افلاطون در جستجوي مدينه فاضله
میرعماد اشراقی
کنکاشی در نظام سیاسی مطلوب از دیدگاه افلاطون
اشاره: جمهور افلاطون محصول سالهای رشد اصلی و نیرومندی فکری افلاطون و نوشته عمدهای در فلسفه سیاسی است. در این کتاب، سیاست، اقتصاد، فلسفه اخلاق، تاریخ و در واقع اغلب مسائل بشری در رشد و توسعه زندگی اجتماعی اهمیت دارند، مورد بررسی قرار گرفته است. کتاب جمهور شرح جامعه ای رویایی است و میخواهد انسان را منشا همه چیزها معرفی کند. در فلسفه جمهور همیشه این اندیشه افلاطون حاضر بود که سیاست یک هنر است و مانند همه هنرها کارکرد موفقیت آمیز آن به دانش کارشناسی نیازمند است.
زندگانی یونانی که افلاطون شاهد آن بود، اساساً گونه ای زندگی شهری بود، یونانیان در دولت ـ شهر به سر میبردند و برای آنان زندگانی جدا از شهر، تصور کردنی نبود. در واقع مراد از شهر در یونان باستان، جامعه منظم سیاسی بوده است؛ نه جایگاه زیست مردمان. سعی بلیغ افلاطون در ارائه الگوی کاملی برای دولت ـ شهر یا جامعه سیاسی بوده است، از این رو افلاطون در کتاب جمهور به کشف مدینه فاضله دست زد؛ و اعتقاد داشت که نمونه و الگویی است که هر کشور واقعی میبایستی خود را تا آنجا که ممکن است با آن منطبق و سازگار نماید.
جمهور نمایانگر کوشش افلاطون برای تعریف عدالت و شناخت معنا و مفاد کامل آن است. عدالت در واقع نوعی سلامت روانی است که در آن سه جزء نفس به طرزی هماهنگ عمل میکنند، در جایی دیگر عدالت را «دادن حق هر کس به خودش» تعریف میکند. افلاطون عدالت را در دو معنا تعریف میکند: یک معنا به عدالت در دولت و معنای دیگر عدالت در مورد فرد مربوط است. عدالت برای فرد از اعتدال و میانه روی بر میآید. عدالت در فرد نیز وقتی حاصل میشود که هر کس تنها نقشی را عهده دار باشد که شرایط آن را دارد. از این رو عالی ترین شکل دولت، دولتی است که در آن، آنها که میدانند بر کارهای دولت نظارت و کنترل داشته باشند.
افلاطون معتقد بود که سه نیرو انسانها را بر میانگیزد. این نیروها عبارت اند: از اشتها، روحیه و عقل. همه انسانها به میزانهای متفاوت از این سه نیرو بهره مند هستند. بر حسب میزان نسبی هر نیروی موجود در افراد که جامعه را تشکیل میدهند، جامعه را میتوان به سه طبقه تقسیم کرد. هر طبقه بر پایه بیشترین نیروی تحریک کننده مسلطی که دارد، مسئولیتی را بر عهده خواهد داشت.
به عقیده افلاطون دولت در وهله نخست برای تامین نیازهای متقابل پدیدار میشود و یک سازمان اجتماعی است که با انجام آن هدف به بهترین حالت آشکارا مناسب است. دولت به مدنیتی با جمعیت زیاد و سرزمین بزرگ نیاز دارد، و چون باید از مردم و سرزمین دفاع کند، فرمانروایان دولت کسانی هستند که نیروی عقل بر آنها مسلط است و آنها به خدمت در مقام خود برانگیخته و تربیت شده اند. اینها نه تنها باید استعداد زیادی برای اندیشیدن فلسفی و جستجوی ساعیانه اصول راستین دارا باشند، بلکه باید دریابند که رفاهشان با رفاه مردم به طور جدایی ناپذیری پیوند دارد.
فضیلتهای دولت جمهور با آرمانشهر عبارتند از عقل، شجاعت و خویشتن داری. عقل و خرد ویژه طبقه فرمانروای فیلسوف ـ شاه است؛ شجاعت را سرباز ـ پاسدار دارد؛ خویشتن داری را هم سرباز ـ پاسدار و هم صنعتگران. عدالت در دولت از این واقعیت بر میآید که همه دیگر فضیلتهای دولت، یعنی عقل، شجاعت و خویشتن داری ممکن شده است و این سازمان داشتن دولت است که آنها را ممکن میکند. دولت کامل است، زیرا واحدهای تشکیل دهنده آن، آن طور که باید عمل میکنند.
افلاطون معتقد است رفاه دولت و آسایش و آرامش آن، به تربیت آموزشی شهروندان بستگی دارد؛ افلاطون به تعلیم و تربیت زنان توجه ویژه کرد، او معتقد بود که ناکامی و بی توجهی در این راه به نابودی توان میانجامد که در غیر این صورت در راه رفاه دولت به کار میرفت. نظام آموزشی جمهور سامان بخشی به جامعه را کامل میکند. از راه آموزش تخصصی کردن تسهیل میشود و عدالت به دست میآید. هدف تعلیم و تربیت در جمهور حفظ جامعه به صورتی است که در اصل طرح زیری شده است.
افلاطون درباره دولتهایی که به حد کمال دولت جمهور یا آرمانشهر او نیستند بحث میکند تا عدالت را با بی عدالتی که در شکلهای گوناگون دولت یا حکومت وجود دارد مقایسه کند. افلاطون در این دسته بندی دموکراسی را به جایگاه پستی انداخته است. از نظر او حکومت دموکراسی، حکومت بی خردهاست. افلاطون از فرد عادی نفرت نداشت، او فقط معتقد بود که فرد عادی کاملاً از حکومت بر خود ناتوان است.
افلاطون از مدافعان استوار قانون گرایی به شمار میروند و از این رهیافت به جامعه مدنی نزدیک میشوند. افلاطون میگوید: «ما باید به حکومت قانون خرسند باشیم. قانون باید اقتدار مطلق داشته باشد و هر کسی از قانون تخلف و تجاوز کند، باید به مرگ محکوم شود.» و فرمانروایان باید مطیع قانون باشند. «جامعهای که در آن قانون فوق حاکمان است و فرمانروایان فروتر از قانونند، دارای رستگاری و هر برکت و نعمتی است که خدایان میتوانند ببخشند.»
کل طرح افلاطون در جمهوری بر این فرض استوار است که میان عدالت در کشور و عدالت در فرد شباهتی متقن وجود دارد. اگر این شباهت متقن نباشد، هر گونه نتیجه گیری درباره عدالت در فرد که از نتیجه گیریهای مربوط به کشور عادل استنباط شده است بر همین قرار ناموثق خواهد بود. افلاطون درباره عدالت به وجهی مبهم سخن میگوید، به نظر میآید که او مفهوم مالوف و معمول عدالت را از نظر دور داشته است. گویا این واژه را دلبخواهانه از نو تعریف کرده است تا با ابراز خودش سازگار شود.
علاوه بر این به نظر میرسد که نظریه افلاطون این نتیجه را بر دارد که تنها حاکمان میتوانند عادل باشند. پس از اینکه عدالت بر حسب هماهنگی روانی تعریف شده و هر کدام از طبقات جمهوری بر حسب منبع غالب انگیزه هایشان روشن میشود که تنها کسانی قابلیت عادلانه عمل کردن را دارند که در وجودشان عقل حکم میکند. حاکمان یگانه طبقه ای در میان مردم هستند که در این جایگاه قرار دارند. بدین قرار به نظر میرسد که نتیجه منطقی این سخن آن است که تنها حاکمان میتوانند عادل باشند. چه بسا افلاطون این را ایرادی جدی بر نظریه اش تلقی نمی کرد. با این حال امروزه در نزد اغلب خوانندگان این امر نشان از نخبه گرایی انعطاف ناپذیر و بی امانی دارد که از تفکر افلاطون جدایی ناپذیر است.
اما باید دانست که جامعه سیاسی مورد نظر وی با جامعه مدنی با قرائت امروزی، یکسان نیست؛ برای مثال نظام ایده آل افلاطون، زمامداری فیلسوف ـ پادشاه است. بدان جهت تصریح میکند: «به عقیده من به طور کلی مفاسد نوع بشر هرگز نقصان نخواهد یافت، مگر آن گاه که در شهرها فلاسفه پادشاه شوند با آنان که هم اکنون عنوان پادشاهی و سلطنت دارند به راستی وجداً در سلک فلاسفه در آیند و نیروی سیاست را با حکمت تواماً در فرد واحد جمع شود.» بنابراین دیدگاه افلاطون مبنی بر پادشاهی فیلسوف به کلی بیگانه از مفهوم امروز جامعه سیاسی و اجتماعی به عنوان حوزه ای مستقل از دولت یا دولت و اقتصاد است؛ زیرا امروزه وجود جامعه مدنی یکی از ویژگیهای دولتها و جوامع دموکراتیک است.افزون بر آن، ویژگیهای مهم کشوری متمدن امروزی آن است که اصل «آزادی فردی» را برای تک تک اعضای جامعه پرورانده اند. در یک جامعه، حق کشور از یک سو و آزادی فردی از سوی دیگر باید به حد واپسین خود کمال یابند، و در عین حال در حیطه وحدت کشور هر دو پا بر جا بمانند. افلاطون در چند گام مهم از استدلالش برای محفوظ داشتن وفاداری به کشور و شهروندان از دروغگویی جانبداری میکند. کشور آرمانی نباید پایههایش بر دروغ و اغفال استوار باشد. با این حال به نظر میرسد که افلاطون به این اعتراض اعتنایی ندارد. تعلق خاطر او معطوف به نتیجه نهایی و بهترین راه نیل به آن است، نه مسائل اخلاقی ناظر بر آن که این نتیجه نهایی به چه طریقی حاصل میشود. نظریه صور افلاطون شالوده مهم احتجاجهای او در باب جمهوری آرمانی است. با این حال امروزه اغلب فیلسوفان بر آنند که این نظریه اعتبار درون یافتی اندکی دارد. هضم این تصور که صور به واقع وجود دارند و همان واقعیتند که جهان مشهود صرفاً روگرفتی سایه وار از آن است شاید از هر تصور دیگری دشوارتر باشد.
اگر از نظریه صور دست بشوییم، شالوده ما بعدالطبیعی بسیاری از آرای افلاطون نابود میشود. با این همه شاید مهم ترین نقدی که بر جمهوری افلاطون اقامه شده این است که جمهوری برنامه ای برای تمامت خواهی به دست میدهد. کشور آرمانی افلاطون با برنامه اش برای بهسازی نژادی، با «دروغ برخاسته از بلند نظری اش»، با ممنوع کردن نهاد خانوده و با سانسوری که بر هنر اعمال میکند در تمامی ساحات زندگی مداخله میورزد. در جهان افلاطون افراد باید تابع مقتضیات کشور باشند و از آنها انتظار میرود که تمامی عناصر آزادی شخصی را به پای این غایت قربانی کنند.
در بین ما آنهایی که برای آزادی فردی و آزادی انتخاب ارزش قائلند بینش افلاطون را قطعاً ناخوشایند میدانند.