جلوه هايي از هجرتهاي علما
سخن گفتن در مورد ابعاد شخصيت و انديشه هاى تابناك امام خمينى رحمه الله رهبر بزرگ جهان اسلام در عصر حاضر و پديد آورنده مهم ترين حادثه قرن بيستم كارى بس دشوار است.
با اينكه تا به حال مقالات و كتاب هاى بسيارى در اين زمينه نوشته شده است، در معرفى شخصيت كامل آن رادمرد جهان اسلام به پايان راه نرسيده ايم، بلكه هنوز براى شناخت كامل هويت آن شخصيت فرزانه راهى دراز در پيش داريم و بايد اعتراف نمود كه:
- من چه گويم يك رگم هشيار نيستوصف آن يارى كه او را يار نيست
- يك دهان خواهم به پهناى فلكتا بگويم وصف آن رشك ملك
- ور دهان يابم چنين و صد چنينتنگ آيد در بيان آن امين
حضرت امام خمينى رحمه الله به عنوان فقيهى ژرف نگر و حكيمى خردمند و سياستمدارى دورانديش و عارفى الهى، توانسته بود در پرتو مناجات هاى شبانه و توكل و معرفت و اخلاص، به منبع نورانيت الهى و اقيانوس بى كران عرفان و معنويت متصل گردد. به همين دليل دست يابى به افق انديشه هاى اين شخصيت عظيم براى انديشمندان اگر غير ممكن نباشد، آسان نخواهد بود.
امير مؤمنان عليه السلام در مورد شخصيت چنين مردانى مى فرمايد: «هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة، و باشروا روح اليقين، واستلانوا مااستوعره المترفون. و انسوا بمااستوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلى. اولئك خلفاء الله فى ارضه و الدعاة الى دينه، آه آه، شوقا الى رؤيتهم; آنان با نور دانش به حقيقت ادراك و بصيرت رسيدند و جوهره يقين را با جان خود دريافته اند و آنچه را كه بر افراد رفاه طلب دشوار مى نمود راحت و آسان گرفته و با آنچه كه نا آگاهان از آن بيم داشتند مانوس شدند. با بدن هايى همنشين دنيا گشتند كه روح هاى آن ها به [قله هاى رفيع] عالم ملكوت پيوند خورده است. آنان جانشينان خدا در زمين او و دعوت كنندگان مردم به سوى دين اويند. آه! آه! چقدر مشتاق ديدارشان هستم! . [1]»
در اين مجموعه بر آنيم كه بخش هايى از مهم ترين ويژگى هاى شخصيتى امام راحل را از زبان و قلم دانشمندان و متفكران آزاد انديش جهان بشنويم، زيرا:
- خوشتر آن باشد كه سر دلبرانگفته آيد در حديث ديگران
به اميد اينكه به اين بهانه بتوانيم زمينه آگاهى بيشترى نسبت به ويژگى هاى شخصيتى آن نادره دوران را فراهم نمائيم. براى سهولت امر اين نوشتار كوتاه را در دو بخش تقديم مى كنيم. در بخش اول از ديدگاه انديشمندان مسلمان و در بخش دوم از سخنان صاحب نظران غير مسلمان آگاه خواهيم شد.
سخن را با روايتى مشهور كه عده اى از بزرگان معاصر آن را با شخصيت حضرت امام خمينى رحمه الله تطبيق نموده اند آغاز مى كنيم: امام هفتم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: «رجل من اهل قم يدعو الناس الى الحق، يجتمع معه قوم كزبر الحديد، لا تزلهم الرياح العواصف و لايملون من الحرب و لايجبنون و على الله يتوكلون والعاقبة للمتقين; مردى از اهل قم [به پا مى خيزد و] مردم را به حق [و حمايت از آن] فرا مى خواند. گروهى به گرد او مى آيند كه مانند قطعه هاى آهن هستند، تندبادهاى [حوادث و مشكلات] آنان را متزلزل نمى كند و از جنگ خسته نمى شوند و [از چيزى] نمى ترسند و بر خداتوكل مى كنند. پيروزى نهايى از آن پرهيزگاران است. [2]»
دكتر مصطفى ايوب، دانشمند مسلمان آمريكايى و مسؤول گروه مطالعات اديان در دانشگاه تامبل آمريكا در مورد رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران مى گويد:
«بنده معتقدم كه تاريخ، امام خمينى رحمه الله را به عنوان بزرگترين شخصيت جهانى قرن بيستم معرفى خواهد كرد، زيرا او فردى بود كه هم نبوغ سياسى و هم نبوغ دينى داشت. درست است كه ولايت فقيه به عنوان يك مفهوم اسلامى شيعى از غيبت صغرى همواره مورد بحث و بررسى بوده ولى امام خمينى رحمه الله به اين مفهوم تفسير ديگرى دادند كه امام معصوم عليه السلام از طريق علمايى كه فقيه اند نقشى در حكومت دارد و آن علماء نايبان امام عليه السلام هستند و چنانچه در شخصى خصوصياتى كه امام عصر عليه السلام بيان كرده فراهم گردد، فقيه اول خواهد بود. بنده معتقدم كه از جمله مهم ترين تاثيرات نهضت امام خمينى رحمه الله اين بوده كه حكومت در يك كشور بزرگ و با اهميت اسلامى را از ماهيت لائيكى آن به ماهيت اسلامى و دينى مبدل ساخت و بدين ترتيب جمهورى اسلامى الگويى براى جنبش هاى اسلامى جهان گرديد.
من بر اين باورم كه از لحاظ قدرت فكرى، امام تنها يك فرد يا پديده فردى نبود بلكه يكى از سازندگان تاريخ بود. [3]»
استاد فهمى هويدى مصرى نويسنده مشهور روزنامه «الاهرام » ، مجله «المجله » و روزنامه «الشرق الاوسط » مى گويد:
«بايد گفت: كه به طور كلى ذهن انسان از بيان دستاوردهاى امام عاجز است ولى مى توان آن ها را در بندهاى ذيل خلاصه كرد:
1- اعتبار بخشيدن دوباره به ملت ايران و متوقف نمودن دشمنى و بى حرمتى به شخصيت مذهبى آنان كه رژيم گذشته ايران درصدد بى ارزش كردن آن بود.
2- ايشان گفته هايى چون «دين عنصرى است افيون ملل و عامل خمود و سستى » را رد كردند و ثابت نمودند كه اگر از دين به درستى استفاده شود عنصرى فعال و مؤثر در برانگيختن ملت هاست.
3- امام خمينى رحمه الله پيروزى مستضعفين و پيشرفت مهم مواضع اسلامى را در جهان معاصر محقق ساختند.
4- امام در مقابل قواى استكبار جهانى با قدرتى عظيم قد علم كردند و در مقابل ايشان سكوت نكردند.
5- در چهارچوب افكار مذهبى به پيروزى بزرگى دست يافتند و آن، تشكيل حكومتى جديد پس از سال ها انتظار بود و اين دستاورد از اهميت خاصى برخوردار است. [4]»
دكتر ادريس كتانى نويسنده معروف مراكشى و از اعضاى مجمع كبار العلماء مغرب مى گويد:
«به عقيده من مهم ترين كارامام خمينى رحمه الله حفاظت از اسلامى ماندن انقلاب پس از پيروزى بود. براى توضيح مطلبم نياز دارم قسمتى از تاريخ معاصر را كه، خود شاهد آن بوده ام براى شما بازگو كنم.
من در متن انقلاب بزرگ مردم الجزاير بودم. در آن انقلاب همه مردم مسلمان بودند و با شعارهاى اسلامى و با دست خالى استعمار 130 ساله فرانسه بر ماورءالبحر را پايان دادند. اما بلافاصله بعد از پيروزى انقلاب، سوسياليست ها مسلمانان را كنار زدند و حاكميت خود را بر مردم تحميل كردند. زيرا انقلاب مردم اسلامى الجزاير كادر رهبرى اسلامى نداشت. همان روزها، درست چند روز پس از پيروزى، «تيتو» ، «ناصر» و «نهرو» به الجزاير آمدند تا رسما سوسياليست بودن مبارزات مردم را اعلام كنند. ولى نكته مهم در انقلاب اسلامى ايران، اصرار امام خمينى رحمه الله بر اسلامى ماندن حكومت بود. رمز موفقيت امام هم در اين بود كه با تكيه بر مردم مسلمان، گروه هاى مقاومت تشكيل داد و از نيروى انقلابى آنان كمك گرفت ونگذاشت صاحبان قدرت نظامى و سياسى، حكومت را از دست مسلمانان بگيرند. تشكيل سپاه مردمى، دفاع از انقلاب وحضور مردم مسلمان در صحنه و استفاده از كادرهاى اسلامى و مقاومت امام در رهبرى اسلامى باعث شد تا غربى ها در تحليل هاى خود دچار شكست شوند.
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، يكى از افرادى كه براى بررسى و ديدار از انقلاب ايران به كشور شما سفر كرد، يك وكيل دادگسترى مغربى و دبير كل حزب اتحاد سوسياليستى مراكش بود كه در بازگشت نوشت: «انقلاب و رهبرى امام به نحوى است كه غربى ها حتما در مورد آن نمى توانند تئورى هاى درستى ارائه كنند.»
فرصت را غنيمت مى شمارم و اعلام مى كنم كه كتاب ها و نظريات زيادى از علماى اسلامى عليه امام خمينى رحمه الله ديده ام - چه در داخل و چه در خارج ايران - اما به عنوان يك عالم دينى اذعان مى كنم كه همه آن ها يا به خاطر جمود انديشه است و جهل به مسائل سياسى، يا دگم انديشى در مسائل اسلامى عامل آن ها بوده است، كه به هر حال نظريات معتبرى ارائه نكرده اند. رضوان خداوند بر او باد. [5]»
آقاى احمد هوبر از انديشمندان مسلمان اهل سوئيس مى گويد: «هنگامى كه من از سال 79- 1978 (57- 1356) به مطالعه درباره امام خمينى رحمه الله به خصوص از منابع ايرانى شروع نمودم، به طرز عجيبى شگفت زده شدم، چراكه امام خمينى رحمه الله اولين رهبر مذهبى در قرن ماست كه انقلابى را به وجود آورد كه همزمان سه وجهه مذهبى، سياسى و فرهنگى را در خود جمع كرده بود. تمام انقلابيون قرن ما نظير لنين، مائوتسه تونگ يا آدولف هيتلر و موسولينى! يك انقلاب سياسى و اجتماعى را به وجود آوردند; اما چون آنان بويى از مذهب نبرده بودند، راه و روش هايشان امروزه كهنه شده و طرفدارهايشان به پايان خط رسيده اند، ولى امام خمينى رحمه الله اولين رهبر مذهبى است كه دين، سياست و فرهنگ را يك جا به كار گرفته و به همين دليل نيز ادامه خواهد يافت.
از جمله كارهاى اعجاب انگيز امام خمينى رحمه الله ارتباط عميق با نسل جوان است. با اينكه او بخش اعظم زندگى اش را شت سرگذاشته بود، اما نسل جوان را به ميدان مبارزه مى كشانيد، اصولا روحيه و شرايط سنى نسل جوان طورى است كه بيشتر از همسالان خود تاثير مى پذيرد تا از پير مردى كه در دوران انقلاب حدود 5 برابر سن جوان هاى كشور از عمر خويش را سپرى كرده بود. اين در حالى است كه رهبران ساير انقلاب ها، در هنگام انقلاب، جوان يا ميان سال بوده اند. رمز اين توفيق را من در شخصيت منحصر به فرد امام خمينى رحمه الله مى دانم كه او نه تنها از ارزش هاى بزرگ اخلاقى - انسانى و ايمان عميق مذهبى برخوردار بود بلكه عالمى دانشمند و فقيهى آگاه از مسائل جارى بود و درزمينه هاى سياست و دانش اجتماعى و اقتصادى اطلاعات وسيعى داشت، زيرا بدون اين دانش ها، يك عالم مذهبى به دور از اطلاعات گسترده جهان امروز نمى تواند چنين قدرت نمايى كرده و هيولاى وحشتناكى را كه به نمايندگى از امريكا و ساير قدرت ها در ايران حكومت مى كرد به زير بكشد.
نكته ظريف ديگرى را كه من در نهضت امام خمينى رحمه الله احساس كردم اين است كه انقلاب اسلامى ايران مستقيما از بطن مردم جوشيده است، نه اينكه مثل انقلاب فرانسه از روشنفكرانى چون «ژان ژاك روسو» ، «ولتر» ، «ديدرو» و ديگران تغذيه شود. به واقع بايد انقلاب اسلامى را انقلاب مردمى ناميد. [6]»
اسماعيل ولى اف، رئيس مدرسه عالى دفاع نخجوان مى گويد:
«اين واقعيتى ترديدناپذير است كه امام خمينى رحمه الله با آن شكوه و عظمتى كه داشتند در كمال سادگى زندگى كردند. من خودم در محل سكونت امام خمينى رحمه الله حضور يافتم واز نزديك اتاقى را كه در آن زندگى مى كردند ديدم. قبل از آنكه به آن مكان وارد شوم، احساس مى كردم كه وارد فضايى بزرگ خواهم شد كه جلوى در آن ماشين هايى آخرين سيستم پارك شده است، گمان مى كردم كه ايشان هم در بنايى با شكوه زندگى مى كنند، زيرا القائات سوء دشمنان انقلاب اسلامى به ما اينگونه تفهيم كرده بود.
ولى وقتى در آن جا حضور يافتم همه تصوراتم تهى از آب درآمد، زيرا زندگى اين انسان بزرگ با زندگى عادى ايرانى ها كاملا همانند و يكسان بود، بلكه بايد بگويم كه ايشان زندگى خود را صرف اعتلاى مذهب و امت اسلامى كرده است. زندگى امام از زندگى من كه معلم هستم ساده تر بود. او هميشه زنده است و من در سايه اوست كه به ايران آمدم. وقتى پشت در اتاق ايشان قرار گرفتم، از پشت پنجره عكس او را بوسيدم و در دلم گفتم: اماما! تو هرگز از يادها فراموش نخواهى شد. تو هميشه زنده اى. [7]»
دكتر غياث الدين صديقى، متفكر آزاد انديش انگليسى و عضو پارلمان مسلمانان انگستان مى گويد: «شخصيت امام رحمه الله تاثير عميقى بر دنياى جديد و به خصوص بر امت اسلامى داشته است.
مدت ها بود كه ما رهبرى نداشتيم كه آنچه را مى گفت تاثير داشته باشد. به نظر من اين مهم ترين خصوصيت امام خمينى رحمه الله بود، مردم احساس مى كردند كه هر آنچه ايشان انجام مى دادند، هيچ دليلى جز براى عزت اسلام و كيان اسلامى نداشت. اين مهم ترين دستاورد و اين ويژگى شخصيت او بود. در جامعه اسلامى خيلى معمول شده است كه هرگاه چيزى مطابق معمول وخوب پيش نرود مردم مى گويند: «ما يك خمينى لازم داريم.»
او نوعى استاندارد اخلاقى و رهبرى در جامعه مسلمانان بنيان نهاده است و هركسى كه مى خواهد براى خود كسى بشود، بايد خصوصيت امام خمينى رحمه الله را داشته باشد. [8]»
مولانا نواب بلدين نقشبندى از دانشمندان برجسته اهل سنت مى گويد:
«امام خمينى رحمه الله جامعه ايرانى غرق در فرهنگ فاسد غرب را تبديل به جامعه اى كاملا اسلامى كرده، آن بزرگ مرد تاريخ بشريت پس از سكوت طولانى جهان اسلام در برابر اهانت سلمان رشدى به مقدسات مسلمين، فتوايى صادر كرد كه ابرقدرت ها و همه دول ضد اسلامى جهان را شوكه نمود. [9]»
مولانا كوثر نيازى مى گويد:
«امام خمينى رحمه الله اين مساله را ثابت كردند كه براى استقرار حكومت اسلامى لازم نيست تمامى عوامل كامل و مهيا باشد. تمام آنچه كه براى برپايى اسلامى «توحيدى » لازم است وجود «مجتهدى » متعهد است كه به توده هاى مسلمانان در مقابل «منافقين » و جهان «كفر» الهام بخش باشد. روش سياسى و شخصى امام خمينى رحمه الله مثالى براى رهبريت اسلامى شده است. نه ثروت ونه قدرت، هيچ كدام نتوانستند وى را فريب دهند.
روش زندگى وى قابل مقايسه با رهبران صدر اسلام مى باشد. امام خمينى رحمه الله به عنوان معلم و مشعل دارى بزرگ درزمان معاصر و آينده مسلمين ظاهر گرديده اند. بدون اغراق مى توان گفت: وجود امام براى مسلمين بركت، و اعمال و گفتار ايشان چون منبع ابدى وحى براى مسلمين است. [10]»
پروفسور «حامد الگار» استاد اسلام شناسى در دانشگاه كاليفرنياى آمريكا مى گويد:
«يك مسلمان هرچه قدر بخواهد از يك شخصيت بزرگ معنوى تعريف و تمجيد كند، به خاطر آنكه بزرگى و عظمت تنها از آن خداست و نمى توان شخصى غير از خداوند را با اين صفات خواند، بهتر است در عوض به كارگيرى چنين لفظى گفته شود كه عظمت و بزرگى خداوند بنحو نادرى در آن فرد جلوه پيدا كرده و او را به آيتى از «الله » مبدل ساخته است. امام خمينى رحمه الله قطعا چنين آيتى بود. هركس كه سعادت حضور دركنار او را داشته باشد مى داند، زيارت وى حتى هنگامى كه او يك كلمه سخن نيز نمى گفته، عميق ترين تاثير را بر روى آدمى مى گذاشت. راز اين تاثير در همان ويژگى الهى نهفته است.»
به عقيده اين استاد آمريكايى مسلمان، يكى ديگر از ويژگى هاى رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران آرامشى بود كه در امام وجود داشت. او در توضيح اين سخن خود مى گويد: «آرامشى كه در امام وجود داشت، متعلق به فردى بود كه با شيوه اى زاهدانه خود را غرق در «انديشه و عبادت الهى » كرده بود، اما در عين حال آنچنان به اقدامات سياسى مهمى دست مى زد كه به لحاظ گستردگى و تاثير، در هيچ فرد انقلابى وجود نداشت وبه خاطر چنين ويژگى وى بود كه در شخصيت او نوعى تكامل و همه جانبگى ايجاد كرده بود، به طورى كه از عابد گرفته تا عامى و از عارف گرفته تا قاضى، همه را تحت تاثير قرار مى داد. در يك كلام، «زندگى او تجلى عمل صالح و ايثار بود و او در اين دنيا چنان به سر مى برد كه گويى دائما مجذوب عز قدس الهى است و دقيقا به اين دليل بود كه ميليون ها مسلمان جهان از ممالك مختلف به او عشق ورزيده و به راهش ايمان آوردند. [11]»
دكتر «ديمترى كيت سيكس » از متفكران مسيحى ارتدكس و استاد تاريخ روابط بين الملل كشور يونان مى گويد: «براى ما مسيحيان ارتدكس يونان كه تفوق جويى شيطانى ارزش هاى غربى را رد مى كنيم، امام خمينى رحمه الله نمونه اى بود از يك مبارز جهانى، جهت استقرار حق به جاى ارزش هاى مادى. اگر چه تبليغات جهانى غرب سعى مى كرد از ايشان يك تصوير فناتيك [12] ترسيم نمايد، ولى ما مى دانيم كه وجود او مملو از مهر و محبت نسبت به تمام ملل روى زمين - كه در مسير خدا حركت مى كردند و برترى ارزش هاى ماديگرى را رد مى كردند - بود. [13]»
«رابين وود زورث » ، نويسنده و محقق مسيحى از كشور آمريكا مى گويد:
«درباره آيت الله خمينى رهبر جمهورى اسلامى، صحبت ها و حب و بغض هاى فراوانى مطرح شده است. در فرصتى كه براى ديدار او پيش آمد، فكر كردم در چنين موقعيت مهمى، تلاش لازم را به كار برم و نتيجه را هرچه شد قبول نمايم.
از نظر دنياى غرب، امام خمينى رحمه الله مظهر سرسختى، غرور و انعطاف ناپذيرى بود، حتى آن عده از غربى هايى كه من آن ها را ملاقات كرده بودم و آن ها نيز قبلا امام را ديده بودند، ضمن آن كه جذابيت رهبرى ايشان را انكار نمى كردند ولى رفتار او را فاقد گرمى و خنده توصيف مى كردند.
حالا من فرصتى يافتم، تا خودم قضاوت كنم. فرصت براى ديدن كسى كه برجستگى و شامخيت شخصيت او ايران را در برگرفته بود، آن كه سياستش باعث تحولات عميق در ايران و برانگيختن خشم فراوان غرب شده بود.
من در جلو هال (حسينيه جماران) قرار گرفتم، به محض حضور امام روى بالكن حسينيه، جمعيت حاضر يكپارچه از جاى خود برخاستند و فرياد زدند خمينى، خمينى، خمينى. اولين بارى بود كه چنين رفتار عميقا هيجان انگيز، شادمانه، مبارزانه و احترام آميز را نسبت به يك انسان مشاهده مى كردم. هنگامى كه در باز شد و او وارد شد، توفانى از انرژى برخاست. عباى قهوه اى، عمامه مشكى و محاسن سفيدش همه مولكول هاى ساختمان را به حركت درآورد. توجه حضار آن چنان متمركز و ميخكوب شد كه هر چيز ديگر غير از او ناپديد شد.
خمينى به مثابه هاله يك نور در حال حركت به عمق وجدان و آگاهى همه كسانى كه در حسينيه جماران حاضر بودند، نفوذ كرده بود. او تمام تصاوير تخيلى را كه هركس قبل از ملاقات با او در ذهن خود ساخته بود، منهدم مى كرد. حضورش چنان پرقدرت بود كه من خود را در محاصره هيجاناتم و در فاصله بسيار دور از ايده ها و تجارب شخصى قبلى ام احساس مى كردم.
من قبلا انتظار داشتم پيرامون حركات سيما و انگيزه هاى او و شگفتى هاى طبيعت واقعى او به تحقيق بپردازم، ولى قدرت خمينى، توفيقات او و قدرت مطلق كنترل و احاطه نفسانى او، همه قالب هاى ارزيابى ذهنى مرا نابود ساخت و من خود را در حال گرفتن احساس و انرژى كه توسط اشعه حضور او در حال تبلور بود يافتم.
خمينى يك توفان بود، با اين همه درنهاد اين توفان يك سكون و آرامش مطلق وجود داشت. او بسيار شديد و آمرانه بود و در عين حال بسيار آرام بخش. او پاسخگو، باز و پرتاثير بود. در درون او يك حقيقت ساكن و غير قابل حركت وجود داشت، ولى همين بى حركتى باعث حركت كلى يك كشور شد.
او يك انسان معمولى نبود، در واقع تمام كسانى را كه قبلا ملاقات كرده بودم از عرفا و زهاد تا راهب هاى بودايى، حكماى هندى و ديگران، هيچ كدام داراى چنين حضور برق آسا و انرژى بخشى نبودند.
براى آن ها كه توانستند ببينند و احساس كنند، هيچ گونه ابهامى خمينى يك توفان بود، با اين همه در نهاد اين توفان يك سكون و آرامش مطلق وجود داشت. او بسيار شديد و آمرانه بود و در عين حال بسيار آرام بخش. او پاسخگو، باز و پرتاثير بود.
درباره كمالات والاى خمينى باقى نماند. اين عظمت و كمال در همه جا منعكس بود. در تنفسش، در حركت اندام و دستانش، در آتش شخصيتش و در آرامش آگاهى و وجدانش ; همه چشم ها به سوى خمينى بود، در آنجا اثرى از خودخواهى و خودپسندى نبود.
همه حواس اوبه شكل سرسختانه و در عين حال برنامه ريزى شده اى به همان نقطه اى معطوف بود كه به نحو زيبا و عارفانه اى جو آن جمع را جلب كرده بود. على رغم آن اراده شديد و اخلاق پرصلابت و سازش ناپذير، روحيه كاملا مثبت و هموار او در حركت دستانش و صداى صاف كردن حنجره اش و افكار متمركزش متجلى شده بود.
در حالى كه صدها مسلمان عاشق ميهن در مجلس، عظمت او را فرياد مى زدند و با تحسين و ستايش مطلق از او به وفادارى عاشقانه اش سوگند ياد مى كردند، او در درون خود بود و همچنان آرام و بى حركت باقى مانده بود. چنين صحنه هايى خارج از مرز تصور و حدودى بود كه من به آن ها خو گرفته بودم.
خواننده ممكن است اين توصيفات را مبالغه آميز بداند. چنين كسى بايد بداند كه عليرغم همه شنيده هاى قبلى ام و عليرغم مطالب متضادى كه قبلا دريافت كرده بودم، اولين و واقعى ترين تاثير شخصيتى [امام] خمينى هيچ ارتباطى با مقولات مطرح شده عليه او نداشت. براى آنكه بتوانيد واقعه فهم فوريه را كه در شمال تهران (ملاقات در حسينيه جماران) اتفاق افتاد، تصور كنيد به مثال هاى زير توجه كنيد:
براى يك لحظه فشار نوزاد براى رهايى از رحم مادر و ورود به دنياى جديد را تصور كنيد و يا لحضه اى كه فرد به مردن آگاهى پيدا مى كند. ريشه اين حقايق خارج از چارچوب تجارب شخصى بود و براى من قبلا قابل تصور نبود، زيرا هرگز تجربه نكرده بودم. حقيقت اين است كه وقايع خود آفريننده تجارب اند. موضوعيت اين تجربه به نظر مى رسيد اساس و ريشه آگاهى مرا هدف قرار داده است. من مدل اين تجربه را به نحوى بالا بردم كه تمام احساسات و افكارم را به سوى آگاهى خود هدايت كرد. آرى، امام خمينى رحمه الله آن انسان قوى، قدرتمند و شكست ناپذير بود; و شخصيت او مهم ترين ويژگى اوست و مهم ترين ويژگى حركت او شناساندن چنين شخصيتى بود. [14]»
پروفسور «ام - اس - اگوانى » ، متخصص امور ايران و رئيس دانشگاه جواهر لعل نهرو مى گويد:
«آيت الله خمينى تنها كسى بود كه از سال 1342 تا رحلتش سازش نكرد. هيچ فرد ديگرى در قرن حاضر قادر به ايجاد تغييراتى بنيادى در جامعه ايران همچون معظم له نبوده است.»
وى در مقايسه دوران انقلاب با زمان شاه اظهار مى دارد: «رژيم شاه از مردم و حمايتشان دور بود، اما آيت الله خمينى با جلب حمايت توده مردم پيروز شد و بعد از ساليان طولانى، آموزش هاى اسلامى را عملا وارد زندگى مردم كرد. و مهم ترين دستاورد ايشان احياء احترام و اعتماد به نفس در مردم بود. او تنها رهبرى است كه توانست جنبش را بر اساس ايدئولوژى و مذهب بنيانگذارى كند كه هيچ يك از رهبران انقلاب هاى جهان نتوانستند به آن دست يابند. [15]»
دكتر جرج موستاكيس روحانى و نويسنده مسيحى از يونان مى گويد:
«من يك مسيحى هستم ولى به امام خمينى رحمه الله علاقه بسيار زيادى دارم. امام خمينى (ره) اصلاح كننده بزرگ امت اسلامى بوده است. من و ساير مسيحيان آزاده وظيفه خود مى دانيم كه از ايشان پيروى كنيم.»
«زندگى مذهبى و سياسى امام خمينى رحمه الله و مبارزات ايشان برعليه استعمار به روشنى در روند تاريخ ثبت است.» اين كشيش يونانى و استاد فلسفه و جامعه شناسى كه وصيت نامه امام را به زبان يونانى ترجمه كرده است در ادامه مى گويد:
«من يك مسيحى هستم ولى به امام خمينى رحمه الله علاقه بسيار زيادى دارم. امام خمينى رحمه الله اصلاح كننده بزرگ امت اسلامى بوده است. من و ساير مسيحيان آزاده وظيفه خود مى دانيم كه از ايشان پيروى كنيم.»
آقاى مستاكيس سپس احساس خود را راجع به «حسينيه جماران » چنين بيان مى كند: «اينجا زيباترين مسجدى است كه در عمرم ديده ام، زيبايى و تقدس آن به خاطر ماديات نيست. به خاطر اين نيست كه از طلا و يا نقره و يا بلور ساخته شده باشد، بلكه به خاطر روح بزرگ امام خمينى رحمه الله است.» آقاى جرج موستاكيس گفتار خويش را با دعاى ويژه مردم يونان به پايان مى برد: «پروردگارا! اى خداوند قادر مطلق! روح محبوب امام عزيز، خمينى بزرگ را قرين آرامش ابدى خويش گردان و او را تحت عزت و جلال ملكوت و هم جوار ارواح طيبه ابراهيم، اسحق و يعقوب و تمامى انبياء ديگر قرار ده. آمين. [16]»
«دكتر فوسبرى » كشيش و رئيس دانشگاه هاى كاتوليك آمريكاى لاتين مى گويد: «امام خمينى با استفاده از ريشه هاى فرهنگى اسلامى موجب حركت تاريخى ملت خويش گشت. وى توانست با يك انقلاب مذهبى سياسى، حركت عظيمى در كشورهاى اسلامى به وجود آورد. او راهى را به روى ما گشود كه مهم ترين پيام آن امكان بازيابى ماهيت معنوى و قدرت الهى و ايمان به خدا بوده است. امام با بازگشايى اين راه، وجدان معنوى غرب را شديدا به لرزه در آورد هرچند رسانه هاى گروهى غرب سعى در پوشاندن و مخفى ساختن آن داشته باشند.»
دكتر فوسبرى، مراسم عزادارى ملت ايران را نمونه هايى از عشق عميق يك ملت نسبت به معشوق خود دانسته و اشك ده ها ميليون ايرانى را در سوگ رهبر از دست رفته شان، عزاى يك ملت در فقدان امام خود خوانده و اضافه مى كند: «عكس العمل ميليونى مسلمانان در غم از دست دادن تنها يك سياستمدار نبود، بلكه درد جدايى كسى بود كه ماهيت فرهنگى يك ملت را به وى بازگرداند و راه آزادگى را به جهانيان آموخت. [17]»
اثبات پيروزى تفكر دينى در قرن بيستم
پروفسور پروولسى ايتاليايى، استاد ايران شناسى در دانشگاه رم مى گويد:
«مهم ترين عملكرد آيت الله خمينى امكان پذير نمودن يك انقلاب اسلامى بود، آن هم در كشورى كه تمدن و فرهنگى قوى را در سابقه خود دارد.
اين كار باعث شد تا مردم ايران فرهنگ واقعى و قديمى خود را كه همان فرهنگ اسلامى بوده بشناسند و خود را متكى بر آن فرهنگ به جامعه جهانى بشناسانند.
اين در حالى بودكه تا قبل از انقلاب اسلامى، تنها آوايى كه از ايران بلند بود و معيار شناخت جهانيان از كشور ايران اعلام مى شد، صداى غربزدگى بود. بنابراين آيت الله خمينى رحمه الله آغاز كننده انقلابى بود كه بالاخره فرهنگ اسلامى راستين ملت ايران را آشكار ساخت. [18]»