«هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ فيِنَا مَوْلُودُ أعْظَمُ بَرَكَةً عَلَي شيِعَتنَا مِنْه»
«اين مولودي است كه در خاندان ما براي شيعيانمان از او پر بركتتر به دنيا نيامده است».[1]
شناخت مختصري از زندگاني امام موسي كاظم
نام او «موسي»، لقبش «كاظم»، مادرش بانويي با فضيلت بنام «حميده»، و پدرش پيشواي ششم حضرت صادق(ع) است. ايشان در سال 128 هجري قمري در سرزمين «ابواء» (يكي از روستاهاي اطراف مدينه) چشم به جهان گشود. وقتي امام كاظم(ع) متولد شد، حضرت صادق(ع) فرمود:
«قَدْ وَهَبَ لِي غُلَاماً وَ هُوَ خَيْرُ مَنْ بَرَأ اللهُ فِي خَلْقِه»
«خدا به من پسري عطا فرمود كه در ميان مخلوقش از همه بهتر است»[2]
روزي صفوان جمّال از امام صادق(ع) درباره دارنده امر امامت پرسيد. حضرت فرمودند:
«إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأمْرِ لَا يَلْهُو وَ لَا يَلْعَبُ»
«دارنده اين مقام به لهو و لعب (كارهاي بيهوده و غفلتآور) نميپردازد».
در اين هنگام موسي بن جعفر(ع) وارد شد، در حالي كه ماده بزغالهاي مكّي با خود داشت و به او ميگفت:
«اسْجُدِي لِرَبِّك»
«پروردگارت را سجده كن»
امام صادق(ع) او را گرفت و به آغوش كشيد و فرمود:
«بِأبي وَ اُمِّي مَنْ لَا يَلْهُو وَ لَا يَلْعَب»
«پدر و مادرم فدايش كه اهل لهو و لعب نيست».[3]
دوران امامت حضرت كاظم با خلافت افرادي چون:منصور دوانيقي (136-158)، محمد معروف به مهدي (158-169)، هادي (169-170) و هارون (170-193)[4] مصادف بود.
در ده سال اول امامت، سختي و فشاري بر آن حضرت وجود نداشت. ايشان در اين دوره به تعليم قرآن و علوم اسلامي پرداخت.[5] «سيد اميرعلي» مينويسد:
«در سال 148 امام جعفر صادق(ع) در شهر مدينه درگذشت، ولي خوشبختانه مكتب علمي او تعطيل نشد، بلكه به رهبري جانشين و فرزندش موسي كاظم(ع)، شكوفايي خود را حفظ كرد».[6]
اما از آن به بعد فشارها، سختيها، مهاجرتها و تهديدها شروع گرديد. امام، قسمتي از دوران امامت خود را در مدينه و قسمت ديگري از آن را در بغداد گذراند.
امام كاظم(ع) در نگاه اهل سنت:
از نظر علمي، امام كاظم(ع) تمام دانشمندان و رجال علمي آن روز را تحتالشعاع قرار داده بود و از نظر فضائل اخلاقي و صفات برجسته انساني نيز زبانزد خاص و عام بود، به طوري كه تمام دانشمنداني كه با زندگي پر افتخار آن حضرت آشنايي دارند، در برابر عظمت شخصيت اخلاقي وي سر تعظيم فرود آوردهاند.[7] ابن حجر هيتمي مينويسد:
«موسي كاظم(ع) وارث علوم و دانشهاي پدر و داراي فضل و كمال او بود. موسي كاظم در پرتو عفو و گذشت و بردباري فوقالعادهاي كه از خود نشان داد، «كاظم» لقب يافت. در زمان او هيچ كس در معارف الهي و دانش و بخشش به پايه او نميرسيد».[8]
خطيب بغدادي از حسن بن محمد بن يحيي علوي نقل ميكند كه:
«جدم برايم نقل كرد؛ موسي بن جعفر(ع) را به خاطر سخت كوشي و شدت عبادتش «عبد صالح» ميگفتند...موسي بن جعفر چنان با سخاوت و بزرگوار بود كه وقتي به وي اطلاع دادند، فردي درصدد اذيت شماست، كيسه زري كه حاوي هزار دينار بود، برايش فرستاد».[9]
ابن أبي الحديد درباره آن حضرت ميگويد:
«عبد صالح» است، كه فقاهت و ديانت و عبادت و بردباري و شكيبايي، همه در او جمع بود».[10]
ذهبي، رجالي شهر سنيّ مينويسد:
«موسي بن جعفر از سخاوتمندان حكما و از بندگان پرهيزگار خداوند بود».[11]
ابن ابو حاتم هم، ميگويد:
«آن حضرت، مورد وثوق، صدوق و راستگو، و امامي از ائمه مسلمين است».[12]
يعقوبي، مورخ مشهور اهل سنت مينويسد:
«موسي بن جعفر(ع)، از عابدترين مردم زمان خود بود».[13]
كمال الدين محمد بن طلحه شافعي در كتاب «مطالب السؤول» چنين مينگارد:
«او امام كبير القدر، عظيم الشأن، كثير التهجد بود، جديّت تمام در اجتهاد ميفرمود، و سعي بليغ در عمل مينمود، كراماتي از او مشاهده شده...از جهت بسياري حلمش و عفو از تعدي كنندگان به «كاظم» موصوف و معروف شد...به جهت كثرت عبادتش به «عبد صالح» ناميده شد. و در عراق به «باب الحوائج الي الله» معروف بود؛ چون هر كه متوسل به آن حضرت ميگشت از سوي خدا به حاجت خود ميرسيد. عقول را به حيرت وا ميداشت و بيانگر آن است كه او را قدمي صدق نزد خدا باشد كه آن را زوالي متصور نيست».[14]
خطيب بغدادي از حسن بن ابراهيم نقل ميكند كه:
«اگر مشكلي من را غمگين ميكرد، به زيارت قبر موسي بن جعفر ميرفتم و به او متوسل ميشدم و خداوند آن مشكل را به آنچه دوست داشتم، تبديل ميكرد...».[15]
ابن صباغ مالكي مينويسد:
«موسي بن جعفر(ع)، عابدترين و داناترين و سخيترين و پاك نفسترين مردم عصر خود بود. او پول و مواد غذايي و ديگر نيازمنديهاي ضروري را به خانههاي مستمندان مدينه ميبرد..».[16]
هارون الرشيد؛ خلیفه عباسی هم میگوید:
«او امام مردم و حجّت خدا بر خلقش و خليفه خدا در بين بندگانش است...موسي بن جعفر امام حقّ است. به خدا سوگند او از من و از همه مردم به جانشيني حضرت رسول(ص) سزاوارتر است».[17]
روزي هارون، امام كاظم(ع) را كنار «كعبه» ديد به او گفت: «تو هستي كه مردم پنهاني با تو بيعت كرده، تو را به پيشوايي بر ميگزينند؟» امام فرمود:
«أنا امامُ القلوب و انتَ امامُ الجُسوم»
«من بر دلها و قلوب مردم حكومت ميكنم، و تو بر تنها و بدنها»[18]