دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

بادیگارد بودن از منظر فقه | نگاهی به مفهوم جان و جانبازی در اسلام

بادیگارد اگرچه بهترین کار حاتمی کیا نیست اما باز به سیاق اثار گذشته اش مفاهیم و مضامین مهمی را در کار خود دارد.
بادیگارد بودن از منظر فقه | نگاهی به مفهوم جان و جانبازی در اسلام
بادیگارد بودن از منظر فقه | نگاهی به مفهوم جان و جانبازی در اسلام

 

بادیگارد اگرچه بهترین کار حاتمی کیا نیست اما باز به سیاق اثار گذشته اش مفاهیم و مضامین مهمی را در کار خود دارد. شخصت فیلم حاج حیدر ذبیحی یک محافظ یا بادیگارد است. دنیای مفاهیم پیچیده فیلم ناشی از موقعیت پیچیده یک بادیگارد در دنیای امروز ایران است. بادیگارد ادمی است که باید از جان شخصی دیگر محافظت کند و در این راه لاجرم جان خود را به خطر می اندازد و مسولیت این کار خود را بر عهده می گیرد. این وضعیت برای یک انسان مدرن و سکولار معادله پیچیده ای نیست.  اما برای یک دیندار که خود را متعهد به چهارچوبی فراتر از عقل و درک خود می داند ، این چالش چگونه خواهد بود. از همین رو بر ان شدیم مفهوم جان ، ارزش جان و جانباختن در قبال امری دیگر را در فقه و فلسفه فقه   به بحث بگذاریم. در این نشست اقای حسن حسنی مهمان تحریریه سایت فیلم نوشت  است.آقای حسنی پژوهشگر فقه و فلسفه اسلامی و صاحب اثار متعدد است.

بادیگارد داستان حاج حیدر است که مسوول حفظ جان دیگران است و در این راه ناگزیر جان خود را به خطر می اندازد. حالا سوال  این است که در فقه اسلامی مساله حفظ جان تا چه حد پرداخته شده است و در کجا ادمی مجاز و یا ملزم به اهدای جان خود است.

فیلم نوشت: موضوع گفتگو ما فیلم بادیگارد است، در این جلسه  از منظر فقه و تا حدی فلسفه فقه به مساله فیلم می پردازیم.  مسئله ما که فیلم بادیگارد آن را به ذهن متبادر می کند این است: حفظ جان  و جانبازی در فقه که دستورالعمل زندگی از نگاه دین است چگونه  می باشد. بادیگارد داستان حاج حیدر است که مسوول حفظ جان دیگران است و در این راه ناگزیر جان خود را به خطر می اندازد. حالا سوال  این است که در فقه اسلامی مساله حفظ جان تا چه حد پرداخته شده است و در کجا ادمی مجاز و یا ملزم به اهدای جان خود است.

البته فراموش نکنیم که حیدر ذبیحی تلقی دیگری از قانون دارد. قانونی که او را موظف به انجام این ماموریت می کند او می گوید وظیفه من تلاش برای حفظ جان شخصیتهایی است که سرمایه نظام است دیگرانی که حفاظت از انها به من واگذار  شده چون شخصیت نظام است باید جان خود را فدا کنم این نه یک وظیفه قانونی بلکه یک تعهد درونی و انقلابی است این اعتقاد اوست .

در واقع قانون اساساً برای حفظ « من» وضع می شود. حیطه این «من» باید مشخص شود و جان، حیطه بسیار مهمی از این حیطه است.


. از طرف دیگر  نکته فیلم هم همین است که حیدر خودش باید تصمیم بگیرد که جانش را کجا فدا کند.  این بحث حفظ جان در فیلم نجات سرجوخه رآیان هم دیده می شد. انجا که برای نجات جان یک سرباز جان دهها سرباز به مخاطره افتاد و آن فیلم با این سوال به انتها می رسید که آیا جان آن یک سرباز ارزش فدا کردن یک گروهان رادارد. اجازه بدهید از همین جا بحث را به فقه اسلامی ببریم

مبنای قانون حفظ «من» است اما این «من» الزاماً به معنای جان من نیست بلکه می تواند بزرگ تر از جان من باشد. اقای حسن حسنی:    در قران کریم آیه ای هست « و لا تلقو به ایدکم الی التهلکه» به این معنا  که خودتان را با دست خودتان به هلاکت نیندازید. سیاق این آیه سیاقی اقتصادی است یعنی پول و سرمآیه خود را آنگونه خرج نکنید که برای هزینه های مهمتر دچار تنگدستی شود اما تایید این آیه یک تایید عام است یعنی در مورد حفظ جان ، حفظ نظام سیاسی و حفظ معیشت هم هست. در مورد هویت هم هست. یعنی هویت  انسان باید حفظ شود و اگر فردی هویت و کیستی  خود را از دست بدهد مصداق هلاکت است.  یعنی گاهی اوقات از دست دادن آبرو،  برابر و حتی بالاتر از هلاکت است. در اینجا هلاکت به معنای نابودی است یعنی خودتان را با دست خودتان نابود نکنید. جالب این جاست که سیاق و شان نزول آیه مربوط به حیطه اقتصاد است. یعنی مساله اقتصادی هم می تواند باعث نابودی شود و این نابودی فراتر از مرگ است. فراموش نکنیم که در نظام فکری دینی، مرگ به معنای نابودی و هلاکت نیست.  اما در حیطه بذل نفس و جانبازی استفاده از این آیه این گونه می شود که باید در نظر بگیریم که چه چیزهایی باارزش تر از جان هستند که اگر آن چیزها را از دست بدهیم به مرحله هلاکت و نابودی می رسیم. در اینجاست که من شرعاً  اجازه دارم و یا ملزم و مکلف هستم که از جانم بگذرم . از همین دیدگاه قانون نیز نمی تواند چیزی بیشتر از این به فرد الزام کند. در واقع قانون اساساً برای حفظ « من» وضع می شود. حیطه این «من» باید مشخص شود و جان، حیطه بسیار مهمی از این حیطه است.


خداوند در برخی آیات به مومنین این بشارت را می دهد که با جان و مال خود با خدا معامله کنند. همین نکته به این معنی است که  شما جانبازی بکنید تا خدا در این راه به شما چیز ارشمندتری اهدا  کند. این وعده خداوند است و  این معامله ای است که متضمن سود است. یعنی فرد با اهدای جان خود امر ارزشمندتری را به دست می اورد.

فیلم نوشت: در واقع شما می فرمایید که مبنای قانون حفظ «من» است اما این «من» الزاماً به معنای جان من نیست بلکه می تواند بزرگ تر از جان من باشد. جالب است که این بحث را در حیطه روانکاوی و جامعه شناسی نیز وجود دارد که «من» یک مفهوم نمادین است که از حیطه تن من فراتر می رود . حتی از قبل از تولد فرد و بعد از فوت او نیز تداوم دارد.  اما آیا این من به راستی مبنای قانون است. چون آنچنانکه می دانیم در مبانی لیبرالیسم قانون بر اساس صیانت از «من» بنا شده است برخلاف رویکرد کمونیزم که در آن صیانت از «ما» یا جامعه اولویت قانون بود.

حسن حسنی: اینجا هم « من » است . منتنهی این من یک ویژگی ذاتی دارد و آن « عبد » بودن آن است. « من عبد» اضافه شدن «من» به «عبد» یک اضافه توصیفی نیست بلکه  در سرشت این «من»، عبد بودن نهادینه شده است. این «من» در ذیل تعبد معنا می شود. در لیبرالیسم این «من» حتی اگر تعبد هم دارد به خودش تعبد دارد.


قانون می تواند افرادی را ملزم به اعطای جان کند اما این قانون ضمانت اجرا نخواهد داشت مگر انکه فرد خودش متعهد به این جانبازی باشد.

فیلم نوشت: در مبنای قانون لیبرال «من» به جای خدا نشسته است و قانون در پی صیانت از چنین منی است. هویت  «من» در معبود بودن اوست اما در قانون اسلام هویت این «من» در عبد بودن اوست و قانون از این  مبنا از «من»  صیانت می کند. در واقع با اعتقاد به برخی مفاهیم برخی از چیزها معنادار می شوند. اگر شما به جهان جادو معتقد باشید آنگاه رمان هری پاتر یا فیلم او معنای دیگری می یابد . در مورد انسان هم چنین است. این انسان چه تعبیر و معنایی دارد.  آیا این انسان آزاد و رها است یا مسوول است. آیا او متعهد است یا رها شده به حال خود است؟ اتفاقاً این رها بودن گاهی اوقات حکم مجازات را می یابد. به عنوان مثال در نظام اموزشی بدترین تنبیه آن بود که به یک دانش اموزی را به عنوان «مستمع آزاد» نامگذاری می کردند. او در سر کلاس بود اما حضور نداشت . درس برای او گفته نمی شد و از او هم بازخواستی صورت نمی گرفت. او به حال خود رها شده بود.  انها تنها «بودند» اما «حضور» نداشتند. در این مرحله این بحث پیش می آید که در یک جامعه دیندار که در آن «من»  حالت عبد دارد ، در چه حالات و با  چه نظامی به مرحله جانبازی می رسد و این نظام چه تفاوتی با «من»  در نظام اومانیستی دارد. آیا در انجا هم حالت جانبازی پیش می آید؛ حالتی که در آن فرد ملزم به جان باختن باشد. و  در این راه از چه مبانی و چه ارزش هایی بهره می برد؟ شاید این جا به یک انگاره فقهی می توان رسید و دران نظام دیگر، به یک انگاره اخلاقی.

حسن حسنی: در بحث جانبازی در آیات اشارات دیگری هم هست. به عنوان مثال خداوند در برخی آیات به مومنین این بشارت را می دهد که با جان و مال خود با خدا معامله کنند. همین نکته به این معنی است که  شما جانبازی بکنید تا خدا در این راه به شما چیز ارشمندتری اهدا  کند. این وعده خداوند است و  این معامله ای است که متضمن سود است. یعنی فرد با اهدای جان خود امر ارزشمندتری را به دست می اورد. در این نظام جان باارزش است اما باارزشترین  نیست. این نکته تفاوت آشکار این نظام را با نظام هایی نشان میدهد که در آن جان بالاترین ارزش است. از همین روست که  برخی نظام های حقوقی اعدام و حتی حبس ابد را اساساً و به هر شکلی نفی می کنند. در این نظامات حقوقی، هیچ انسانی نباید جانش را از دست بدهد و حتی نباید مادام العمر در زندان باشد.

فیلم نوشت: آیا صرفا ادلّه ما در این موضوع یعنی جواز جانبازی همین بحث معامله با خداست؟

حسن حسنی: نه مستندات زیادی وجود دارد و بنده تنها برای نمونه به این آیه اشاره کردم بنده تعمد داشتم که بحث جانبازی و فداکردن جان را از منظر معامله با خدا مطرح کردم « الله اشتری من المومنین امولهم و انفسهم» و باز تعمد داشتم که از مبنای عبد و مولا شروع نکنم. در واقع قانونی که نتواند انسان را در پذیرش خود اقناع کند و در عملیاتی کردن مشروعیت خود نتواند تعهد انسانی را ضامن اجرای  خود کند، نمی‌تواند قانون موفقی باشد و ماندگار نخواهد بود. اگر دولت و حکومت قانونی را وضع کند که  به عنوان مثال نیروهای نظامی را ملزم به جانبازی کند به خصوص در مواقعی که بحث جان مطرح است این قانون باید بتواند متعهدانه این الزام را برای نیروهای خود پدید آورد. در واقع نظامی که نتواند برای خود جانباز متعهد داشته باشد عملاً حیات خود را به خطر انداخته است.

فیلم نوشت: و به نظر شما نظام عبد و مولا نمیتواند این تعهد را ایجاد کند..

حسن حسنی: قانون می تواند افرادی را ملزم به اعطای جان کند اما این قانون ضمانت اجرا نخواهد داشت مگر انکه فرد خودش متعهد به این جانبازی باشد. حتی اگر مجازات اعدام هم برای ترک این الزام در نظر گرفته شده باشد، خیلی اوقات برای فرد این اعدام به  خاطر تمرد از قانون پذیرفتنی تر است تا انکه جانش را در راه قانونی که با آن همدلی ندارد اهدا کند. این همان چالشی است که در فیلم بادیگارد هم  به نوعی وجود دارد.

فیلم نوشت: حالا سوال اینجاست که در نظام فقهی ما در کجا جواز جانبازی داریم؟

 حسن حسنی: برای این سوال باید به سوالی دیگر پاسخ داد و آن این است که  چرا جان انسان در نظام فقهی ما ارزش دارد. در این نظام هویت انسان با عبد بودن تعریف می شود و همه مولفه‌های هویتی او در ذیل  مقوله عبد بودن او قرار می گیرد. اشاره کردم که در عبارت «من عبد» عبارت عبد قید «من» نیست بلکه توضیح «من» است.

در میان مکاتب اسلامی تنها مکتبی که می توان واقعا به «من» اشاره کرد فقه شیعه است

فیلم نوشت: پس بهتر نیست به جای عبارت « من عبد» از عبارت « عبد » استفاده کنیم چون شما همه این من را به عبد بودن تحویل کردید؟

حسن حسنی: این « من » ضرورت دارد  و این ضرورت هم به همان بحث فلسفه فقه اشاره می کند که آیا این نظام ارتباط میان انسان و خدا نظام عبد و مولا است که « من » قابل حذف باشد یا یک نظام دیگر است به همین خاطر بر لفظ «من» تاکید دارم.

در میان مکاتب اسلامی تنها مکتبی که می توان واقعا به «من» اشاره کرد فقه شیعه است. اجازه بدهید یک اشاره کوتاه به این نکته داشته باشم . در میان اهل سنت اصول دین محدود به سه اصل توحید، نبوت و معاد است اما برای شیعه دو اصل دیگر همه ضرورت دارد و آن  عدالت و امامت است. این عدل به چه معنا است ؟ و این به معنا است که ما می توانیم خوبی و بدی را به شکل ذاتی تعریف کنیم تا بتوانیم عادل بودن و یا ظالم بودن را بررسی کنیم. اگر خود خدا واضع مفهوم ظلم و عدل باشد آنگاه صفت عادل بودن برای او بی معنا است. این دیدگاه همان دیدگاه اشعریون است که از قضا با عرفان نیز سازگارتر است و از همین روست که در ادبیات ایران اکثر عرفا  خصوصا ابن عربی و مولانا دیدگاهی اشعری دارند. یعنی آنها برای عقل استقلال و اعتباری جز در ذات خدا قائل نیستند. اما دیدگاه شیعه با پذیریش عدل ، رفتار الهی را عاقلانه می داند. تنها جایی که می تواند با قاطعیت بگوید که خدا در حق بنده اش ظلم نمی کند مکتب شیعه است.

وقتی که ما ادله فقهی را بررسی می کنیم می بینیم که جان در تفکر شیعه محترم هست از جهت حفظ ایمان.

فیلم نوشت: پس از همین روست که می توان مفهوم «من» را در تفکر شیعی مطرح کرد البته همان «من عبد» . در این عبارت، این «من» واقعیت دارد و  یک کلمه تهی از معنا نیست. در واقع شیعه با پذیرش اصل حسن و قبح عقلی این امکان را لحاظ کرده است.

حسن حسنی: وقتی که ما ادله فقهی را بررسی می کنیم می بینیم که جان در تفکر شیعه محترم هست از جهت حفظ ایمان. اجازه بدهید از منظر فلسفه فقه این مساله را بررسی کنیم. ما می توانیم حق را به انواع عنصری آن تقسیم کنیم . بنده در این جا از تقسیم بندی یک فیلسوف امریکایی به نام هوفر استفاده می کنیم که اگرچه ایراداتی دارد اما تقسیم بندی زیبایی است. یک تقسیم طولی از حق می شود تعریف کرد. ما سه نوع حق می توانیم تشخیص بدهیم یک حق فطری ، حق فردی  و حق اجتماعی. حق فطری حقی است که اگر فرد از آن محروم شود معنای انسان از او سلب می شود. در واقع انسانیت انسان به این حقوق بستگی دارد. در اسلام هم به این حق اشاره شده است که در صورت فقدان آن انسان مرتبه انسانیت خود را از دست می دهد  و به عبارتی «کالانعام بل هم اضل». مهمترین  حق در اسلام، ایمان است که مرتبه انسانیت ادمی به آن وابسته است. ایمان به همان معنای اسلامی ان. یکی دیگر از این حقوق عقل است. البته اینجا منظور از از عقل امری است در برابر جهل و نه در برابر جنون. این یک حقی است که به انسان تعلق دارد و فرد نمی تواند این حق را از خود سلب کند. به عنوان مثال حضانت حق پدر و مادر است  آیا پدر و مادری می تواند از حق حضانت بگذرد . به همین نحو ما که حامل عنوان انسان هستیم مکلف هستیم حق انسان را حفظ کنیم. این حق پایمال نشدنی است. حق حیات در حیطه حقوق فردی است و در ذیل حقوق فطری قرار می گیرد.

فیلم نوشت:  آیا دادگاه نمی تواند حق حضانت را از پدر و مادر بگیرد

حسن حسنی: بله و این به این معنا است که  شان پدر و مادری را از انها گرفته است. در واقع از انها سلب عنوان می کند. با این حال هیچ پدر و مادری نمی تواند این حق را به کسی واگذار کند.  وقتی بحث حقوق فطری مانند عقل و ایمان مطرح می شود حقوق فردی از جمله حق حیات می تواند محدود شود. این محدویت ها می تواند ناشی از مجازات و یا تشویقی باشد.  گاهی از کسی سلب حق می شود چون حقوق فطری را نادیده گرفته است در اینجا بخشی از حقوق فردی او محدود می شود گاهی نیز محدودیت این حق فردی برای فرد متضمن اعتلا در حقوق فطری خواهد بود ، با به خاطر تامین آن حقوق فطری  از حقوق فردی خود بگذرد. از همین روست که خدا پیشنهاد معامله در این حقوق فردی از جمله جان و مال را می دهد.  فرض کنید در جامعه ای هستیم همه یا مومن هستند و یا در پناه قانون مومنان هستند. در این دنیا جان ها و مال ها در  حال تزاحم با یکدیگراند و این طبیعت زندگی است که به دست اوردن هر چیزی متضمن از دست دادن چیز دیگری است.انسان طبعاً نمی تواند خارج از شرایط تزاحم زندگی کند. وقتی یک جان با جانی دیگر  و حقی با حقی  در تزاحم است ، باید در مورد اولویت یکی بر دیگری تصمیم گرفت. کدام حق بر حق دیگر ترجیح دارد و کدام جان بر جانی دیگر.  اصل اول این است که ما شرایط تزاحم را از بین ببریم. مثلاً در فیلم بادیگارد حفظ جان دکتر صولت یا میثم زرین با  جان حیدر ذبیحی تزاحم دارد. قاعده اول این است آیا می توان  شرایطی را ایجاد کنیم که تزاحم این دو جان از بین برود یا آن را به تزاحمی با هزینه کمتر تبدیل کرد که تزاحم دو جان به تزاحم دو مال بدل شود. آیا می توان موقعیت خطر را از بین برد. اگر پاسخ منفی است آیا می توان با صرف هزینه و تامین امنیت کاری کرد که آسیبی به جانی نرسد. اما در شرایطی هم فرصت از بین بردن شرایط تزاحم وجود ندارد. در این  جا باید چند تا قانون را لحاظ کرد. اولین قانون این است که باید کاری کرد که در شرایط تزاحم کمترین میزان حق از بین برود.  دوم قاعده میسور است که برآمده از این عبارت است «المیسور لا یسقط بالمعسور». یعنی آن چیزی را که توان به دست اوردن دارد را نباید به این بهانه که کل آن امر قابل حصول نیست از دست داد.  یعنی اگر نمی توانی کل یک امر را نگه داری پس بکوش تا انجا که می توانی بخشی از آن را نگه داری کنی. سومین قاعده ، قاعده اهم و مهم است یعنی آن چیزی که مهمتر است را نگه دار.  در قانون اول هم به این نکته اشاره می کند که کمترین حق از دست رود.   باید به ترتیب اهمیت طولی حقوق نیز توجه داشت. طبعاَ حق فطری بر حق فردی و حق فردی بر حق اجتماعی اولویت دارد.   گاهی اوقات  جان یک مجرم مهدور الدم را که قرار است چند روز دیگر اعدام شود  باید حفظ کرد چون اطلاعات آن فرد می‌تواند باعث نجات جان افراد بسیاری شود. ممکن است یک مقام سیاسی، فرد مومن و متعهدی نیز نباشد اما ترور او موجب بی اعتباری نظام شود.  البته باید به این نکته هم اشاره کرد که بحث تزاحم حقوق در فقه  به اندازه کافی روشن نشده است.

در مورد جانبازی در فقه هم مشروعیت و هم مشوق های آن دیده شده است. اما تعیین شرایط جانبازی به عهده کیست. طبعاً این امر باید از یک رویه و قاعده ای تبعیت کند . این قانون در نگاه اسلامی ، فقه است و تشخیص آن به عهده فقیه و طبعا ممکن است میان نظر فقها تفاوت هایی در تعیین شرایط جانبازی وجود داشته باشد.

فیلم نوشت: اجازه بدهید من بحث را تا اینجا خلاصه کنیم  در ابتدا مشخص شد  جان را نمی توان به خطر انداخت و حفظ جان واجب است اما در مواردی برای اهدای جان مجوزهایی در فقه شیعه وجود دارد که  یکی از این موارد بحث معامله با خدا است  و در مواقعی که بحث تزاحم جان ها مطرح می شود از سه قاعده  حداقل نمودن تضییع حقوق ، قاعده المیسور و قاعده اهم و مهم. در واقع حاج حیدر ذبیحی می تواند جان خود را به شرط معامله با خدا اهدا کند اما در این اهدا کردن نیز باید طبق قاعده میسور و حداقل نمودن تضییع حقوق، تا  آنجا که می تواند مراقب جان خود باشد  اما حالا بحث مهمتر این است که در فرایند قانونی چه کسی مجوز صدور حکم در این مورد را دارد و چه کسی باید تشخیص دهد که آیا این موقعیت برای اهدا کردن جان مجاز هست یا نه.

حسن حسنی: بله همانطور که اشاره شد در مورد جانبازی در فقه هم مشروعیت و هم مشوق های آن دیده شده است. اما تعیین شرایط جانبازی به عهده کیست. طبعاً این امر باید از یک رویه و قاعده ای تبعیت کند . این قانون در نگاه اسلامی ، فقه است و تشخیص آن به عهده فقیه و طبعا ممکن است میان نظر فقها تفاوت هایی در تعیین شرایط جانبازی وجود داشته باشد. و البته باید اشاره کنم که هنوز بحث ما به حیطه اجرا نرسیده است. ما از حیطه نظر صحبت می کنیم. در میان نظرهای فقها کدام یک را باید  برای اجرا برگزید. در این بحث دیدگاههای مختلفی هست برخی معتقدند از انجا که در اندیشه شیعی ولایت فقیه وجود دارد ما باید به نظر ولی فقیه مراجعه کنیم. اما برخی معتقدند ما باید به نظری که در دنیای فقه مشهور تر  است مراجعه کنیم ، این نظریه می تواند نظریه مشهور در تاریخ فقه و میان قله های  فقاهت باشد و یا نظریه مشهور در میان علمای معاصر باشد. نظر دیگری هست مبنی براینکه باید به نظر مقبول تر در میان مردم مراجعه کرد.  در جمهوری اسلامی از این منظر ، دیدگاه خاصی ترجیح داده نشده است  و آن را به قانون محول کرده اند و قانونگذار می تواند از دیدگاههای مختلف استفاده کند. تصور کنید که نظریه ای در میان نظرهای ذکر شده انتخاب شد و ما وارد مقام اجرا شدیم. در این جایگاه در فقه شاخصه هایی برای تعیین  مصادیق موضوع بیان می شود  و ولایت فقیه هم یکی از نظریات را به رسمیت در می اورد و به این صورت این نظریه اجرایی می شود.

البته می تواند در این مرحله به موضوع های کلانی که در فقه ارزش جانبازی دارد اشاره کرد از جمله مصلحت حفظ عقل، عزت  و  حفظ نظام. حتی جالب است که بدانیم در مواردی حتی حفظ مال هم ارزش جانبازی دارد. همانطور که روایت داریم که « من قتل دون ماله و هو شهید» و البته گاهی اوقات هم نباید برای مال جان را به خطر انداخت یعنی مثلاً در مواجهه با راهزن باید مال را رها کرد  و رفت. در این جا هم باید شاخص تعیین شود که کجا کشته شدن به خاطر مال شهادت است و کجا هلاکت است.

جان انسان عزیز است و تنها در جایی آن را فدا می کند که بداند جانش تباه نشده است. جان باختن در راه چیزی که ارزش آن را ندارد هلاکت است. قهرمان فیلم بادیگارد جان باختن در راه پول را هلاکت می داند. او جان باختن به خاطر یک سیستم اداری فارغ از معنا را هلاکت می داند.

فیلم نوشت: اجازه بدهید جمع بندی از حوزه های کلی بحث ارائه کنیم. بحث ارزش جان و جانبازی در فقه  از سه منظر قابل بررسی است از دیدگاه فقهی که معتقد به رابطه عبد و مولا میان انسان و خدا است ، یا از منظر فقهی که معتقد به رابطه عبد و رب است ، یا از منظر غیر فقهی و  سکولار

حسن حسنی: البته دیدگاه دیگری هم هست که ای رابطه را از منظر حاکم و شهروند بررسی می کند.

فیلم نوشت: همچنین ما در این مورد بحث کردیم که در فقه اسلامی بحث حفظ جان و جانبازی چه جایگاهی دارد و همچنین در مورد مفهوم «من» بحث در فقه اسلامی بحث شد که در اسلام «من» وجود دارد ولی در هیات « من عبد» و این «من عبد» با  در نگاه شیعه با آن چیزی که در دیدگاه اهل سنت و اشاعره هست تفاوت دارد. در بحث مجوز جانبازی نیز به این نکته اشاره شد که جواز جانبازی در اسلام به ابتناء بحث معامله با خدا است. که این جواز را به شیوه های مختلف گاهی از منظر فلسفه فقه و روش اقناعی و گاهی از نگاه آیات و روایات و با روش استدلالی و گاهی هم می توان این نگاه را در جمع بندی فتاوا پیگیری کنیم. بحث دیگر هم بحث حکومتی است که این دیدگاهها در نظر تفکر حاکم تا چه اندازه باز شده است. این نکته ضرورت دارد که گاهی در فرایند قضاوت به جهت وجود برخی خلاءها در حیطه فقه و به تبع آن قانون ، استنباط یک مساله  به عهده فهم قاضی نهاده می شود و بسیار هم پیش امده که دو قاضی به جهت همین تفاوت فهم به دو نظر و حکم متفاوت در یک پرونده رسیده باشند. گاهی اوقات این خلاها با ورود ولی فقیه و به عنوان مثال شخص حضرت امام برطرف می شود. به عنوان مثال  امام در مورد جنگ مشخصاً وارد شدند و امر به واجب بودن حضور در جنگ  و جواز شهادت دادند.  اما گاهی اوقات باز در بستر تاریخ شرایطی پیش می آید که قابل بررسی است و با وضعیت قهرمان فیلم یعنی حیدر ذبیحی هم تناسب دارد. به عنوان مثال بنی صدر به عنوان رئیس جمهور برگزیده می شود. امام حکم ریاست جمهوری او را تنفیذ می کند و  بعد او را سمت فرماندهی کل قوا منصوب می کند و نتیجه آن میشود که در حوزه اختیارات قانونی ریس جمهور از دستورات او اطاعت شود. اما کار جنگ پیچیده می شود و یک رزمنده به این نتیجه می رسد که بنی صدر از شانیت رئیس جمهوری نظام جمهوری اسلامی ساقط است  و این رزمنده وقتی فرمان بنی صدر را برای عقب نشینی از خرمشهر می شنود تمرد می کند. درست است که چندی بعد طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور مطرح می شود و او از این مقام خلع می شود اما وضعیت اکنون چگونه است؟ آیا نباید از خرمشهر عقب نشینی کند؟ آیا این تمرد و نافرمانی نیست؟ همین شک را هم حاج حیدر تجربه می کند. اینکه به نظر او دیگر شخصیتهای سیاسی کشور ، سرمایه های نظام نیستند.  آیا حاج حیدر می تواند به تشخیص خود عمل کند.

فیلم نوشت: این نکته ای که شما اشاره می کنید بحث مفصلی است که به امید خدا در یک جلسه مستقل آن را به بحث خواهیم گذاشت. سوال دیگری هم هست که می تواند به عنوان خاتمه این بحث آن را مطرح کرد: در مقوله حفظ جان و فدا کردن جان ، در نظام فقه شیعه  اصالت با کدام است؟این بحث از این جهت مهم است که در نهاد حاج حیدر اشتیاق به جانبازی دیده می شود. او مشتاق به شهادت است.  از طرفی شغل او و پیشینه او هم چنین است. او یک محافظ است و  تنها در زمانی می تواند کارش را درست انجام دهد که جان برکف باشد.

حاج حیدر از قانونی تمرد می کند و این تمرد به استناد یک قانون دیگر است. در واقع از جان باختن به استناد قانون ضرورت حفظ جان تمرد می کند و سرانجام جایی که فکر می کند ارزش آن را داد، جانش را فدا می کند.

حسنی: شاید از منظری اصالت با جان باختن باشد. یعنی اصل باید این باشد که فرد دنبال معامله با خدا باشد.

فیلم نوشت: بله برای این جان باختن مجوز شرعی هست اما اگر فرد نگران ارزش جان خود نباشد شرایط  جانبازی را به جا نیاورده. او تنها با حفظ ارزش جان خود می تواند به شیوه ای درست جانبازی کند. در واقع ما به هسته اصلی فیلم بادیگارد رسیدیم. این چالشی است که حیدر ذبیحی با آن مواجه است. او از جانباختن گریزان نیست اما برای جان خود ارزش قائل است . به نظر او جان او ارزشی بسیار بیشتر از جان بسیاری از شخصیت های سیاسی دارد. اگر از پیام سیاسی این گزاره بگذریم، معنای حرف حاج حیدر همین است : جان من عزیز است و تنها در جایی آن را فدا می کنم که بدانم جانم تباه نشده باشد. جان باختن در راه چیزی که ارزش آن را ندارد هلاکت است. او جان باختن در راه پول را هلاکت می داند. او جان باختن به خاطر یک سیستم اداری فارغ از معنا را هلاکت می داند.  چالش شخصیت حاج حیدر دقیقاً  برامده از چالش همین نظریه است؛ یعنی چالش حفظ جان و جان باختن  و این همان نکته ای است که در ابتدای بحث اقای حسنی به آن اشاره کرد: حاج حیدر از قانونی تمرد می کند و این تمرد به استناد یک قانون دیگر است. در واقع از جان باختن به استناد قانون ضرورت حفظ جان تمرد می کند و سرانجام جایی که فکر می کند ارزش آن را داد، جانش را فدا می کند.









منبع:فیلم نوشتار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS