8 مهر 1397, 0:0
وقتی که دختران شعیب کمک حضرت موسی(ع) را درباره سقایت اغنام برای پدرشان نقل کردند، شعیب به یکی از دختران خود دستور داد که برود حضرت موسی(ع) را بیاورد تا به وی پاداش دهد. دختر شعیب آمد و گفت: پدرم از شما دعوت کرده تا پاداش سقایت را به شما بدهد. حضرت موسی(ع) از جای برخاست و با او روان شد، دختر (به عنوان راهنما) پیشاپیش حضرت موسی(ع) میرفت و باد لباس او را به بدنش میچسباند و سرین وی نمایان میشد.
حضرت فرمود: شما از دنبال سر من بیایید و هر جا عوضی رفتم با سنگریزه که میاندازی مرا راهنمایی کن، زیرا ما مردمی هستیم که به سرین زنان نگاه نمی کنیم. (وقتی که بر شعیب وارد شد یکی از دختران گفت به این مرد پرقدرت و امین اجرت بده، شعیب فرمود: اما قدرت را میدانم که به تنهایی دلو را از چاه میکشید ولی امانت داری او چیست؟ دختر جریان را و بیان اخلاقی حضرت موسی را شرح داد)
حضرت موسی(ع) وقتی واردخانه شعیب شد که سفره شام پهن بود. شعیب فرمود: ای جوان بنشین و با ما غذا بخور، حضرت موسی(ع) گفت: پناه به خدا، شعیب فرمود: چرا مگر گرسنه نیستی؟ گفت بلی گرسنه ام اما میترسم این مزد آب دادنم به دختران شما باشد و حال آنکه ما از خانواده ای هستیم که کار آخرت را به همه زمین که پر از طلا باشد نمی فروشیم. شعیب فرمود: نه به خدا ای جوان عادت ما و پدران ما این است که از مهمان پذیرایی میکنیم و اطعام مینماییم. حضرت موسی(ع) نشست و مشغول به خوردن غذا شد...
همچنین از امام صادق(ع) روایت شده که خداوند متعال به حضرت موسی بن عمران(ع) وحی فرستاد: یا موسی آیا میدانی برای چه در میان آفریدهام تو را برای سخنم برگزیدهام؟
موسی گفت: نه ای خدای من. خطاب از جانب خدا آمد برای آنکه من روی زمین کسی را متواضع تر از تو نیافتم، حضرت موسی به سجده درآمد و دو طرف صورت خودش را بر خاک میمالید برای کوچکی در مقابل خدای عزوجل.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان