دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ارزش هایی که فراموش کرده‌ایم

آیا استراتژی مقابله با شبکه‌های ماهواره‌ای، لاجرم به افزایش تعداد شبکه‌های داخلی و تکثّر برنامه‌های همزمان می‌انجامد؟ آن هم در شرایطی ‌که در تأمین برنامه‌های مناسب و کیفی برای همان شبکه‌های قدیمی نیز با چالش‌های جدّی روبه‌رو هستیم. و آیا...
No image
ارزش هایی که فراموش کرده‌ایم

نویسنده: مهدی هما زاده

رسانه ملّی، چندی است که در رقابتی علنی با شبکه‌های ماهواره‌ای سعی در جذب هرچه بیشتر مخاطب داخلی و مقابله محتوایی و ارزشی با رقبای رو به تزاید خود دارد. هرچند تجربه نشان داده که «جذب مخاطب» برای مدیریت صدا و سیما، دارای اولویتی به مراتب بالاتر از «تقابل محتوایی» می‌باشد و طبیعتاً در مواقع اهمّ و مهمّ – که باید یکی را فدای دیگری کرد – محتوا و کیفیت فدای جذب مخاطب می‌شود. اما چه شرایطی باعث می‌شود که پی‌درپی شاهد این تزاحم ناجوانمردانه و ذبح مداوم کیفیّت پیش پای جذب مخاطب باشیم؟ مگر آثاری با کیفیت محتوایی بالاتر و فخامت هنری چشم‌گیرتر، به جذب هرچه بیشتر مخاطب نمی‌انجامد؟ پس این چه قتلگاه ناگزیری است که گریبان‌گیر تولیدات تلویزیونی ماست؟

پیش از هرچیز باید جانب انصاف را نگاه داشت و اذعان نمود که صدا و سیمای جمهوری اسلامی در مقایسه با سایر شبکه‌ها و تلویزیون‌های دولتی و خصوصی، نجیب‌تر و سالم‌تر و در برخی موارد تحسین‌برانگیز و افتخارآفرین است. و البته این نمونه‌های فاخر، نشان‌گر ظرفیت بالای سیما و تلاش‌های درخور تحسین بخشی از مدیران و عوامل تولید برای نیل به چشم‌انداز چشم‌نواز رسانه تراز جمهوری اسلامی است. اما مجموعه تولیدات رسانه ملّی در قیاس با آرمان‌های نظام اسلامی و امکانات فراوان انسانی و مالی و فرهنگی آن، به غایت قاصر و بیمار به نظر می‌رسد. حتّی بسیاری برنامه‌های تلویزیونی در بند پرکردن آنتن و رسیدن به فلان دوره زمانی گرفتار آمده و علی‌رغم شعار اوّلیه مدیریت سازمان، کیفیت را در پای افزایش کمّی شبکه‌ها و ساعات نمایش به محاق برده است.

آیا استراتژی مقابله با شبکه‌های ماهواره‌ای، لاجرم به افزایش تعداد شبکه‌های داخلی و تکثّر برنامه‌های همزمان می‌انجامد؟ آن هم در شرایطی ‌که در تأمین برنامه‌های مناسب و کیفی برای همان شبکه‌های قدیمی نیز با چالش‌های جدّی روبه‌رو هستیم. و آیا جذب مخاطب داخلی به سمت تولیدات رسانه ملّی به معنای استفاده از فاکتورهای جذّابیت برنامه‌های رقیب است؟ اگر این‌گونه باشد البته با دو لبه قیچی مواجه خواهیم بود؛ از یک‌سو افزایش رو به تزاید تعداد شبکه‌ها و برنامه‌های داخلی و از سوی دیگر تقلید دست‌مالی‌شده از محتوا و شیوه‌های اجرای خارجی. در چنین شرایطی بدیهی است که انتظار تماشای تولیدات بومی با محتوای اصیل و پردازش خلّاق و متفکّرانه، نابجا می‌نماید. مدیران رسانه ملی با استراتژی فوق به دنبال پر کردن سر وقت و هم‌زمان آنتن با چند سریال و برنامه جذّاب هستند؛ جذّابیتی که از سبک داستان‌پردازی و برنامه‌سازی رقیب، وام ‌گرفته می‌شود تا مبادا در مسابقه جلب مخاطب از فراز آمارها و نمودارها سقوط نمایند.

اگر به فرآیند فوق، ناآشنایی برخی مدیران با اصول «فیلم»‌سازی و فنون هنری «داستان» و«نمایش» را بیفزاییم، پذیرش تحمیل‌ها و القائات برنامه‌سازان و امضاء آثار سطحی و بعضاً منحرف آنان را طبیعی می‌یابیم. واقعیت این است که بسیاری از عوامل تولید برنامه‌های سینمایی و تلویزیونی، فارغ‌التحصیلان و دانش‌آموختگان محافل آکادمیک هنری و شاگردان متون کلاسیک این عرصه هستند یا لااقل با چنین جماعتی، ارتباط وثیق و بده‌بستان حرفه‌ای و مهارتی دارند. به هرحال، نتیجه سیل گرایشات رومانتیک و بی‏آرمان به دانشکده‏های هنری و نیاز شدید رسانه ملّی به تأمین نیرو و برنامه، ایجاد شرایطی است که راهبردها و رهنمودهای کلان دین را در بطن و متن محصولات پرمخاطب رسانه‏ای، به محاق می‏برد و مدیران ناآشنا با اقتضائات و فنون هنری را به باج‌دهی و تمکین هرچه بیشتر وامی‌دارد. در این میان، انتظار گزافی از اساتید و متون کلاسیک دانشکده‏های هنری است که وحی مقدّس «هنر برای هنر» را زیر پا گذارند. «عمق نادیده»ی معارف الهی را به ترجمان هنری درآورند. هنری که اگر بخواهد در خدمت «ایدئولوژی» درآید، با لحن سخیفی به «هنر ابزاری» ملقّب و رانده خواهد شد. نهایت این‏که هنرمندان علاقه‏مند به دین و بعضاً ابن‏الوقت‏های هنردان، به ساخت آثار دینی روی می‏آورند اما در اکثر موارد به دلیل فقدان حلقه ارتباط هنرمندانه با عمق جامع آموزه‏های دین، تولیداتی ظاهرگرا و فاش‏گو ارائه می‏دهند. تولیداتی که نه تنها رویکرد بخشی و گزینشی به محتوای دین دارند، بلکه در همان بخش هم کاملاً فاش و مستقیم سخن می‏گویند و از رعایت اصول نمایش هنری جز در عشق‏های دراماتیک انضمامی یا سایر جذّابیت‏های متداول و کلاسیک، عاجزند. گویی به انضمام هر اثر به اصطلاح دینی باید یکی از خط سیرهای رومانتیک و کلیشه‌ای سنجاق شده باشد و فیلم و نمایش تولیدی به دو قسمت مساوی! تقسیم گردد: بخشی که منبرگونه، بُعدی از تعالیم دین را دستمایه «وعظ» خود قرار می‏دهد و بخشی که قالب داستانی را با دستورالعمل‏های جذّابیت‏ساز هنر مدرن، تکمیل می‏کند.

حال باید از مدیران و سیاست‌گذاران رسانه ملّی پرسید که آیا استراتژی موجود برای مقابله با شبکه‌های ماهواره‌ای، جواب داده است؟ آیا چنین روشی به فرار مخاطب ناب‌طلب و فاخرپسند، منجر نمی‌شود و از آن بدتر، آیا روال «فلّه‌ای‌سازی» را در بین تولیدگران تلویزیونی، رایج و شایع نمی‌سازد؟ طبیعی است وقتی تهیه‌کننده و کارگردان طرف قراردادهای مستمرّ با سیما، دریابد که با یک داستان کاملاً سطحی و تکراری، بدون هیچ پیچیدگی و تعمّق در نگارش فیلمنامه و خط سیر ماجرا، و با به خدمت گرفتن چند بازیگر روتین با بازی‌های نخ‌نما و کلیشه‌ای می تواند بهترین ساعات آنتن را صاحب شود و درآمد قابل توجّهی نیز به دست آورد، انگیزه چندانی برای صرف وقت و دقّت چندبرابر در داستان‌پردازی و شخصیت‌سازی و بازی‌گیری و ... نخواهد داشت.

به نظر می‌رسد اگر مدیران سازمان از کالبد روزمرّه‌گی به درآیند و اولویت تحوّل کیفی را نه در شعار که در عمل، فراروی خویش قرار دهند، هرگز به دام جذب مخاطب از طریق توسعه کمّی، گرفتار نمی‌آیند که نتیجه آن نیز محصولاتی با جّذابیت‌های مبتذل و پیام‌های مستقیم اخلاقی باشد! و معلوم نیست که این‌گونه پیام اخلاقی دادن تا چه میزان به استهزاء یا لااقل پس‌زدن آن‌ها توسّط مخاطب، منجر خواهد شد و تا چه میزان به تأثیرگذاری مثبت بر او می‌انجامد.

اما به‌طور خاص در مورد سریال‌های نوروزی باید گفت اصل ساخت برنامه‌های مناسبتی، ایده‌ای خوب و مناسبی است؛ این‌که در مناسبت‌های مختلف و به‌ویژه در ماه رمضان و عید نوروز شاهد تولیداتی خاص برای این ایام باشیم، فی‌نفسه دارای مزایا و محسّنات قابل قبولی به نظر می‌آید. ولی نحوه اجراء و مصادیق ارائه‌شده در این باب، با اشکالات و ابهامات فراوانی روبه‌روست. در خصوص سریال‌های ماه مبارک رمضان که از قدمت بیشتری هم برخوردارند، ابتدا شاهد یک سیر نسبی صعودی در کیفیت آثار تولیدی بودیم تا جایی که این امید تقویت شده بود که هر سال بتوانیم شاخص‌هایی در زمینه سریال‌سازی دینی را در این ایام بر صفحه تلویزیون ببینیم. آثاری که با ساخت هم‌زمان دو سریال‌ «إغماء»[1] و «میوه ممنوعه»[2] در رمضان سال 1386 ، به اوج تاریخچه کیفی خود رسیده بود. اما به دلایلی که جای بحث و بررسی دارد، این سیر صعودی رو به زوال نهاد و در ماه رمضان سال گذشته به نهایت افت و افول نائل آمد!

اما در خصوص سریال‌های نوروزی که در چندسال اخیر با ساخت هم‌زمان چندسریال در شبکه‌های اصلی سیما، نظیر سریال‌های مناسبتی رمضان – و البته با مضامینی متفاوت – تبدیل گردیده، می‌توان به موفّقیت نسبی «سیروس مقدّم»[3] در این زمینه اشاره داشت. مقدّم، سه سال پیاپی است که در این ایام با سریال‌هایی خوش‌ساخت و خلّاقانه، میهمان شب‌های نوروزی مخاطبان ایرانی است. و به ویژه با ساخت سریال «پایتخت»[4] در نوروز سال گذشته، راه جدیدی را در زمینه سریال‌های فرهنگی طنز فخیم، گشود. این ابداع که مرهون تِم داستانیِ غیرتکراری با پرداخت پرکشش و تعلیق‌وار بود، از خصوصیات بومی اهالی و منطقه شهرستانی در شمال کشور (علی‌آباد) به خوبی بهره برد و مضامین عالی دینی – اخلاقی خود را کاملاً در قالب «فیلم» و نه وعظ و خطابه، منتقل کرد. امسال نیز سریال «چک برگشتی» نه تا حدّ «پایتخت» اما به میزان قابل توجّهی – خصوصاً در مقایسه با سایر آثار این ایام – مقبول افتاد. جسارتی که مقدّم در انتخاب سوژه‌ای دست‌نخورده و حسّاس به خرج داد، با همان جذّابیت‌های بومی یک شهرستان شمالی و اتّفاقات غیرکلیشه‌ای و بدیع در این سبک زندگی که کمتر در سیمای جمهوری اسلامی به تصویر داستانی درآمده، و از آن مهم‌تر کشمکش‌های چندگانه قصّه که با غافل‌گیری و تعلیق‌های پیاپی همراه بود، مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند و بی‌آن‌که سراغ فاش‌گویی برود، مضامین خاصّ فرهنگی‌اش را إلقاء می‌کرد. «چک برگشتی» جز در موارد معدودی نظیر قمست آخر سریال که شاهد خطابه‌های «دکتر مشرفی» در بیان علّت انصراف از کاندیداتوری، برای خانواده‌اش و نصیحت‌هایش برای «لطیف» بودیم، در انتقال «هنری» مفاهیم اخلاقی و دینی، موفّق به نظر می‌رسید. هرچند که انتخاب نامناسب چند تن از بازیگران (نظیر نقش شیپوری، ناظم مدرسه با بازی یوسف تیموری)، کش‌دادن داستان‌های فرعی برای رساندن مجموعه به سیزده قسمت، سرنوشت معلوم و کلیشه‌ای ماجرا در مورد شخص لطیف و حضور غیرضروری و تحمیل‌گونه شخصیت روحانی، از نقاط ضعف این سریال به حساب می‌آید.

در کنار این مجموعه، شاهد سه اثر داستانی دیگر از شبکه‌های دو و سه و پنج بودیم که کلکسیونی از ضعف‌های مفرط و ملالت‌آور بودند. «سیر و سرکه»[5] از شبکه دو و با تمرکز بر موضوع صمیمیت فامیلی و نقش بزرگان خانواده به اجراء درآمد. مجموعه‌ای که تقریباً بدون هیچ کششی در خط سیر داستان، با قصّه‌های اصلی و فرعیِ «انتهامعلوم»، پردازش کیفی ماجرا را تا سطح بسیار پایینی تقلیل داده بود. «سیر و سرکه» را می‌توان مصداق بارزی از اصطلاح «آب‌بستن» در سریال‌های تلویزیونی دانست که پانزده شب متوالی را صرفاً با چند داستان فرعی معدود و کوتاه به انضمام یک داستان اصلی کسالت‌آور طی نمود. تلاش بی‌ثمر صحنه‌های آموزش زبان انگلیسی توسّط دو پیرزن پرسخن در کلاس مؤسّسه آموزش زبان هم نه تنها کمکی به ایجاد موقعیت‌های طنز نمی‌کرد بلکه مزاحمت‌های ایشان برای کلاس، نظاره‌های مات و بی‌تفاوت سایر شاگردان و مجادلات علنی این دو بر سر درس، کاملاً تصنّعی و باورناپذیر جلوه می‌نمود. سخنرانی «تهمینه»[6] برای نماینده سفارت کانادا در جلسه مصاحبه اخذ روادید هم از شاهکارهای انتقال پیام اخلاقی این سریال بود و از آن جالب‌تر لبخند‌های تحسین‌آمیز نماینده سفیر و سرتکان‌دادن‌های وی!. ظاهراً سبک و فنّ فیلم‌سازی در سیمای ملّی با اصول خطابه و موعظه به توافق رسیده‌اند یا لااقل در منظر مدیران و ناظران کیفی، این‌گونه مطلوب به نظر می‌رسد. اما واقعیت اینست که پرداخت اینچنین به مضامین دینی و اخلاقی، نه تنها هیچ کمکی به نشر و نفوذ آن مفاهیم در میان جامعه مخاطبین نمی‌کند، بلکه می‌تواند به ضرر محتوای مقدّس تمام شود و آن را به شعارهای تشریفاتی یا نصایح خسته‌کننده بدل سازد.

سریال «فراموشی» نیز از شبکه پنج و با محوریت نقش والدین و خانواده و هشدار در مورد کج‌روی فرزندان پخش شد. این مجموعه هم به‌جای ایجاد گره‌های داستانی و جذّابیت‌های قصّه‌پردازی، به دنبال تکّه کلام‌ها و حرکات طنزنمای ناچسب و ماجرایی نخ‌نما و تکراری برآمد. این‌همه، در کنار اتّفاقات کاملاً غیر واقعی و تصنّعی، مانند سکونت یک خانواده در منزل خانواده‌‌ای غریبه به همراه ایشان و ایجاد صمیمیت و نزدیکی بسیار زیاد بین این دو خانواده در ظرف یکی دو روز، از نکاتی بود که کاملاً به چشم مخاطب می‌آمد و «بازی»بودن ماجرا را یادآوری می‌کرد. بازی‌های اغراق‌آمیز و پُر اطوار اکثر بازیگران سریال نیز مزید بر علّت شده بود که «فراموشی» را بیشتر به شکل یک تئاتر طنز کودکان و نوجوانان شبیه سازد! و در میان این آشفتگی‌های ساختاری و ملالت‌بار، خطابه‌های گه‌گاه پدر خانواده و نصایح نمایان وی هم، انگیزه مخاطب را برای انصراف از تماشای تلویزیون، تکمیل می‌کرد.

اما در انتهای شب، سریال «دست بالای دست»[7] از همه تعجّب‌انگیزتر می‌نمود؛ انتخاب سوژه‌ای به شدّت تکراری و کلیشه‌ای، به همراه داستانی با سرنوشت معلوم و اتّفاقات قابل پیش‌بینی، نه تنها کششی در قصّه باقی نگذاشته بلکه به ضدّجذّابیت تبدیل شده بود. باز هم داستان آشنایی پسر فقیر با دختر پولدار و این‌بار دوفقره!، باز هم رسیدن این‌ها به هم و باز هم صحنه‌های اغراق‌آمیز و بافتنی سریال از حضور خانواده پولدار و دخترشان در خانه‌خرابه اجاره‌ای آقا پسر و پذیرش سریع شرایط و ... . در مورد دوّم هم دختر پولدار علی‌رغم اطّلاع از خیانت آقا پسر در امانت اموال پدری و تعلّق این پسر به همان منزل کذایی، دل‌داده او می‌شود و ... . رویکردی که تماشاگر را به یاد فیلم‌های دهه شصت هندی می‌انداخت و بی‌ارتباطی کامل آن با وقایع زندگی روزمرّه و جاری در اجتماع ما را یادآور می‌شد.

یکی از مهم‌ترین اشکالات محتوایی که تقریباً در غالب سریال‌های تلویزیونی به چشم می‌خورد، تلاش برای نمایش پاداش و عقاب افعال نیک و بد در زندگی همین دنیاست. این‌که شخصیت‌های تبه‌کار در حیات این‌جهانی خویش، نتیجه رفتار پلید خود را خواهند دید و این نتیجه هم معمولاً در قالب محرومیت از نعمت‌های جسمی یا مالی یا آبرویی نمایان می‌گردد، پیش‌فرضی است که علی‌رغم تکرار در فیلمنامه‌های تلویزیونی، هیچ استنادی به دین ندارد و بلکه مخالف تعالیم آنست. براساس آموزه‌های اسلامی، چه بسا اشخاص بدکار به تمکّن‌های شدید ثروت و قدرت هم نائل آیند و حتّی عمری را با موقعیت خوب اجتماعی به سرآورند، اما این‌ها پاداش معدود کارهای خیر ایشان بوده تا در عالَم برزخ و قیامت با عذاب شدید و الیم روبه‌رو گردند. همچنین ممکن است شخصیت‌های نیک و صالح در این دنیا تا آخر عمر مبتلا به فقر یا بیماری یا مظلومیت باشند، اما این‌ها جزای اندک افعال گناه‌آلود ایشان بوده یا به مثابه ابتلائاتی برای ارتقاء جایگاه معنوی آن‌ها قرار داده شده باشد. با وجود احادیث بسیار در این مضامین، متأسفانه سریال‌های تلویزیونی در غالب موارد به إلقاء این نکته مشغولند که انجام کار خیر یا بازگشت از مسیر بدکاری، با پاداش زودهنگام دنیوی پاسخ داده خواهد شد و این پاداش نیز معمولاً از نوع ثروت و قدرت و معشوقه مؤنّث! و ... می‌باشد! و از سوی دیگر ارتکاب جرائم پی‌درپی با عقاب این‌جهانی و غالباً فوری، جواب داده می‌شود و انگار نه انگار که مطابق تعالیم معصومین(ع)، همین دوری از ساحت عبودیت و محرومیت از مناجات الهی، سنگین‌ترین مجازات‌ها برای شخص تبه‌کار به حساب می‌آید و شاید مبتلا به هیچ محرومیت مادّی‌ای هم نگردد.

اما نتیجه چنین آموزه‌های عامیانه‌ای، ایجاد توقّعات و باورهای غلط در میان مخاطبان آثار تلویزیونی است که می‌تواند تبعات بسیار ناگواری در تداوم دین‌داری یا لااقل ایمان محکم آنان برجای گذارد؛ به راستی وقتی مخاطب اثرپذیر سریال‌های سیما، نتایج زودگذر و دنیوی اعمال نیک و بد خود و دیگران را در قالب زندگی واقعی و محیط عینی پیرامونی مشاهده نکند، به چه نتیجه‌ای در مورد وعده و وعیدهای الهی – که در واقع وعده و وعیدهای سیمای جمهوری اسلامی است! - خواهد رسید؟ سریال‌های نوروزی امسال نیز به استثناء «چک برگشتی» با همین رویکرد غلط محتوایی نگاشته و نمایش داده شدند.

در پایان تأکید بر این نکته ضروری است که نیّت درست بسیاری از مدیران و دست‌اندرکاران تولید آثار تلویزیونی نمی‌تواند به تنهایی کافی باشد و به نتایجی درخور و شایسته بینجامد. قهراً توانمندی‌های هنری و فُرمی در کنار جسارت و خلاقیّت در انتخاب محتوا و نیروی انسانی، شرط مکمّل موفّقیت در سیما و به‌خصوص تولیدات داستانی آن است. به امید روزی که سریال‌های سیمای جمهوری اسلامی به الگویی شاخص در زمینه خلق آثار داستانی تلویزیونی تبدیل گردد و نه فقط در مقایسه با سایر شبکه‌ها و تلویزیون‌های مبتذل و اومانیستی دنیای امروز که در قیاس با جایگاه آرمانی و رفیع دینی – انقلابی خویش، به پیشرفت و حرکت مستمرّ رو به‌ جلو نائل آید.

 

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

فرزند کمتر، یا زندگی بهتر؟ مسئله این است

فرزند کمتر، یا زندگی بهتر؟ مسئله این است

خجالت نکش در نگاه اول فیلم تقابل‌هاست در یک زمینه طنز که مدام به مخاطب یادآور می‌شود چه جای خنده؟ فیلم را می‌توان در چند مضمونِ دوگانه بیان و نقد کرد. همان مضامین دوگانه‌ای که ساختار روایی فیلم را هم می‌سازند: دوگانه روستایی – شهری، دوگانه‌ی سپهر سیاسی - زندگی روزمره، دوگانه‌ی برنامه‌ریزی‌های سیاست اجتماعی و در نهایت دوگانه اراده – تقدیر که سکانس‌های انتهایی فیلم را شکل می‌دهد.
ایستاده در غبار نگاهی به «لاتاری» اثر محمدحسین مهدویان

ایستاده در غبار نگاهی به «لاتاری» اثر محمدحسین مهدویان

«لاتاری» فیلم موفقی است در جذب مخاطب عمومی سینمای ایران و البته فتح گیشه. فیلمی که توانسته جمیع جوانب امر را در حوزه جذابیت بخشی اینچنینی به خوبی و با فراست فراهم کند و به مقصود رسد. لاتاری فیلم مخاطب عام است.
عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

راجر ایبرت بزرگترین منتقد آمریکایی معتقد است کار فیلم، برانگیختن تفکر مخاطب است. فیلمی قابل اعتنا و نقد است که خواب آسوده را از مخاطب بستاند. قطعاً هر فیلمی نماینده انعکاس اندیشه در جامعه مقصد است. در حقیقت فیلم ها ارزش ها و حقایق فراموش شده جوامع را آشکار می سازند.
انسان های هم عصر ما ; نگاهی به فیلم خرگیوش

انسان های هم عصر ما ; نگاهی به فیلم خرگیوش

خرگیوش اولین فیلم مانی باغبانی تجربه‌ای قابل قبول است اما کاستی‎های بسیاری در پردازش موضوع‌هایی دارد که سعی کرده است در فیلم به آنها بپردازد؛ مقوله‎هایی مثل بیماری رو به مرگ نزدیکان، تلاش‌های علمی یک نخبه جوان، ازدواج‎های پنهانی و مفهوم شادی.
بازخوانی یک کمدی سیاسی ; نگاهی به فیلم مصادره

بازخوانی یک کمدی سیاسی ; نگاهی به فیلم مصادره

فیلم مصادره اولین ساخته مهران احمدی، بازیگر پر سابقه سینمای ایران، فیلمی کمدی است که تلاش می‎کند با تصویرگری برخی از معضلات فرهنگی جامعه از منظر متفاوتی به مقولاتی بپردازد که به طور جدی جامعه ایرانی معاصر را تهدید می‎کنند.

پر بازدیدترین ها

سیری در تاریخ رابطه سینما و واقعیت | مثلث واقعیت: دیدار، پدیدار، پندار

سیری در تاریخ رابطه سینما و واقعیت | مثلث واقعیت: دیدار، پدیدار، پندار

"لرزش تصویری در فیلمی به ما القا کننده واقعی بودن صحنه ای است که میبینیم، هرچند هرگز در نگاه واقعی خود لرزشی را حس نمیکنیم ولی لرزش در فیلم موجب میشود مخاطب احساس کند، با صحنه ای واقعی روبرو است، این واقعیتی است که سینما جایگزین واقعیت میکند"
لحن غبار آلود یک فیلم

لحن غبار آلود یک فیلم

عنوان ایستاده در غبار، علاوه بر اشاره به سکانسی از فیلم که حاج احمد متوسلیان را بی‌سیم به دست در میان گرد و خاکِ تیر و ترکشِ‌ خمپاره‌ها، برقرار و استوار با حسی سرشار از خضوع، تصویر کرده، دلالت‌های دیگری را نیز به ذهن متبادر می‌سازد
نگاهی به سریال معمای شاه | سریال های تاریخی که در تاریخ نمی مانند

نگاهی به سریال معمای شاه | سریال های تاریخی که در تاریخ نمی مانند

این روزها در باره اشتباهات تاریخی یا به اصطلاح «گاف» های سریال معمای شاه حرف ها فراوانی در شبکه های اجتماعی شنیده می شود. این ماجرا در مورد سریال کیمیا هم به وجود امد. هرچند که در مورد آن کسی برای پاسخ دادن پا به میدان نگذاشت اما در مورد سریال معمای شاه ماجرا این گونه نبود.
عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

راجر ایبرت بزرگترین منتقد آمریکایی معتقد است کار فیلم، برانگیختن تفکر مخاطب است. فیلمی قابل اعتنا و نقد است که خواب آسوده را از مخاطب بستاند. قطعاً هر فیلمی نماینده انعکاس اندیشه در جامعه مقصد است. در حقیقت فیلم ها ارزش ها و حقایق فراموش شده جوامع را آشکار می سازند.
عصبانی نیستم؛ خسته ام | نگاهی به فیلم لانتوری

عصبانی نیستم؛ خسته ام | نگاهی به فیلم لانتوری

اکران، قبل از آنکه ابزاری برای بازگرداندن سرمایه مادی یک فیلم باشد معیار و سنجه ای برای برآورد فیلمساز از بازخورد اثرش در بستر جامعه است.
Powered by TayaCMS