جلوه هايي از هجرتهاي علما

ناصر الحّق اُطْرُوش

يكي از رهبران سياسي و مذهبي كه علم و سياست را با هم در ميدان كار درآميخت، فقيه سياستمدار و عالم زاهد و مؤسس دين مبين اسلام در بلاد ديلم، «ناصر الحّق اُطْرُوش( [1])» است كه موفق شد در اواسط قرن سوم از راه تبليغ، مردم ديلم را از طريق زرتشتي خارج و به دين مقدس اسلام رهنمون گرداند.

در اين مقال، به شرح حال و مبارزات و چگونگي ورود اين سيد جليل القدر و رهبر آگاه و فقيه عالي مقام، جدّ مادري سيد مرتضي، علم الهدي و سيّد رضي (گرد آورنده كتاب نهج البلاغه) به ديلم اشاره مي شود.

نسب و تولد

ابومحمّد حسن بن ابوالحسن علي بن حسين بن علي بن عمر الاشرف بن علي زين العابدين بن الحسين الشهيد كه نسب او با چهار واسطه به حضرت سجاد عليه السلام منتهي مي شود، ملقب به ناصر كبير و ناصر الحق و معروف به اُطْرُوش است كه در سال 225 ه . ق در مدينه منوره در بيت فضيلت و شرافت ديده به جهان گشود. مادرش، ام ولد و اهل خراسان بود. وي طويل القامه و گندمگون و جامع خصال كماليه و محاسن نفسانيه بود.

آل ابي طالب عليه السلام از زمان خلفاي بني اميه و بني العباس هميشه در حال مبارزه و درگيري و در نتيجه، رنج و شكنجه و تبعيد بودند؛ زيرا آنان خلافت را كه بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از مسير واقعي و حقيقي خود خارج شده بود، حق بني اميه و بني العباس نمي دانستند؛ لذا علويان علَم مخالفت با آنان را در اطراف و اكناف مملكت اسلامي برمي افراشتند و خلفاي اموي و عباسي هميشه از دست ايشان در زحمت بودند.

مهم ترين پناهگاه علويان، ايران بود و هجوم سادات و علويان در زمان وليعهدي حضرت رضا عليه السلام به ايران بيشتر گرديد و بعد از شهادت آن حضرت و تغيير اوضاع سياسي، علويان مهاجر متواري و در سراسر ايران پراكنده شدند. يكي از مناطق مورد علاقه علويان نواحي شمالي ايران، خصوصا ديلمان بود؛ زيرا هم ديلميان از همان نخست هواخواه سادات و علويان بودند و هم ديار ديلم به جهت صعب العبور و كوهستاني بودن، نقطه امني براي علويان به شمار مي رفت و لذا عده زيادي از علويان راهي اين منطقه شدند و مردم ديلم هم از آنها نگه داري و پذيرايي كردند و تحت حمايت خويش قرار دادند و وسائل زندگي و معيشتي آنان را فراهم ساختند. علويان پناهنده كه با اصول عقايد اسلام علوي آشنايي داشتند، در تماس و معاشرت با مردم ديلم آنها را تحت تأثير قرار دادند و با تعاليم دين مبين اسلام آشنا ساختند.

معرفي ديلم و ديلميان

ديلمان يا ديلم امروزه بخش كوچكي است كه در كوهستانهاي جنوب شهرستان لاهيجان واقع شده است؛ امّا در زمانهاي گذشته گيلان و طبرستان (مازندران) و گرگان و قُومِس (حدود دامغان و سمنان([2])) و قسمتي از آذربايجان و ري و قزوين( [3]) را شامل مي شده است. البته، ديلمان در ساليان متمادي طول و عرض جغرافيايي متفاوتي داشته است كه در زمان آل بويه يا آل ديالمه وسعت جغرافيايي ديلمان در بيشترين حد خود بوده است.

و امّا درباره ديلميان، ذكر دو نكته در اينجا مناسب است:

نكته اول: ديلميها مردمي بسيار دلاور و بي باك بودند و قبل از اينكه اسلام را بپذيرند جزء خطرناك ترين دشمنان مسلمانان محسوب مي شدند. به همين جهت، مسلماناني كه نذر مي كردند به جهاد بروند تا به دفاع از ثغور اسلامي بپردازند، بيشتر ترجيح مي دادند در شهر قزوين اقامت كنند؛ زيرا اين شهر سر حدّ معروف ديلم بود. از اينرو، درباره قزوين و اقامت در آن، در اخبار و احاديث به «باب الجنّة» تعبير شده است.( [4])

نكته دوم: تركيب و تلفيق شجاعت ذاتي و سختي معابر نظامي، وجود ديوار بلند سلسله جبال البرز، رطوبت و باتلاقها و بارندگي زياده از حدّ، آن چنان قدرتي به وجود آورده بود كه هيچ يك از خدايان قدرت را ياراي مقاومت و ورود با قهر و غلبه و نيرنگ به اين سرزمين نبود.

حال با اين دو نكته، پي به عظمت ابتكار و خلاّقيت و نبوغ سياسي و ديني و فرهنگي مبلّغ بزرگ دين، ناصر الحّق مي بريم كه بدان اشاره خواهيم نمود.

ناصر الحق و طبرستان

ناصر كبير يا ناصر الحق، سومين علوي بود كه در طبرستان حكمراني داشته است و دومين نفر از علويان به شمار مي رود كه وارد خاك ديلميان شد و به مدت 14 سال به تبليغ و ارشاد پرداخت و دين مقدس اسلام را در اين بلاد رواج داد. دو حاكم قبلي طبرستان عبارت اند از:

1. حسن بن زيد (داعي كبير): وي مؤسس سلسله داعيان علوي است و با لشكري از ديلميها توانست براي اولين بار در سال 250 ه . ق به جنگ سامانيان برود و طبرستان و استرآباد (گرگان) را تصرف نمايد. وي بعد از 20 سال حكومت در سوم رجب سال 270 ه . ق در آمل درگذشت.

2. محمد بن زيد (داعي صغير): او برادر حسن بن زيد بود و بعد از 16 سال حكومت در سال 287 ه . ق وفات يافت. ناصر الحق يكي از اركان مهم اين حكومتها بود. مرد جواني كه علاوه بر دارا بودن علم فقاهت و ادبيات، سياست را به خوبي آموخت و يكي از چهره هاي برجسته سياسي و دستگاه علويان بود.( [5])

در حكومت داعي صغير، اسماعيل ساماني به آمل كه مركز حكومتي علويان بود لشكر كشيد وآن را متصرف شد. داعي صغير در اين لشكركشي شهيد شد و اسماعيل ساماني به مدت 14 سال در آنجا حكومت كرد.

ناصر الحق به كمك اميران گيلاني توانست در سال 301 ه . ق بعد از چهل روز نبرد سنگين، او را شكست دهد و آمل را باز پس گيرد و بعد از آن به مدت 3 سال بر طبرستان حكومت كرد. البته، اين حكمراني غير از حكمراني وي است كه به مدت 14 سال همراه با تبليغ و تبيين اسلام در گيلان داشته است. بنابراين، ناصر الحق سومين حاكم طبرستان و اولين حاكم علوي در گيلان به شمار مي آيد.([6]) و او بعد از داعي كبير و داعي صغير سومين حاكم علوي است كه بر طبرستان و به مدت 3 سال (304 ـ 301 ه . ق) حكومت نمود.

ناصر الحقّ و ديلمان و گيلان

مورّخان ورود ناصر الحقّ به گيلان و ديلمان را در سال 287 ه.ق مي دانند. يحيي بن عبداللّه علوي( [7]) كه بعد از واقعه خونين «فخ»( [8]) متواري بود، با راهنمايي و توصيه فضل بن يحيي برمكي كه پدرش، يحيي بن خالد برمكي، وزير هارون بود، روانه ديلمان شد و چون مي دانست اهالي ديلمان به آل محمّد محبت و علاقه زيادي دارند، از عراق عجم به جانب ديلمان رهسپار و در سال 174 يا 175 ه . ق در اين ديار متوطن شد و بيرق اسلام برافراشت و مسجدي را در رودبار گيلان بنا نهاد؛ ولي مدت اقامت وي خيلي طول نكشيد. وي در سال 176 ه . ق با نيرنگ و توطئه و امان نامه هارون به بغداد رفت و به شهادت رسيد.( [9])

ناصر الحق، به عنوان دومين علوي، پس از يك قرن بعد از يحيي به ديار ديلم رفت و چون از قبل مقداري از اوصاف ديلميان را شنيده بود، با مديريت و لياقت خويش به عنوان مبلغي مدير مدبّر، شجاع، آگاه و زمان شناس توانست ديلميان را از طريق زرتشتي([10]) خارج و با تبليغ و ترويج احكام نوراني اسلام، مردم اين ديار را مسلمان نمايد و لذا او را مؤسس دين الهي در ديار ديلم مي خوانند.

او به قدري محبوبيت داشت كه وقتي مشغول ترويج دين اسلام گرديد، حُكام محلي نسبت به او بدبين شده و كار آنان با ناصر به خشونت گراييد و در صدد مقابله نظامي با او برآمدند. ناصر كبير با پشتوانه مردمي توانست لشكري گران تدارك ببيند و بر ضد حكام محلي كه مقرّ آنان شهر رودبار گيلان بود، شورش نمايد و آنان را شكست دهد.

ناصر در ميان همين مردم زيست و از نزديك شاهد بود كه مردم اين ديار اوصاف برجسته خوبي دارند. با اينكه آنان مسلمان نبودند، امّا آداب و رسوم نيكويي داشتند و اگر چه با خود مي پنداشتند كه اسلام آداب و رسوم آنان را منسوخ و آيين و قوانين جديدي بر آنان تحميل مي كند، امّا در عمل مي ديدند كه ناصر، اغلب كارهاي آنان را تأييد مي كند و لذا مردم اين ديار با درايت و هوشمندي (نه با زور شمشير و قهر و غلبه و يا فرار از جزيه و يا ساير ملاحظات همچون بيم از خلفاي عرب) جذب فرهنگ غني اسلام شدند.

شيوه اي را كه وي به كار برد، مي تواند براي هر مبلّغي كه در مسير اهداف الهي قدم بر مي دارد، الگوي مناسبي باشد.

آداب و رسوم مثبت و منفي ديلميان

قرآن كريم، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را براي همگان الگويي شايسته معرفي كرده است. همان طوري كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در ميان اعراب جاهلي مي زيست و پاره اي از سنتهاي آنان را كه مطابق با عقل و شرع مقدس الهي بود، تأييد و سنتهاي غلط را منسوخ مي كرد و آنها را به تدريج از بين مي برد، مبلغان ديني ما نيز در روستاها و شهرها بايد از اين سنت پسنديده پيامبر صلي الله عليه و آله تأسي نمايند. ديلميان هم مانند ساير مردم ايران داراي آداب و رسومي بودند كه برخي از آنها درست و شايسته و بعضي از آنها نادرست و خلاف واقع بود. ناصر الحق به مدّت 14 سال روي اوصاف خوب مردم به طور دقيق و سنجيده كار كرد و با تلاش و مرارت طاقت فرساي خود صفات ناپسند ايشان را از بين برد.

ناصر الحق، اين سرباز فداكار اسلام، به خوبي مي دانست كه مردم اين ديار داراي صفات عالي انساني، همچون روحيه بسيجي و سلحشوري و جانبازي و ايثارگري، مخصوصا روحيه فرمانبري و فرمان پذيري از رهبري، طرفداري از مظلومان و دشمني با ظالمان و ستمگران هستند و لذا با آموزه هاي ديني خود توانست آنان را بسيج كرده، دولت سبز علوي را در كرانه هاي درياي خزر بنا نمايد و به دادگري و عدالت اسلامي بپردازد.

او در پرتو اين حكومت شيعي برخلاف ساير نقاط ايران كه اغلب سني مذهب بودند، آيين كفر و ضلالت را از بين برد و زمينهاي كشاورزي را از حكام محلي باز پس گرفت و بين كشاورزان بي بضاعت تقسيم نمود. او با كمك و ياري همين مردم، بعد از 14 سال توانست براي دفاع از حريم عدالت و گسترش دولت شيعي به طبرستان حمله نمايد و با شكست سامانيان، خود بر اريكه قدرت و عدالت تكيه زند و به ترويج مذهب شيعه بپردازد.

فضايل ناصر الحق

ناصر الحق، مردي ذوفنون بود. هم قدرت مالي و بدني والايي داشت و هم در زهد و عبادت و طاعت الهي بسيار كوشا بود. در عدالت و مردم داري نيز يگانه دوران بود. طبري مي گويد: «مردم جهان كسي را همتاي اطروش ناصرالحق در دادگري و حسن سيرت و برپا داشتن حق نديده اند.»([11])

سيد مرتضي علم الهدي (نوه دختري ناصر الحق) در شرح مسائل ناصريه ضمن توصيف جدش مي گويد: «امّا ابومحمد ناصر كبير، فضيلت او در علم و زهد و فقاهت اظهر من الشمس است و او كسي است كه دين مقدس اسلام را در بلاد ديلم نشر داد و مردم را از غرقاب ضلالت و جهالت نجات داد و به شاهراه هدايت دلالت نمود.»( [12])

تأليفات

ناصر الحق داراي تأليفات فراواني در فقه، اصول، تفسير، اصول دين، شعر، حديث و كلام است. برخي تأليفات او را تا 100 و 300 كتاب دانسته اند كه برخي از آنها ذكر مي شود:

1. كتاب بسط در علم كلام؛

2. كتاب كبير في الامامة؛

3. كتاب فدك؛

4. كتاب مواليد الائمه و انسابهم الي صاحب الامر عليه السلام ؛

5. كتاب فصاحت ابي طالب عليه السلام ؛

6. كتاب المستر شد (اين كتاب را شيخ بهايي ذكر كرده است)؛

7. كتاب اصول؛

8. مسائل ناصريات؛

9. كتاب الامالي در بيان اخبار و فضائل اهل البيت عليهم السلام ؛

و كتب: الطلاق، الطهارة، الصلوة، الصيام، الرهن، القسامه، الايمان و النذور، الحدود، الغصب، و... .

باقيات الصالحات

يكي از ثمرات ورود ناصر الحق به ديار ديلمان، كاشتن نهال اسلام و تشيع بود كه بعد از بيست و اندي سال از رحلت ناصر، دنياي اسلام از محصول شيرين اين درخت تنومند بهره مند گرديد و آن ميوه شيرين از گلستان ديلم، خروج جوانان رشيد و برومند و شيعه و محبّ اهل بيت عليهم السلام ، به نام آل بويه يا ديالمه بود (بويه روستايي است از توابع رود سر و در 30 كيلومتري ديلمان).

مردم دنيا وامدار فداكاري و خدمات اين فرزندان غيور شيعي هستند كه فقط فهرست خدمات اين بزرگان كه از سال 325 تا 447 ه . ق در فارس و كرمان و عراق عجم و عراق عرب حكمفرمايي داشتند و فقهايي چون شيخ مفيد، سيد رضي، سيد مرتضي، شيخ طوسي و سلاّر ديلمي و غيره در كنف حمايت آنان به نشر معارف و فرهنگ و فقه علوي پرداختند، در اين مختصر نمي گنجد.

در زمان آل بويه براي اولين بار دولت شيعي مستقل تشكيل شد و مراسم مذهبي به رسم شيعه رواج يافت. روز عاشورا به دستور معزالدوله به طور رسمي تعطيل اعلام شد و به اهل بغداد دستور داده شد كه بازار را تعطيل و همگي در ماتم سيدالشهداء شركت نمايند و روز غدير خم نيز، روز جشن وشادماني اعلام و مردم مشغول جشن و سرور و آذين بندي معابر و ترويج ساير شعائر شيعي شدند.( [13])

وفات

ناصر الحق كه اغلب عمر خويش را به زهد و ورع و پارسايي و ارشاد خلق و تدريس و تعمير و آباداني بلاد گذراند، سرانجام در شب جمعه 25 شعبان سال 304 ه . ق در حالي كه عمر شريفش 79 سال بود، دار فاني را وداع گفت و در روز جمعه در شهر آمل در مدرسه اي كه خود بنا كرده بود، دفن گرديد و بر قبر او گنبد و بارگاهي ساخته شد و مزار ارباب علم و عرفان گرديد.( [14])