13 مهر 1394, 13:51
هاله اى از نور
در صبح روز یکشنبه 17/7/1322 ش. پس از اداى نماز صبح، در حالى که به سمت قبله خوابیده و عبا را بر روى خود انداخته بود، ناگهان پیکرش همانند آفتاب، نورانى و چهره اش تابناک گردید. وى از جاى خود تکانى خورد و چنین عرضه داشت:
سلام علیکم یا رسول الله! شما به دیدن منِ بى مقدار آمدید!
پس از آن، درست مانند این که کسانى یک به یک به دیدنش مى آیند، بر حضرت امیرمؤمنان على(علیه السلام) و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام کرده و از آمدن آن ها اظهار تشکّر مى کرد. همچنین بر حضرت فاطمه(علیها السلام) و سپس بر حضرت زینب(علیها السلام) سلام کرد در این هنگام در حالى که به شدّت مى گریست، گفت:
بى بى! من براى شما خیلى گریه کرده ام.
آنگاه به مادر خودش سلام کرده و گفت:
مادر! از تو ممنونم به من شیر پاکى دادى.
پس از دو ساعت از طلوع آفتاب، این روشنایى که بر پیکرش مى تابید، از بین رفت و به حال عادّى برگشت به گونه اى که رنگ چهره اش به زردى گرایید. در این رابطه، آقاى راشد مى گوید:
در یکى از این روزها... به ایشان گفتم: ما از پیامبران و بزرگان چیزهایى به روایت مى شنویم و آرزو مى کنیم که اى کاش خود ما بودیم و مى فهمیدیم... اکنون چنین حالتى از شما دیده شد من دلم مى خواهد بفهمم که این، چه بود؟!
وى در هر بار، سکوت مى کرد تا این که فرمود:
«من نمى توانم به تو بفهمانم خودت برو بفهم.»([56])([57])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان