13 مهر 1394, 13:51
دفاع از مرزهاى اعتقادى و باورهاى دینى بر عهده عالمان و نگهبانان حوزه دین است.
خلیل مى گوید:
در یکى از سفرها در حالى که باران به شدّت مى بارید و من بیمناک از صحرا بودم به صومعه راهبى پناه بردم و در زدم. راهب سؤال کرد:
ـ کیستى؟
ـ خلیل بن احمد هستم.
ـ تو همان کسى هستى که مردم او را یگانه در علوم عرب مى دانند؟
ـ چنین مى گویند. ولى من خود را در این نمى بینم!
ـ اگر پاسخ سه سؤال مرا دادى در را به رویت مى گشایم و از تو پذیرایى مى کنم.
ـ آن ها چیست؟
ـ آیا چنین نیست که آن چه در عالم غیب وجود دارد، نمونه اى از آن در این دنیا موجود است و ما به همین وسیله بر عالم غیب استدلال مى کنیم؟
ـ آرى، ]همینطور است[.
ـ تو معتقد هستى که خداوند جسم و مادّه ندارد، در حالى که در این دنیا چیزى را بدین نمونه نمى یابیم. و تو اعتقاد دارى بهشتیان مى خورند و مى آشامند و چیزى از خود دفع نمى کنند و این امر در این دنیا وجود ندارد. و تو بر این باور هستى که نعمت هاى بهشت پایان نمى یابد در حالى که آنچه در این دنیاست فناپذیر است.
ـ تمام این موارد، نمونه هایى در عالم دنیا دارد و ما بدینوسیله بر جهان غیب استدلال مى کنیم امّا در مورد خداوند، هر چند نظیرى براى او یافت نمى شود ولى نمونه آن، روح است که با تمام وجود آن را حس مى کنیم، ولى نمى دانیم کجاست و چگونه است و داراى چه خصوصیاتى است و در هنگام مرگ، خروج روح براى دیگران قابل حس نیست و در عین حال به وسیله افعال و حرکات و تصرفاتمان به وجود روح پى مى بریم.
و امّا آنچه در مورد خوردن و آشامیدن اهل بهشت بیان کردى پاسخ آن این است که جنین در رحم مادر غذا مى خورد در حالى که دفع نمى کند.
و امّا پایان نیافتن نعتمهاى خداوند در بهشت، نمونه آن در این دنیا عدد «یک» است که هر چه ]تا بى نهایت[ بشمریم از یک استفاده مى شود و در عین حال زوال ناپذیر است.
خلیل بن احمد در پایان این ماجرا مى گوید: پس از این جواب ها راهب در را به روى من گشود و از من پذیرایى نیکویى به عمل آورد.([47])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان