اعراب القلوب
نویسنده : عبد الرزاق گیلانى
زبان نامه اخلاقی:فارسی
قال الصّادق علیه السّلام: اعراب القلوب أربعة انواع، رفع و فتح و خفض و وقف.
حضرت امام علیه السّلام مىفرماید که: اعراب دلها چهار نوع است، رفع و فتح و جرّ و وقف، تشبیه کرده است حالات دل مؤمن را به حالات است، نام حالات کلمه را که انواع اربعه مذکوره است، براى حالات قلب، استعمال نموده و فرموده که: اعراب قلوب، یعنى: حالات و أطوار دلها، بر چهار نوع مىباشد، رفع و فتح و جرّ و وقف، و هر کدام را به تفصیل بیان مىفرماید که: فرفع القلب فی ذکر الله.
یعنى: رفع قلب و بلندى مرتبه قلب، در یاد خدا بودن است، چنانکه حدیث است که: هر گاه بنده مؤمن مشغول به ذکر الهى است، حجاب میان او و خداى تعالى برداشته مىشود، و تا او به آن شغل مشغول است، خداوند عالم توجّه رحمت به او دارد و «ازاله حجاب» کنایهاى است از نظر رحمت الهى به بنده، و ممکن است که «ازاله حجاب» از براى اطّلاع ملایکه باشد، که تا ایشان ببینند و بدانند که بنى آدم با وجود تعلّق به قواى شهوانى و غضبى، از ذکر خدا غافل نیستند و از بندگى و عبادت او، عجب به خود راه نمىدهند، تا ملایکه نیز مثل بنى آدم از این صفت خسیس، محترز بوده، ملازم عجز و خضوع شوند.
و فتح القلب فی الرّضا عن الله.
یعنى: فتح قلب در راضى بودن بنده است از حضرت بارى تعالى در همه[1]حالات، در فقر و در غنا و در صحّت و مرض از او راضى بودن، و در سرّاء و ضرّاء صبر نمودن، و شکر الهى بجا آوردن، و مرتبه رضا را «فتح» نام کردن، وجهش ظاهر است، چرا که فتح عبارت از گشایش کارها است و آسان شدن مراد و مدّعاها، و بنده هم در مرتبه رضا، کارها به خود آسان کرده است و به هر چه رو مىدهد از وسعت و تنگى، به خود گوارا کرده، پس فتح مناسبت به این مرتبه دارد.
و خفض القلب فی الاشتغال بغیر الله.
یعنى: خفض دل و پستى آن در اشتغال عبد است، بغیر عبادت و طاعت خداى تعالى، و صرف کردن عمر است از براى حیات دنیا و تحصیل لذّات و مشتبهات دنیا، چنانکه در قرآن عزیز مذکور است که: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا. الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» [2]
یعنى: بگو اى محمّد به امّت خود که: آیا خبر دهیم شما را به زیانکارترین شما از روى عمل، پس به تحقیق که زیانکارترین شما از روى عمل، کسانىاند که تباه کرده باشند عمر خود را از براى تحصیل دنیا، و در این کار گمان خوبى داشته باشند.
و وقف القلب فی الغفلة عن الله.
یعنى: وقف دل در غفلت از خدا است و به یاد او نبودن، و وجه مناسبت «وقف» به غفلت، آن است که وقف به معنى قطع است و غفلت از حضرت بارى نیز موجب قطع منافع دنیوى و اخروى است، امّا دنیوى به واسطه آن که اکثر منافع دنیوى منوط است به ذکر الهى، مثل طول عمر و وسعت رزق و عدم تظلّم از ظالم.
چنانکه در کتب ادعیّه و احادیث، مذکور است و از براى هر کدام از فواید مذکوره دعائى مقرّر است، حتّى گفتهاند که: هیچ صیدى به قید صیّاد در نمىآید، مگر به ترک ذکر خداى تعالى، و حضرت امام علیه السّلام از براى هر کدام از مطالب ثلاثه، شاهدى ذکر مىکند. امّا از براى اوّل که رفع قلب است فرموده است که:[3]
الا ترى انّ العبد إذا ذکر الله تعالى بالتّعظیم خالصا، ارتفع کلّ حجاب بینه و بین الله من قبل ذلک.
یعنى: آیا نمىبینى که بنده مؤمن هر گاه، ذکر کند خدا را و عظمت و بزرگوارى او را به خاطر گذراند، برداشته مىشود میان او و نظر رحمت الهى، هر حاجبى که بوده است پیش از ذکر، و فایده برداشتن پرده، جهت آن است که ملایکه ببینند مثال او را در آن حال و از براى آن مؤمن، آمرزش خواهند. چنانکه در تفسیر و تأویل: «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که آن حضرت فرمود که: هر مؤمنى را مثالى در عرش هست که هر گاه مشغول مىشود آن مؤمن به عبادتى، آن مثال نیز به مثل آن عبادت قیام مىنماید، و چون ملایکه آن مثال را در آن حال مىبینند، طلب رحمت و آمرزش به جهت آن مؤمن مىکنند، چون مشغول مىشود به معصیتى، حق سبحانه و تعالى پردهاى بر آن مثال مىاندازد، تا ملایکه بر آن معصیت مطّلع نگردند.
و إذا انقاد القلب لمورد قضاء الله بشرط الرّضا عنه، کیف لا ینفتح القلب بالسّرور و الرّوح و الرّاحة.
یعنى: هر گاه اطاعت کرد بنده مؤمن خداوند عالم را، و بر حوادث و واردات غیبى گردن نهاد و تسلیم نمود، بر قضاهاى الهى راضى و شاکر شد، چون منفتح نشود بر دل او سرور و خوشحالى؟! و گشوده نشود بر او أبواب روح و راحت؟! یعنى: البتّة منفتح مىشود و گشوده مىشود، و البتّة به مقتضاى «لکلّ عسر یسر و لکلّ ضیق سعة»، همه آزار و زحمت و تنگى او، به راحت و خوشحالى و وسعت مبدّل خواهد شد، از براى ثالث که خفض قلب است مىفرماید که: و إذا اشتغل قلبه بشیء من اسباب الدّنیا، کیف تجده إذا ذکر الله بعد ذلک منخفضا مظلما، کبیت خراب خاو لیس فیه عمارة و لا مونس.
یعنى: هر گاه مشغول شد دل عارف، به شغلى از شغلهاى دنیا و بعد از آن مشغول[4]به ذکر الهى شد، در حالت ذکر الهى چنان مىیابد که گویا دل او در وقت غفلت، مثل خانهاى بوده تاریک و پر وحشت، و در وقت ذکر، گویا روشن شده و معمورى یافته. و عالم برزخ و قبر نیز مثل صاحب قبر است، که اگر دل او به سبب ذکر و طاعت و اجتناب از معاصى، روشنى و فراخى داشته است در دنیا، قبرش نیز به مثابه او روشن و فراخ خواهد بود. و الاّ، عیاذا باللّه، تاریک و تنگ و پر وحشت.
و إذا غفل عن ذکر الله، کیف تراه بعد ذلک موقوفا محجوبا، قد قسا و أظلم منذ فارق نور التّعظیم.
یعنى: هر گاه کسى به عکس اوّل، بعد از یاد الهى و توجّه به جناب احدیّت، به سبب اشتغال به کارهاى دنیاى دنیّه و میل به لذّات فانیّه کاسده، از یاد او غافل شود و از معموره ذکر، رو به خرابه غفلت آرد، در این حالت چنین مىیابد که گویا از نورانیّت به ظلمت و از انس به وحشت، میل نموده. از این جهت است که مردان خدا و دوستان او، از اختلاط مردم متوحّشند و در میان مردم به دیوانگان شبیهند و فی الواقع به عکس این است.
فعلامة الرّفع ثلاثة أشیاء، وجود الموافقة، و فقد المخالفة، و دوام الشّوق.
پس نشانه رفع قلب که مشغول بودن به ذکر خدا است، سه چیز است، وجود موافقت، فقد مخالفت و دوام شوق، این فقره دو احتمال دارد، یکى آن که موافقت و مخالفت، نظر به افراد انسان باشد. یعنى: همه را خوب دیدن و به چشم خوبى نظر به همه کردن و پى عیبجوئى کسى نبودن، و نزاع و جدال با کسى نکردن. یا نظر به اوامر و نواهى باشد و وجود موافقت، عبارت از اتیان به مامورات و اجتناب از منهیّات باشد و مخالفت خلاف این. و دوام شوق، عبارت از دوام شوق ملاقات رحمت الهى.
و علامة الفتح ثلاثة أشیاء، التّوکّل و الصّدق و الیقین.[5]
یعنى: علامت و نشانه فتح قلب که مرتبه رضا باشد نیز سه چیز است:
یکى- توکّل داشتن، و جمیع کارهاى خود به خدا گذاشتن، و به داده او از جمیع جهات راضى بودن.
دوم- درستى و راستى در همه کارها داشتن، و از کذب و غدر و حیله، محترز و مجتنب بودن.
سوم- یقین داشتن و اعتقاد نمودن به هر چه شارع خبر داده است: از احوال قیامت و عالم برزخ، از بهشت و دوزخ و حساب و سؤال و میزان و صراط و غیر اینها.
و علامة الخفض ثلاثة أشیاء، العجب، و الرّیاء، و الحرص.
یعنى: نشانه خفض و غفلت از جناب احدیّت نیز سه چیز است:
یکى- حرص، چرا که غفلت از بارى تعالى، موجب غفلت از مردن است، و غفلت از مردن، مستلزم حرص و طول امل است.
دوم- ریا، یعنى: نشانه دیگر از براى غفلت، ریا است. یعنى: در افعال و اعمال، نیّتش خالص نباشد و به أغراض فاسده و قصدهاى خبیثه، مثل تقرّب به اهل دنیا و حکّام و سلاطین و مانند اینها آلوده باشد.
سوم- عجب است و معلوم است که منشأ این صفت خبیثه نیز غفلت است، چرا که هر که غافل نیست و به یاد خدا است و بزرگى و عظمت او را نصب العین خود کرده است، از مخیّله عجب و تکبّر خالى است و به وجود خود و به مال و جاه و قوّت خود، قدرى و اعتبارى قرار نمىدهد.
و علامة الوقف ثلاثة أشیاء، زوال حلاوة الطّاعة، و عدم مرارة المعصیة، و التباس علم الحلال بالحرام.
یعنى نشانه وقف نیز سه چیز است:
یکى- زایل شدن لذّت است از فعل عبادت. یعنى: از طاعت و عبادت لذّت[6]نیافتن، و این نشانه غفلت و قساوت قلب است، چرا که لذّت طاعت و بندگى نمىباشد، مگر با حضور قلب و اطمینان خاطر، و در حال وقف، که حال غفلت است، نه حضور قلب است و نه اطمینان خاطر.
دوم- تلخ نبودن معصیت است، این نیز نشانه غفلت است، چرا که ادراک کردن مرارت و تلخى از فعل معصیت، فرع صفاى باطن است و ادراک کردن لذّت از فعل طاعت، و در حال وقف و غفلت از بارى «عزّ اسمه»، چنانکه از ارتکاب طاعت لذّت نیست، از اقتراف گناه نیز تلخى نخواهد بود. از این جهت است که از اهل الله، اگر گاهى به سبیل اتّفاق، خواه از روى اختیار و خواه از روى اضطرار، خلاف شرعی یا خلاف اولایى، صادر شود، در کام ایشان بسیار تلخ و ناگوار است و فی الفور، در مقام تدارک و استغفار مىشوند. به خلاف اهل دنیا و اهل قساوت قلب که حال ایشان به عکس این است، بندگى خالق به ایشان در نهایت صعوبت و تلخى است و اطاعت مخلوق در غایت سهولت و گوارایى، بسا باشد که از خدمت سلاطین و حکّام، به توقّع مرتبه پستى و نفع سهلى، متحمّل زحمات شاقّه شوند و در تمام روز و شب به گرسنگى و سرما و گرما و بىخوابى بسر برند و به این حال راضى باشند و از دو رکعت نماز به وقت، که فی الجملة به حضور قلب باشد، کاره باشند و ندانند که فایده این، فایدهاى است ثابت و غیر منقطع، و فایده آن اگر بشود، فایدهاى است دنیوى و منقطع و مشوب و آمیخته به چندین کدورات و مکاره، و منشأ این، نیست مگر غفلت و خاطر نیاوردن مراتب عالیه قرب الهى و راه نبردن به عظمت و بزرگى او.
سوم- اشتباه حلال است به حرام. یعنى: در مأکولات و مطعومات و مکاسب، احتیاط ننمودن و حرام و مشتبه را، از حلال و غیر مشتبه، تمیز نکردن. مانند گاو خوش علف، هر چه به دست افتد، صرف کردن و به حیطه تصرّف در آوردن، این صفت نیز نشانه غفلت است.
فایده قید علم اشاره است به آن که اشتباه و عدم تمیز میان حرام و حلال و شبهه، در هنگام غفلت از بارى عزّ شأنه، نظر به علم، غافل است و عدم اعمال علم، نه نظر[7]به نفس حرام و حلال که معلومند، چرا که حلال و حرام فی نفسه از هم متمیّزند و اشتباهى ندارند.[8]
منبع : شرح(ترجمه) مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، انتشارات پیام حق، تهران، 1377 هجرى شمسى
پی نوشت:
-
-
[2] - سوره کهف-آیات 103- 104
-
[3] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 25
-
[4] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 26
-
[5] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 27
-
[6] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 28
-
[7] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 29
-
[8] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 30