نویسنده: سید حسین امامی
فلسفه در جهان اسلام دارای فراز و نشیبهایی بوده است به طوری که در زمانهایی بیشتر رواج داشته و در زمانهایی به علت مخالفتهایی از سوی برخی نهادها و مخالفان فلسفه به عزلت گراییده است، اما آنچه اکنون وضعیت فلسفه را پراهمیت کرده جایگاه فلسفه در میان علوم و تکنولوژیهای مختلف است. رویکرد انسان به علوم تجربی و تکنولوژی باعث شده که از اهمیت علوم نظری کاسته شود و در این بین فلسفه هم بی نصیب نمانده است. در بررسی آسیب شناسی وضعیت فلسفه در حوزه و دانشگاه و اثرات برگزاری همایش روز جهانی فلسفه به گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی، استاد دانشگاه تهران و رئیس سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) پرداختیم.
شما هم تحصیل کرده حوزه و هم دانش آموخته دانشگاه هستید، بنابراین تسلط کافی به آموزش فلسفه در حوزه و دانشگاه را دارید، وضعیت آموزش فلسفه در حوزهها در گذشته چگونه بوده است؟ در حوزهها خواندن فلسفه در زمانهایی خیلی رایج نبود ، بخصوص بعد از رحلت ملاصدرا خیلی از افراد با خواندن فلسفه موافق نبودند و عدهای همچنان فلسفه را تدریس و مطالعه میکردند، از زمان حاجی سبزواری(متوفی1281)، این چراغ حکمت صدرایی برافروخته شد و تا زمان قاجار مرحوم زنونی و ملاعلی حکیم و... در تهران فلسفه تدریس میکردند و بعد از این هم در زمان مرحوم علامه طباطبایی در حوزه بخصوص با توجه به نیاز مبرمی که در زمان توده ایها و کمونیستها به فلسفه بود فلسفه رواج بیشتری پیدا کرد، یعنی احساس نیاز به آن میشد و اکنون در حوزهها عموما فلسفه را میخوانند و بیشتر فلسفه صدرا و حکمت متعالیه است، یعنی بدایه الحکمه و نهایه الحکمه مرحوم علامه طباطبایی و یا منظومه سبزواری که تقریبا بدایه الحکمه و نهایه الحکمه آسان شده منظومه با شرح و بسط بیشتر است. در واقع مرحوم طباطبایی اسفار فشردهای را در بدایه و نهایه آورده و چندین شرح و ترجمه هم بر این کتابهای بدایه و نهایه نوشته شده است.
یعنی در حوزهها فقط این کتابها تدریس میشود، فلسفه ابن سینا و سهروردی مطالعه نمی شود؟
نه! اکنون در حوزهها مطالعه این کتابها رایج است البته در کنار اینها بعضیها فلسفه مشاء یعنی اشارات بوعلی را میخوانند، همچنین فلسفه اشراق یعنی کتاب حکمه الاشراق هم بعضا خوانده میشود. آنچه که اکنون در حوزهها رایج است فلسفه صدرا یعنی حکمت متعالیه است که در بدایه الحکمه و نهایه الحکمه فشرده شده است و به صورت عمومی خوانده میشود و همچنین به طور خصوصی هم حکمت متعالیه توسط اساتید برجسته برای طلاب خاص تدریس میشود که از جمله اساتید برجسته آن آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) است که سالها این کتاب را تدریس کردند و حاصل تدریس آن هم کتاب «رحیق مختوم» است که 10 جلد آن منتشر شده و 5 جلد آن هم در شرف انتشار است و بقیه آن هم به مرور منتشر خواهد شد. ایشان تقریبا هر جلد از 9 جلد اسفار را در 5 جلد شرح کرده است که کار بسیار عظیمی است.
به نظر شما مهم ترین آسیب آموزش فلسفه در دانشگاهها چیست؟
یکی از مشکلات نظام آموزشی کشور که در برنامه ریزی دانشگاهها به آن انتقاد میکنیم این است که فلسفه در مقطع لیسانس وجود دارد. دانشجوی لیسانس فلسفه مطلبی از فلسفه را میآموزد و بعد که فرا گرفت به دنبال شغل دیگری میرود. اولا هزاران سوال در ذهن او مطرح شده است و هنوز خود به تنهایی به آن حد نرسیده که بتواند به این سوالها پاسخ دهد و دچار یک مشکلات ذهنی میشود، بخصوص اگر همین دانشجو بخواهد به تدریس در مقاطع مختلف تحصیلی برای دانش آموزان هم بپردازد و معلم هم شود که معلوم است نه میتواند پاسخ سوالات خودش را بدهد و نه پاسخ سوالات دانش آموزان را.
پیشنهاد بنده در آن زمان این بود که لیسانس فلسفه وجود نداشته باشد، بلکه از فوق لیسانس شروع کنیم و در کشور هم چند تا مرکز باشد که دانشجو در مقطع فوق لیسانس فلسفه بگیرد و دانشجویان برجسته رشتههای مختلف مانند ریاضی، حقوق، الهیات و... حداقل یک زبان خارجی را به صورت قوی یاد بگیرند و بعد مشغول فراگرفتن فلسفه شوند، همچنین کوشش شود تا آنجا که مقدور است این دانشجویان تا پایان راه، یعنی تا مقطع دکتری هم ادامه تحصیل دهند و در واقع به فیلسوف یا شبه فیلسوف تبدیل شوند. در غیر این صورت دچار کلی سوالات و مشکلات هم خواهند شد و بسیاری از این دانشجویان در همان مقطع لیسانس باقی میمانند، یعنی این شیوه انتخاب رشته که اکنون لیسانس فلسفه با کنکور وارد دانشگاه میشود و دانش آموز از بین چندین رشته که به صورت تصادفی انتخاب میکند یک رشته مانند فلسفه را بدون علاقه قبول میشود، شیوه درستی نیست. خودم شاهدم دانشجوی دانشگاه تهران بیکار است و شغلی پیدا نکرده، بنابراین با تدریس فلسفه در مقطع لیسانس مخالفم.
اگر بخواهیم از تدریس فلسفه در دانشگاهها آسیب شناسی داشته باشیم یک بخش آن کتابها و منابع آموزشی است. آیا موافق هستید که هم اکنون کتابهای مناسب به قدر کفایت در بخش فلسفه اسلامی و هم در بخش ترجمه از فلسفه غرب موجود نیست؟
نه، ببینید اولا این که شما گفتید کتاب و منابع خوبی در دسترس نیست، من این را قبول ندارم. در فلسفه اسلامی آنقدر کتاب نوشته شده که بیش از نیاز فعلی دانشجوهاست. قبلا در زمانی که ما اسفار ملاصدرا را میخواندیم چند نسخه از اسفار بیشتر در دسترس نبود. خدمت مرحوم علامه طباطبایی برای آموزش میرفتیم. تعداد معدودی کتاب از کتابهای رحلی داشتند و ما هم میرفتیم از کتابخانه مدرسه فیضیه یا حجتیه استفاده میکردیم. اکنون اسفار به چند شکل منتشر شده است. آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) همان طور که گفتم شرح مفصلی بر اسفار نوشته است. شهید مطهری 2 شرح بر منظومه سبزواری دارد، یکی شرح مختصر و یک شرح مفصل 4 جلدی، الهیات شفا هم با چند شرح کامل و ناقص منتشر شده است.
گاهی دانشجویان در رشتههای مختلف تحصیلی به خاطر نداشتن آینده شغلی انگیزه خود برای مطالعه را از دست میدهند، نظر شما در مورد اساتید و دانشجویان فلسفه چیست؟
از باب این که فارغالتحصیل فلسفه در مقطع لیسانس اشتغال ندارد قبلا هم اشاره کردم، اصلامصلحت نمیبینم که لیسانس فلسفه وجود داشته باشد، همان طور که مصلحت نمیبینم لیسانس ادیان داشته باشیم، متاسفانه اکنون نمیدانم بر چه اساسی همه دانشگاهها لیسانس ادیان دارند. ادیان رشتهای است که ادیان مختلف را برای دانشجویان معرفی میکند و دانشجو هم گیج و حیران میشود، بخصوص اگر استاد متدین مستحکمی هم نداشته باشند به جای این که او را هدایت کنند او را گمراه میکنند. به همین جهت بنده معتقد هستم نباید در مقطع لیسانس ادیان دانشجویی پذیرفته شود، اکنون به دنبال این هستم که به دانشگاه پیام نور تلفن کنم که لیسانس ادیان را در این دانشگاه راه اندازی نکنند. در رشته ادیان هم افراد نخبه و با استعداد را برای مقاطع بالاتر انتخاب کنند. بنابراین معتقدم که لیسانس فلسفه کارایی ندارد. دانشجویانی که وارد دانشگاه میشوند در وهله اول به دنبال این هستند که با این رشته ای که انتخاب کردند شغلی بیابند که با آن ادامه زندگی دهند. برای لیسانس فلسفه هم کار و شغلی پیدا نمی شود، جز در آموزش و پرورش که فارغالتحصیل فلسفه هم به دلایلی که قبلا گفتم در آموزش و پرورش کارایی ندارد؛ اولاشغل مناسب پیدا نمی شود و ثانیا اگر شغل مناسب هم پیدا شود خود این فرد آنقدر مایه ندارد که دانش آموز خود را اقناع کند و هنوز قدرت پاسخگویی به سوالات ذهنی خود را ندارد بنابراین دانش آموزان را هم نمی تواند اقناع کند. اگر قرار است فلسفه تدریس شود برای افراد معدودی در سطح فوق لیسانس و دکترا با اساتید خوب که محاسبه شغل مناسب آنها هم بشود، اگر کسی از روی علاقه آمده باشد فلسفه را مبنا قرار میدهد و شغل مورد نظر خود را پیدا میکند یا استاد دانشگاه میشود و یا به کار ترجمه و یا دیگر کارها میپردازد.
آیا موافق نیستید که پیدا کردن شغل مناسب در گرو این است که جامعه به اهمیت فلسفه پی ببرد، بداند که دانشجو رشته فلسفه در مقطع لیسانس یا بالاتر نسبت به دیگر رشتهها کارایی بهتری دارد و میتواند بهتر تصمیم بگیرد و مدیریت کند؟
نه، هرکسی که فلسفه خواند و فارغ التحصیل فلسفه بود که نمیتواند مدیر خوبی شود. مدیریت خودش یک رشته مستقلی است.
منظورم در تحلیل درست وقایع و استنباط آنهاست!
بله، کسی که فلسفه خوانده و به آن احاطه دارد تعمق بیشتری دارد چون میداند که رابطه مسائل با همدیگر چیست و استدلال، مصادره و مغالطه چیست. مقدمات و نتیجه چه رابطهای با هم دارند. فارع التحصیل فلسفه در هر شغلی که باشد اگر آدم ورزیدهای باشد طبیعی است که عمیقتر میاندیشد، اما این که هر کسی فلسفه خواند و فارغ التحصیل رشته فلسفه بود میتواند مدیر خوبی هم باشد این گونه هم نیست.
براساس استدلال و قدرت تجزیه و تحلیل فلسفه به نظر برخی اگر همه افراد جامعه فلسفه بخوانند برای رشد و توسعه کشور میتوانند موثرتر باشند نظر شما در این مورد چیست؟
در این باره 2 بحث وجود دارد؛ این که بخواهید فلسفه را به افراد مختلف بیاموزید و از دوران پیشاسقراطیان شروع کنید تا به عصر حاضر برسید. آموزش و آموختن فلسفه به این شکل نیاز به عمر 50 ، 60 ساله مختص به فلسفه دارد. اما نه!، زمانی است که میخواهید ذهن استدلالی را به دانشجویان بیاموزید، اگر کسی منطق را هم خوب تعلیم دهد به نظرم برای دانشجویان کافی است، البته این ظرفیت و لزوم وجود دارد که برای دانشجویان رشتههای علوم انسانی آشنایی با فلسفه و بحث شناخت و... وجود داشته باشد و تدریس شود، البته لازم است یک کتاب مناسب و دقیق برایشان نوشته شود که به آنها آموخت که معرفت این گونه حاصل میشود و رشد میکند، بدانند تصور و تصدیق چیست و قضایا چگونه تحلیل میشوند و چگونه به دست میآیند و به همین شکل فلسفه به صورت شفاف به آنها تدریس شود و بعد هم رابطه اینها با دین مشخص شود که اساسا دین چه جایگاهی دارد و عقل چه جایگاهی و تا کجا کاربرد دارد و حدش کجاست و در کجاها باید به دین پناه ببریم و از آن کمک بجوییم، اگر این کار انجام شود خیلی خوب و مفید است، اما اگر مراد این باشد که ما مسائل فلسفی را از آغاز به دانش آموزان تعلیم دهیم بی آنکه غایت از آن تایید شود این کار مناسب نیست.
منظورم منطق عمومی و فلسفه عمومی است که فضای فکری دانشجویان و دانشجویان رشتههای مختلف باز شود.
این کار یک کار فنی است که ما منطق را چگونه تعلیم دهیم، خیلی از دانشجویان به خاطر این که معلم نمیتواند درست تعلیم دهد از منطق بیزار میشوند، خیلی از اساتید هم منطق را به سادگی و قابل فهم به دانشجویان تعلیم دهند. وقتی که خودم در سال ششم دبیرستان منطق را تدریس میکردم آنقدر برای دانش آموزان آسان بود که میگفتند این همه میگویند منطق سخت است شما آن را براحتی برای ما تدریس میکنید، اگر این گونه برای دانش آموزان تدریس شود برایشان دلنشین است.
برگزاری همایش روز جهانی فلسفه که در31 آبان و اول و دوم آذر در تهران برگزار میشود چه تاثیری بر وضعیت فلسفه در ایران دارد؟
از میزان کسانی که به همایش روز جهانی فلسفه دعوت شدند آگاه نیستم، ما فقط در جلسه تصمیم گیری کلی شرکت میکنیم و از این اطلاعات آقای دکتر اعوانی و همکارانشان اطلاع دارند.
کیفیت همایش روز جهانی فلسفه به نوع کسانی که به این همایش دعوت میشوند بستگی دارد. افراد مختلفی مثلادر فلسفههای دکارت، کانت، هگل، شوپنهاور و فیلسوفان جدید مانند ویتگنشتاین، دریدا، نیچه و... تخصص دارند که از آنها دعوت میشود به ارائه نظر خود بپردازند.
هر کسی ممکن است در زمینهای نظری بدهد و مقالهای داشته باشد طبیعی است که اینها با فلسفه اسلامی نسبتهایی پیدا میکند که همه را باید با هم جمع کرد و مقالات موجود در همایش به عنوان مجموعه مقالات منتشر شود تا دانشجویان و اساتید مختلف استفاده کنند.
به نظر شما فلسفه اسلامی در گفتمان با فلسفه غرب چه حرفهایی برای گفتن دارد؟
موضوعات زیادی مشترک میان این دو فلسفه وجود دارد، اگر فرصت کنم مقاله مورد نظر خود را تهیه کنم، موضوع مقاله بنده که در همایش شیراز که چندی پیش برگزار شد و کلیات آن را ارائه کردم «زمان در فلسفه صدرا و کانت» است؛ این بحث بسیار مهمی است، ممکن است کسی بحث زمان در فلسفه صدرا و فیزیک جدید یا زمان در کانت و فیزیک جدید را بررسی کند، یعنی میتوان بین موضوعات گوناگون در فلسفه شرق و فلسفه غرب مقایسه انجام داد، مثلا خدا در فلسفه اسلامی و فلان فیلسوف غربی، وجود، ماهیت در اندیشه فلاسفه اسلامی و فلاسفه غرب که موضوعات مختلفی در این باره وجود دارد و شاید در مباحثی هم نتوان این مقایسه را انجام داد.
منبع: روزنامه جام جم، شماره 2973، 28/7/89، صفحه 11