كلمات كليدي : : ارسطو، طبيعت، اصالت فرد، مالكيت، ربح، دارايي، اقتصاد پولي و طبيعي
نویسنده : حسين كفشگر جلودار
مارکس، انگلس و لینین در آثار خود، ارسطو را با این عنوان ستودهاند:«ارسطو بزرگترین متفکر جهان باستان بهشمار میرود». ارسطو در حقیقت یکی از بزرگترین فلاسفه و دانشمندان جهان باستان و واضع علم منطق شمرده میشود. او در سال 382ق.م در مقدونیه دیده به جهان گشود.در سن 18 سالگی از مقدونیه به آتن آمد و مدت 20 سال در آکادمی افلاطون به تحصیل و تدریس پرداخت و در سال 343 ق.م، فیلیپ مقدونی، ارسطو را به آموزگاری پسرش اسکندر گماشت. در آتن مدرسهای بهنام "لکئوم" تأسیس کرد و مدت 18 سال در این مدرسه تدریس نمود.وی بیشتر آثار خود را در همین دوران نوشت. بعد از مرگ اسکندر، ارسطو به مقدونیه تبعید شد و یکسال بعد در 322ق.م چشم از جهان فرو بست.[1]
ارسطو شاگرد افلاطون بود و بهخلاف استادش اشرافزاده نبود و با وجودیکه در حکمت، قطب مخالف افلاطون بود، به استادش احترام زیادی میگذاشت.[2]
آثار آرسطو
ارسطو را بهحق معلّم اول لقب دادهاند؛ چراکه اوّلین معلّمی بود که با اسلوب صحیح و روش منطقی، شروع به تدریس نمود.کار مهم ارسطو طبقهبندی علوم است. او برای نخستین بار، معارف بشری را به دو دسته حکمت نظری (طبیعیات، فنون و هنر و ماوراءلطبیعه) و حکمت عملی (سیاست و اخلاق) تقسیم کرد.
او آثار متعددی دارد؛ که از میان آنها "دایرةالمعارف" و "کتاب سیاست"بسیار مهم هستند. آثار او بالاخص دایرةالمعارف، توسط فارابی در قرن دهم میلادی در ایران مورد بررسی قرار گرفت؛ بههمین جهت فارابی را معلّم ثانی لقب دادهاند.آثار ارسطو بعدها توسط ابنسینا و دیگر دانشمندان اسلامی مثل ابنرشد، مورد بررسی مجدّد قرار گرفتند.[3]
عقاید اقتصادی ارسطو
اقتصاد مورد نظر وی، یک وضع نسبتا با ثبات و بهنحوی ایستا بوده است؛ زیرا مراد وی از بخش فنّی اقتصاد، صرفا انتظار راهاندازی یک ابزار برای گذران امور است. عقاید ارسطو را برخلاف افلاطون، میتوان در چارچوب یک الگوی اجتماعی-اقتصادی قرار داد. گرچه او در این الگو، بیشتر به مسائل اجتماعی توجه دارد؛ ولی بهشکل ابتدایی و نپخته، مسائل اقتصادی را نیز بررسی کرده است. تأکید ارسطو در مورد لزوم مالکیت شخصی، حاکی از ارتباط نزدیک میان نظریات ارسطو و اصول نظام سرمایهداری است.
غایتانگاری؛ او نظریه غایتانگاری طبیعت را بر نظریه مکانیکی آن حاکم میداند.اما توجّه او به علوم تجربی و طبیعی، بسیار وسیعتر و اساسیتر از افلاطون است. وی در نظریه علم اخلاق نیز، غایتانگارانه است و به اخلاق عملی توجه دارد. از نظر وی، هرچیزی که به حصول خیر منجر شود، صحیح است. در عین حال لازمه عمل اخلاقی را آزادی و اختیار میداند.او اخلاق مطلوب را حد وسط و بهدور از افراط و تفریط دانسته و نوعدوستی را بهعنوان یکی از ضروریات زندگی مطرح میکند.[4]
ارزش و پول؛ او یکی از اصول مهم اقتصاد، یعنی تمایز بین ارزش استفاده و ارزش مبادله را مطرح کرده است؛ هر کالا را میتوان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد. یکی هنگامی که کالا برای ارضای مستقیم یک نیاز مورد استفاده قرار میگیرد و دیگر اینکه بهطور غیر مستقیم و از طریق مبادله، خواستهای را برآورده میسازد. ارزش استفاده در حقیقت ارزش طبیعی کالا(مثل پوشیدن لباس) و ارزش مبادله، ارزش غیر طبیعی آن است(مثل مبادله لباس). پول نیز از نظر ارسطو سه وظیفه را برعهده دارد: "وسیله مبادله"؛ بهمنظور تسهیل در مبادلات جامعه، "واحد ارزش" و "عنصر ارزشاندوز"؛ یعنی شخص، مصرف جاری خود را کم میکند، تا به درآمد ماندهاش ربح تعلق گیرد.
شهر؛ بهنظر ارسطو، شهر و یا یک روستا، مانند یک خانواده برای برآوردن احتیاجات اولیه زندگی بهوجود آمده و برای ادامه یافتن یک زندگی متعادل و مناسب بهموجودیت خود ادامه میدهد.«همانگونه که شهر پدیده طبیعی است، دولت آفریده طبیعت و انسان نیز طبیعتا جانوری اجتماعی و سیاسی است.»
شهروندان جامعه ارسطویی؛ شهروندان از نظر ارسطو سه طبقهاند:سیاستمداران، حکمرانان (سربازان، روحانیون و قضات)و کارگران.با این نوع تقسیمبندی، بازرگانان و کشاورزان و صنعتگران خارج از طبقه قرار میگیرند.او مانند افلاطون معتقد بود که اینها شرایط لازم برای اداره امور کشور را ندارند.
مالکیّت؛ ارسطو مالکیّت شخصی را مطلوب و از مالکیت اشتراکی انتقاد میکند.او معتقد بود، سودجویی ممکن است هدفی کاذب باشد؛ اما در صورت داشتن مالکیّت خصوصی و قوانین حاکم بر آن، زندگی با آرامش بیشتری توأم بوده و مردم فرصت کمتری برای جدال با یکدیگر خواهند یافت. بهترین وضعیت از نظر او آن است که ثروت و دارایی، خصوصی باشد؛ ولی بهرهبرداری از آن جنبه عمومی داشته باشد.
ربح؛ ربح از نظر وی، ربا محسوب میشود و بههیچ وجه شایسته نیست. او پول را عقیم و نازا میداند و بههمین علّت بهنظر او، پول نمیتواند بهخودی خود، مازاد بهوجود آورد. پول، مولّد نیست و ربحی که در ازای آن گرفته میشود، خلاف طبیعت است.
دارایی؛ ارسطو معتقد است که نحوه تحصیل دارایی جزئی از مدیریت خانه است و هنر تحصیل آن، بخشی از طرز اداره امور خانه بهشمار میرود. از نظر او دارایی شامل وسایل و ابزار تولید است که در شهرها و کارخانهجات بهکار میرود.در ضمن دارایی شامل مالکیت بردگان نیز میشود.
ثروت؛ بهعقیده ارسطو، ثروت حقیقی، عبارت از ضروریات زندگی است؛ ولی اگر چیزی زائد بر احتیاج باشد یا جنبه مصرفی نداشته باشد، ثروت نیست.[5]
بردگی؛ بردگی یک امر "طبیعی" است؛ بدین معنی که عدّهای باید فرمانروایی کنند و عدّهای دیگر فرمانبری، چراکه اینطور خلق شدهاند. ارسطو با بردگی قانونی مخالف بود؛ زیرا اعتقاد داشت که این نوع بردگی، نتایج نامطلوب بهبار خواهد آورد.[6]
تولید؛ او به ابزارهای کارساز تولید توجّه داشت.مثلا پول را بهعنوان یک وسیله مبادله، مورد تأکید قرار میداد؛ اما زمانی که کسب خود پول هدف شود، مورد تأیید وی نبود، چون گرفتن ربا از پول را خلاف قاعده طبیعی و محکوم میداند.در عین حال نظام بردهداری را بهعنوان ابزاری طبیعی و در راستای تقویت تولید و بهرهوری توصیف میکند.[7]
اقتصاد پولی و طبیعی؛ ارسطو بین ایندو تفکیک قائل شد. در اوّلی هدف فعالیّتهای اقتصادی رفع نیاز و در دوّمی کسب پول است. لذا این رویّه، تصویر دو نظام اقتصادی کاملا متفاوت را نشان میدهد.این تفکیک، بعدها توسط مارکس، مبنایی برای تمایز جریان پول و کالا در نظام سرمایهداری و نظامهای قبل از آن قرار گرفت.
نظریه اصالت فرد؛ وی در کتاب "سیاست"، اداره شهرها، تدبیر منزل و ثروت را مورد بررسی قرار میدهد و فرد را اصل میداند. از نظر او، هیأت اجتماعی، وجودی مستقل از افراد ندارد و بدون سعادت اشخاص، نمیتواند سعادتمند باشد.بنابراین یکی از اصول نظام سرمایهداری یعنی اصالت فرد، ریشه در افکار ارسطو دارد.[8]
کشاورزی یا صنایع؛ ارسطو برای ادارهکنندگان کشاورزی، ارزش زیادی قائل بود؛ ولی معتقد بود، کسانیکه در صنایع کارمیکنند، نباید جزء تبعه کشور (دارای حقوق سیاسی)، محسوب شوند؛ زیرا کارها و صنایع عادّی، سلامتی جسمانی پیشهوران و کارگران را از بین میبرد. آنها مجبورند یک زندگی بدون تغییر و حرکت را داشته باشند و از محل کار خود خارج نشوند و حتی در بعضی موارد، تمام روز را در مقابل یک کوره آتش بگذرانند. لذا این اشخاص نسبت به دفاع کشورشان بیعلاقه هستند.
خدمت به مردم؛ بشر باید هدف طبیعی خود که خدمت به مردم است را انجام دهد.انجام این هدف متناسب با عظمت حقیقی اوست؛ بنابراین هر فعالیّتی که مخالف این قانون باشد، قابل محکومیّت است.اقتصادی که هدف آن خدمت به خلق نباشد و فقط جمع کردن مال را تجویز کند، خلاف عظمت و حکمت بشریّت است.[9]