر شدند. یکى از مورّخان که از نزدیک این رخداد را تعقیب کرده، در این باره چنین مى نویسد:
«... و روز شنبه هیجدهم (ذیقعده سال 1241) جناب حاجى ملاّ احمد نراقى کاشانى که از تمامت علماى اثنا عشریه فضیلتش زیادت بود به اتّفاق حاجى ملاّ عبدالوهاب قزوینى و جماعتى دیگراز علماء و حاجى ملاّمحمّد پسر حاجى ملاّ احمد (نراقى) که او نیز قدوه مجتهدین بود، از راه برسید. تمامت شاهزادگان و قاطبه امرا و اعیان نیز به استقبال بیرون شتافتند و جنابش را تکبیر و تهلیل و مکانت و محلى جلیل فرود آوردند و این جمله مجتهدین که انجمن بودند به اتّفاق فتوا راندند که هرکس از جهاد با روسیان بازنشیند از اطاعت یزدان سربرتافته، متابعت شیطان کرده باشد...»([12])
جالب اینکه وقتى میرزا عبدالوهاب معتمد الدوله و میرزا ابوالحسن خان، وزیر امور خارجه با این تصمیم به مخالفت برخاستند، علما در جواب آنها پیامهایى دادند و نوشتند که: «همانا شما را در عقیدت و کیش خود فتورى است و اگر نه چگونه جهاد با کافران را مکروه مى شمارید؟» در این حال آنها ساکت شدند. یا هنگامى که سفیر روس در ایران با ترفندهایى در تکاپو بود تا علما را از این اندیشه باز دارد، آنان با صراحت اعلام کردند که: «در شریعت ما با کفّار از در مهر و حفاوت سخن کردن گناهى بزرگ باشد. اگرچه روسیان از حدود ایران بیرون شوند هم جهاد با ایشان را واجب دانیم.»([13])
در نقل دیگر آمده است که معتمدالدوله این درخواست را به خصوص از محضر ملاّ احمد نراقى کرد ولى آن عالم مجاهد دست ردّ به سینه او زد. ژول بونو، ایران شناس فرانسوى در این مورد مى نویسد:
«... حاج ملاّ احمد نراقى که مرجع تقلید محسوب مى شد و او را آیت الله مى خواندند به اتّفاق علماى دیگر فتواى جهاد دادند. یکى از رجال دربار فتحعلى شاه که با صدور فرمان جهاد مخالفت کرد، میرزا عبدالوهاب خان، ملقب به معتمدالدوله بود. او به حاجى ملاّ احمد نراقى گفت: چون شما مرجع تقلید هستید و در همه نفوذ کلمه دارید، از صدور فتواى جهاد خوددارى کنید تا اینکه دیگران هم به شما تأسّى کنند و از صدور فتواى جهاد منصرف شوند ولى حاج ملاّ احمد نراقى پیشنهاد معتمدالدوله را نپذیرفت و گفت: وقتى که کافر بر مسلمان حمله ور مى شود وظیفه هر مسلمان این است که به جنگ برخیزد و آن قدر با کفر بجنگد تا اینکه مزاحمت او را از بین ببرد...»([14])
ملاّ احمد نراقى، تنها به صدور حکم جهاد بسنده نکرد، بلکه همراه سایر عالمان و فقیهان بزرگ از تهران خارج شد و به سوى آذربایجان، خط مقدّم جبهه جنگ حرکت کرد و با حضور خود در شهر تبریز و مناطق مختلف آذربایجان مردم را بر ضد اشغالگران روسى، بسیج و روشنگرى نمود.([15])
در اثر هدایت و رهبرى عالمان بزرگ و حمایت و فداکاریهاى توده مردم، مرحله دوم جنگ ایران و روس از سوى نیروهاى ایرانى در جهت آزادسازى مناطق اشغال شده آغاز شد و در همان روزهاى آغازین فتوحات و پیشرفتهاى ارزشمندى را به ارمغان آورد.متأسفانه به سبب هوسرانى و بى کفایتى فتحعلى شاه و عبّاس میرزا و از اینکه دولت مردان ترسیدند پیروزى به نام علما تمام شود و موقعیت آنها را به خطر اندازد به بهانه هاى گوناگون در امر تدارک و تقویت جبهه ها ایجاد اخلال کردند که منجر به شکست لشکر ایران و در نهایت انعقاد قرارداد ننگین دیگرى به نام «قرار داد ترکمان چاى» در تاریخ پنجم شعبان (1243 هـ .ق.) شد. برابر این قرارداد که در شانزده فصل تنظیم شد، علاوه بر شهرهاى تصرّف شده در عهدنامه گلستان، مناطق بزرگ و زرخیز ایروان، نخجوان، خناتر و... نیز همراه هشت کرور طلاى مسکوک معادل چهل میلیون ریال تقدیم دولت روسیه گردید.([16])
عالمان شیعه به خصوص ملاّ احمد نراقى که از این رخداد تاریخى، خاطره تلخى داشتند و از بى کفایتى دولت مردان وقت سوگمندانه رنج مى بردند، همواره آن را براى دوستان و شاگردان خود بازگو مى کردند. چنان که شیخ مرتضى انصارى یکى از شاگردان برجسته ملاّاحمد نراقى، از قول استادش چنین نقل مى کند:
«... استاد ما ملاّ احمد نراقى هر وقت از جنگ قفقاز سخن به میان مى آمد، گریه مى کرد و مى گفت: ما مسلمانها در ابتداى جنگ پیروز بودیم، امّا نمى دانم روى چه جریانى، یک شب الله یارخان بجنوردى که میزبان من بود، نزد ما آمد و گفت: با زد و بندى که میان دولت روسیه و عبّاس میرزا به عمل آمد، فردا قسمتى از لشکر ایران خود را شکست خورده نشان خواهد داد و سبب شکست بقیه سپاه خواهد شد.([17])
این عالم مجاهد پس از جنگ دوم ایران و روس که کاملاً از بى کفایتى شاه و دولت مردان به ستوه آمده بود هر از چندگاهى این نارضایتى درونى خویش را با زبان شعر این چنین بروز مى داد:
اى رفیقان! خاطرم افسرده است *** گلبن طبعم کنون پژمرده است
* * *
گهى در فکر سلطان، گه وزیرم *** گهى در پادشاه و گه امیرم
مرا با شاه و با سلطان چه کار است *** ز تاج و تخت سلطانیم عار است
او در این دوران غربت به ساحت مقدّس حضرت ولى عصر(عج) پناه مى برد و با زبان شعر از بى لیاقتى حاکمان وقت به آن حضرت شکوه مى دارد و از آنان به عنوان «روبهان» تعبیر مى کند:
پاى دولت در رکاب آور کنون *** تیغ غیرت از نیام آور بیرون
اى غضنفر زاده ضیغم شکار *** روبهان در کشورت بین آشکار
پنجه برکن روبهان درهم شکن *** تیغ برکش ظالمان را سرفکن
من چه گویم ملک و کشور از شماست *** آنچه مى گویم فضولى و خطاست([18])
مقابله با حاکمان جور
ملاّ احمد نراقى، یک تنه درهمه جبهه هاى سیاسى، نظامى، فرهنگى، مذهبى و عقیدتى حضور نافذ و مستمر داشت. او از یک سو از مبانى اعتقادى و فرهنگى ملّت مسلمان ایران دفاع مى کرد، در جبهه دیگر از مرزهاى جغرافیایى مملکت به حراست مى پرداخت و تا خطوط مقدّم جبهه هاى نبرد ایران ـ روس پیش مى رفت. وى در کنار همه اینها به شدّت ناظر رفتار و کردار و گفتار حاکمان و دست اندرکاران حکومت قاجار بود تا از جانب آنان نسبت به مردم، ظلمى سر نزند و حقوقى از ضعیفى پایمال نگردد. او در این عرصه حسّاس و دشوار گاهى خیلى صریح و قاطع موضع مى گرفت حتّى با شخص شاه درگیر مى شد. گاهى نیز در قالب کنایه و در لسان شعر و نصیحت با آنان سخن مى گفت.
چنانکه وى در مواردى از دیوان «طاقدیس» خود با زبان شعر و در قالب حکایت به گونه اى ظریف و هنرمندانه، ضمن نصیحت و تذکر به پادشاهان عصر خود، عملکرد روزمره و رابطه ى آنان با توده ى مردم را این گونه به نقد مى کشد و راه صحیح رعیّت دارى را به آنها توصیه مى کند:
شاه راعى و رعیّت چون گله *** کى گذارد گله را راعى، یَله
گر رعیّت سوى راعى نایدى *** رفتن راعى سوى او بایدى
ور بود بى دست و پا لنگ و کور *** خود بسوى او رود از راه دور
نرم نرمک حالشان پرسان شود *** هم ز سوز دردشان جویان شود
اى بسا بى دست و پایان علیل *** او فتاده، زیر پاى نَرَّه پیل
هر که را چنگالى و منقار بود *** در پى صید دل افکار بود
شاه در خرگاه و بر درگه حجاب *** چون نگردد شهر ویران، ده خراب
هان و هان اى پادشه، هشیار باش *** وقت خوابت مى رسد، بیدار باش
شاهى و خفتن به سنجاب و سمور؟! *** در برون افتاد صد مسکین عور
من بسى دارم در این مقصد مقال *** لیک بگذارم که تنگ آمد مجال
هم مجال تنگ و هم دل تنگ تر *** آنکه باید بشنود هم هست کر([21])
 ,
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه