كلمات كليدي : ابونصر فارابي، فيلسوف شيعي ايراني، معلم ثاني، رشد و توسعه اقتصادي، كارآيي، جوامع سرمايه داري، سعادت، عدالت ، تقسيم كار
نویسنده : حسين كفشگر جلودار
ابونصر فارابی شیعی مذهب[1] و نخستین فیلسوف جهان اسلام و سومین فیلسوف جهان است که مدنیت بشری مدیون طرحهای وی در سازندگی جهان انسانی است و بهواسطه معلومات عمیق و گستردهای که در علوم مختلف بهویژه در حکمت و موسیقی داشت، وی را «معلم ثانی» [2] در همه زمانها و « معلم مطلق» در زمان خود نام نهاده[3] و وی را بنیانگذار فلسفه خاوری ایرانشهر و آشتیدهنده «اندیشه الاهی اسلامی و فرهنگ کهن ایرانی و دانش یونانی و عرفان اسکندرانی» نیز خواندهاند.[4]
ابونصر، محمد بن اولغابن طرخان مشهور به «فارابی»، در سال 257 هجری مصادف با 870 میلادی در شهر فاراب متولد شد و به همانجا منسوب گشت. در اینکه فاراب نام یکی از شهرهای خراسان بوده و یا یکی از بلاد ترک، بین مورخین اختلاف نظر وجود دارد.[5] اما اکثر مورخین فارابی را به احتمال قریب به یقین ایرانی میدانند؛[6] در عین حال هیچوقت لباس مخصوص ترکی خود را از تن بهدر نکرد. از دوران کودکی، وی اطلاعات چندانی در دست نیست. اما وی در دوران جوانی به کسب علوم پرداخت و برای بهدست آوردن آن؛ چندین بار مسافرت نمود. وی ابتدا از ماوراءالنهر به بغداد سفر کرد و در آنجا نزد ابوالبشر متی ابن یونس منطق را فرا گرفت. عربی را در بغداد نزد ابنسراج دانش آموخت و در همان سالها برای نخستین بار اصطلاحات نحوی را وارد علم منطق کرد که نمونه آن در کتاب «الموجز فی النحو» ارائه شده است.[7]
وی اواخر عمر خویش را در دوران مستکفی بالله (329-333) از خلفای عباسی سپری میکرده و در همان سالها، بغداد را به مقصد دمشق و بهقصد دیدار سیفالدوله حمدانی، حاکم شیعی مذهب، ترک کرد و بدانجا رفت. وی سرانجام در سال 339 (950م) در سن 80 سالگی[8] هنگامیکه از دمشق قصد عزمیت بهسوی فلسطین داشت، بهدست گروهی از راهزنان کشته شد.[9]
نقش فارابی در اقتصاد
کتاب «آرای اهل مدینه فاضله» سالهاست مورد استفاده جامعهشناسان و قانونگذاران ملل شرق و غرب واقع شده است.[10] وی در این کتاب در فصول بیست و ششم تا فصل سی و هفتم به تشریح مسائل اجتماعی و اقتصادی پرداختهاست. فارابی در این کتاب روش اقتصاد مقایسهای را در پیش گرفته و مسائل اقتصادی یک جامعه اسلامی و به قول وی مدینه فاضله را با مسائل اقتصادی جوامع غیر اسلامی یا مدینه های غیر فاضله مورد مقایسه قرار داده است.[11] فارابی همچنین در بخش اعظمی از کتاب «رساله وصایا یعم نفعها» خود، به مسائل مالی پرداخته است. فارابی همچنین در دگر کتابهای خود «تحصیل السعاده، احصاء العلوم، السیاسه، شرح رساله زیتون الکبیر الیونانی، الفصول، رساله فی اعضاء الحیوان» به مسائلی همچون مصرف، تولید، توزیع اموال و خیرات مشترک، مسائل خراج و زکات، توجه به مکاسب و صناعات اقتصادی و تجاری، مسائل بیت المال و چگونگی مصارف آن و همچنین عدالت اقتصادی پرداخته است.[12]
نظرات اقتصادی این دانشمند از آن جهت مورد توجه است که وی تقریبا هزار سال قبل از آدام اسمیت اسکاتلندی به تجزیه و تحلیل مسائل اقتصادی مبادرت کرده است. وی حتی قبل از ابن خلدون، خواجه نصیرالدبن طوسی، ابن سینا و حتی دیگران به بحث و بررسی مسائل اقتصادی و تجزیه و تحلیل آنها پرداخت. نظرات اقتصادی فارابی بهعنوان یک اقتصاددان اسلامی، از موتور حرکتدهنده معنوی یعنی اعتقاد به الله و معاد، برخوردار است. بههمین جهت، فارابی اقتصاد را در صورتی انسانی و اسلامی میداند که مردم پیادهکننده آن اقتصاد، از قدرت درونی ایمان برخوردار باشند.[13]
اندیشههای اقتصادی فارابی
پیدایش اجتماع؛ بهنظر فارابی، تقسیم کار بهمنظور برآوردن نیازهای گوناگون آدمیان، علت عمده پیدایش اجتماعات انسانی بوده است. از دید او، تهیه ابزار ارضای نیازهای وجودی و کمالی انسان بهوسیله یک فرد، غیر ممکن است و باید افراد در کنار هم قرار گیرند و جامعهای تشکیل دهند و در آن جامعه، هرکس عهدهدار تهیه یک یا چند ابزار ارضای نیازهای مختلف انسان گردد. ملاحظه میشود که نیاز وجودی و نیاز کمالی و همچنین عدم توانایی یک فرد در ارضای آنها، نه تنها سبب پیدایش اجتماع و تقسیم کار میشود، بلکه باعث پیدایش مبادله نیز میشود.[14]
تقسیم جامعه اقتصادی؛ فارابی در رساله «فی اعضاء الحیوان» افراد جامعه را به سه طبقه تقسیم میکند:
1. طبقه رؤسا؛ کسانی هستند که فقط ریاست میکنند و کسی بر آنها ریاست نمیکند؛
2. طبقه خدمتگذاران؛ کسانی هستند که فقط خدمت میکنند و هیچ نوع ریاستی ندارند؛
3. طبقه متوسط؛ کسانی هستند که زیر دست روئسا و رئیس بعد از خود هستند. فارابی در نظام سلسله مراتبی خود، بیشترین مسئولیت جامعه را بر دوش طبقه متوسط میگذارد و در حقیقت، حاکم و زماندار جامعه، از طریق همین طبقه، همه تدابیر حکومتی را در جامعه اعمال میکند.
بهنظر فارابی، تدبیر و اداره مسائل اقتصادی که جامعه به آن نیازمند است، برعهده مالیون است که در طبقه متوسط جامعه بوده و زیر نظر رئیس فعالیت میکنند. در رأس مالیون، رئیس بخش اقتصادی و در پایین آن بخشهای خدماتی صرف است و در وسط آن، بدنه اجرایی و اساسی اقتصادی قرار دارد. در این بخش درآمد، تولیدات و توزیع عادلانه، برنامهریزی و تمام مجاری درآمد و هزینهها پیشبینی و نهایت دقت و نظارت در مورد راههای آن، اعمال میشود و با حفظ اصول ارزشی، همه توان در جهت بالا بردن تولید و بهرهوری از همه استعدادهای بالقوه برای منافع جامعه بهکار گرفته و انواع مشاغل، صناعات و تجارتها کنترل میشود؛ تا راههای کسب و تولید مورد توجه قرار گیرد و ثروت و درآمد از راه معقول بهدست آید. در این برنامهها، به چگونگی مخارج و هزینهها و موازنه بین درآمد و هزینه نیز توجه میشود.[15]
تقسیم کار؛[16] فارابی، کار و فعالیتهای اقتصادی را به دو دسته شریف و پست تقسیم میکند و برای تشخیص فعالیت پست از کار شریف سه معیار زیر را معرفی میکند:
1. موضوع فعالیت اقتصادی؛ یعنی چیزی که کار بر روی آن انجام میشود، پست باشد و ذائقه انسان آنرا نپسندد؛ مانند دباغی و تخلیه چاه.
2. درآمد و سود فعالیت اقتصادی؛ یعنی آن فعالیت اقتصادی که فایده و سود کمتری دارد، جزء کارهای پست قلمداد میشود؛ مانند شغل پینهدوزی که اگر چه موضوع کار، جزء کارهای پست نیست، ولی چون درآمد حاصل از آن کم است، جزء کارهای پست بهحساب میآید. براساس این معیار، ممکن است، یک کار در یک زمان و در یک مکان معین پست، اما همین کار، در زمان و مکان دیگر شریف باشد.
3. سهولت انجام دادن فعالیت اقتصادی؛ یعنی کاری که انجام دادن آن به کارآموزی و تحصیل مهارت نداشته باشد، مانند بلیطفروشی که کار پستی بهحساب میآید.
او تقسیم کار را امری الهی میداند و معتقد است که خداوند استعدادهای متفاوتی را خلق کرده تا کارهای متفاوت جامعه انجام پذیرد. بهنظر وی، هرکس باید بکوشد تا استعداد خود را بشناسد و آنرا پرورش دهد. وی همچنین معتقد است که بشر به ناچار باید برای ارضاء نیازهای خود نه تنها درسطح یک شهر و یک کشور، بلکه باید در سطح جهان اجتماع کند و در تولید یک یا چند کالا متخصص شود و در یک مبادله جهانی همه افراد گیتی بتواند مایحتاج خود را از طریق تجارت بینالمللی به دست آورند.[17]
رهبری اقتصادی؛ فارابی به یک نوع اقتصاد برنامهای و هدایتشده معتقد است. بهنظر وی، باید مرکزی تحت عنوان مرکز برنامهریزی اقتصادی وجود داشته باشد؛ که مانند قلب در بدن که مرکز درک و فهم نیازهای انسان است، نیازهای جامعه را ارزیابی کند و عرضهای متناسب با نیازهای مذکور را محاسبه نماید.[18]
رابطه کار و استعداد و قدرت رهبری؛ آنچه از کلمات ابونصر فارابی میتوان استفاده کرد این است که بهنظر وی، اولا همواره بین نوع کار و استعداد، رابطه مستقیم برقرار است و هرکس در کاری تخصص پیدا میکند که استعداد آنرا داراست. ثانیا نزدیکی و دوری به قدرت حاکمه، شریفی و پستی کار را شخص میکند. هرکس نزدیکتر به قدرت رهبری باشد، کار شریفتر و هرکس دورتر باشد، کار پستتر خواهد داشت.[19]
توسعه اقتصادی؛ فارابی در کتاب مدینه فاضله خود، از رابطه مستقیم بین تولید و توسعه حکایت میکند. آنچه که ما امروز تحت عنوان توسعه قلمداد میکنیم، فارابی آنرا تعبیر به «توسعه» کرده است. وی نوع سعادت یا توسعه را منوط به شکل تولید اقتصادی میداند. بهنظر وی توسعه یک جامعه به نوع، مقدار (کمیت) و مرغوبیت (کیفیت) تولیدات آن جامعه بستگی دارد. انواع فعالیتهای تولیدی، که مورد اشاره فارابی قرار گرفته، عبارتند از : بافندگی، بزّازی، عطّاری، رقص و فقه. ملاحظه میشود که فارابی مشاغل تولید ضروری و غیر ضروری و همچنین تولید کالا و خدمت را در کنار هم قرار داده است. بافندگی یک نوع فعالیت اقتصادی است که کالای ضروری تولید میکند و رقص یک نوع فعالیت اقتصادی است که خدمت غیر ضروری تولید میکند. بهنظر فارابی هرچه افراد بیشتری از یک جامعه در تولید کالاها و خدمات ضروری تخصص یابند، سعادت و یا توسعه آن جامعه بیشتر خواهد بود. درباره کمیت تولید، فارابی معتقد است که با افزایش دانش، تخصص و مهارت و بهکار گرفتن آنها در فرایند تولید، سطح تولیدات افزایش یافته و این امر، زمینهساز برای تحقق توسعه اقتصادی است. در خصوص کیفیت تولید، وی با استفاده از مفاهیمی مثل «قدرت اعمال مهارت، عشق، دقت و پشتکار در تولید» به تأثیر این عوامل کیفی بر سطح تولید و نهایتا درجه توسعهیافتگی جامعه میپردازند. ملاحظه میشود که فارابی به زیبایی، تأثیر علم و دانش، مهارت و تجربه یا بهتعبیر امروز به تأثیر تکنولوژی، کارآیی و بهرهوری بر سطح تولید، رشد و توسعه اقتصادی اشاره کرده است.[20]
کارآیی؛ فارابی همچنین به مسئله ظرفیت اقتصادی، کارآیی و توسعه اقتصادی و اثر آن بر رشد اقتصادی اشاره داشته است. چراکه میگوید سعادت یک جامعه بستگی به استفاده علم پویا در تولید دارد و این چیزی جز ایجاد ابداعات و اختراعات در ابزار و چگونگی تولید نیست که این نیز بهنوبه خود چیزی جز، توسعه اقتصادی نیست. وی همچنین در مورد کارآیی و افزایش آن، نقش عشق به کار در یک متخصص را یادآوری میکند که اگر یک نفر کارگر ماهر از ظرفیت کامل مهارت خود در تولید استفاد کند، نه تنها کمیت، بلکه کیفیت محصول خود را نیز میتواند افزایش دهد. با استفاده از این مطلب و مطالب قبلی روشن میشود که فارابی بیش از هزار سال قبل، به مسائلی از اقتصاد مدرن اشاره کرده که تنها در قرن بیستم برای اقتصاددانان غربی مکشوف شده است.[21]
عدالت؛ از نظر فارابی، برای برقراری نظام فاضله و عادله باید همه یا گروهی از مردم با عدل آشنا باشند و عدل در وجودشان تحقق یابد و عمل و اعتقادشان یکی شود. وی همچنین بیان میدارد که رئیس مدینه فاضله باید فیلسوفی باشد که علم خود را از مبدآ وحی گرفته باشد. در واقع رئیس مدینه فاضله فارابی، نبی است.[22] نگرش فارابی به عدالت، نگرشی آزادیخواهانه و مساواتطلبانه است. با توجه به چنین نگرشی، وی عدالت را توزیع خیرات بین تمام اعضای مدینه میداند. توزیع عادلانه و مبتنی بر اهلیت و مساوات منافع و امکانات عمومی میان انسانهای یک جامعه از آرای بدیع و سرنوشتساز فارابی در حوزه اقتصادی اجتماعی و سیاسی است. از نظر فارابی، عدالت از یک سو شاخصه فاضله بودن مدینه و از سوی دیگر نشان از وجود آزادی و امنیت در جامعه است. وی همچنین عدالت را موجب تداوم مدینه و حافظ آن میداند و معتقد است هرگاه عدالت از محوریت خارج شود و یا فراموش شود، مدینه دچار اضمحلال میشود.[23]
سعادت و رفاه اقتصادی؛ هدف مردم از مدینهی فاضله نیل به سعادت است؛ سعادت مطلق نه سعادت اعتباری. سعادت مطلق هم در تأمین رفاه و زندگی طبیعی است و زندگی هم بر اساس رفاه اجتماعی باشد نه رفاه فرد. اصولا رفاه، جمع است و رفاه جمع نمیشود مگر در تحت لوای ریاست فاضله، و ریاست فاضله ریاستی است که بر اساس عدالت باشد و عدالت امری است که ناشی از فضیلت و حمکت است.[24] در جامعهای که مناسبات اقتصادی عاری از استثمار انسان از انسان باشد، رفاه اقتصادی همان سعادت اقتصادی خواهد بود.[25]
انواع دولت؛ دولت در اندیشه فارابی در چارچوب اجتماعات کامل به سه سطح ملی بهنام « مدینه»، منطقه با عنوان «امت» و جهانی با عنوان «مهموره» تقسیم میشود. بهنظر او، دولت عالیترین شکل هستی اجتماعی است که از اجتماع انسانها در سرزمین معینی تشکیل شده است و حکمت سازمانیافته دارند که بر مردم اعمال حکومت میکنند و همه آنها برای وصول به سعادت باهم تعاون دارند.[26]
جوامع سرمایهداری؛[27] فارابی جامعهای را ایدهال میداند که درآن ایمان واعتقاد به الله و معاد پایه و موتور حرکتدهنده فعالیتهای اقتصادی باشد. در مقابل، جوامعی وجود دارد که اخلاق را از اقتصاد جدا میکند و این موتور قوی را از رفتار اقتصادی مردم میگیرد. او اصلطلاح جامعه سرمایهداری را بهکار نمیبرد اما چنین جامعهای را "جامعه ضد مدینه فاضله" میداند و آنرا به چهار نوع تقسیم میکند: «جامعه جاهلیه، جامعه فاسقه، جامعه مبتذله و جامعه ضالّه». در کلمات فارابی میتوان به یک تقسیمبندی جالب از نظام سرمایهداری رسید. دراین تقسیم، جامعه ضد مدینه فاضله فاربی به 9 دسته تقسیم میشود؛ که دسته اول تا ششم آن از اشکال مدینه جاهلیه و سه دسته دیگر آن، مدینه فاسقه، مبتذله و ضالّه است:
1. جامعه دست به دهن؛ وی بیان میدارد که اگرچه ممکن است یک کشور دارای یک سیستم سرمایهداری باشد، ولی بهقدری فقیر باشد که نتواند بیش از حد ضرورت و نیاز از خوردنیها و نوشیدنیها و پوشیدنیها فراهم آورد. بهنظر فارابی اقتصاد اینگونه کشورها یا بهشکل تک محصولی (مانند کشاورزی) و یا چند محصولی (مانند نفت و مس) است؛ ولی اقتصادشان بسیار ساده است.
2. جامعه سوداگرانه؛ در این نوع جامعه، هدف فعالیتهای اقتصاد، ارضای نیاز نیست؛ بلکه هدف نهایی، جمع ثروت و سرمایه بهمنظور توانگر شدن و قویتر شدن است. بهبیان دیگر، در این جوامع، پول در خدمت پول است و ثروت در خدمت ثروت و حتی قدرت در خدمت ثروت. فارابی این نوع جوامع را مدینه بذاله معرفی مینماید. از پایان قرن 15 و اوایل قرن 18 در اروپا میتوان یافت که در فرهنگ اقتصاد سرمایهداری طرفداران این نوع از جوامع را سوداگران نامیدند.
3. مدینه سقوط؛ در این نوع جوامع سرمایه داری که به حق فارابی آنرا مدینه سقوط (که شاید بتوان با نظام سرمایهداری آمریکایی امروزی تطبیق داد) نامیده است، مردم تنها به لذت بردن، عیاشی کردن، شرکت در قمار بازی و خماری و غیره میاندیشند. برای همین، هرکاری جهت کسب درآمد را انجام میدهند و در آمدهای خود را صرف خوشگذارنیهای غیر اخلاقی میکنند. او گمراهی افراد این جامعه را چنین توصیف میکند: «البته این نوع مدینه به نزد مردم جاهلیه بهترین مدینه بود که همه آنها غبطه آن خورده و بدان رشک برند و مردم آن را سعادتمند دانند.»
4. جامعه سرمایهداری بازاری؛ در این جوامع امام جامعه تنها بهفکر خوشنامی و معروفیت است و از مردم چیزی جز احترام و تکریم و تعظیم نمیخواهد. لذا در حالیکه اطرافیانشان در زندگی مرفّه و مجلل زندگی میکنند، وی خود در خانهای ساده بهقصد تظاهر زندگی میکنند.
5. جامعه سرمایهداری هیتلری؛ مردم برخی از جوامع از طریق اعمال زور و دیکتاتوری دستهجمعی میکوشند تا مردم دیگر را به استثمار خود درآورند و هدفشان این است که ارزشهای سرمایهداری یعنی ارضای نیازهای مادی اترافگونه و اشرافگونه را زنده نگه دارند. اینان به دیگر جوامع هجوم آورده و اموال آنها را غارت میکنند.
6. جامعه سرمایهداری لیبرالیسم؛ هدف مردم در برخی از جوامع، رسیدن به آزادی کامل در ارضای خواستههای مادی است.
7. جامعه بهظاهر اسلامی؛ در این جوامع، مردم در حالیکه از نظر مذهبی اسلام را فریاد میکشند، ولی در روابط اقتصادی خود ارزشهای سودپرستانه را پاس میدارند. رهبران این جامعه که نمیتوانند تضاد موجود بین ارزشهای اسلامی و رفتار اقتصادی جامعه را بپوشانند، مجبور میشوند که از ارزشهای سرمایهداری توجیهات اقتصادی اسلامی به مردم ارائه دهند که ما آنرا سرمایهداری اسلامی مینامیم. اسلام بههیچ عنوان ارزشها و اصول نظام سرمایهداری را نمیپذیرد و بههمین علت، فارابی این نوع از جوامع را جامعه ضد فاضله و جامعهای فاسق نامیده است.
8. جامعه مرتد؛ جامعهای که ابتدا مشخصات جامعه فاضله را داشته؛ ولی بعدا به جامعه سرمایهداری و استثمارگرانه تبدیل شده است.
9. جامعه گمراه؛ جامعهای که مردمان آن، بهدنبال سعادت و مدینه فاضله هستند؛ اما سعادت در نزد آنها دگرگون شده است.