میرزا حبیب الله رشتى
متوفاى 1312 ق.
عنوان مقاله: حدیث پارسایى
نویسنده: رضا مظفرى
میلاد
میرزا حبیب الله رشتى فرزند میرزا محمد على خان فرزند جهانگیر خان قوچانى گیلانى، دانشمند و محقق ژرف نگر، از بزرگترین فقهاى جهان تشیع و یگانه ى دوران خود بود.
پدرانش در اصل اهل قوچان بودند که در سالهاى آغازین قرن یازدهم به گیلان کوچانده شده و از آن پس در گیلان ساکن شدند.([1])
میرزا حبیب الله سال 1234 ق. در املش([2])چشم به جهان گشود و پدر خود را که مدتها در انتظار بود شاد کرد. آرى میرزا محمد على خان که از نیک مردان روزگار و حاکم منطقه بود خوابهایى دیده بود که این فرزند را از طلایه داران قرن نشان مى داد.([3]) او در سالهاى نخستین زندگى حبیب الله در تکاپوى یافتن معلمى مؤمن و دانا بود تا فرزندش گامهاى اول ترقى را در زادگاه بپیماید.([4]) چنین بود که حبیب الله در خانه، نخستین کلمات را از قرآن آموخت.
دوازده ساله بود که از املش به لنگرود و سپس به رشت عزیمت نمود تا بر اندوخته اش افزوده و پاسخى در خور پرسشهایش بیابد.
هیجده بهار را دیده بود که به خواست پدر در میهمانى یکى از خوانین (امین دیوان لاهیجى) منطقه حضور یافت. خان حاکم با استفاده از قدرت و نفوذش تصمیم به پایمالى حق رعیتى داشت که با مخالفت سرسخت شیخ حبیب الله جوان روبرو شد. چون نصایح روحانى جوان کارگر نیفتاد به نشانى اعتراض مجلس مهمانى را ترک کرد و از همان روز تصمیم به ترک دیار گرفت.([5])
در حوزه قزوین
شیخ حبیب الله در پى آرمانى بلند راه هجرت پیش گرفت و عازم حوزه ى علمیه ى قزوین شد. پدرش که او را به دلیل شهامت و اراده ى شگفتش مى ستود براى تهیه لوازم زندگى، او را تا قزوین همراهى نمود.([6])
او در قزوین استادى عالیمقام یافت که «شیخ عبدالکریم ایروانى» نام داشت. استادى که در فقه و اصول نامور و ممتاز بود. شیخ حبیب الله هفت سال پیاپى از محضر ایشان بهره گرفت. و در همان شهر به خواست پدر، با خانواده ى ارباب وصلت نمود.
مشى زاهدانه ى استاد تأثیر شگرفى در او نهاد به گونه اى که از آن پس خود به زندگى زاهدانه روى کرد و تا پایان عمر بر روش پسندیده ى استاد وفادار ماند.
در 25 سالگى، سیراب از سرچشمه ى معارف دینى به مقام عالى اجتهاد نائل آمد([7]) و با نظر شیخ عبدالکریم ایروانى خود را مهیاى سفر به املش نمود.
سال 1259 ق. از قزوین به املش بازگشت و چهار سال مرجع امور دینى مردم بود. برپایى نماز جماعت، هدایت و ارشاد مردم، پاسخگویى به پرسشهاى اعتقادى و قضاوت عادلانه او موجب شده بود مردم ارادتى عاشقانه به مجتهد جوان داشته باشند اما او دوست داشت سفرى به دیار اهل بیت (علیهم السلام) نماید و از اساتید آن سامان بهره جوید. آرى او تصمیم گرفت به نجف اشرف رفته و از حوزه ى علمیه ى آن شهر مقدس جرعه جرعه شراب معرفت نوشد.
مردم که از حضورش غرق محبت بودند، او را با عواطفى وصف ناپذیر بدرقه نمودند و او، همسر و فرزندش محمد را به خداى بى همتا سپردند.
شهر آسمانى
شیخ حبیب الله مجتهد املشى در سال 1263ق. وارد نجف شد و در حلقه ى شاگردان فقیه کبیر شیخ محمد حسن نجفى(صاحب جواهر) به کامجویى نشست. او تا سال 1266 ق. که سال وفات صاحب جواهر بود از کلاسش بهره برد و از آن فقیه نامور اجازه ى اجتهاد دریافت داشت.([8])
پس از آن به درس شیخ اعظم انصارى دل بست و تا پایان زندگى پر افتخار شیخ اعظم از شاگردان ممتاز درس وى بود. شیخ حبیب الله فرموده بود : «با آنکه هفت سال پیش از فوت شیخ از درس او مستغنى بودم ولى از هنگام ورود در جلسه ى شیخ تا موقع تشییع جنازه اش بحثى از ابحاث او از من فوت نشد.»([9])
اسرار عشق
ویژگیهاى اخلاقى میرزا حبیب الله رشتى او را به شخصیتى وارسته تبدیل کرد که زهدش زبانزد خاص و عام بود. در این مختصر تنها به اشاره اى اکتفا کرده تا دوستداران بخوانند و بدانند شخصیتهاى روحانى تاریخ شیعه چگونه زیستند.
1. میرزا حبیب الله پس از مرگ پدرش که حاکم منطقه بود براى پاسداشت مقامش به گیلان سفر نمود اما اختلاف برادران بر میراث پدرى موجب بازگشت او به نجف اشرف شد. او با اینکه زندگى بسیار فقیرانه اى داشت از سهم ارث چشم پوشید. میرزاى رشتى پس از رسیدن به نجف، براى تأمین معاش، بتدریج لوازم زندگى را یکى پس از دیگرى فروخت به گونه اى که در گرماى طاقت فرساى تابستان از خرید آب نیز عاجز بود.
2. یاد خدا در جان او چنان عجین شده بود که از هر فرصتى براى ذکر و تسبیح و قرائت قرآن کریم بهره مى جست. حتى هنگامى که براى تدریس به سوى حرم مطهر مى رفت وضو مى گرفت و سوره ى مبارکه ى «یس» را در راه از حفظ مى خواند تا به در قبله ى صحن امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى رسید، خواندن سوره را در کنار آرامگاه استاد خود شیخ انصارى (ره) به پایان مى رسانید.([10])
3. در دقت و احتیاط ضرب المثل بود. همین امر وى را از پاسخگویى سریع و بدون تحقیق باز مى داشت.
از دیگر سو مردم را تشویق مى نمود تا استفتائات خود را به میرزاى شیرازى ارجاع دهند. نوشته اند پس از پایان ماه رمضان براى اثبات اولین روز شوال بیش از 40 نفر شهادت دادند و او فرمود «نزدیک قطع شده است» کنایه از اینکه هنوز برایم قطعى و یقین نشده است.([11])
4. او در ادب عشق نیز ممتاز بود. آنگاه که جان به حضرت عزرائیل مى سپرد، هر چه پایش را رو به قبله دراز مى کردند او پاى خود را جمع مى کرد و چیزى نمى گفت. چون چند بار این کار تکرار شد، از او علت را پرسیدند، به زحمت فرمود : «چون وضو ندارم پایم را رو به قبله دراز نمى کنم».([12])
5. هرگز وجوه شرعى را نمى پذیرفت، با آنکه امرى مرسوم و رایج بود. نقل مى کنند : مردى ثروتمند از هند براى پرداخت وجوه شرعى به زیارت میرزاى رشتى شتافت، اما او چندان عصبانى شد که اطرافیان از حالتش متعجب شدند و چون از عصبانیتش پرسیدند فرمود : «چاره اى جز عصبانیت نبود». نیز نوشته اند علاءالدوله([13]) براى پرداخت پولى به عنوان وجوه شرعى به نجف اشرف مسافرت کرده بود ولى با بى اعتنایى میرزاى رشتى مواجه شد([14])ومحقق رشتى با این رفتار به آیندگان نشان داد که مردان بزرگ خدا براى مال دنیا ارزشى قائل نیستند.
6. نوشته اند : چهار نفر از شاگردان شیخ انصارى ارکان پایدار اعلمیت و ریاست بودند ولى مقام علمى و تدریس منحصر به میرزا حبیب الله رشتى بود. او جز تدریس منظورى نداشت. ریاست نمى خواست، از روى عمد تجاهل مىورزید و شاگردان خود را نمى شناخت براى اینکه از او اجازه ى اجتهاد نخواهند و تنها درس بخواهند. . . . در خط مرجعیت هم نبود. کسى از مجتهدین به خوش نیتى و سلامت نفس میرزاى رشتى نبود. از پرتگاه هاى ریاست خود را نجات داد. قناعت پیشه نمود . . .».([15])
7. محقق رشتى دیانت و سیاست را به هم سرشته بود. پس از رحلت شیخ انصارى بسیارى از دانشمندان مردم را براى تقلید به میرزاى رشتى ارجاع داده بودند. اما او با پیشنهادها مخالفت مى کرد و نیک مى دانست که دنیاى اسلام به مرجعى سیاستمدار نیازمند است. او میرزاى شیرازى را مجتهدى آگاه به مسائل سیاسى و چهره اى سرشناس و محبوب یافته بود.
محقق رشتى بر آن بود تا مرجعیت میرزاى شیرازى را به علماى نجف پیشنهاد کرده از آن حمایت کند. این امر موجب شد تا توطئه ى دشمن براى لطمه زدن به وحدت شیعیان نقش بر آب شود.
ژرف اندیشى سیاسى میرزاى رشتى را در گفتارش مى جوییم. وقتى پرسیدند از چه کسى تقلید کنیم؟ در پاسخ گفت : «از مرجعى تقلید کنید که تقلیدش جایز باشد. امروز پرچم بر دوش عالم جلیل سید محمد حسن (شیرازى) است و همه پیرامون اویند که پرچم ساقط نشود.»([16])
8. نظم از دیگر ویژگیهاى محقق رشتى بود. او پس از اداى نماز مغرب و عشا و انجام مستحبات مربوط به آن و پس از صرف مقدار کمى شام، آنگاه که آسمان چادر سیه شب را بروى خود مى کشید و ستاره ها چشمک زنان نمایان مى شدند، اندکى مى خفت تا جان را آماده ى خدمت روح کند و جان خود را در چشمه ى نور بشوید و عاشقانه تر با خداى خویش راز و نیاز کند.
9. تواضع و فروتنى (از دستورات عالى اسلامى) در جاى جاى رفتار محقق رشتى نمایان است. او دانشمندان را به دیده ى احترام مى نگریست و با بهره گیرى از نظر نیک، برترین روش را بر مى گزید. در پى سفر محقق رشتى به ایران، حوزه ى درس ایشان تعطیل شد و دانشوران از خورشید وجودش محروم شدند. آنگاه که به سفرى دیگر بار بست، دانشمندان نجف بر آن شدند تا او را از سفر باز دارند. وى به وساطت شیخ حسن مامقانى برنامه ى سفر را لغو کرد و به او فرمود : «چون شما مجتهد عادل هستید، حکمتان را واجب الاطاعة مى دانم» این در حالى است که شیخ حسن مامقانى در ردیف شاگردان محقق رشتى بود و نسبت میان آن دو مثل استاد و شاگرد بود.»([17])
10. اعزام شاگردان برجسته براى تبلیغ، از دیگر ویژگیهاى این محقق بود. از جمله ى آنان آیت الله سید على اکبر فال اسیرى از شاگردانى بود که در پرتو اندیشه ى والاى آن استاد پرورش یافت. او به تشویق محقق رشتى و میرزاى شیرازى به شیراز بازگشت و با کوششى در خور به تبلیغ و هدایتگرى پرداخت. همچنین در نهضت توتون و تنباکو نیز عهده دار نقشى سترگ در تثبیت فتواى میرزاى شیرازى بود.([18])
11. سپاسگزارى او در حق پدر و مادر آموختنى و بى نظیر است و نشانه ى بالندگى او در مراحل عالى شکر به درگاه حضرت ربوبى است. درخشندگى معنوى او مدیون دعاهاى پدر و مادر در روزگاران دور بود. نوشته اند او نمازهاى پدر و مادر خود را سه بار خواند. یک بار به تقلید از مراجع آنان و دوبار به اجتهاد خودش و این مطلب در باره ى هیچیک از علماى تاریخ ذکر نشده است.([19])
12. او را باید به حق از حافظان حریم روحانیت در عصر خویش خواند. شخصى در نجف بود که به هنگام سخن حرمت علما را پاس نمى داشت و بارها از او پرخاشگرى و اهانت نسبت به علماى سابق و معاصر شنیده مى شد.
محقق رشتى در جمعى که وى نیز حضور داشت دستور داد استکانش را آب بکشند، به گونه اى که مردم گمان بر تکفیر وى برده و او را راندند. پس از آن هرگز نتوانست جایگاه از دست رفته خود را بازیابد.
بارى رفتار شدید میرزاى رشتى و شیوه نهى از منکر او موجب شد تا آنانکه در پى چنین خیالى بودند از گمان خویش بازگردند.
گنج نامه
آثار میرزا حبیب الله جلوه گاه تلاش هاى شبانه روزى اوست. وى کاوشگرى گنج یاب بود که هرگاه معدنى نوین مى یافت از جواهر آن استخراج مى کرد و بر دانش طلبان ارزانى مى داشت.
آثار او در علم اصول عبارتند از :
رسالة فى الضد و اقتضاء الامر بشىءالنهى عنه و عدمه، التعادل والتراجیح، بدایع الافکار، اجتماع الامر و النهى، رسالة فى مقدمة الواجب، رسالة فى المشتق، التقریرات.
در علم فقه :
کتاب الطهارة،الحاشیة على المکاسب، کتاب الزکاة، کتاب الاجارة، الالتقاط، کتاب العضب، کتاب القضاء و الشهادات،الوقوف والصدقات، رسالة فى اللباس المشکوک، حاشیة على منهج الرشاد، حاشیة على نجاة العباد، حاشیة على النخبة.
در علم تفسیر :
حواشى بر تفسیر جلالین، و علم کلام : الامامة، کاشف الظلام فى حل معضلات الکلام است.
نسخه هاى خطى از آثار محقق رشتى که مى رفت در غبار زمان به فراموشى سپرده شود اخیراً به کتابخانه آیت الله مرعشى سپرده شد و اکنون در کاروان نسخه هاى خطى آن کتابخانه ماندگار است.
تقریرات
از انبوه شاگردان کوشاو دانشمند محقق رشتى، بسیارى تقریرات درس ایشان را نوشته اند که در گرامى داشت مقامشان نام برخى از آنان مى آید :
سید حاج میرزا حسن همدانى، سید صادق قمى، میرزا باقر فرزند میرزا محمد على، شیخ حسن تویسرکانى،شیخ محمد باقر فرزند محمد جعفر بهارى همدانى، سید ابوالقاسم فرزند معصوم حسینى اشکورى. . .
اجازات
محقق رشتى از صدور اجازه ى اجتهاد به شدت پرهیز داشت و تنها براى اندکى از شاگردان برگزیده اجازه ى اجتهاد نگاشت. نام برخى شاگردان ارجمند وى که مفتخر به اجازه ى نقل روایت و اجتهادند ذکر مى شود. حاج آقا مجتهد رشت (اجتهاد)، سید عبدالکریم فرزند سید حسن اعرجى (روایت)، حاج میرزا احمد دیلارستاقى لاریجانى(اجتهاد)، سید على آقا میرى دزفولى(اجتهاد)، . . .
با کاروان دانش
نظر گاه همه ى اندیشمندان حوزه بر شیوه ى نقادانه ى محقق رشتى در تدریس و دیگر پهنه هاى علمى، پدید آور محفل علمى شکوهمندى بود که دلدادگان آن، پس از کامجویى هر یک چون ستاره اى درخشان، روشنگر جامعه ى خویش شدند. برخى مرجع دینى شدند و عده اى رهبر حرکتهاى سیاسى و اجتماعى دیار خویش و دسته اى نیز در عرصه ى تدریس و تحقیق طلایه دار حوزه بودند.
نام مسافران این کاروان به اختصار مى آید و شرح حال هر یک در کتب تاریخ آمده است که دوستداران را بدان حوالت مى دهیم.
آیت الله العظمى سید محمد کاظم یزدى، آیت الله العظمى آقا ضیاءالدین عراقى، آیت الله العظمى حاج میرزا حسین نائینى، آیت الله شیخ شعبان دیوشلى(لنگرودى)، آیت الله شیخ عبدالله مازاندرانى(لنگرودى)، آیت الله شهید شیخ فضل الله نورى، آیت الله شهید حاج آقا میر بحرالعلوم رشتى، آیت الله شهید شیخ على رشتى، آیت الله شهید شیخ عبدالغنى بادکوبه اى، آیت الله العظمى سیدابوالحسن اصفهانى، آیت الله سید ابوالقاسم اشکورى.
پرواز تا آسمانها
مردم نجف به چهره نورانى پیرمردى که سحرگاهان در بارگاه ملکوتى امیرالمؤمنین(علیه السلام)به زیارت، نماز و تضرع مى نشست انس گرفته بودند. چهره اى که هیبت و شوکتش یادآور پیامبران و لطف و صفا در صورتش نمایان بود.
اما شب پنج شنبه چهاردهم جمادى الثانى 1312 ق فرا رسید. خبر کسالت محقق رشتى مردم را در نگرانى فرو برده بود و آنگاه که صداى ناله و فغان از منزل وى برخاست همگان یافتند که دوست خدا، پیش خدا رفته است. او آسوده در بستر خفته بود. تو گویى به خوابى نازنین آسوده که چنین چهره اش متین است. شهر را گویا با پارچه اى سیاه پوشانده بودند و همه جا صداى گریه به گوش مى رسید. در تهران و مشهد و دیگر شهرها نیز مجالس عزا و سوگوارى بپا شد. و مردم نوحه کنان مى خواندند:
باز خاکستر غم ریخت فلک بر سرما *** رفت از دار فنا نائب پیغمبر ما([20])
و نجف آماده ى تشییع پیکر مطهر آن فرزانه ى پارسا بود. جنازه ى پاک او را مشایعت کردند و به بارگاه امام متقین انتقال داده([21]) و در یکى از حجره هاى صحن مطهر علوى دفن کردند.([22])
بازماندگان
1. آیت الله محمد رشتى، فرزند ارشد، که از معصومه ارباب، همسر اول میرزاى رشتى بود. او در علم و فضل به مراتبى درخور دست یافت و در سال 1316 ق. به دیار باقى شتافت. آرامگاهش در مقبره ى پدر ارجمندش مى باشد.
2. آیت الله شیخ اسماعیل رشتى، که از همسر دوم میرزاى رشتى ولادت یافت. او در کسب دانش سخت کوشید و پله هاى ترقى را پیمود و در 1343 ق. به دیدار دوست شتافت.
3. آیت الله شیخ اسحاق رشتى، او در نجف ولادت یافت. مادرش کلثوم همسر دوم میرزاى رشتى بود([23]) ابتدا نزد پدرش به تحصیل پرداخت و پس از عمرى تحقیق، تألیف و تدریس در سال 1357 ق. دیده از جهان فرو بسته، رخ در نقاب خاک کشید.
1] - گوشه هایى از تاریخ گیلان، شیخ بهاءالدین املشى، ص 35.
[2] - ر ک : دایرة المعارف تشیع، ج 2، ص 509.
[3] - زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، مرتضى انصارى، ص 261.
[4] - مقدمه ى کتاب القضاء(میرزاى رشتى)، تحقیق: سید احمد حسینى، ج1، ص 9.
[5] - نقل از : حاج فتح الله صوفى
[6] - زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 262.
[7] - گنجینه دانشمندان، شیخ محمد رازى، ج 5، ص 174.
[8] - اعیان الشیعه، علامه سید محسن امین، ج 9، ص 149.
[9] - زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 262و 95.
[10] - مرگى در نور، عبدالحسین کفایى، ص 82 و سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ج 3، ص 266
[11] - اعیان الشیعه، ج 4، ص 559
[12] - سیماى فرزانگان، ج 3، ص 274.
[13] - ر ک : تاریخ منتظم ناصرى، محمد حسن اعتمادالسلطنه، ج 2، ص 1223.
[14] - اعیان الشیعه، ج 4، ص 559. و مردام علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینى، ج 193.
[15] - تاریخ روابط ایران و عراق، مرتضى مدرسى، ص 208
[16] - مجله نور علم، جامعه مدرسین حوزه ى علمیه قم، ش 42. نقل از پندهایى از رفتار علماى اسلام، ص 65.
[17] - نقل از حضرت آیت الله سید موسى شبیرى زنجانى، از شیخ عزالدین زنجانى از پدرش.
[18] - نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو، محمد رضا رحمتى، ص 62 و ر ک : وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدى سیرجانى، ص مکرر
[19] - نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 358 و 359.
[20] - ریحانة الادب، محمد على مدرس تبریزى، ج 2، ص 308.
[21] - معارف الرجال، محمد حرزالدین، ج 1، ص 204.
[22] - نقل از خانم عزت صوفى دختر آیت الله شیخ اسحاق رشتى.
[23] - همان.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه