امپرياليسم فرهنگي و سلطه فكري و ايدئولوژيك
یعقوب نعمتی وروجنی
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد
نکته جالب این است که صبر نه تنها باعث موفقیت در کارهای دنیوی است، بلکه نقشی اساسی در کسب بهترین امور معنوی و کمالات انسانی و تمام امور مربوط به هدف آفرینش انسان دارد. با مروری بر آیات قرآن میفهمیم که شرط کسب هر موفقیتی «صبر» است. در جنگ بدر خدا همان عده پابرهنه را بدون ساز و برگ جنگی بر دشمن پیروز کرد؛ و لقد نصرکم الله ببدر.1 بعد خدا به آنها وعده داد که شما مقاومت کنید اگر کمبودی داشتید ما ملائکه را به کمک شما میفرستیم؛ بلی ان تصبروا و تتقوا و یاتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه مسومین؛2 گمان نکنید فقط ملائکه خدا همین تعداد بودند که شما را یاری کردند. اینها مشکل شما را حل کردند؛ اما اگر صبر و تقوا داشتید و باز کمبودی بود ما تا پنج هزار ملک هم به کمک شما خواهیم فرستاد. ولی شرطش «صبر» و «تقوا» است
(ان تصبروا و لتقوا).
و نیز برای کسب موفقیتهای دنیوی به داستان حضرت یوسف اشاره میکند و میفرماید: «انه من یتق و یصبر فان الله لایضیع اجر المحسنین؛3 اگر تقوا و صبر و مقاومت داشته باشید خدا اجرتان را ضایع نمیکند.» مقامی که حضرت یوسف به آن رسید به سبب صبری بود که در مقابل گناه داشت. این اجر دنیوی بود و اجرا اخروی او هم که تکلیفش روشن است. در چند آیه به این مضمون اشاره شده است که شرط پیروزی هم در دنیا و هم در آخرت، توام بودن تقوا با صبر است. تقوا یعنی این که انسان این روحیه را داشته باشد که به دنبال فهم وظیفه شرعیاش باشد و بعد از فهم، به آن عمل کند؛ یعنی از خدا، پیغمبر و ولی امر اطاعت کند. بعد هم با توکل بر خدا در مقابل دشمن مقاومت کند.
پیروزی، تنها از جانب اوست
در ادامه آیاتی که به جنگ بدر اشاره فرمود میفرماید: و ما جعله الله الابشری لکم ولتطمئن قلوبکم به و ما النصر الامن عندالله العزیز الحکیم؛4 ما فرشتگان را به یاری شما فرستادیم و شما پیروز شدید؛ اما گمان نکنید فرشتگان شما را پیروز کردند، این برای آرامش قلب شما بود؛ وگرنه، پیروزی تنها از جانب خداوند توانای حکیم است. چشم مومن باید فقط به دست خدا باشد. نباید در انجام وظیفه اش کوتاهی کند و نیز نباید از چیزی بترسد. در این صورت اگر کمبودی باشد خدا از راه دیگر، گرچه با نیروهای غیبی، جبران میکند. اگر نیروی غیبی هم میفرستد نباید گمان کنیم کار به دست آنهاست؛ بلکه اصل پیروزی و یاری به دست اوست. شما چشمتان به دست خدا باشد؛ حتی توکلتان بر ملائکه هم نباشد. اسلام میخواهد چنین مردمی تربیت کند.
امر به معروف، مصلحتی فراگیر
والامر بالمعروف مصلحه للعامه ؛5
در بحث از خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها به این عبارت رسیدیم که حضرت میفرمایند: «والامر بالمعروف مصلحه للعامه ؛ خدای متعال امر به معروف را به خاطر صلاح عموم مردم واجب کرد.» ما قبلادرباره این موضوع چند جلسهای صحبت کردهایم و مباحث آن جلسات تحت عنوان «بزرگ ترین فریضه» چاپ شده است. لذا در این جا در حد اقتضاء این عبارت چند جملهای عرض میکنم.
مقدمات قرب به خدا؛ مصلحت حقیقی
کلمه «مصلحت» در محاورات عرفی ما زیاد به کار میرود. این کلمه گاه کاربردهای درست و گاه کاربردهایی انحرافی دارد. مثلا بعضی به هر دروغی که فایدهای داشته باشد میگویند دروغ مصلحت آمیز! اصلا مصلحت به چه معناست! از عقاید کلامی شیعه این است که احکام واجب و حرامی که در شرع تشریع شده تابع مصالح و مفاسد است. اموری که مصلحت داشته واجد شده و اموری که مفسده داشته تحریم شده است. این شایعترین مورد استعمال مصلحت، در فرهنگ دینی ماست. این که مصلحت باید تامین شود و از مفسده باید اجتناب گردد، یک پیش فرضی دارد و آن این است که انسانها براساس اقتضای فطرتشان به دنبال هدفی میگردند که سعادت و کمال نهایی شان را تامین کند. هر کسی که چیزی را دوست دارد به خاطر این است که نهایتا کمالی، لذتی و منفعتی را برایش تامین میکند. مردم دنیا در انتخاب هدف خیلی با هم اختلاف دارند و اختلاف اصلی بین متدینین و ملحدین است. متدینین اصل معاد را قبول دارند و میگویند: انسان در این عالم باید تلاش کند تا به سعادت ابدی برسد. گرچه ما بالفطره به دنبال رفاه و خوشی هستیم، ولی رفاه و خوشی محدود و موقت را نمی خواهیم؛ بلکه به دنبال خوشی ثابت و دائمی هستیم، این همان حقیقتی است که اسمش سعادت است. قرآن هم میفرماید: «فاما الذین شقوا ففی النار... و اما الذین سعدوا ففی الجنه ؛6 کسانی که اهل سعادت باشند نهایتا اهل بهشت و کسانی که اهل شقاوت اند نهایتا اهل جهنم خواهند بود.» این یعنی ما دنبال خوشیهای ثابت و ابدی میگردیم. خوشیهای موقت که به دنبالشان بیماریهای طولانی باشد سعادت نیست، مثل اعتیاد به مواد مخدر. در بحثهای عقلی اثبات شده که آن سعادت حقیقی با کمال نهایی انسان توام است؛ یعنی حقیقتی موجب سعادت ابدی میشود که موجب کمال نهایی انسان شود و تا انسان به کمال نهایی نرسیده است به سعادت ابدی نمیرسد.
ما در حال تلاش برای رسیدن به آن سعادت ابدی هستیم و قصدمان از همه کارهایی که انجام میدهیم رسیدن به خوشبختی است. هر آنچه که حقیقتا موجب رسیدن به سعادت است دارای مصلحت است؛ یعنی شایسته است که ما آن کار را انجام دهیم که به آن هدف برسیم. مصلحت حقیقی برای انسان عبارت است از حقیقتی که وسیله رسیدن به سعادت ابدی است. اما همه مردم که به معاد اعتقاد ندارند و آنهایی هم که به معاد اعتقاد دارند همیشه به یاد آن نیستند و همه کارهایشان را برای سعادت ابدی انجام نمی دهند؛ یعنی عموم مردم اهداف مادی و دنیوی دارند. قرآن هم میفرماید: «بل توثرون الحیاه الدنیا؛7 شما زندگی دنیا را ترجیح میدهید.» از این روست که مصلحت در عرف مردم غیرمتشرع معنای عام تری پیدا میکند. از این منظر مصلحت هر امری است که وسیله رسیدن به هدف باشد. خواه هدف سعادت حقیقی باشد و خواه همین سعادتهای دنیوی.
انسانها معمولا خوشبختی را در همین دنیا جستجو میکنند و هر چه موجب خوشبختی دنیا شود آن را مصلحت میدانند و چون اهداف مختلف است ممکن است کاری در نظر یک نفر مصلحت داشته باشد، ولی در نظر دیگری مصلحت نداشته باشد. پس ما یک مصلحت حقیقی داریم و آن چیزی است که انسان را به سعادت ابدی (قرب به خدا) میرساند و در یک اصطلاح عام چون معمولامردم اهداف دنیوی دارند هر کسی برای رسیدن به هدف خودش هر چه را لازم میداند آن امر برای او میشود مصلحت. مثلادروغ گفتن برای کسی که هدفش کلاه گذاشتن سردیگران است میشود مصلحت آمیز!
برخی افعال مصلحت متوسط دارند. مثلا کسی که برای پیشرفت تحصیلش به غربت سفر میکند در واقع این سفر برای او مصلحت متوسط محسوب میشود؛ حال اگر عالم شدن مقدمه برای رسیدن به آن سعادت ابدی و رضای خدا باشد میتواند به مصحلت حقیقی برسد و الا اگر هدف از عالم شدن دنیا باشد مصداق خسرالدنیا و الاخره خواهد بود.
کاربرد دیگر مصلحت جایی است که دو مقدمه با هم تزاحم دارند. گاهی یک مقدمه نفع و ضرری دارد و مقدمه دیگر هم نفع و ضرر دیگری دارد. در این جا کسانی که اهل مصلحت سنجی هستند بین آنها دو مقایسه میکنند تا ببینند کدام نفع بیشتری دارد و زودتر آنها را به هدف میرساند. اصطلاح «تشخیص مصلحت» در این موارد به کار میرود.
فریضهای با مصلحت فراگیر
مصلحت گاهی مصلحت شخصی است و گاهی مصلحت اجتماعی. در میان تشریعات خدای متعال تشریعاتی وجود دارد که برای عموم مردم مصلحت دارد. در میان این تشریعات، آن امری که خیلی برجسته است «امر به معروف و نهی از منکر» است. این امر حقیقتی است که هم مقتضای فطرت انسان است و هم همه ادیان روی آن تاکید کردهاند. به قدری در قرآن و روایات بر این مساله تاکید شده است که انسان واقعا بهت زده میشود. در آیهای که اولین بار برای جهاد دفاعی تشریع شد میفرماید: اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر... الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاه و اتوا الزکاه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر ولله عاقبه الامور.8 خدا کسانی را یاری میکند که اگر قدرت پیدا کنند اول نماز را به پا میدارند؛ بعد زکات میدهند، بعد امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
بی رنگی امر به معروف؛ چرا؟
در ذهن خیلی از ما سوالی هست که جواب آن برای مان روشن نیست و آن این است که با این تاکیدات قرآن نسبت به امر به معروف، چرا این فریضه در جامعه ما خیلی ظهوری ندارد؟ ما از صبح تا شب چند بار امر به معروف میکنیم یا چند نفر را میبینیم که امر به معروف کنند؟ آیا ما قبول نداریم که این فریضه یکی از ضروریات دین است؟ چرا اگر کسی هم بخواهد به این فریضه عمل کند از طرف مردم مورد بازخواست قرار میگیرد؟ مگر ما مسلمان نیستیم؟ مگر قرآن نخواندهایم؟
مساله این است که رفتارهای اجتماعی تابع فرهنگ حاکم بر جامعه است. این طور نیست که هر کسی در هر جامعهای هر کاری که را درست تشخیص میدهد به راحتی بتواند انجام دهد. افراد خیلی ممتاز میتوانند برخلاف مسیر آب شنا کنند و برخلاف افکار عمومی مردم و فرهنگ حاکم بر جامعه حرف بزنند، مطلبی بنویسند یا قدمی بردارند. این گونه افراد هم غالبا متهم به جنون و میشوند. همه انبیا هم همین طور بودند. خیلی اراده قوی میخواهد که انسان کاری را انجام دهد که مردم نمیپسندند. لذا میگویند: افراد جامعه متاثر از فرهنگ حاکم بر جامعه هستند. به طور طبیعی حالات روانی ما هم متاثر از دستگاه ارزشی حاکم بر جامعه است.
تاثیر تعفن فرهنگ غرب
حال سوال میشود که چرا دستگاه ارزشی جامعه ما این گونه شده است؟ چرا مردم از امر به معروف و نهی از منکر خوششان نمیآید؟ جواب این سوال این است که فرهنگ ما تحت تاثیر فرهنگ الحادی غرب واقع شده است و فرهنگ ما فرهنگ اسلامی خالص نیست. امروز در مغرب زمین همه ارزشها زیر سوال رفته است و مکاتبی در فلسفه اخلاق و ارزشها مطرح شده است که وقتی انسان میشنود تعجب میکند. فیلسوفان معروفی معتقد شدهاند که «اصلا این اموری که ما خوب میدانیم مثل انصاف، مهربانی و... اینها اخلاق ضعف است؛ ولی در حقیقت ریشه ارزشها به قوت است. هرچه بتوانیم زور بگوییم آن بهتر است. چه کسی گفته آدم باید مهربان باشد و به دیگران خدمت کند؟!» و بالاخره یکی از مکاتب معروف اخلاقی معتقد است که «همه ارزشها قراردادی است. در هر زمانی یک ملتی بر سر امری با هم توافق میکنند و میگویند: این خوب است. در زمانی دیگر شرایطی پیش میآید که همین امر میشود بد. یک ملاک ثابتی برای خوب و بد وجود ندارد؛ بلکه این امر، امری قراردادی است و به مرور زمان تغییر میکند. بنابراین ما نباید خیلی مقید باشیم و بگوییم: چیزی را که مردم بد میدانند، حتما همیشه باید ترک شود؛ چون شاید فردا همینها مد شود!»