كلمات كليدي : ريچارد جونز، مكتب تاريخي، كلاسيك، ريكاردو، رانت، اجاره زمين، دولت
نویسنده : سعيد كريمي
ریچارد جونز در سال 1790 میلادی در تونبریج در ایالت ولز انگلستان متولد شد و در دانشگاه کمبریج تحصیل کرد و در سال 1819 از این دانشگاه فارغالتحصیل شد.[1] با انتشار کتاب "رسالهای در توزیع ثروت و منابع مالیات، جلد اول: اجاره" نخستین شغل دانشگاهی در سال 1833 در دانشگاه لندن برای او رقم خورد. در سال 1835 پس از مالتوس استاد کرسی اقتصاد سیاسی کالج هیلیبری شد که توسط هند شرقی اداره میشد. در اواخر دهه 1840 جونز عضو انفاق بریتانیا شد که وظیفه داشت نحوه تأمین مالی مخارج کلیساهای بریتانیا را مورد بررسی و اصلاح قرار دهد و گزارشی که توسط این کمیته نوشته شد با کمک او تهیه شده بود.[2] او در سال 1855 از دنیا رفت.
اندیشههای اقتصادی جونز
جونز از اقتصاددانان منتقد مکتب کلاسیک و از صاحبنظران مکتب تاریخی بهشمار میآید.[3] از جمله انتقادات او و مکتب تاریخی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
انتقاد به روش قیاس کلاسیکها؛ «بهنظر طرفداران مکتب تاریخی، عالم اقتصاد باید فعالیتهای اقتصادی را در محیطی که آن فعالیتها انجام میشود مطالعه کند و روش تحقیق استقرائی را جانشین روش قیاسی سازد و بهطور منظم واقعیات را مورد مشاهده قرار دهد تا بتواند تصویر صحیح و کامل از فعالیتهای انسانی حاصل سازد. برای انجام این کار تنها وسیله تحقیق همان روش تاریخی است. تنها تاریخ است که میتواند پاسخ دهد که تحول و وقوع پدیدهها چگونه بوده است و در حال حاضر چگونه میتواند باشد.»[4]
انتقاد به اصل خودخواهی کلاسیکها؛ یکی دیگر از انتقادات مکتب تاریخی به مکتب کلاسیکها این است که خودخواهی و منافع شخصی تنها انگیزه رفتارهای انسان نیست. عوامل محرک رفتارهای انسانی میتواند؛ احساس وظیفه، از خود گذشتگی، نوعدوستی و مانند آن باشد. بههمین دلیل، مکتب تاریخی بر روی عناصر اخلاقی در اقتصاد تأکید فراوان دارد و "انسان اقتصادی" کلاسیکها را نه بهعنوان مدل انسان، بلکه کاریکاتوری ناقص از انسان میشناسد.[5]
نقش دولت در اقتصاد؛ مکتب تاریخی ضمن انتقاد به برداشت کلاسیکها از نقش دولت در اقتصاد بهعنوان "نگهبان"، دولت را وسیلهای برای تحقق منظورهای اقتصادی میداند؛ که افراد بهصورت آزاد نمیخواهند یا نمیتوانند آنرا بهعهده بگیرند.[6]
از همین روی جونز با ویلیام ویول (William Whewell: 1794-1866) فیلسوف و تاریخنگار علوم و جان هرشل (John Herschel: 1792-1871) متخصص نجوم و تاریخ علوم، طرح دوستی ریخته بود؛ برنامه این سه تن این بود که روش استقرائی که توسط بیکن مورد استفاده قرار گرفته بود در مقابل روش قیاسی که توسط بنتام و مطلوبیتگرایان به خدمت گرفته شد را اعتباری دوباره ببخشد.[7]
بهعقیده جونز، حقایق دو دسته میشوند؛ که برخی بهصورت جهانشمول قابل عمل هستند؛ ولی بسیاری دیگر به شرایط خاص مربوط میشوند. اشتباه کلاسیکها بهنظر جونز این است که قوانین استخراجشده از دسته دوم را نیز جهانشمول تلقی میکنند. او بیشتر طرفدار منش تجربهگرایی است و تأکید میکند که روابط تولید و توزیع بسیار تنگاتنگ است. جونز نظریه رانت زمین مربوط به ریکاردو (David Ricardo: 1772-1823) را ناقص توصیف میکرد. او عقیده دارد که رانت به عوامل سهگانهی زیر ارتباط دارد:
1- کاربرد مقدار بیشتری از سرمایه در استفاده از زمین،
2- استفاده کار آمدتر از سرمایه موجود،
3- کاهش سهم تولید در فعالیتهای غیر رانتی.
جونز به اندیشه قیاسگرایانه ریکاردو حمله میکند و آنرا تفسیری غیر واقعی قلمداد میکند و عقیده دارد که نظریهپرداز اقتصادی پیش از مبادرت به تعمیم، باید دادههای کافی برای مطالعه جمعآوری نماید.[8]
آثار جونز
جونز در سال 1831 تنها کتاب تکمیل شده خود را تحت عنوان "رسالهای در توزیع ثروت و منابع مالیات، جلد اول: اجاره" منتشر کرد. سخنرانیهای او پس از مرگش در سال 1859 توسط ویلیام ویول تحت عنوان باقیات ادبی منتشر شد.[9]
جونز نظریه ریکاردو در خصوص اجاره را که بر مبنای نظام اجارهداری زمین در بریتانیا استوار شده بود و توجهی به کاربرد آن در بقیه نقاط جهان نداشت را رد کرد و طبقهبندی مفصلی از شیوههای اجاره زمین در جهان و در دورههای مختلف از تاریخ، از این نظر که صاحب زمین کیست و چه کسی روی زمین کار میکند و محصول تولیدی چگونه تقسیم میشود؟، ارائه کرد. سه چهارم کتاب اختصاص به توضیح جزئی شیوههای اجاره زمین در یونان، هند، ایرلند، اروپای شرقی و اروپای مرکزی دارد و سپس توضیح اجارهداری زمین در انگلستان آمده که چندان با توضیحات ارائه شده توسط ریکاردو تفاوتی ندارد. جونز با اینکه پشتیبان نظریه مالتوس (Thomas Robert Malthus: 1766-1834) در مورد جمعیت بود، اما منکر آن بود که بتوان رابطهای قابل پیشبینی میان مزدها و تغییرات جمعیت پدید آورد.[10] در سال 1798، مالتوس در کتاب خود تحت عنوان "مقالهای پیرامون اصل جمعیت" و با توجه به اصل بازده نزولی، چنین نتیجه میگرفت که جمعیت براساس تصاعد هندسی و مواد غذایی براساس تصاعد حسابی افزایش پیدا میکند. درواقع بهنظر وی هر عضوی از اعضای یک جامعه زمینی کمتر برای کار کردن بر روی آن خواهد داشت؛ براین همین سهم نهایی وی در تولید غذا یک روند نزولی را طی میکند و از آنجا که رشد عرضه مواد غذایی نمیتواند همپای رشد جمعیت ثابتی باقی بماند که تنها در حد (یا کمی بیش از حد) بخور و نمیر غذا در اختیار خواهد داشت. مالتوس نتیجه گرفت که تنها راه نجات از این آینده سیاه فقر مطلق یا پائینترین سطح زندگی آنست که بشر از نرخ زاد و ولد خود بکاهد.[11]
جان استوارت میل در کتاب اصول اقتصاد سیاسی مکررا از جونز نقل قول کرده اما با این حال به انتقادات او هیچ توجهی نشان نداده است.[12]