24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : جسم، جسم تعليمي، جسم طبيعي، كم متصل، حجم، عالم مادّه، عالم مثال
نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)
جسم تعلیمی در مقابل جسم طبیعی به کار برده میشود. جسم طبیعی همان امتداد جوهری در جهات سه گانۀ طول، عرض و عمق است امّا جسم تعلیمی، امتداد عرضی در جهات سه گانه است که بر امتداد جوهری عارض میشود و مقدار و اندازۀ آن را مشخص میسازد. بنابراین جسم تعلیمی، از انواع کم متّصل است؛[1] توضیح آنکه: کم متّصل خود دو قسم است: 1- کم متّصل ثابت (قارّ) 2- کم متّصل غیرثابت (غیرقارّ)، مصداق کم متصل غیر ثابت فقط زمان است امّا کم متصل ثابت سه قسم است: 1- خطّ، که فقط در یک جهت امتداد دارد. 2- سطح، که در دو جهت (طول و عرض و عمق) امتداد دارد. 3- حجم( جسم تعلیمی)، که در سه جهت طول، عرض و عمق امتداد دارد.
از آنجا که انواع کم متّصل تا بینهایت قابل انقسام است، جسم تعلیمی هم که دارای سه جهت است از هر سه جهت تا بینهایت قابل انقسام است؛ به این معنا که هر کدام از اطراف آن و هر کدام از قطعههایی که از تقسیم جسم تعلیمی حاصل شدهاند، خود تا بینهایت قابل انقسام هستند. مراد از انقسام تا بینهایت انقسام فرضی است. یعنی دهن ما میتواند کمیّت متصل و از جمله جسم تعلیمی را تا بینهایت تقسیم کند و به تعبیر فلسفی، این تقسیم را تقسیم بالقوه مینامند که در مقابل تقسیم بالفعل و خارجی قرار دارد. در عین حال اجسام به سبب حجمی که دارند از نظر خارجی هم قابل انقسام هستند، منتهی این انقسام تا جایی ادامه پیدا میکند که ابزارهای لازم برای آن وجود داشته باشد.
اینکه گفته میشود «اجزاء هر امتدادی بالقوهاند» به این معنا نیست که آنها در خارج در امتداد مذکور موجود نیستند بلکه به این معناست که این اجزاء به نحو منفصل و جدای از هم، در خارج، در امتداد مذکور یافت نمیشوند. پس واژه "بالقوه" در اینجا به معنای «بالاجمال» در مقابل «بالتفصیل »است نه به معنای چیزی که هم اکنون موجود نیست و می تواند موجود شود. بلکه هر امتدادی، وجود جمعی اجزاء خود است. مثلاً: اگر در امتدادی مانند «a» نقطه ای مانند «o» فرض کنیم و به همین ترتیب در آن، دو امتداد کوچکتر به نام های «b» و «c» در نظر بگیریم، امتدادهای «b» و «c»، در خارج، در ضمن «a» حقیقتاً موجودند اما نه به نحو منفصل و جدای از هم، یعنی «a» وجود جمعی «b» و«c» است و وجود خاص «b» و «c» هنگامی یافت میشوند که «a»را در نقطه «o» در خارج حقیقتاً جدا کرده و قطع کنیم. پس مقصود از «اجزای فرضی امتداد» این است که وصف جزئیت آنها فرضی است، همانطور که وصف کلیت امتدد «a» فرضی است نه به این معنا که خود آنها حقیقتاً در خارج موجود نیستند و ما آنها را موجود فرض میکنیم بلکه ذات اجزاء یعنی خودشان، در خارج با وجود اجمالی حقیقتاً موجودند اما وصف جزئیت آنها مانند وصف کلیت امتداد اصلی، فرضی و ذهنی است؛ همانطور که وجود تفصیلی آنها فرضی و ذهنیاند.[2] نکته دیگر اینکه، اجزاء فرضی هر امتدادی ضرورتاً از نوع امتداد اصلیاند؛ یعنی امتدادهای کوچکتر حاصل شده از انقسام، ضرورتاً امتدادند و ضرورتاً از نوع امتداد اصلی هستند. اگر امتداد اصلی خط است آنها هم قطعات کوتاهتری از خط هستند، اگر امتداد اصلی سطح است آنها هم قطعات کوتاهتری از سطحاند و اگر امتداد اصلی حجم است، آن اجزاء هم قطعات کوتاهتری از حجماند و حتی این قاعده درباره کم متصل غیرقار (امتداد سیال) هم که مصداق آن "زمان" است نیز جاری است و قطعات حاصل شده از انقسام زمان، نیز قطعات کوتاهتری از زماناند. به عبارتی قطعات حاصل شده از تقسیم، همواره مانند "امتداد اصلی" قابل تقسیماند و ممکن نیست در اثر تقسیم به اجزائی دست یافت که عقلاً غیر قابل انقسام و به اصطلاح «جزء لایتجزا» باشند.[3] مثلاً از تقسیم خط هرگز به نقطه نمی رسیم، از تقسیم سطح هرگز به خط نمی رسیم و هکذا از تقسیم حجم هرگز نمیتوانیم به سطح برسیم همانطور که از تقسیم زمان نمیتوان به "آن"(که همان مقطع زمان و فاقد طول زمانی است) رسید.[4] به عبارت دیگر نقطه، طرف سطح است. یعنی میتوان بینهایت نقطه روی «خط» فرض کرد، همانطور که «سطح» طرف حجم است؛ یعنی میتوان بینهایت سطح روی یک «حجم» فرض کرد و همچنانکه «خط»، طرف سطح است یعنی بینهایت خط میتوان روی یک سطح فرض کرد.
به اختصار، هیچ امتدادی، قابل تجزیه به اجزاء" لا یتجزا" نیست، نه خط به نقاط، نه سطح به خطوط و نه حجم به سطوح و نه زمان به آنات، قابل تجزیه نیستند.
از آن سو، تتالی نقاط، آنیات، خطوط و سطوح (البته خطوط و سطوح در جهتی که امتداد ندارند) محال است. از کنار هم قرار دادن تعدادی (و لو بی نهایت) نقطه، بدون هیچ فاصلهای در کنار هم به طوری که با یکدیگر مماس یا به یکدیگر متصل باشند، خط تشکیل نمیشود. همانطور که از کنار هم قرار دادن بینهایت خط (در جهتی که امتداد ندارند) سطح به وجود نمیآید و همچنانکه از کنار هم قرار دادن بینهایت سطح (در جهتی که امتداد ندارد) حجم به وجود نمیآید، کما اینکه از کنار هم قرار دادن بینهایت "آن"، زمان به وجود نمیآید.
نتیجه آنکه همانطور که ممکن نیست امتدادی به "اجزاء لا یتجزا"، تجزیه شده، نیز ممکن نیست از ترکیب "اجزاء لایتجزا" امتدادی به وجود آید. پس چنان که محال است خط یا سطح یا حجم یا زمان به مجموعی از نقاط یا خطوط یا سطوح یا آنات تجزیه شوند و لو نامتناهی باشند، نیز محال است که از ترکیب مجموعی از نقاط یا خطوط یا سطوح یا آنات -و لو نامتناهی میباشند- خط یا سطح یا حجم یا قطعهای از زمان به وجود آید.[5]
با توجه به اینکه اجسام طبیعی، در خارج جدای از یکدیگر موجود و متعین و مشخصاند، جسم تعلیمی (حجم) که تعیّن جسم طبیعی است هم موجود میباشد لکن نحوۀ وجودش به این گونه است که در موضوع (جسم طبیعی) یافت میشود، همان گونه که همۀ اعراض اینگونهاند.
همۀ انواع کمیّت متّصل (و از جمله جسم تعلیمی)، از چهرههای وجود اجسام بوده و وجودی جدای از وجود جسم ندارند. هر چند انسان در ذهن میتواند آنها را به عنوان موجود مستقلّی در نظر بگیرد و به یک معنا میتوان گفت: وجود جسم تعلیمی، از شئون وجود جوهر است.[6]
با توجه به مطالب فوق، میتوان گفت جسم تعلیمی از مختصّات عالم مادّی و جسمانی است؛ چون همیشه همراه با جوهر جسمانی است. بنابراین جسم تعلیمی در مجردّات یافت نمیشود. هر چند بنابر قول به وجود عالم مثال (چنان که شیخ اشراق و ملاصدرا آن را پذیرفتهاند) میتوان گفت جسم تعلیمی در آن عالم هم یافت میشود. چون عالم مثال در حقیقت از جهاتی شبیه عالم مادّه است لکن همیشه ویژگیهای عالم مادّه را ندارد، مثلاٌ کمیّت و شکل و رنگ دارد امّا حرکت و استعداد و قوّه ندارد.[7]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان