اپيكوريسم؛ فلسفه نفي گرايي
نسرین علوی زادگان
مکتب اپیکوری را اپیکور، در 306 قبل از میلاد در آتن پایه گذاری نمود. اپیکور را بزرگترین فیلسوف طرفدار عقل در دنیای قدیم دانسته و گفته اند او به ایدئولوژی تهی قدیمی خاتمه داد و مقدمات جلوس انسان را بر کرسی سرنوشت خود فراهم آورد.
اپیکور طرفداران مکتب خود را به شادمانی روحی دعوت میکرد و هدف اصلی زندگی را دست یافتن به شادی و سعادتهای اپیکوری فردی میدانست.
او شادی را در لذتهای روحانی و معنوی میدانست و افراد را به لذت روحانی دعوت مینمود، اما در طول زمان برخی از طرفداران او، به اشتباه لذتهای جسمانی را جایگزین کردند، در حالی که اپیکور سعادت انسان را در لذت روحانی میدانست که از طریق دور ماندن از مسائل و حوادث رنج آور زندگی و آلام و درد جسمانی میسر میگشت. وی اعتقاد داشت که انسان با پرهیز از مشارکت در کارهای عمومی و فعالیتهای اجتماعی میتواند به سعادت برسد، در واقع او انسان را موجودی اجتماعی و سیاسی نمیدانست. به همین دلیل اپیکوری از اشتغال در امور سیاسی و حکومتی پرهیز مینمود.
بنابراین اپیکورها با این اصل ارسطو مخالف بودند که انسان موجودی سیاسی است. زیرا معتقد نبودند که انسان به عدالت خلق گشته است. به نظر آنها انسانها به تدریج جامعه متمدن را ایجاد نمودهاند، چرا که جامعه متمدن شرایط بهتری را نسبت به وضع ابتداییتر برای لذت روحانی انسانها فراهم میسازد.
به نظر آنها حکومت پادشاهی بهترین نوع حکومت است، چرا که اقتدار شاه باعث میشود که تمام قدرت سیاست و حکومت را در دست بگیرد و از توزیع قدرت بین افراد اجتماع جلوگیری کند، چرا که انسان عاقل در امورات سیاسی و مسائل مربوط به حکومت دخالت نمی کند، زیرا مشارکت و فعالیتهای سیاسی باعث گرفتاری و بدبختی انسان میشود و اوقاتی را از انسان میگیرد که میتوانست جهت لذتهای روحانی صرف کند. در واقع انسانها برای دوری از نگرانی و رنج، حفظ امنیت خود و ایجاد آرامش خاطر، اقتدار حکومت را قبول کردهاند و خود را تحت حمایت و پشتیبانی آن قرار دادهاند.
اپیکورها به زندگی بعد از مرگ اعتقادی نداشتند و میگفتند که خدا به کارهای بشر توجه و علاقه ندارد، زیرا انسانها موجوداتی خود پسند هستند و مصالح و خیر خود را بر دیگر افراد و بر کل اجتماع ترجیح میدهند. این خود پسندی یگانه قانون طبیعت است و علاوه بر اجتماع انسانی در طبیعت نیز وجود دارد.
گاه اپیکورها را به نادرستی هوادار آیین «بخور، بنوش، شاد باش» دانسته اند ولی چنین مفهومی از این مکتب بی انصافی در حق فلسفه اپیکوری است. مقصود اپیکور از لذت، لذات زودگذر و احساسات فردی نبود، بلکه لذتی بود که سراسر زندگی شخص را در بر میگرفت. او لذت را هم به معنای نبودن درد در جسم و هم نبودن نگرانی در جان میدانست، سعادت و شادمانی روح در لذت است. در بالای در ورودی باغ اپیکور نوشته بود: «روح شما در اینجا شادمان خواهد بود، ما شادمانی را بزرگترین خیر میدانیم.» هر چند برخی از پیروان اپیکور به لذتهای جسمانی و آنی رو آوردند، ولی خود اپیکور چنین گفته است: «وقتی میگوییم لذت مقصد زندگی است، مقصودمان به خلاف آنچه عدهای میگویند، لذات بی قید و بند جسمانی نیست، بلکه رها بودن انسان از درد جسمی و رنج روحی است. آشامیدن یا شادمانی کردن موجب لذت زندگی نمیشود. لذات روحانی از تفکر سلیمانه، از بررسی عقلانی موارد گزینش و موارد انکار و از رها شدن افکار تحریک کننده نفس بر میآیند. عقل به ما میگوید که نمی توانیم شادمانه زندگی کنیم مگر آنکه عاقلانه، نجیبانه و عادلانه زندگی کنیم.»
اپیکورها معتقدند که زندگی در جامعه زیر حکم قانون و رعایت حقوق مایه خرسندی است. وضع بی قانونی یا حالت جنگ در جامعه به هیچ رو برای آرامش روح مناسب نیست. آنها استدلال میکردند که روابط اجتماعی و حقوقی به منافع فردی و به خواستهای افراد برای صیانت نفس از آسیب و زیان بستگی دارد. افراد تا زمانی از قانون اطاعت میکنند که برای تحقق هدف آنها کمک کند.
فلسفه اپیکوری بدان سبب محبوبیت یافت که انسانها را از ترس از مرگ میرهانید و احتمال میداد که زندگی بعد از مرگ نباشد. همچنین چون پیام آن لذت و احساس فردی بود بین مردم محبوبیت یافت. در حالی که درک و فهم فلسفه دیگر مکاتب برای مردم عامی دشوار بود، این مکتب اهداف و پیام فلسفه خود را بین مردم گسترش دادند.
به نظر میرسد که اپیکوریسم فلسفه نفی گرایی بود. وی به جای مبارزه و مقابله با سختیها و دشواریهای روزگار، عقب نشینی را توصیه میکرد. به انسانها اندرز میداد که خود را از گرفتاریها کنار بکشند و نگفت که با آنها مبارزه کنند.
در حالی که بسیاری از حکومتها با ستمگری بر مردم، حاکمیت و قدرت خود را گسترش میدادند، اپیکور توصیه میکرد که مردم وارد مسائل حکومتی نشوند و از فعالیتهای اجتماعی و عمومی دوری کنند، اگر اپیکور سعادت انسان را در شادمانی میدانست هرگز عدم مداخله در مسائل عمومی و پرهیز از مبارزه با حکومتهای جور و ستم نمی تواند فرد را به شادمانی و سپس سعادت برساند.
انسان موجودی اجتماعی است و باید در مسائل مربوط به اجتماع و جامعه دخالت نماید، از طریق فعالیتهای سیاسی، سرنوشت خود را تعیین نماید.
نه تنها با گرفتاریهای شخصی بلکه با مشکلات دیگر مردم و اجتماع مبارزه کند و از طریق این ایثارگری و خودگذشتگی به سعادت برسد.
آموزه اپیکوری شاید آرامش و آسایشی را برای عده محدود و معدودی از مردم آورد اما بسیاری از دشواریها و مسائل جامعه و مشکلات مردم را حل و رفع نکرد.
اپیکور فلسفه ماده گرایی تکاملی را به وجود آورد. او احساس را مقیاس اصلی سعادت دانست و رسیدن به لذت را بر بسیاری از مسائل و امورات ترجیح میداد، در حالی که درد و رنج مبارزه با بدیها و ستمگریها بسیار زیباتر از شادمانیهای پوچ دنیوی است.