كلمات كليدي : اسود عنسي، يمن، عَيهله، فيروز، نبوت
نویسنده : یدالله حاجیزاده
اسْود عَنْسی یکی از مدعیان نبوت بود که اواخر دوره رسولخدا(ص) پس از حجة الوداع،[1] به دروغ[2] مدعی چنین مقامی شد.[3] او کاهنی از قبیله عَنس[4] بود که در یمن چنین ادعای کذبی را مطرح ساخت.[5] به نظر میرسد اسود عنسی از اولین مدعیان نبوت باشد.[6] علاوه بر او مُسیلمه در سرزمین یمامه،[7] سَجّاح در میان قبیله بنی تمیم [8] و طُلیحه در میان قبیله بنی اسد[9]مدعی پیامبری شدند.
نام و القاب اسود عنسی
نام اسود عنسی در منابع عَیهله[10] یا عَبْهلة[11] بن کعب بن عوف عنسی مذحجی ذکر شده است. «اَسْود» مشهورترین لقب اوست که عمدتا با همین لقب هم خوانده میشود. در واقع سیاهی چهره او سبب شده که وی را به این لقب بخوانند.[12] «ذوالحِمار» یکی دیگر از القاب اوست. بلاذری مینویسد: «اسود، الاغ تعلیم دیدهای داشت که وقتی به او میگفت پروردگارت را سجده کن! الاغ سجده میکرد و وقتی میگفت بنشین! مینشست. از این رو او را «ذوالحِمار» میگفتند.»[13] برخی گفتهاند لقب او «ذوالخمار» بود؛[14] زیرا او همیشه دستاری بر سر داشت و با دامن عمامه خود دهان خود را میپوشانید.[15] اسود خود را «رحمان الیمن» نامیده بود.[16]
آغاز کار اسود
همان گونه که بیان شد اسود عنسی در صنعا ادعای پیامبری کرد.[17] آغاز کار او از محلی به نام «غار خبّان» بوده است.[18] یاقوت حموی مینویسد:« خَبّان بر وزن فعلان نام دهی در یمن است که در درهای به همین نام میباشد. این محل در نزدیکی نجران است. این ده متعلق به اسود کذاب بود.»[19]
اقدامات اسود
اسود عنسی پس از این که در «غار خبّان» مدعی نبوت شد، قبیله مذحج از او حمایت کردند. منابع این امر را اولین خروج قبیلهای از اسلام در زمان رسولخدا(ص) میدانند.[20] او موفق شد، بر نجران دست یابد[21] و آن جا را غارت کند.
عمرو بن مَخزوم ( نماینده رسولخدا(ص) در این منطقه) مجبور به خروج شد.[22] در برخی از منابع خالد بن سعید نماینده پیامبر(ص) در شهر صنعا دانسته شده که اسود او را از این شهر اخراج نمود.[23] اسود پس از جمعآوری نیرو در نجران، به سوی صنعا رفت و پس از 25 روز که از ظهورش میگذشت، بر این شهر دست یافت.[24] او به نقلی مهاجربن ابی امیه را از این شهر بیرون راند.[25] او به نمایندگان پیامبر(ص) نوشت: «امسکوا علینا ما اخذتم من ارضنا»[26] سرزمینهایی که از ما گرفتهاید به ما باز گردانید.
او در صنعا ایرانیان را سخت مورد شکنجه و آزار قراد داد و با «مَرزبانه» همسر باذان[27] ازدواج کرد.[28] و یا با «آزاد» همسر «شَهر بن باذان» ازدواج کرد.[29]
اقدامات پیامبراکرم(ص)
وقتی خبر اقدامات اسود به پیامبر(ص) رسید، قیس بن هُبیره بن مشکوح را به همراهی فَروة بن مسیک به جنگ او فرستاد.[30] به نظر میرسد پیامبراکرم(ص) به این دو نفر دستور داد به صورت مخفیانه به یمن اعزام شوند و مقدمات نابودی اسود را فراهم سازند.[31] نکتهای که باید در این جا به آن اشاره شود این است که قبل از ورود ماموران اعزامی پیامبر به یمن اولین کسی که با اسود درگیر شد و البته در این راه جان خویش را از دست داد، «شهربن باذان» بوده است. شهر بن باذان یا شهر بن باذام پس از پدرش یکی از عاملان پیامبر(ص) در یمن بود.[32]
ابوعلی مسکویه مینویسد: «اسود، شهر بن باذان را شکست داد و پارسیان یمن را از اطراف او پراکنده ساخت و سپس او را به قتل رساند و بر صنعا چیره شد. کارگزاران پیامبر گریختند و کار اسود بالا گرفت.»[33]
پیامبراکرم(ص) علاوه بر اعزام دو نفر به این منطقه برای پایان دادن به غائله اسود عَنْسی نامهای نیز برای پارسیان یمن نوشت. در این نامه پیامبر(ص) به فیروز و گُشْنسب و سایر پارسیان یمن نوشت که بر دین خود(اسلام) باقی بمانید و در برابر اسود بپاخیزید تا او را چه به ناگهانی و چه با جنگ رویاروی از پای در آورید.[34] جشیش بن دیلمی میگوید: «نامه پیامبر آمد که به ما دستور میداد برای دفاع از دین خویش قیام کنیم و برای جنگ با اسود آماده شویم و بکوشیم که وی را به غافلگیری یا به جنگ بکشیم.»[35]
همدستی برای قتل اسود
همکاری عدهای از صحابه رسولخدا(ص) با ایرانیان یمن موجبات قتل اسود را فراهم ساخت. «قیس بن هُبیره پس از ورود به صنعا با ایرانیان هم دست شد و با کمک فیروز دیلمی (از بزرگان ابناء) و دادویه یا داذویه[36] (جانشین باذان)[37] مخفیانه با همسر باذان[38] تماس برقرار کرد و برای کشتن اسود از او کمک خواست آنها همگی برای کشتن او همدست شدند.[39]» همسر اسود که کینه او را سخت در دل داشت،[40] قاتلان را به درون خانه راهنمایی کرد، آنها وارد خوابگاه اسود شدند و او را به قتل رساندند.[41]
بشتر منابع فیروز را قاتل اسود معرفی کردهاند.[42] از عبدالله بن عمر نقل شده است که همان شبی که اسود عنسی کشته شده بود، پیامبر(ص) از طریق وحی از این امر آگاه شد و به ما بشارت داد و فرمود: «دیشب اسود عنسی کشته شد. مردی مبارک از خاندان مبارک او را کشت. گفتیم: او که بود؟ فرمود: پیروز، موفق باد فیروز»[43]
بنا به نقلی فیروز بن دیلمی اسود را کشت. قیس کار را به پایان رساند و سر او را برید.[44]
قاتلان سپس سر او را از بدن جدا کردند و روز بعد با صدای بلند اعلام کردند: «اشهد ان لاالهالاالله و ان محمدا رسولالله و ان عبهله کذاب»[45]
بلاذری مینویسد: «قیس صبح روز بعد سر اسود را بالای دیوار شهر قرار داد و فریاد زد: «اشهد ان لاالهالاالله و .. و ان الاسود کذاب عدو الله» یاران اسود جمع شدند. قیس سر اسود را نزد آنان انداخت. طرفداران اسود پراکنده شدند عده کمی هم مقاومت کردند، و به قتل رسیدند.[46] و بدین طریق صنعا از دست اسود رهایی یافت. خداوند اسلام را نیرو بخشید.[47] قتل اسود 5 روز پیش از وفات پیامبر(ص) بود.[48] خبر پیروزی بر اسود و قتل او ده روز پس از خلافت ابوبکر به مدینه رسید.[49]