جلوه هايي از هجرتهاي علما
شيخ فضل الله در دوم ذي حجه 1259 ه. ق در «لاشك » جور از توابع مازندران ديده به جهان گشود. ملاعباس نوري، پدر شيخ، از علماي مشهور و مورد اعتماد مردم و از شاگردان ميرزا محمد تقي نوري و داماد وي بود.شيخ بعداز تحصيل مقدمات همراه حاج ميرزا حسين نوري [1] دايي وپدر زن خود به نجف اشرف رفت و از محضر علماي بزرگ آن ديار، شيخ راضي آل خضر، و ميرزا حبيب الله رشتي و سيد محمد حسن (ميرزاي شيرازي) استفاده كرد. او درپي هجرت ميرزاي شيرازي از نجف به سامرا، در سال 1292ه.ق همراه دايي خود و ملافتحعلي سلطان آبادي به سامرا رفت و اندكي بعد در شمار شاگردان مبرز وي جاي گرفت و به مقام عالي در فقاهت و اجتهاد رسيد [2] . و به زودي آوازه اش در فقه، اصول، عرفان، رجال، كلام و حكمت فراگير شد.
تا آن جا كه استادش شيخ حبيب الله رشتي كه معمولا از دادن اجازه اجتهاد پرهيز داشت، در مقدمه يكي از كتاب هاي فقهي شيخ فضل الله اين گونه نوشت: او در تحصيل قواعد علمي و اصول اجتهادي، كه مدار اجتهاد و ملاك صحت اعمال عباد بر آن ها و وابسته به آن هاست، خود را به رنج انداخته و عرق از پيشاني سرازير ساخته و روزگاري دراز و به اندازه كفايت نزد من و اساتيد عظام و اساطين بزرگوار حاضر شده و بحمدالله به آرزوي خويش دست يافته و عالمي رباني و راهنمايي راستين و مجتهدي ماهر و متبحر و كامل و جامع معقول و منقول (علوم عقلي و علوم نقلي) شده است. رواست كه بندگان مؤمن خدا در امور ديني وي را مرجع خويش قرار دهند و رشته انقيادش را در آنچه به امر آخرت و دنيايشان بستگي دارد، برگردن اندازند.» [3]
در اين دوره از حيات شيخ فضل الله، شاهد درخشش مجالس تدريس وي هستيم، تا آن جا كه مجلس درس وي بيشتر از درس علماي ديگر مورد توجه طلاب علوم ديني بود و شخصيت هايي مثل شيخ عبدالكريم حائري (مؤسس حوزه علميه قم) [4]بر گرد شمع وجود او جمع شدند. از اين روي درباره وي گفته اند: «مشهور است در نجف هم كمتر نظير دارد.» [5]و «اگر چندي در عتبات توقف كند، شخص اول علماء اسلام خواهد گرديد چه هم حسن سلوك دارد و هم مراتب علميه و هم نكات رياست را بهتر از ديگران داراست » . [6]سرانجام شيخ در 1303 ه ق به تهران آمد. [7]يكي از مورخان در اين باره مي نويسد: «شيخ فضل الله نوري افضل و اكمل تلامذه سركار حجت الاسلام حاج ميرزا محمد حسن است و در فقه و اصول و حديث و رجال و انواع فضايل ديگر، امتيازي بين دارد. اهالي دارالخلافه را به اين بزرگوار اعتقادي است راسخ، مجلس درس و افادات و افاضاتش نيز امروز بس عام و به وجود كافه مستعدين مدارس تهران داير مي باشد.» [8]
در هر صورت شيخ به محض ورود به تهران شخصيت علمي خود را بروز داد و ده ها عالم بزرگ در حوزه هاي درسي او (فقه، اصول، حديث، اخلاق، فلسفه) پرورش يافتند. از آثار علمي شيخ فضل الله نيز مي توان به صحيفه قائميه، رساله اصولي المشتق، رساله سؤال و پاسخ، رساله عمليه، رساله تحريم سفر حاجيان به مكه از طريق جبل، تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل، شرح مقاصد، تحريم مشروطيت، و از آثار خطي به رساله هاي فقهي، اصولي و فلسفي متعددي اشاره كرد. [9]
احتشام السلطنه در مورد نفوذ وي در تهران مي نويسد: «شيخ فضل الله نوري مجتهد بود. پس از تكميل تحصيلات خود در نجف اشرف و نيل به مقام اجتهاد در سال 1288 ه ق به تهران بازگشت. قريب چهل سال در تهران رياست و مرجعيت داشت و ترافع دعاوي به محضرش ارجاع مي شد و مجلس درسش ممتاز بود.» [10]
او قضاوت شرعي و حل و فصل مشكلات مردم را نيز عهده دار بود و ميرزاي شيرازي مراجعه كنندگان را به وي ارجاع مي داد و مي گفت: «مگر حاج شيخ فضل الله در تهران نيست كه به من مراجعه مي كنيد ... ايشان خود من و نفس من است » . [11]و سرانجام مقام اجتماعي وي به آن پايه رسيد كه بعد از درگذشت ميرزا حسن آشتياني مجتهد اول تهران (1319 ه ق)، مجتهد طراز اول تهران شد.
براساس اظهار نظر نويسندگان، چنانچه شيخ فضل الله مدتي كوتاه در عتبات درنگ مي كرد، احتمال مرجعيت عامه اش بعد از ميرزاي شيرازي زياد بود، اما آنچه باعث شد وي از سوي ميرزاي شيرازي براي كسب اطلاع دقيق از اوضاع ايران، ترك عتبات كند، اوضاع نگران كننده ايران در اين دوره بود. [12]
اولين عامل اوضاع نگران كننده، ناتواني نظام سياسي در برخورد با مسابقه دو قدرت برتر آن عصر (انگليس و روسيه) براي تسلط بر ايران بود. در اين عصر نفوذ روس ها رو به ضعف نهاده و انگليس با استفاده از استبداد، ضعف و جهل طبقه حاكم، مي كوشيد تسلط خود را بر ايران پايدار كند و بر همين اساس بود كه در طول اين دوره ها با بستن قراردادهاي مختلف مانند: (سيم تلگراف، راه شوسه جنوب به تهران، راه آهن، بانك شاهي، امتياز دارسي، ورود كالاهاي مصرفي غربي) كوشيد ايران را در حصاري از وابستگي ها، گرفتار سازد و اين همه در حقيقت براي دست يافتن به نوعي توازن سياسي با روسيه بود.
در پي اين سياست ها، فرهنگ و انديشه غربي نيز مانند محصولي صادراتي وارد ايران مي شد و ايراني متاثر و مرعوب تمدن انگليس، در عرصه انديشه و فرهنگ نيز به سرعت خود را باخت.
در همين مدت عده بسياري از انگليسي ها به عنوان كاركنان و مامورين كمپاني به ايران مي آمدند و به شهرها و نقاط مختلف ايران فرستاده مي شدند.
پس از آن وزارت خارجه انگليس ماموريت يافت براي اعزام سفرا و تاسيس سفارتخانه و مؤسسات انگليسي در ايران اقدام كند و به شركت هاي انگليسي دستور تاسيس شعبات تجاري، جاده سازي، ايجاد بانك ها و گرفتن امتيازات جهت استخراج معادن داده شد. و شرق شناسان مامور شدند به ايران عزيمت كنند و درباره ادبيات، تاريخ و هنر ايراني مطالعه كنند. به باستان شناسان هم ماموريت دادند در آثار تاريخي ايران مطالعه كنند كه به طور طبيعي با به غارت رفتن بسياري از آثار همراه بود.
در كنار اين همه عوارض، مدارك موجود گواهي مي دهد كه به يونايتد گراند، لژهاي انگليسي و فرانسه و فرماسوني اكوسه دستور داده شد كه در فراماسون كردن ماموران اعزامي به ايران و تشكيل لژهاي فراماسوني در اين كشور بكوشند و در تشويق ايرانياني كه عازم انگليس هستند به عضويت در فراماسونري كوشش كنند. و علاوه بر اين آن ها ماموريت داشتند با انعقاد معاهدات تجزيه ايران، دولت مركزي را تضعيف و زمينه مبارزه با فرهنگ و تمدن محلي را فراهم سازند تا موقعيت براي استقرار سياسي انگليس فراهم شود. [13]
به اين ترتيب گروه هاي زيادي از مبلغان مذهبي زن و مرد به ايران آمدند و ايرانيان را به مسيحيت دعوت كردند. كليساهاي بسياري ساخته شد و بيمارستان هايي ساختند كه پرستاري از بيماران را دختران ايراني كه به اجبار بي حجاب بودند عهده دار شدند. انشتار جرايد، كتاب ها و مقالات روشنفكرمآبانه در پي معاشرت با غربيان و مراوده هاي بين المللي و فعاليت هاي روشنفكراني چون ميرزا ملكم خان، ميرزا آقا خان كرماني، ابراهيم بيك و ... و نيز تاسيس گروه ها و انجمن هايي مانند فراموشخانه كه در سال 1276 ه ق به وسيله ملكم خان تاسيس شد و شعار آن آشنا ساختن ملت با نظام اروپايي و دفاع از آدمي و حقوق ملت بود، در ايجاد فضايي ويژه دراين مقطع و مقاطع بعدي موثر بود و شيخ فضل الله در چنين فضايي به ايران وارد شد تا فصل جديدي در مبارزات ضد استبداد و نيز ضد استعمار باز كند.
[1] صاحب كتاب مستدرك الوسائل.
[2] ميرزاي شيرازي، ص 181.
[3] علي ابوالحسني، پايداري تا پاي دار، ص 139.
[4] مرتضي انصاري، شخصيت شيخ مرتضي انصاري، ص 419 و 269
[5] حسن اعظام قدسي، خاطرات، ج 1، ص 12.
[6] ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج 1، ص 266.
[7] شيخ فضل الله نوري و مشروطيت سال ورود را حدود 1300 مي داند، ص 35 و احتشام السلطنه، 1288 ه. ق، همان.
[8] اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، الماثر و الآثار، بخش دهم، ص 151.
[9] مهدي انصاري، شيخ فضل الله نوري و مشروطيت (رويارويي دو انديشه)، ص 37.
[10] همان، ص 35.
[11] مقدمه خاطرات مستر همفر، علي كاظمي، ص 17.
[12] خاطرات مستر همفر، ترجمه علي كاظمي، ص 17.
[13] شيخ فضل الله نوري و مشروطيت، ص 41 به نقل از تحريم تنباكو، ابراهيم تيموري، ص 42، و فراموشخانه و فراماسونري در ايران، ج 2، ص 128.