27 اسفند 1393, 3:27
عرض ارادت به محضر حضرت قاسم علیه السلام فرزند امام حسن مجتبی ارادتی داشته باشیم. حضرت قاسم علیه السلام از شهدای بسیار مظلوم کربلا بوده است.
حضرت قاسم علیه السلام نماینده امام حسن علیه السلام در کربلا بود. هر کدام از اهل بیت نماینده ای تو کربلا فرستادند. حضرت قاسم علیه السلام نابالغ بود. شب عاشورا وقتی دید ابا عبدالله علیه السلام می فرماید: من بیعتم را برداشتم. گفت: من چون نابالغم نکند عمویم به من اجازه جنگ ندهد. بعد از صحبت های آقا عرض کرد: آقا جان! آیا من هم از شهدای کربلا هستم؟ آقا ابا عبدالله علیه السلام فرمودند: مرگ در کامت چگونه است. عرض کرد: مرگ از عسل برای من شیرین تر است که در راه شما کشته بشوم. فرمودند: بله، تو هم جزو شهدای کربلا هستی. اما بعد از اینکه امتحان سختی خواهی دید. و لذا روز عاشورا حضرت قاسم دید که عمویش تنها شده است. اصحاب رفتند، یاران رفتند، بنی هاشم رفتند. دیگر عمو تنها مانده است. آمد محضر عموی بزرگوارش آقا جان اجازه بده من هم جانم را فدا کنم. آقا اباعبدالله علیه السلام به قدری گریه کردند، یادگار برادرش را در آغوش گرفتند، تو مقتل هست که بیهوش شدند. ولی وقتی به هوش آمد، این قدر دست عموش را بوسید، که آقا اجازه میدان داد. حضرت قاسم علیه السلام به میدان رفت. عده ای را به درک فرستاد. اما یک نانجیبی گفت: الان می روم داغش را به دل عمویش می گذارم. چنان شمشیر به پیشانی حضرت قاسم، یک وقت صدا زد عمو جان من را دریاب. آقا وقتی به طرف حضرت قاسم حرکت کردند، جنگ مغلوبه شد، بدن حضرت قاسم زیره سم اسب ها...
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»[1]
حجة الاسلام و المسلمین فرحزاد
[1] . الكافي/شیخ کلینی/1/230/باب ما أعطي الأئمة ع من اسم الله ...ص:230
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان