درس سوم
- آشنایی با برخی تعاریف خطابه و سخنرانی؛
- آشنایی با تعریف سخنرانی دینی و قیود آن؛
- شناخت اهداف تبليغ و سخنرانی؛
تاكنون تعاريف زيادى درباره خطابه و سخنراني ارائه کرده اند. نگاهى گذرا به این تعریفها نشان مى دهد كه هر كسى با برداشت خود از خطابه و هدفش از آن، قيودى را در تعريف آورده است. بعضى هدف از آن را فقط اقناع مخاطب دانسته و برخى در كنار اقناع انديشه به تحريك احساس نيز توجه کرده اند. عمده تعاريف، متأثر از تعريف ارسطو در خطابه است. او با توجه به شرايط زمان خود آن را تعريف کرده است؛ در آن دوران خطابه را بيشتر برای قانع كردن ديگران به كار مى گرفتند.
بعضى فقط خطابه را تعريف كرده اند؛ در حالى كه خطابه، يكى از شكلهاى اجرايى سخنرانى است. آنچه ما در اين كتاب در پی تعريف آنيم، سخنرانى دينى است كه اعم از خطابه است و با توجه به ويژگيها، شرايط و اهداف خاص خود بايد تعريف شود.
به هر روى، پيش از تعريف سخنرانى دينى، بيان برخى تعاريف ارائه شده براى خطابه و سخنرانى، خالى از لطف نيست؛ برای نمونه به موارد ذیل مى توان اشاره كرد:
1. «خطابه، فن تصرّف در عواطف و عقول مخاطبان از رهگذر الفاظ فصيح و جملات بليغ، براساس مشافهه، به منظور اقناع عقل و احساس شنوندگان و ترغيب آنان به سوى هدفى [است] كه سخنور در نظر دارد.»[1]
2. «خطابه، صناعتى است كه توسط آن بتوان در هر امرى از امور جزئى، ديگران را در حدّ امكان اقناع نمود.»[2]
3. خطابه «سخنى است به صورت نثر تأليف يافته كه به وسيله آن، يك نفر جماعت را به قصد اقناع، مورد خطابه قرار مى دهد.»[3]
4. «فن سخنورى به مجموعه اصول و قواعدى گفته مى شود كه سخنور با استفاده از آن در ذهن مستمعان خود تأثير لازم را به جا گذارد و به مقصودى كه دارد برسد.»[4]
5. «سخنورى يا خطابه، فنى است كه به وسيله آن؛ گوينده، شنونده را با سخن خود اقناع و بر منظور خويش ترغيب مى كند.»[5]
پس از ارائه نمونه هايى از تعاريف سخنورى و خطابه، بى هيچ توضيح و يا انتقادى، تعريف مورد نظر خود را از سخنرانى دينى ارائه مى كنيم.
سخنرانى دينى عبارت است از: «سخن گفتن يك نفر با جمع به نحو يك طرفه به منظور تأثيرگذارى مطلوب [دينى ] در انديشه، احساس و رفتار مخاطب، به قصد و روش انشاء سخن.»
اکنون ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا يكى از تعاريف پيشين را برنگزيده و سخنرانى دينى را با اين قيود خاص تعريف كرده ايم؟
پاسخ اين است كه هرچند غالبا اشكالاتي به تعاريف وارد است؛ اما بايد کوشید تا تعريف حتي الامكان جامع و مانع باشد. تعریف فوق با توجه به اهداف و ويژگيهاى سخنرانى دينى و با عنايت به تفاوت آن با مقوله هاى مشابه، ارائه شده است.
براى روشن شدن تعريف سخنرانى دينى و دليل انتخاب قيود آن، بعضى از آنها را توضيح مى دهيم:
- سخن گفتن[6]
این قيد، انتقال مفاهيم از طريق ايماء، اشاره، نويسندگى و راههاى ديگر تأثير گذارى را از تعريف خارج مى كند.
- يك نفر
فقط يك نفر در سخنرانى سخن مى گويد و بقيه شنونده اند. پس با اين قيد، بحثهاى دو یا چند طرفه، مانند: ميزگرد، مباحثه و ... از تعريف خارج مى شود.
- با جمع
سخن گفتن به لحاظ تعداد گوينده و شنونده، شكلهاى مختلفى پيدا مى كند:
الف) يك نفره كه در آن فرد با خود يا خدا سخن مى گويد؛
ب) دو نفر با هم، مانند: مناظره، محاوره و مشاوره؛
ج) چند نفر با هم، مانند: مناظره، هم انديشى و محاوره؛
د) يك نفر با جمع، مانند : جلسة دفاع از نظریه علمى، سخنرانی علمی، پرسش و پاسخ، كلاسدارى، گزارش دهى و سخنرانى.
منظور از جمع در تعريف سخنرانى، جمع عرفى است؛ نه جمع منطقى و نه ادبياتى. با اين قيد، سخن گفتن يك فرد در مباحثه با يك يا چند نفر محدود و يا در گفتگوهاى عادى با چند نفر، از تعريف خارج مى شود.
- يك طرفه
ممكن است يك نفر با جمع سخن بگويد؛ ولى سخنرانىِ مصطلح نباشد. با قيد يك طرفه بودن، جلسات پرسش و پاسخ و امثال آن از تعريف خارج مى شود؛ زیرا سخن گفتن در آنها دو طرفه است. دليلِ آوردن اين قيد، آن است كه اگر هنگام سخنرانى، افراد ديگر سؤالى بپرسند و يا سخنى بگويند، در تأثيرگذارى سخنران اختلال ايجاد مى شود؛ مثلا اگر گوينده با سخنان خود، احساسات مخاطب را تحريك كرده باشد، ممكن است با طرح يك سؤال از سوى مخاطب و يا بيان سخنى از سوی او، اين حس از بين برود.[7]
- به منظور تأثيرگذارى
گوينده دينى در سخنرانى خود، بايد قصد تأثيرگذارى بر مخاطب داشته باشد؛ گرچه به دلايلى تأثيرگذارى صورت نگيرد.[8]
- مطلوب
گاهى تأثيرگذارى در سخنرانى وجود دارد؛ اما مطلوب دين نيست؛ از اين رو برخى سخنرانيهاى انتخاباتى، اقتصادى، علمى و ... كه در دنياى حاضر صورت مى گيرد و در آنها قصد تأثيرگذارى مطلوب دينى وجود ندارد، از تعريف سخنرانى دينى خارج اند؛ هر چند سخنران آنها يك مسلمان باشد.
- انديشه، احساس و رفتار
يكى از تفاوتهاى اساسى سخنرانى با ميزگردها، سخنرانیهای علمی و كلاسهاى تعليم رسمى اين است كه در سخنرانى، در کنار اقناع اندیشه، تحريك احساس[9] از اهمّ مقاصد به شمار مى رود؛ ولى در موارد ياد شده ديگر، به این امر توجه نمی شود و يا به آن، كم تر توجه می شود. همچنين ايجاد و تقويت رفتارهاى مثبت و از بين بردن رفتارهاى منفى، از جمله اهداف سخنرانى دينى است كه در مقوله هاى مشابه، كم تر بدان توجه می شود.
- به قصد و روش انشاء سخن
يعنى سخنران بخواهد به روش سخنورى متداول و معمول ـ كه شكل خاصى دارد ـ سخن بگويد و با همين روش نيز سخنان خود را ادا كند. با اين قيد، سخن گفتنِ يك وكيل دادگسترى كه قصد انشاء سخن متداول ندارد و يا سخن گفتن يك نفر در منزل با همه قيود پيشين، از تعريف خارج مى شود.
اهداف سخنراني ديني
هدف در لغت به معناي هر چيز بلند و برافراشته، نشانۀ تير، و آنچه آدمي براي رسيدن به آن مي كوشد از قبيل مقام، مال و مكنت و نيز مقصود و غايت آمده است.[10]
بنابراين در مورد موجود ذي شعوري مثل انسان مي توان گفت: هدف، چيزي است كه انسان قبل از عمل آن را در نظر مي گيرد و نيروي خويش را براي رسيدن به آن به كار مي برد و غرضش دستيابي و رسيدن به آن است. هدف آن مطلوبي است كه شوق دستيابي به آن محرّك آدمي است تا راهي را كه به آن مي رسد برگزيند و وسايل لازم براي وصول به آن را انتخاب نموده و به كار برد.[11]
توجه به هدف در هر كاري موجب تمركز، آرامش و پرهيز از سرگشتگي است، و در سخنراني ديني اگر براي دستيابي به هدف و اطمينان به نتيجه، اصول و معيارهايي در نظرگرفته شود، هر سخنران به راحتي مي تواند موفقيت يا شكست خود را ارزيابي كند؛ از اينرو بهتر است ابتدا روشن شود كه هدف از سخنراني چيست؟
سخنراني ديني همانند ديگر روشهاي تبليغ و تعليم و تربيت اسلامي، همان اهدافي را تعقيب مي كند كه انبياء الهي مورد توجه قرار داده اند.
برخي از اهداف تبليغي انبياء الهي عبارتند از:
1. بندگي خدا و پرهيز از طاغوت
خداوند متعال هدف از خلقت جن و انس را عبادت و بندگي خود دانسته و مي فرمايد: “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونَ»[12]؛ «من جن و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند [و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند].»
همچنين هدف از بعثت پيامبران خويش را دعوت به پرستش خداوند و پرهيز از طاغوت معرفي مي كند و در كتاب آسماني خويش مي فرمايد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ” [13]؛ «ما در هر امتي رسولي كه: خداي يكتا را بپرستيد، و از طاغوت اجتناب كنيد.»
2. تزكيه و تعليم
در قرآن كريم يكي از اهداف بعثت پيامبر اكرم9 تزكيه و تعليم معرفي شده است. آنجا كه مي فرمايد: “هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ”؛[14] «او كسي است كه در ميان جمعيّت درس نخوانده رسولي از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مي خواند و آنها را تزكيه مي كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مي آموزد و مسلماً پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند.»
همچنين دعاي ابراهيم و اسماعيل علیهما السلام را در هنگام بالا بردن پايه هاي خانه كعبه اين چنين نقل مي كند: “رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ”؛[15] «پروردگارا! در ميان آنها پيامبري از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند؛ زيرا تو توانا و حكيمي.»
3. خروج از ظلمت به سوي نور
يكي از هدفهاي نزول قرآن، خارج ساختن مردم از تاريكيها به سوي روشنايي است؛ چنانكه خداوند مي فرمايد: “كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور”؛[16] «[اين] كتابي است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكيها [ي شرك و ظلم و جهل،] به سوي روشنايي [ايمان و عدل و آگاهي] در آوري.»
نيز مي فرمايد: “وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور”؛[17] «ما موسي را با آيات خود فرستاديم [و دستور داديم:] قومت را از تاريكيها به نور بيرون آر.»
4. برقراري عدالت
برانگيختن مردم به برپايي قسط و برقراري عدالت در جامعه، يكي ديگر از اهداف تبليغي پيامبران الهي است. در قرآن مجيد آمده است: “لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ”[18]؛ «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب [آسماني] و ميزان [شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه] نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.»
5. رهايي از وابستگيها و عادتهاي جاهلانه
برداشتن بارهاي سنگين و زنجيرهايي كه بر گردن مردمان بر اثر وابستگيهاي جاهلانه و عادتهاي ناآگاهانه نهاده شده است، از جمله اهداف رسول گرامي اسلام بود. در قرآن مجيد آمده است: «الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ”؛[19] «همانها كه از فرستاده [خدا]؛ پيامبر امّي پيروي مي كنند، پيامبري كه صفاتش را در تورات و انجيلي كه نزدشان است مي يابند. آنها را به معروف دستور مي دهد، و از منكر باز مي دارد، اشياء پاكيزه را براي آنها حلال مي شمرد و ناپاكيها را تحريم مي كند، و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بود، [از دوش و گردنشان] بر مي دارد.»
6. برطرف شدن اختلافات
يكي از اهداف نزول كتابهاي آسماني، حكم كردن بين مردم در موارد اختلاف آنان است تا اختلاف و تفرقه آنها به صلح و وحدت مبدّل گردد. خداي بزرگ فرموده است: “كَانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ[20]“؛ «مردم [در آغاز] يك دسته بودند [و تضادي در ميان آنها وجود نداشت كه به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايي در ميان آنها پيدا شد، در اين حال] خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي كرد، با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوري كند.»
براي رسيدن به اهداف فوق رعايت واجبات و محرمات و حتي مستحبات و مكروهات كه در شرع مقدس اسلام وارد شده است و نيز همه مسائل اخلاقي و تربيتي و معارف ديني لازم است و يا تبليغ و ترويج و عمل به آنها مي توان به اهداف بعثت انبياء دست يافت.
- سه نمونه از تعاریف ارائه شده برای خطابه را بنویسید.
- سخنرانی دینی را تعریف کنید.
- با هر یک از قیود تعریف سخنرانی دینی، چه چیزهایی از آن خارج می شوند؟
- سخن گفتن به لحاظ تعداد گوینده و شنونده چه شکلهایی پیدا می کند؟
- تفاوت کلمه، کلام، سخن و سخنرانی در چیست؟
- اهداف سخنرانی دینی را بيان كنيد.
- در یک مباحثه دوستانه، هر یک از تعاریف ارائه شده برای خطابه و سخنرانی را نقد و بررسی کنید و اگر به تعريف دقيق تري رسيديد ارائه كنيد. به نظر شما کدام یک دقیق ترند؟
- به نظر شما تعریف ارائه شده از سخنرانی دینی تا چه حد می تواند جامع و مانع باشد؟ چه قیدهایی را زاید و چه قیدهای دیگری را لازم می دانید؟ نظر خود را با دوستان دیگر در میان بگذارید و نظر آنها را هم، جویا شوید.
[1]. اصول و مبادى سخنورى ، محمدباقر شريعتى سبزوارى، ص 40.
[2]. الخطابه ، ارسطو، به كوشش عبد الرحمن بدوى، ص 9، به نقل از: آيين سخنورى و نگرشى بر تاريخ آن ، على اكبر ضيايى، ص 3.
[3]. الخطابه و اعداد الخطيب ، د. توفيق الواعى، ص 12.
[4]. روشهاى تبلیغ ، رضاعلى كرمى، ص 11.
[5]. آئين سخنورى ، محمدعلى فروغى، ج 1، ص 1.
[6]. «كلمه»، كوچك ترين جزء كلام است و «كلام» بر يك عبارت يا يك جمله اطلاق مى شود و «سخن» به مجموعه اى از جمله ها گفته می شود كه به منظور انتقال معنا و مفهوم مورد نظر بيان مى شوند. سخنرانى، بيان مجموعه اى از سخنان است كه معانى مختلفى را در يك مجموعه منسجم افاده مى كند.
[7]. البته ممكن است خطيب، سؤالاتى از مخاطب بپرسد؛ ولى بايد به گونه اى باشد كه پاسخها در ذهن مخاطبان بماند و سخنور از مخاطبان تأييد بگيرد؛ بدون اينكه آنها سخنى بگويند.
[8]. دليل اين مطلب، آن است كه با هيچ يك از ابـزارها و روشهـاى تبليغى نمى توان كسى را مجبور به پذيرش پيام تبليغى كرد؛ بلكه انسانها صاحب اراده و اختيارند و ممكن است از روى لجاجت و يا به هر دليل ديگر نخواهند پيام را بپذيرند؛ چنان كه خداوند متعال در آيه «نَفْر»
مى فرمايد:
Gوَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَF؛ «شايسته نيست كه مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر گروهشان دسته اى كوچ نمى كنند تا در دين ژرف آگاهى يابند و مردم خويش را چون به سويشان بازگشتند هشدار دهند، شايد كه پروا كنند.» توبه/122.
خداوند متعال تأثيرگذارى تبليغ را در اين آيه قطعى نمى داند؛ بلكه مى فرمايد: Gلَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَF؛ «شايد كه پروا كنند.»
[9]. درباره احساس در درس بعد سخن خواهيم گفت.
[10]. فرهنگ فارسي ، دكتر محمد معين، ص 5108.
[11]. فرهنگ تعليم و تربيت اسلامي ، محمدرضا امين زاده، ص 47.
[12]. ذاريات/56.
[13]. نحل/36.
[14]. جمعه/2.
[15]. بقره/129.
[16]. ابراهيم/1.
[17]. ابراهيم/5.
[18]. حديد/25.
[19]. اعراف/157.
[20]
. بقره/213.