محمد حسین باقری

چكيده:

اصلاحات حكومت علوي و عكس العمل مخالفان يكي از موضوع هايي است كه در عصر حاضر جامعه اسلامي، نيازمند تبيين آن است بنابراين نوشتار حاضر در صدد بيان اين مهم برآمده (البته در وسع اين مقال) لذا اول مقدمه اي در بيان اصلاحات آمده و در پي آن مطالبي همچون، چيستي اصلاح طلبي. اصلاحات عملي و نظري امام علي (ع) وظايف اصلاح گران، عكس العمل مخالفان در برابر اصلاحات علوي، و در آخر منابع و مصادري كه استفاده شده آمده اميد است خوانندگان اين حقير را از دعاي خير فراموش نفرمايند.

مقدمه:

در طول تاريخ اسلام، جريانهاي اصلاح طلب فكري و اجتماعي فراواني بوده اند كه برخي كام ياب و بعضي ناكام شده اند: براي نمونه مي توان به نهضت اصلاح فكري غزالي، نهضت هاي اجتماعي علويان سربداران و نهضت فكري و اجتماعي اخوان الصفا و ...نهضت امام خميني (ره) اشاره كرد.

تاريخ شاهد نهضت هاي اصلاح نما و مفسدانه نيز بوده است؛ براي نمونه مي توان به جنبش بابك خرم دين و نهضت وهابيّت، اصلاحات ميرزا ملكم خان در ايران و سرسيد احمد خان هندي در هندوستان با غرب زدگي مطلق، اشاره كرد.

در ايران در چند سال اخير، مقولۀ اصلاحات و اصلاح طلبي از زبان برخي روشن فكرانمطرح شده است كه در واقع، برخي از آنها اصلاح طلبي ارتجاع گرا[1] را دنبال مي كنند و عده اي اصلاح طلب منفعت گرا[2] و غايت انديش كه درصدد به دست آوردن اعتبارات مردمي اند، ولي چندان از اصلاحات راهبردي و كاربردي اطلاعي ندارند و دسته سوم اصلاح طلبان واقع گرايند.[3] كه دلسوزانهدر پي حل مشكلات و مفاسد اجتماعي اند و غفلتها، سوء مديريتها و سوء تدبيرها را گوشزد مي كنند و خواهان اصلاحات اقتصادي، قضايي، اداري و امنيتي هستند.[4]

اصلاح طلبي چيست؟

اصلاح در لغت به معناي سامان بخشيدن و نقطه مقابل افساد و به معناي ايجاد نا به ساماني است. متعلق اصلاح در قرآن، رابطه اي ميان دو فرد (اصلاح ذات البين)، محيط خانواده و محيط اجتماع است:

اصلاح دربارۀ يتيمان: «و يسألونك عن اليتامي قل اصلاح لهم خيرٌ و ان تخالطوهم فاخوانكم والله يعلم المفسد من المصلح..»[5] از تو دربارۀ يتيمان سؤال مي كنند، بگو اصلاح كار آنها بهتر است و اگر زندگي خود را با زندگي آنان بياميزند (ما نمي ندارد) آنها برادر شما هستند.

خداوند مفسدان را از مصلحان باز مي شناسد:...

اصلاحات دربارۀ زمين (...لاتفسدوا في الارض بعد اصلاحها ذلكم خير لكم ان كنتم مومنين[6])

در زمين بعد از آن كه اصلاح شده است، فساد نكنيد، اين براي شما بهتر است اگر با ايمان هستيد.

منافقان و اصلاحات مفسدانه:

«واذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انمانحن مصلحون الا انهم هم المفسدون ولكن لايشعرون»[7] آگاه باشيد اينان همان مفسدان اند ولي نمي فهمند.

بهبود خواهي يا اصلاح طلبي در اصطلاحات علوم سياسي جديد هواداري از سياست، تغيير زندگي اجتماعي، اقتصادي يا سياسي با روش هاي ملايم و بدون شتاب است؛ بدين معنا كه انديشۀ قهر انقلابي را كنار گذاشته و خواستار دگرگوني آرام، آرام نهادهاي اجتماعي از راه هاي دمكراتيك شده است. جزب كارگر انگلستان يا حزب سوسياليست آلمان همين شيوه را پذيرفته اند.

بهبودخواهي، از نظر كلي در برابر ارتجاع و محافظه كاري از سويي و انقلاب خواهي از سوي ديگر قرار مي گيرد.[8]

تا اينجا روشن شد كه اولاً اصلاحات در علومخ سياسي تنها به عرصۀ اجتماعيات راه پيدا مي كند و امور فردي و معنوي را شامل نمي شود. ثانياً تعريف اصلاحات در علوم سياسي معاصر با تعريف اصطلاحي قرآني تفاوت دارد. در قرآن، اصلاح در مقابل افساد به كار مي رود: يعني سامان بخشيدن و حركت دادن در مسير هدف صحيح؛ در مقابل نا به ساماني و حركت در مسير انحراف و اعوجاج، در عصر حاضر با پرسشهاي متعددي در امر اصلاحات مواجهيم كه در درس آموزي از مكتب اميرالمؤمنين (ع) بايد به اين پرسشها دقت عميقي بكنيم. براي نمونه، مي توان پرسشهاي زير را مطرح ساخت: آيا از منظر امام علي (ع) اصلاح گرايي در مقابل انقلاب گرايي چيست؟

آيا حضرت علي (ع) اصولاً به تغييرات اجتماعي معتقد است، يا ترقي اجتماعي و نوآوري را برنمي تابد؟ امام علي (ع) در تغييرات اجتماعي چه هدفي را دنبال مي كند؟ روش او مسالمت آميز است يا قهرآميز؟ و چندين پرسش ديگر همانند اين پرسشها.

اصلاح گران واقعي هماره علي (ع) را در جاي جاي عرصه هاي سياسي، الگوي خويش قرار مي دهند؛ چرا كه حكومت پنج سالۀ آن حضرت با تمام فرازها و نشيب هاي خود بهترين الگو براي زمام داران نظام اسلامي است؛ نظامي كه هدفش حاكميت دين تمام شئون سياسي و اجتماعي است.

اصلاحات عملي و نظري امام علي (ع)

براي كشف اصلاحات علوي بايد به سيره و كلام اميرالمؤمنين (ع) بنگريم تا ساحتهاي مختلف اصلاحات عملي و نظري آن حضرت را كشف نماييم.

1- يكي از اصلاحات امام علي (ع) خدمات اجتماعي آن بزرگوار است كه براي نمونه مي توان به موارد ذيل توجه كرد:

الف) نيكوكاري نسبت به فقيران و مستمندان و يتيمان و عطاي دست رنج خود ره ستم ديدگان از شاخص ترين خدمات اجتماعي آن حضرت است.

ب) درخت كاري و كشاورزي و احياي زمين ها از كارهايي بود كه علي (ع) به آن اهتمام مي ورزيد.[9]

ج) آن حضرت به حفر قنات و تأمين آب آشاميدني و كشاورزي و وقف آن براي مستمندان و افراد محتاج اقدام مي كردند.[10]

2- عبادت و بندگي امام (ع) ريشۀ اصلي اصلاحات علوي است كه در زندگي ايشان مشهود است عبادت علوي همانند بندگي غلامان و تاجران نبود، بلكه همچون عبادت آزاد مردان بود. چنان كه خود حضرت مي فرمود:

«الهي ما عبدتك خوفاً من عقابك و لاطمعاً في ثوابك ولكن وجدتك اهلاً للعبادأ فعبدتك»[11]

خدايا من بخاطر ترس از عذاب تو، تو را پرستش نمي كنم و نه اينكه در ثوابت طمعي داشته باشم بلكه از اين جهت كه تو را شايسته عبادت يافتم تو را پرستش مي كنم.

3- اصلاحات اعتقادي و معرفتي. سومين نوع از اصلاحات علوي است كه توسط حضرت علي (ع) انجام گرفت مردي اعرابي در جنگ جمل از معناي وحدت الهي پرسش كرد. امام فرمود:

اي اعرابي! اعتقاد به اين كه خداوند واحد است، چهار معنا مي تواند داشته باشد؛ دو معناي آن بر خداوند صادق نيست و دو معناي ديگر آن بر حق تعالي صادق است؛ اما دو معنايي بر خداوند صدق نمي كند عبارت است از:

واحد عدوي: زيرا خداوند آن واحدي نيست كه دومي داشته باشد (يا بتوان دوي براي او فرض كرد) و در مقوله اعداد قرار گيرد. آيا توجه نمي كني كه هر كسي بگويد خداوند، سومي سه تاست كافر شده است؟

واحد نوعي: معناي ديگر از واحد، واحد نوعي از جنس و سنخ انسانهاست كه به كارگيري آن بر خداوند جايز نيست؛ زيرا نوعي تشبيه است و خداوند منزه از آن است كه با مخلوقات خويش شباهت داشته باشد.

اما دو معنايي كه بر خداوند صادق است، يكي آن است كه گفته شود مراد واحد اين است كه خداوند در امور مشابه، شبيه و نظيري ندارد و معناي ديگر يگانگي خداوند اين است كه حق تعالي در وجود، عقل و وهم تقسيم پذير نيست.[12]

4- عدالت خواهي و حق طلبي، امر به معروف و نهي از منكر، تاكيد بر اخلاق زيستن مردم و اصرار بر اصول اخلاقي رعايت برابري همگان در برابر حكومت و قوانين، پرهيز از ستمگري، پاي بندي به عهد و پيمان، صداقت، هدف خواهي، هماهنگي وسيله و هدف از شيوه ها و رفتارهاي اصلاح طلبي امام علي (ع) است.

وظايف اصلاح گران از ديدگاه امام علي (ع)

حال اگر جامعه دچار اختلال و ناموزوني و بي نظمي گردد، مصالحان اجتماعي براي فساد زدايي و اصلاح طلبي برمي خيزند؛ اما وظيفه داعيان اصلاح گري چيست و چه بايد بكنند؟ درسها و آموزه هاي اميرمؤمنان (ع) در اين باره به شرح ذيل ارائه مي گردد:

1- جدا كردن فساد از اصلاح:

اصلاح گرايان بايد توجه داشته باشند كه فساد و صلاح جمع نشدني اند و آنان كه در صدد اصلاح جامعه اند نبايد در زوايايي از برنامه ها و مراحل اجرايي فسادانديشي كنند كه «اصلاح مع افساد»[13]

2- مشورت با مشاوران امين:

در اصلاحات فردي و اجتماعي بايد با مشاوران امين مشورت كرد؛ «صلاح الرأي بنصح المستشير.»[14]

البته از ميان مشاوران امين. مشورت با دانشمندان در امر اصلاحات اولويت دارد. حضرت علي در اين باره مي فرمايد: «دانشمندان زياد به گفت و گو بنشين و با حكما و انديشمندان نيز بسيار به بحث بپرداز. اين گفتگو و بحث ها بايد دربارۀ اموري باشد كه به وسيلۀ آن وضع كشورت اصلاح گردد.»[15]

3- اصلاح فردي:

مصلحان اجتماعي قبل از هر چيز بايد به فكر اصلاح فردي خويش باشند زيرا كسي كه از اصلاح نفس خويش ناتوان باشد، از اصلاح امور اجتماعي ناتوان تر است؛ «أعجز الناس من عَجَزَ عن اصلاح نفسه»[16] و كيف يصلح غيره من لايصلح نفسه»[17] حضرت علي در كنار توصيه به اصلاح فردي، راه كاريها و موانع اين ارزش انساني را بيان مي كند:

پرهيز از دنيا گرايان: «ينبغي لمن أراد اصلاح نفسه و احراز دينه أن يحتسب مخالطه ابناء الدنيا»[18]

سزاوار است براي كسي كه اصلاح نفس خود و جمع كردن دين خود را مي خواهد، اين كه از آميختن با فرزندان دنيا كناره بگيرد.

هم نشيني و مصاحبت با صاحبان خرد:

اكثر الصواب و الصلاح في صحبته اولي النهي و الالباب،[19] بيشترين اصلاح و درستي در همراهي صاحبان خرد و عقل هاست.

تلاش و مجاهدت: لاتترك الاجتهاد في اصلاح نفسك، فانه لايعنيك الّا الجّد؛[20] وامگذاريد جدّ را در اصلاح نفس خود، پس بدرستيكه ياري نمي كند تو را مگر جدّ و تلاش.

كسب علوم اصلاح زا: خيرالعلم ما اصلحت به رشادك؛[21] بهترين علم آن است كه راه يافتن خود را با آن اصلاح كني.

عمل صالح: خير عملك مااصلحت به يؤمك و شرّه ما استفسدت به قومك:[22] بهترين عمل تو آن است كه با آن، روز خود را اصلاح كني و بدترين عمل تو آن است كه فساد قوم خود را با آن طلب كني تعقل و درزي: بالعقل صلاح كل امر:[23] صلاح هركاري به عقل است.

4- اصلاح نيت ها:

مفاسد و كمبودهاي اجتماعي به نوع رفتار افراد جامعه برمي گردد. بر اين اساس اصلاح جامعه به اصلاح وضعيت نفساني و رواني و اخلاقي افراد جامعه بستگي دارد و اين نوع اصلاحات نيز به تصحيح نيت ها و انگيزه ها تحقق مي پذيرد. امام مصلحان در اين زمينه مي فرمايد!

«و اگر مردم آن گاه كه بلاها نازل مي شود و نعمت ها را از آنها سلب مي كند، با صدق نيت در پيشگاه خداوند تضرع كنند و با قلب هاي پرمحبت نسبت به پروردگار از او درخواست (عفو و كمك) نمايند، مسلماً آنچه از دستشان رفته است باز خواهد گشت و هر مفسده اي را برايشان اصلاح خواهد نمود.[24]

5- تقديم اصلاح ديني و معنوي:

اصلاح ديني و معنوي نزد اميرالمومنين (ع) اولويت بيشتري دارد. حضرت در اين باره مي فرمايد (مردم از امور دينشان را براي دنيايشان ترك نمي كنند. مگر اين كه خداوند آنان را دچار امري زيان بارتر از آن خواهد كرد.[25]

مولاي متقيان در جريان اصلاح معنوي و ديني، بشريت سنتي و مدرن را به تقواي الهي توصيه مي كند و تقوا و ترس از خدا را داروي بيماري هاي قلوب، بينايي دلها، شفاي آلام جسماني و صلاح ومرهم زخم هاي جانها معرفي مي نمايد.[26]

6- اصلاح فرهنگ با امر به معروف و نهي از منكر:

حضرت علي (ع) به اصلاح فرهنگي تودۀ مردم تأكيد مي ورزد و روش اين نوع اصلاح را امر به معروف و نهي از منكر معرفي مي كند و مي فرمايد: « خداوند ايمان را به خاطر تطهير دل از شرك واجب نموده و امر به معروف را به خاطر اصلاح تودۀ مردم و نهي از منكر را براي بازداشتن بي خردان لازم شمرد»[27]

حضرت تلاش در اصلاح جمهور را كمال سعادت جامعه معرفي مي كند[28] و نيازمندي مردم به اصلاح گران فرهنگي را بيش از نيازشان به طلا و نقره مي داند.[29]

7- اصلاح همراه با عفو و مدارا:

حضرت علي (ع) اصلاح همراه با عفو و مدارا از وظايف حكومت مي شمرد و حق مردم نيازمند مي داند كه حاكمان به صلاح آنان رسيدگي كند و مي فرمايد: »هر يك از نيازمندان به مقدار اصلاح كارشان بر والي حق دارند و هرگز والي از اداي آنچه خداوند او را ملزم به آن ساخته خارج نخواهد شد.

8- اصلاح نظام اقتصادي:

حضرت علي (ع) در فرمايش هاي خود بر اصلاحات اقتصادي تاكيد نموده و نقش نظام اقتصادي و روابط مالي و كيفيت اخذ ماليات و خراج از مردم و حد و حدود آن در صلاح و فساد اجتماعي را گوشزد نموده است.

امام (ع) در نامه اش به مالك اشتر سفارش مي كند كه به عمران و آباداني شهرها، روستاها و قريه ها بپردازد و خراج و ماليات را دقيقاً زير نظر بگيرد؛ اما به گونه اي كه صلاح ماليات دهندگان منظور باشد زيرا در بهبودي وضع ماليات و حال ماليات دهندگان، بهبودي حال ديگران نيز نهفته است. در همين نامه توصيه مي كند حقوق كافي به كارمندان پرداخت شود؛ زيرا در اصلاح خويش تقويت و از خيانت بي نياز مي شوند. در ضمن، اين كار حجتي در برابر آنهايي است كه از دستورها سرپيچي مي كنند و يا در امانت خيانت مي ورزند نكته اي معنوي كه حضرت از آن خبر مي دهد اين است كه فساد در نيت به زوال بركت مي انجامد؛ بنابراين، رابطۀ مالي مردم با دولت نقش مهمي در صلاح و فساد جامعه دارد.

9- اصلاح نظام سياسي:

حجم قابل توجهي از فرمايش هاي حضرت علي (ع) صلاح و فساد و سياسي اختصاص دارد و صلاح فساد رعيت وتودۀ مردم را به صلاح و فساد واليان و زمام داران مستند مي سازد.

«رعيت هرگز اصلاح نمي شود، جز با اصلاح شدن واليان و زمام داران: و زمام داران اصلاح نمي گردند جز بارو به راه بودن رعايا پس آگاه باش كه رعيت حق حكومت را ادا كند و حكومت نيز حق رعايا را مراعات نمايد، حق درميانشان قوي و نيرومند خواهد شد.[30]

حضرت در همين خطبه مردم و حاكمان را به رعايت نصيحت بر يكديگر و اطاعت فرمان هاي الهي سفارش مي كند. حضرت ملك و سلطنت دنيا را پست و ناچيز مي شمارد و احياي دين و صلح و مسالمت شهرها و عملي كردن قوانين و مقررات الهي و امنيت انسانهاي ستم ديده را وظيفه مهم حكومت مي داند.[31]

«هرگز سنت پسنديده اي را كه پيشوايان اين است به آن عمل كرده اند و ملت اسلام با آن انس و الفت گرفته و امور رعيت به وسيله آن اصلاح مي گردد نقص مكن و نيز سنت و روشي كه به سنت هاي گذشته زيان وارد مي سازد احداث منها.»[32]

«از بدترين حالات زمام داران در پيشگاه صالحان اين است كه گمان برده شود آنها فريفته تفاخر گشته و كارشان شكل برتري جويي به خود گرفته است. من از اين ناراحتم كه حتي در ذهن شما جولان كند كه مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت مي برم من بحمدالله چيزي نيستم و اگر (فرضا) دوست هم مي داشتم به خاطر خضوع در برابر ذات و عظمت و كبرياي خدا، كه از همه كس به ثنا و ستايش سزاوارتر است، آن را ترك مي گفتم.»[33]

حضرت علي (ع) يكي از فسادهاي سياسي را تفرقۀ مسلمانان در امر حق و اتحاد دشمن در باطل و اطاعت دشمن از پيشواي خود و نافرماني مسلمان از رهبر خود معرفي مي كند.[34]

عكس العمل مخالفان اصلاحات علوي

موضع علي (ع) در خلافت عمر و عثمان، موضع اثباتي بود، يعني تلاش كرد تا آنان را از انحراف هاي ديني و سياسي و اجتماعي متنبه سازد؛ به ويژه دورۀ عثمان كه علاوه بر انحراف هاي سياسي رانت خواري و فساد مالي و اقتصادي فراوان بود.

يكي از اولين موضع گيري هاي علي (ع) در برابر عثمان. مسئله قصاص بن عبدالله بن مسعود بود كه هرمزان را در حالي كه اقرار به اسلام كرده بود. كشت و عثمان گفت من اين حقوق را به عمر بخشيدم كه علي (ع) رسماً خواهان قصاص وي شد.[35] آن حضرت در مقابل تبعيد ابوذر به ربذه و مالك به شام نيز موضع گرفت.[36]

انحرافات اجتماعي به ويژه انحراف اقتصادي عثمان، علي رغم نصيحت هاي مكرر علي (ع) افزايش يافت و باعث قتل او گرديد و مردم علي (ع) را تنها نامزد خلافت دانستند.[37] و با صارار فراوان همگي خلافت او را پذيرفتند ولي آنحضرت تصريح كرد كه موضع سياسي، اجتماعي من بر طبق قرآن و سنت نبوي است. به همين دليل طلحه و زيبر كه براي شريك شدن در خلافت با علي (ع) بيعت كرده بودند در مقابل آن حضرت ايستادند.[38]

علي (ع) انتقاد بي پرده از خلفاي پيشين، احياي سنت هاي رسول خدا (ص) در جامعه قاطعيت در اجراي عدالت اجتماعي و اقتصادي و لغو امتيازات غيرعادلانه را به صراحت بيان كرد و البته از فتنه هايي در آينده هشدار داد. ايشان براي اجراي برنامۀ خود زمام داران عثمان را در ايالات مختلف عزل نمود و افراد صالح و متدين را گماشت.[39] ولي علي (ع) با مشكلاتي، از جمله اشرافيت اختلافات نژادي، آشفتگي اوضاع، داخلي، دنيازدگي، نفاق و جهل مردم روبه رو بود؛ بنابراين در اولين قدم اصلاحات خود در خطبه هايش، مردم را به معارف اسلامي آگاه ساخت و عوام را از جهل ها و كاستي ها مطلع نمود. خواص منحرف، از جمله ناكثين، قاسطين و مارقين، علي (ع) را در تنگنا هاي سياسي و اجتماعي قرار مي دارند؛ ولي هيچ گاه علي (ع) عدالت واصلاحات را فداي مصالح سياسي و اجتماعي خويش نكرد.[40]

فتنه ها و فتنه زدايي ها:

علي (ع) دوراني را سپري كرد كه با انواع فتنه ها، مكرها و توطئه ها رو به رو بود؛ فتنه هايي كه حتي در زمان پيامبر (ص) ظهور و بروز داشت . فتنه مخالف قريش با جانشيني علي (ع) فتنۀ قلم دوات،[41] فتنۀ سقيفه بني ساعده[42] فتنه انتخاب عمر و عثمان، فتنة ناكثين[43] فتنۀ قاسطين[44] فتنه حكميت و فريب خوردن ابوموسي اشعري[45] فتنه مارقين و خوارج، نمونه هايي از فتنه هاي دوران علوي است.

اين فتنه ها پي آمدها و اوصاف عميق و شومي در جامعه داشت و امام علي (ع) اوصاف و پي آمدهاي گوناگوني براي فتنه ها ذكر مي كند: از جمله پنهان شدن حقيقت در فتنه، ناشناخته ماندن صراط مستقيم تخالف ظاهر و باطن در يك كلام آميزش حق و باطل.[46]

شيوه هاي فته انگيزي مخالفان

بنابر فرمودۀ علي (ع) شيوه ها و روشهاي فتنه انگيزي عبارتند از:

1- طرح شبهات و پرسشهاي جهت دار: امام (ع) مي فرمايد «شبهه را براي اين شبهه ناميده اند كه شباهت به حق دارد.[47]

2- ترور شخصيت: امام علي (ع) در نكوهش كوفيان مي فرمايد: «كاسه هاي غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشانديد و با نافرماني و ذلت پذيري، رأي و تدبير را تباه كرديد تا آن جا كه قريش ر حق من گفت:

3- «بي ترديد پس ابوطالب مردي دلير است ولي دانش نظامي ندارد.»[48]

4- سكوت شيطاني: «آن جا كه بايد سخن درست گفت؛ در خاموشي خيري نيست؛ چنانكه در سخن ناآگاهانه نيز خيري نخواهد بود»[49]

5- تبليغات گسترده: همسر عثمان و يا ام حبيبه دختر ابوسفيان پيراهن خونين عثمان را به شام آورد. معاويه يا تبليغات گسترده عثمان را خليفه مظلوم و خود را صاحب خون او معرفي كرد و اين تبليغات بر مردم شام اثر گذاشت.[50]

6- بهره برداري ابزاري از دين و مقدسات: امام در واقعه صفين فرمود:

«آن گاه كه شاميان در گرما گرم جنگ و در لحظه هاي پيروزي ما، با حيله و نيرنگ و مكر و فريب كاري قرآن را بر سر نيزه بلند كردند...»[51]

اصلاحات و فتنه زدايي هاي علي (ع)

حضرت علي (ع) براي اصلاح و فتنه زدايي از روش هاي گوناگوني از جمله افشاگري و شبهه زدايي، ارشاد و هدايت، تهديد و ارعاب، برخورد عملي و قاطعيت بهره گرفت. به چند نمونه اشاره مي كنيم.

امام علي (ع) در نظام افشاي سران جمل فرمود: «به خدا سوگند، طلحه بن عبيدالله براي خون خواهي عثمان شورش نكرد، جز اين كه مي ترسيد خون عثمان از او مطالبه شود؛ زيرا او خود متهم به قتل عثمان است و در ميان مردم از او حريص تر بر قتل عثمان يافت نمي شد؛ براي اين كه مردم دچار شك و ترديد كند، دست به اين گونه ادعاي دروغين زد.»[52]

امام (ع) در برابر فتنه ها از برخورد عملي و اجراي حدود الهي كوتاهي نكرد دربارۀ ماجراي خوارج فرمود: اي مردم، من بودم كه چشم فتنه را كندم و جز من هيچ كس جرأت چنين كاري نداشت؛ آن گاه كه امواج سياهي ها بالا گرفت و به آخرين درجۀ شدت خود رسيد.[53]

منابع

1- قرآن

2- نهج البلاغه

3- دانش نامۀ سياسي، داريوش آشوري، تهران، انتشارات مرواريد، 1370.

4- بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، بيروت، مؤسسه الوفاء، ج دوم، 1403

5- ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، قم، انتشارات دارالحديث.

6- مستدرك نهج البلاغه، سيدهاي كاشف الغطاء، بيروت، مكتبه اندلس، بي تا.

7- جنال الدين محمد خوانساري، شرح غررالحكم و دررالكلم، تصحيح ميرجلال الدين حسيني ارموي

8- تاريخ يعقوبي، ابن واضع يعقوبي، قم، مؤسسه نشر و فرهنگ اهل بيت

9- الكامل في التاريخ، عزالدين و ابن اثير، بيروت انتشارات الشريف الرضي، 1371

10- الامامه و السياسه، ابن تنبيه دينوري، قم، انتشارات الشريف الرضي، 1371.

11- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، قم، كتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، بي تا.

12-السيره النبويه، ابن هشام، مصر، 1383.

13- تاريخ طبري، محمد بن جرير، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408.

14- طبقات الكبري، محمد بن سعد، بيروت؛ دارصادر.