كلمات كليدي : بهره، ربا، سود، اجاره، پول، هزينه فرصت، قيمت، مثل، رجحان زماني
نویسنده : سعيد كريمي
بهره، پرداختی است که در ازای استفاده از وجوه بهکار گرفته شده در تولید سرمایه انجام میشود و در واقع قیمتی است که وامگیرنده بابت استفاده از پول وامدهنده میپردازد.[1] همچنین اکثر کتابهای لغت، ربا را افزونی تعریف کردهاند.[2] اما در اصطلاح فقها، گرفتن زیادی در معامله اشیای ربوی و یا در قرض است و گاهی نیز به خود معاملهای که مشتمل بر زیادی باشد، نیز ربا گفته شده است.[3]
در صدر اسلام همه مکاتب فکری بر این نکته اجماع داشتند که بهره در همه اشکالش رباست. اما پس از تصرف بخش وسیعی از ممالک اسلامی توسط خارجیان و خصوصا بهخاطر نفوذ و سیطره بازارهای مالی جهانی که مبتنی بر بهره بودند، برخی اندیشمندان معتقد شدند که وضعیت تغییر کرده و میبایست تجدید نظری درباره ربا صورت گیرد. دلیلشان هم این بود که بهرهای که توسط نهادهای مالی امروزی گرفته یا پرداخت میشود، ماهیّت دوران جاهلیت را ندارد و لذا ایجاد تغییراتی در تفاسیر مربوط به مفهوم ربا لازم شده است.[4]
بحثهایی که در طرفداری از مشروعیت بهره صورت گرفته، هنوز نتوانسته است خللی در عقیده عالمان دینی و اغلب متخصصین کنونی اقتصاد اسلامی ایجاد کند. همه شرکتکنندگان کنفرانس فقه اسلامی که در سال 1951 در پاریس و 1965 در قاهره برگزار شد و همچنین اجلاس کنفرانس اسلامی و کمیته فقه رابطه که در سالهای 1985 و 1986 در قاهره و مکه برگزار شد، بر این عقیده اتفاق داشتند که بهره مصداقی از رباست. مفهوم ربا همه مظاهر بهره را شامل میشود؛ چه این بهره مربوط به وامهای مصرفی باشد و چه تولیدی، مربوط به وامهای شخصی باشد یا تجاری، وامگیرنده دولت باشد یا یک شخص و یا یک شرکت و نرخ بهره کم باشد یا زیاد.[5]
با این همه، عقاید مخالفان همچنان بیان میشود. اعتقادی که در ورای این نظریات نهفته است شاید این باشد که یک سیستم واسطهگری مالی بدون ربا ممکن است درست عمل نکند و لذا تلاش جهت حذف بهره از اقتصاد کشورهای مسلمان ممکن است، سیستمهای مالی این کشورها را به هم ریخته و به توسعه آنها لطمه وارد سازد. در صورتی این اعتقاد روبه افول میرود که مسلمین، جایگزین قابل قبولی ارائه دهند یا اینکه سیستم مالی رایج در غرب با بحران جدی مواجه شود.[6]
برخی از محققین کوشیدهاند تا از راههای مختلف به توجیه حقوقی و شرعی بهره بپردازند و داد و ستد آنرا تصحیح نمایند؛ این نظریات، به این صورت بیان شده است.
جبران کاهش ارزش پول[7]
یکی از توجیهات بهره این است که بهره در حقیقت جبران کاهش ارزش پول است؛ زیرا پول با گذشت زمان، پیوسته ارزشش کم میشود؛ در نتیجه وامدهنده که برای مدتی پول خود را در اختیار وامگیرنده قرار میدهد پس از دریافت پول ارزش کمتر از ارزشی را که داده بود تحویل میگیرد و متحمل زیان میشود. پس بهره وسیلهای است برای جبران کاهش ارزش پول وامدهنده. در این صورت هرگاه وامدهنده به مقدار کاهش ارزش پول خود از وامگیرنده بیشتر پول دریافت کند، در حققت از نظر ارزش حقیقی پول اضافه دریافت نکرده است؛ هرچند بهحسب ارزش اسمی، اضافه از پول خود گرفته باشد؛ بنابراین بهره پول به این صورت کاملا معقول و منطقی است.[8]
نقد:[9] یکی از مسائل پیچیده و مهم ربا، جبران کاهش ارزش پول در دیون نقدی است. مطابق نظر همه فقها که مستخرج از متون قرآنی و حدیثی است؛ کسی که به دیگری قرض میدهد و با قرض ملکیت را منتقل مینماید؛ حق دارد تنها مثل[10] آنچه را که قرض داده، مطالبه کند و مطالبه زیاده رباست. این تعریف در مورد اموال حقیقی روشن است؛ اما در مورد پول، خصوصا پولهای اعتباری که به مرور زمان، ارزش آنها کاسته میشود دو مِثل مطرح است؛ یکی "مثل" اسمی که عبارت از عدد و رقمی است که روی اسکناس چاپ شده و دیگری "قدرت خریدی" که پول حاکی از آن است. وقتی کسی به دیگری قرض میدهد با این عمل خود اسکناسهایی که به دیگری تملیک میکند و حق دارد در سررسید، مثل آنها را مطالبه کند؛ مثلی که حق دارد مطالبه نماید؛ یا مثل از جهت عدد است یا مثل از جهت قدرت خرید که هرکدام قائلینی دارد:
مبنای عرفی و حقوقی؛ اکثر فقها در حل مسأله فوق، مبنای عرفی و حقوقی را در پیش گرفتهاند؛ عامه مردم هرچند کاملا متوجه هستند که پولهای امروز ارزش حقیقی و استعمالی ندارند و تنها وسیله مبادلهاند، ولی در انجام معاملات، همان اعداد و ارقام چاپ شده بر روی اسکناس را قصد میکنند؛ یعنی وقتی کالایی را به هزار تومان میخرند قصدشان پرداخت همان هزار تومان است؛ همچنانکه وقتی کالایی را به ده هزار تومان نسیه میفروشند، قصد دارند بعد از شش ماه ده هزار تومان بگیرند و در هیچیک از این موارد، توجهی به مسئله قدرت خرید و ارزش حقیقی اسکناس ندارند. مبنای حقوقی مسئله نیز همین است؛ در تمام دنیا اگر کسی به دیگری قرض با بهره یا بدون بهره بپردازد، طلبکار حق دارد تنها همان مبلغ اسمی را که توافق کردهاند، بگیرد و حق ندارد به ادعای اینکه بعد از قرارداد شرایط تورّمی پیش آمده و ارزش پول وی کاهش پیدا کرده، تقاضای مازدا کند.
مبنای حقیقی و اقتصادی؛ شرایط تورمی دهههای اخیر در کشورهای اسلامی، خصوصا تورمهای سه رقمی کشورهای ترکیه و لبنان و تورمهای نسبتا بالای ایران از سالهای 1350 به بعد این گرایش را در میان برخی از فقها پدید آورد که به مسأله پول نه بهصورت نگرش عرفی تسامحی، بلکه بهصورت موضوعی تخصصی نگاه کنند و تحولات آنرا نه تنها ناشی از تغییرات طبیعی بازار، بلکه عمدتا ناشی از سیاستهای پول انبساطی دولتمردان و مسئولان بانکهای مرکزی بدانند. در نتیجه پول را از دایره "مثلیات" عرفی خارج کرده از مثلیات حقیقی و اقتصادی قلمداد نمودند. این فقها برای ارزش اسمی پولها که بر روی اسکناس چاپ میشود، بهایی قائل نیستند و آنها را تنها نمادهای ترتیبی میدانند. در نتیجه، معتقدند کسی که به دیگری مبلغ یک هزار تومان قرض میدهد، در حقیقت با این رقم، قدرت خریدی را منتقل میکند و قرضدهنده باید در سررسید مقرر، مبلغ و قیمت آن قدرت خرید را برگرداند و در مقام عمل، معتقدند که قرضدهنده و قرضگیرنده حق ندارد قبل از سررسید روی رقم خاصی توافق کنند؛ بلکه باید صبر کنند و در پایان مدت، متناسب با تورم تحققیافته، بهقدری به مبلغ اسمی اضافه کنند که کاهش قدرت خرید آن جبران گردد و گرفتن هر زیاده دیگری ربا و حرام خواهد بود.
بهره اجاره پول
توجیه دیگری که برای تصحیح بهره و منطبق کردن آن با موازین حقوقی ارائه شده، این است که گفته شده، بهره، اجاره پولی است که شخص وامدهنده در اختیار وامگیرنده قرار میدهد؛ چراکه بدیهی است وامدهنده از دخل و تصرف در پول خود در این مدت محروم است؛ بنابراین هرگاه شخصی خانه یا مغازهای را در اختیار دیگری گذاشت، از نظر حقوقی حق دارد مطالبه اجاره کند؛ همچنین کسی که پول خود را برای استفاده در اختیار دیگری قرار داده است، میتواند مبلغی را طبق قرارداد، بهعنوان اجاره پول مطالبه نماید.[11]
نقد: اجاره یعنی واگذار کردن منفعت مال فیزیکی به دیگری و در مقابل، دریافت کردن اجرت آن است. لازمه چنین رابطه حقوقی این است که اصل مال در ملک مالک آن باقی بماند؛ ولی منفعت آن به طرف مقابل منتقل گردد و بهازای آن، اجرت دریافت شود؛ ولی در وام دادن، وامدهنده مالی را به ملکیت وامگیرنده درمیآورد و وامگیرنده تضمین میکند که "مثل" همان مال را بعد از مدتی بپردازد. لازمه چنین رابطهای این است که همواره یک مال مثلی بالفعل و موجود تبدیل به یک مال مثلی کلی گردد؛ مثلا یک اسکناس صد تومانی موجود، تبدیل به یک اسکناس صد تومانی مشابه میشود که وامگیرنده پرداخت آنرا بعد از مدتی ضمانت کرده است؛ بنابراین اجاره پول و خرید نسیه آن، بهقیمت بیشتر، ظاهرا اجاره و خرید و فروش پول بهصورت نسیه است و واقعا غیر از قرض، چیز دیگری نیست؛ زیرا در اجاره پول و نسیه فروختن آن بهقیمت گرانتر صاحب پول مقداری پول را در زمان فعلی به فرد دیگری میدهد؛ تا اینکه بعد از مدتی مثل همان مقدار پول را با مبلغی اضافی بهعنوان اجاره یا قیمت خرید و فروش مدتدار دریافت کند. در رابطه با قرض ربوی نیز وامدهنده مقداری پول را به مالکیت وامگیرنده درمیآورد؛ تا اینکه وامگیرنده، پرداخت مثل همان پول را با مبلغی اضافی بهعنوان "بهره" ضمانت کند. از اینجا معلوم میشود که واقعیت رابطه اجاره پول و نسیه خریدن آن به قیمت گرانتر همان رابطه قرض با بهره است.[12]
بهره، هزینه فرصت پول است
برخی در توجیه بهره گفتهاند بهره عبارت است از هزینهفرصت پول که صاحب سرمایه با انتخاب یک مورد از سرمایهگذاری طبعا سایر موارد را از دست میدهد؛ زیرا روشن است که بهموجب کمیابی اشیای ارزشدار اقتصادی، برآورده شدن درخواستهای انسانی نسبت به اشیای محدود با مشکلات مواجه میشود؛ بنابراین در شرایط محدودیت، منابع همه تقاضاها قابل ارضا نیستند؛ پس صاحب سرمایه ناچار است از میان موارد متعدد یکی را انتخاب کند و در نتیجه از سودبری در موارد بهتر محروم گردد. در این صورت، بهره، هزینهفرصت پولی است که با انتخاب شخص از دست او رفته است.[13]
نقد: هزینهفرصت یک مسأله ذهنی است و خارجیّتی ندارد تا بتواند مورد مبادله قرار گیرد. همچنین هزینهفرصت پول مانند قدرت خرید پول از ویژگیهای پول است و لازمه پذیرفتن آن توجیه بهره نیست؛ زیرا با وام دادن، هزینهفرصت پول مانند قدرت خرید و سایر ویژگیهای پول با آن منتقل میشود و بهدلیل قطع رابطه مالکیت فرد نسبت به پول خود، دیگر نمیتواند ما بإزای هزینهفرصت آنرا مطالبه کند.[14]
بهره، رجحان زمانی پول است
یکی از توجیحاتی که در مورد بهره مطرح شده، توجیه رجحان زمانی یا ارجحیت زمانی پول است. به این معنی که زمان حال نسبت به آینده ترجیح دارد؛ بنابراین انسانها همواره در اختیار داشتن پول یا هر شیء دیگر را در حال حاضر بر دارا بودن آن در آینده ترجیح میدهند. این مسأله در اصل نسبت به اموال حقیقی صادق است و بهتبع آن، در اموال اعتباری نیز اطلاق میشود. حال، شخصی که مالی را در زمان حاضر در اختیار میگیرد، بهموجب ترجیح استفاده در زمان حال نسبت به آینده باید مبلغی به صاحب مال بپردازد که از آن به بهره تعبیر میشود. این تحلیل اولین بار در مکتب فکری اتریش توسط بوهم باورک (Bohm Bawerk: 1815-1914) بهکار گرفته شد.[15]
نقد: در مورد کالا میتوان بهصورت نسیه به مبلغ بیشتر فروخت اما پول با کالا فرق دارد. پول، ملاک سنجش کالاست؛ برای همین فروش آن به اضافه، کاری سفهی است. اگر رجحان زمانی در قالب عقود شرعی مانند مشارکت، مضاربه، جعاله و ...، باشد سود حاصل از آن مشروع خواهد بود.[16]
بهره نتیجه امساک است
براساس این نظریه، از آنجا که هر شخص پول و درآمد خود را در رفع نیازها یا تأمین زندگی بهتر مصرف میکند، اگر بهجای صرف در امور مورد علاقه، نگاه داشته و امساک و پسانداز شود، این کار موجب اختصاص بهره به او خواهد شد و در حقیقت بهره در عوض پاداش امساک از مصرف پول پرداخت میشود. شکل اصلی نظریه امساک از مصرف ابتدا توسط ناساسینیور (Nassau Senior) ارائه گردید و بعدها توسط جان استوارت میل (John Stuart Mill: 1806-1873) تکمیل شد.[17]
نقد: اصل ادعا این است که بین بهره و پسانداز ارتباط مستقیم است؛ در حالیکه اینگونه نیست؛ زیرا:
الف- همچنانکه کینز معتقد هم است، پسانداز افراد به نرخ بهره بستگی ندارد؛ بلکه وابسته به سطح درآمد است. کینز افراد را به سه دسته تقسیم کرده و میگوید افراد ثروتمند در نرخ بهره صفر نیز پسانداز میکنند؛ طبقات متوسط برای بهرهمندی از یک زندگی بهتر در آینده اقدام به پسانداز میکنند و طبقات کم درآمد قادر به پسانداز نیستند؛ هرچند که نرخ بهره خیلی بالا باشد. بر همین اساس، کینز معتقد بود که چه بسا با افزایش نرخ بهره، سرمایهگذاری کاهش یابد و در نتیجه درآمد کل و پسانداز در دوره بعدی کاهش یابند.[18]
ب- نظریههای بعد از کینز نیز در امر پسانداز به عوامل دیگری غیر از تغییرات نرخ بهره متمرکز شدند. برای مثال "آندو-مودیگیلیانی" با ارائه "فرضیه دوره زندگی" سه مقطع زمانی را برای هر فرد نمونه تصویر میکند. بر اساس این فرضیه، فرد در سالهای اولیه زندگی، وامگیرنده خالص است و در سالهای میانی عمر، مقداری از درآمد خود را پسانداز میکند؛ تا بدهیهای قبلی خود را بپردازد و مقداری هم به دوران کهولت و پیری اختصاص میدهد و در سالهای اواخر عمر نیز پسانداز منفی دارد. بر اساس این فرضیه، هدف از پسانداز، تأمین یک زندگی نسبتا با ثبات برای دوره زندگی است؛ برای همین، هرگونه افزایش در درآمدهای جاری یا آینده، موجب کاهش پسانداز و افزایش مصرف فعلی میشود. پس مطابق این فرضیه، سطح پسانداز رابطه عکس با نرخ بهره دارد؛ چون در نرخ بهره بالاتر با حجم کمتری از پسانداز میتوان به سطح معینی از دارایی در آینده دست یافت.[19]
بهره مساوی متوسط نرخ سود است
یکی از توجیهات بهره این است که بهره عبارت است از متوسط نرخ سود سرمایه که در فعالیتهای اقتصادی حاصل میشود به این معنا که چون در سرمایه، کارهای مختلف اقتصادی سوددهی مختلف و متفاوت دارد؛ بنابراین بهره پول را براساس میانگین سودهای مختلف محاسبه میکنیم و بهره را بر پایه سود متوسط سرمایهها قرار میدهیم؛ بنابراین نظریه، منشأ بهره متوسط سود است که در همه جا میتواند شاخص و ملاک قرارگیرد.[20]
نقد:
1- اقتصاددانان یا معتقد به استقلال نرخ بهره از نرخ سود هستند و یا آنکه نرخهای بهره را عامل تعیین نرخ سود میدانند؛ نه بر عکس. مترادف بودن نرخهای بهره و سود نیز استدلال قابل قبولی ندارد، که بتوان به آن پرداخت؛ بنابراین در متون اقتصادی شاهدی برای اثبات مدعای یاد شده وجود ندارد.
2- مهمترین عنصر متمایزکننده نرخ سود از نرخ بهره، عدم ضمانت است؛ بهگونهای که میتوان گفت بهره بازدهی تضمینشده و سود، بازدهی بدون تضمین و آمیخته با ابهام است؛ بنابراین مترادف بودن این دو اصطلاح، بیمعناست؛ بهویژه آنکه بدانیم سود در ارتباط با سرمایه و ناشی از سرمایهگذاری است و بهره در ارتباط با پول و ناشی از یک وام ربوی است.[21]