واژگان کلیدی: اشو، عرفان و معنویت، خنده و سرور، سیاست.
مقدمه
تعاليم عرفاني اوشو مصداقي از عرفانهاي منهاي شريعت است . عرفانهای سکولار در بستر
جهان غرب با سابقه آموزههاي سکولاريسم پديد آمدند. اما این عرفان براساس جامعه از
دين گريخته غرب زاده شده. از اينرو محال است که عرفان اوشو را يک عرفان سکولار بناميم.
البته اگر تعريف ما از عرفان سکولار صرفاً عرفان حاصله در جامعه سکولار غرب باشد.
اما از آن جهت که عرفان اوشو هم عصر عرفانهاي سکولار غربي است. و شباهتهايي
بين موازين عرفاني اوشو و مولفههاي عرفان سکولار وجود دارد. از اینرو، با مسامحه
مسلک اوشو را ميتوان زيرمجموعه اين پديده دانست.
هدف اشو
مشرب اوشو به عنوان يک عرفان شرقي سرشار از ترغيب به سوي جدي نبودن، شاد بودن، عاشق
شدن، خنديدن، آزادشدن، رقصيدن و آواز خواندن است. در گوشه گوشه عرفان اوشو انسان تشويق
به زندگي مادي شده و لذت بردن از لذايذ زندگي مادي و به دست آوردن آرامش و دوري از
ناملایميها و رجوع به هرآنچه انسان را در اين دنيا با تمام تعلقاتش خوشحال میکند.
کل کائنات يک شوخي است. خنده عبادت است. اگر بتواني بخندي چگونه عبادت کردن را آموختهاي.
جدي نباش. آدم جدي هرگز نميتواند مذهبي باشد. آدمي که بتواند بيچون و چرا بخندد،
آدمي که همه مسخرگي و همه بازي زندگي را ميبيند در ميان آن خنده به اشراق ميرسد(اشو،
الماس اشو: 105).
خنده از فصول انسان است . انساني که شاد و مسرور نيست بيمار است. همه آزادي و خنده
را دوست دارند. انسان از موسيقي و تفريح لذت ميبرد. لذت و آرامش گمشده دنياي متجدد
است. نوع انسان مدرن خواهان رسيدن به شادي و آرامش براي پيشبرد اهداف و پيروزي بر مشکلات
است، اما در عرفان اوشو اهميت به اين مسائل کمي بيشتر و به صورت افراطي مطرح ميشود
و به جايي ميرسد که همه چيز به باد سخره و پوچي گرفته ميشود. زيرا انساني که هدف
متعالياش در اين دنيا شادي و لذت بردن است هميشه شوخي نميکند، نميرقصد و آواز نميخواند
و نميخندد. اوشو ميگويد: « خداوند هميشه در حال شوخي است. به زندگي خودت نگاه کن
خندهآور است! به زندگي ديگران نگاه کن همهاش شوخيخواهي يافت. شوخي، شوخي، شوخي.
جديت بيماري است. جديت را با معنويت هيچ سروکاري نيست. معنويت خنده، نشاط و تفريح است»
(همان، 266).
در حاليکه معنويت مثبت بر خاسته از نظرات و تأييدات عقل است. انسان عاقل به دنبال
معنويت است و بهواسطه جديت به معنويت ميرسد. شخصي که همواره در حال شوخي و خنده باشد
نه تنها زندگي ديگران را شوخي و پوچ ميپندارد بلکه خداوند را شوخ ميداند، اگر جديت
را در مقابل شوخطبعي قراردهيم اين دو از خصوصيات انساني است و انسان کامل در مقابل
هر پديده يکي را به تناسب اتخاذ ميکند. اين دو از واقعيات انساني است و عرفان صحيح
هيچ واقعيتي را انکار نميکند.
از مولفههاي عرفان سکولار، توجه تمام و کمال انسان به سوي لذايذ دنياي مادي و نگرش
شخص به دنيا از دريچه بيتوجهي به واقعيات اجتماعي است.
در اين عرفانها انسان تمام توجهاش را به زندگي بدون دغدغه اجتماعي معطوف ميکند.
زندگي عاري از جامعه و مسائل سياسي. هدف، صرفاً لذت بردن از زندگي شخصي است. فرد ملاک
است، لذت فرد، احساس خوشي فرد و...
سیاست عرفان سکولار
در عرفانهاي سکولار سياست واقعه پليدي است و سياستمدار انساني شيطاني. در اين عرفانها
سياست نفي شده است و سياستمدار جزء نابکارترين افراد جامعه معرفي ميشود. سياستمداران
از اخلاق و عرفان و عشق عقب مانده و بویي از آزادي و معنويت نبرده اند. اين مسائل موجبات
انزجار مردم از سياست و مسائل اجتماعي را فراهم ميکند و بدينسان مردم جامعه به تدريج
از مناسبات سياسي دور ميشوند و امپرياليسم بهطور عام و چپاولگران و سرمايهداران
شرايط را براي چپاول ملتها مناسب ميبينند.
عرفان سکولار پديدهای کاملاً سياسي است. پديدهی سياسي که برضد سياست در جهت پيشبرد
اهداف سياسي – اقتصادي شخصي تبليغ ميشود در گام نخست سعي ميشود انسان معنوي دست از
جامعه بشويد و به زندگي فردي خود توجه کند و همواره به دنبال لذت بردن از زندگي شخصي
خود باشد و در گام بعد منصب سياستمداری و نقش سياست را داراي قبح ذاتي معرفي ميکنند
تا اين مفاهيم معناي مخوفي را در ذهن انسان معنوي پديدآورند.
اوشو ميگويد: « سياستمداران آدمهايي کودناند. از کودني است که به سياست رو آوردهاند.
کسي که کودن نباشد از ميان شعر و شور و شعور و قدرت، قدرت را انتخاب نميکند. انتخاب
قدرت نشانه ضعف اوست نه قدرت او. آنها آدمهايي ضعيف و کم جنبهاند. که قدرت را به
دست گرفتهاند. از اينرو همهشان براي زندگي سالم و انساني، خطر آفرينند» ( اشو، ریشهها
و بالها: 105).
سياستبازان نابالغترين اذهان دنيا هستند. فقط ذهنهاي دست سوم به تزوير علاقهمند
ميشوند. افراد پيش پا افتاده و افراديکه از عقده حقارت رنج ميبرند. سياست باز ميشوند(
اشو، الماس اشو: 206). آدم عاقل زندگي را شادمانه زندگي ميکند او در وسوسه قدرت نيست
شايد به موسيقي، آواز و رقص علاقمند باشد، اما به سلطهگري علاقمند نيست، شايد علاقمند
باشد آقاي خودش شود، ولي علاقه ندارد آقاي ديگران شود. سياستمداران مردماني ديوانهاند(اشو،
الماس اشو: 354).
اطاعت ترفند سلطهگران و سياستمداران است که تو را استثمار کنند. تا تو را به اسارت
نگه دارند در اسارت ذهني( اشو، الماس اشو: 390). به مردم کمک کن طبيعي باشند. به مردم
کمک کن آزاد باشند. به مردم کمک کن خودشان باشند هرگز سعي نکن کسي را به زور وادار
کني. به زور بکشي و به زور هل بدهي و تحت کنترل خود درآوري اينها همه ترفندهاي نفس
است و سياست سرتا پا همين است( اشو، الماس اشو: 251).
سياستمدار در تعاليم اوشو به انساني گفته ميشود که به دنبال کسب قدرت در جهت اسيرکردن
انسانها است از اینرو در آموزههاي عرفان اوشو، مصداق انسان منفي است و در مقابل،
تشويق به صوفيگري و سرور و خوشي ميشود و تعاليمي همچون رقص، آواز، سکس و غيره را مسير
رسيدن به انسان معنوي ميداند و شخص صاحب اين کردار و افعال را مصداقي از انسان مثبت
ميپندارد. لاجرم فرد مشتاق به آموزشهاي عرفاني در مقابل مکتب اوشو ميبايست يکي را
اختيار کند و جمع اين دو باهم گویی اجتماع نقيضین است. اوشو ميگويد: « هيچ سياستمداري
نميتواند قديس نيز باشد. براي سياستمدار شدن بايد از قداست صرف نظر کرد براي سياستمدار
شدن بايد ابتدا عروس شيطان شد. قداست و بيپيرايگي و درستي به درد سياست نميخورد»
( اشو، ریشهها و بالها: 334).
انسان در مقابل اين فرآيند به گزينش يکي از اين دو رويکرد ملزم است وي در اين محيط
بهطور غيرمستقيم ترغيب به انتخاب عرفان منهاي سياست ميشود و دست از سياست و امور
اجتماعي جامعه خويش ميشويد و مکتب سياست در حوزه ترويج و گسترش اين تعليم خالي ميماند.
در نتيجه مروجين اين فرهنگ در انتخاب و مسير سياسي سياستمداران داراي اختياري تام ميشوند.
از اينرو معتقديم آموزههاي عرفان سکولار پديدهاي سياسي است که برضد سياست و سياستمداران
تبليغ سوء ميکند هرچند اشاعه آن در جهت پيشبرد اهداف سياسي - اقتصادي مبلغين آن است
.
عرفان حقيقي آن مسلکي است که نه تنها از سياست فرار نميکند، بلکه عرفان را لازمه اجتماع
و سياست را لازمه عرفان ميداند.
هر مسئلهاي بهواسطه سياست قابل اجتماعيشدن است و انسان با توجه به مدني بودنش قادر
نيست عرفانی را برگزيند که منهاي سياست و اجتماع است. آموزههاي عرفان صحيح فراگير
است و سياستمدار و غيرآن را ميپذيرد عرفان صحيح در بستر سياست گسترش مييابد و سياستمدار
با توجه به تمام وظايف خويش ملزم به رعايت قوانين عرفاني ميشود و هيچ تقابل و برخوردي
پيش نميآيد.
حوزه سياست بستري است که امکان ايجاد عناصر مخرب و افعال ضداخلاقي در آن ميرود. ناگریز
محتاج موازين اخلاقي بيشتري است عرفان صحيح با فهم اين مهم رويکرد مناسبي را در قبال
سياست اتخاذ ميکند. نه از آن فرار ميکند و نه آن را مخرب ميداند. بدون شک عرفان
صحيح براي مردم جامعه است و سياست جزء جدانشدنی اجتماع. عرفان صحيح راه گشاي انسان
مدني بالطبع است.
« کان الناس امه واحده فبعث الله النبيئن مبشرين و منذرين و انزل معهم الکتب بالحق
ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه» (سوره بقره،: 213).
مردم در آغاز يک دسته بودند و تضادي در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع پديد آمد
و اختلافات و تضادهايي در ميان آنها پيدا شد در اين حال خداوند پيامبران را برانگيخت
تا مردم را بشارت و بيم دهند و کتاب آسماني که به سوي حق دعوت ميکرد به آنها نازل
کرد تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوري کند. عرفاني که در جهت سعادت بشري
و نيل به اهداف الهي است برگرفته از حرکت انبياء در مسير حل اختلافات اجتماعي انسان
است. عرفاني که جداي از اجتماع و مسائل آن باشد بدون شک قادر به رساندن انسان به معنويت
صحيح نيست.