جلوه هايي از هجرتهاي علما
علماء مبارز
تولد
سید محمد نقی از نوادگان امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ بود و راهنمایی دین باوران
روستای چرزه
[1] را بر عهده داشت
[2] خانه گلین این كشاور نیك
نهاد در 1175 ق. با تولد نوزادی، كه محمد باقر نام گرفت،
[3] در نور و شادمانی فرو رفت.
محمد باقر اندك اندك بالید و توانست درس زندگی و كمال از پدر فراگیرد، بهره گیری از
محضر پدر سالها به درازا كشید و حتی پس از هجرت 1182 ق. نیز ادامه یافت. در این سال
سید محمد نقی همراه خانواده اش رهسپار شفت شد تا خواسته برخی از مؤمنان آن دیار را
اجابت كند و راهنمای آنان باشد.[4]
این هجرت نه تنها برای مردم شفت بلكه برای سید محمد باقر نیز پربار و مبارك بود؛ او
در این شهر از محضر دانشوران بهره گرفته، سرانجام خود را از آموزشهای آنان بی نیاز
احساس كرد و رهسپار عراق شد.
هجرت
در غروب یكی از روزهای سال 1192 ق. فرزند تهی دست چرزه به كربلا رسید
[5]
و در جمع شاگردان حضرت سید علی طباطبایی جای گرفت. زندگی در حریم سالار
شهیدان یك سال به درازا كشید. محمد باقر در این مدت از پژوهشهای پرارزش محقق برجسته
شیعه حضرت وحید بهبهانی بهره برد و از حمایتهای پیدا و پنهان استاد گرانقدرش سید علی
طباطبایی برخوردار شد. آن گوهر شناس گرانمایه بزودی ارج شاگردی كه با كفشهای پاره در
درس حضور می یافت باز شناخت و كسی را مأمور ساخت تا هر روز دو گرده نان برای ظهر و
شام سید شفتی آماده سازد.
[6]
1193 ه.ق. سال دومین هجرت علمی دانش پژوه تهیدست شفت بود. او راه نجف پیش گرفت
و خود را به امواج خروشان دریای بی پایان علوم، حضرت سید مهدی طباطبایی بروجردی، سپرد،
دانشور پارسای نجف با نگاه نافذ خویش مروارید یگانه چرزه را باز شناخت و باران عنایتش
را بر سر وی فرو بارید. [7] البته سید
محمد باقر تنها به درس آن مرجع پرهیزگار بسنده نكرد و ازاندوخته های گرانقدر دیگر دانشوران
آن سامان نیز بهره برد. بزرگانی كه بی تردید باید حضرت شیخ جعفر كاشف الغطاء را در
شمار آنان جای داد.
ارمغان نجف
نجف نیز معنویت و دانش ارمغان دیگری نیز به سید بخشید. ارمغان گرانبهایی كه تا پایان
عمر در كنار سید باقی ماند. این هدیه پر ارج محمد ابراهیم كلباسی بود. دانشجوی سخت
كوش چرزه در محفل درس علامه بحرالعلوم با این دانش پژوه پرهیزگار آشنا شد. [8] و او را رازدار گنجینه اسرار خویش ساخت.
هر چند تاریخ از ثبت گفتگوها و آمد و شدهای این دوستان صمیمی خودداری كرده است اما
تنها خاطره بازمانده از آن روزها می تواند نشان دهنده زندگی سید دانشجویان شفت در نجف
باشد:
روزی محمد ابراهیم به حجره سید محمد باقر شتافت و با جانگدازترین تصویر سالهای دانش
اندوزی اش روبه رو شد. كتابها نیمه باز در كف اتاق پراكنده بود، كوزه آب گوشه ای بر
زمین غلتیده، دوست گرانقدرش چون مردگان بر حصیر كهنه فرو افتاده می نمود.
محمد ابراهیم، كه از شرایط زندگی سید محمد باقر آگاه بود، نیك دریافت كه جوانی چون
وی جز به سبب گرسنگی چنین ناتوان و زمین گیر نمی شود. پس به بازار شتافته، غذایی مناسب
فراهم آورد و دوست عزیزش را از چنگال مرگ رهایی بخشید. [9]
زندگی در نجف تا 1204 ه. ق. ادامه یافت.
[10] در این سال بیماری سید را فرا گرفت و روانه بغداد ساخت.
[11]او چهار ماه در بغداد زیست.
در این مدت از درد رهایی یافت، كتاب نفیس «الحلیه اللامعه» را به رشته
نگارش كشید [12] و سرانجام برای بهره گیری
از محضر دانشور برجسته سید محسن اعرجی رهسپار كاظمین شد. [13]
جاذبه كاظمیه و استاد شهره اش گوهر چرزه را یك سال در آن دیار ماندگار ساخت. سپس بار
سفر بست و در حدود 1205 ه. ق. راه ایران پیش گرفت.
در آسمان اصفهان
سید محمد باقر در حالی كه جز یك جلد كتاب و سفره ای نان چیزی همراه نداشت [14] در مدرسه چهار باغ مسكن گزید ولی بزودی دریافت كه محفل
درسش سرپرست مدرسه را آزرده خاطر كرده است بنابراین به مدرسه دیگر كوچید[15] و بساط تدریس و تحقیق گسترد.
شاگردان
در سایه كوششهای وی فقیهان فراوان بالیدند و در آسمان دانش و ایمان به نور افشانی پرداختند،
عالمانی چون:
1. شیخ محمد مهدی بن حاج محمد ابراهیم كلباسی.
2. میرزا ابوالقاسم بن حاج سید مهدی كاشانی (متوفی: 1281 ه. ق.).
3. حاج محمد جعفر آباده ای.
4. محمد شفیع جاپلقی (متوفی: 1280 ه. ق.).
5. صفر علی لاهیجی.
6. ملا صالح برغانی قزوینی.
7. ملا جعفر نظرآبادی.
8. محمد تنكابنی.
9. سید محمد باقر خوانساری.
10. سید علی طباطبایی زواره ای (علویجه ای) و ده ها شاگرد دیگر. [16]
آثار ماندگار
هر چند نگارش فهرست شصت عنوانی آثار ستاره تابناك چرزه از حوصله این نوشتار بیرون،
ولی اشاره ای گذرا به نام تعدادی از آنها سودمند می نماید:
1. تحفه ابرار المستنبط.
(الملتقط) من آثار الائمه الاطهار.
2. الزهره البارقه فی احوال المجاز و الحقیقه.
3. شرح تهذیب الاصول علامه حلی.
4. مطالع الانوار فی شرح شرایع الاسلام.
5. رساله ای در مشتق.
6. رساله ای در احكام شك و سهو در نماز.
7. رساله ای در عدم جواز بقا بر تقلید مجتهدمیت.
8. حواشی بر فروع كافی.
9. جوابات المسائل.
حجه الاسلام
همگام با تحولات اقتصادی، زندگیِ سیاسی اجتماعی سید نیز دستخوش دگرگونیهای بسیار شد.
پرهیزگاری، پای فشاری در اجرای احكام الهی و همراهی پیوسته بزرگانی چون حاج محمد ابراهیم
كلباسی و ملا علی نوری اعتبار اجتماعی ستاره نامور حوزه سپاهان را فزونی بخشیدو او
را به حجه الاسلام شهره ساخت. حاجی كلباسی با آنكه خود مجتهدی بلند آوازه بود همواره
سید را گرامی می داشت، هرگز پیشتر از وی راه نمی رفت و پیوسته مردم را به پیروی از
فقیه شفتی فرا می خواند. او بر فراز منبر وعظ می گفت: اگر رسول خدا ـ صلّی الله علیه
و آله ـ زندگی خاكی داشت و می خواست كسی را به فرمانداری و داوری شرعی سپاهان گسیل
دارد، بی ترید آن فرد سید حجه الاسلام بود. [17]
این گفتار از مجتهد پارسایی كه همگان وی را تندیس تقوا می شمردند سید را پیش از پیش
شهره ساخته، بر موقعیت اجتماعی و توان سیاسی اقتصادی اش افزود. اینك او می توانست با
خاطری آسوده رسالت آسمانی اش را به انجام رساند و آیین وحی را در همه منطقه حاكم سازد.
در چین شرایطی فتحعلی شاه به اصفهان گام نهاد و سید كه دیدار با وی را نمی پسندید سرانجام
با كوشش آشنایان به امید كاستن از ستمهای دربار به دیدارش شتافت. او در این ملاقات
دردهای مردم را به گوش شاه رسانده، وی را به برداشتن مشكلات جامعه فرا خواند. شاه در
پایان گفت: از من برای خود چیزی بخواه!
سید پاسخ داد: نیازی ندارم.
ولی فتحعلی خان بر خواسته اش پای فشرد و گفتارش را چند بار تكرار كرد. سرانجام سید
فرمود: اینك كه در این باره پافشاری می كنید تقاضا دارم فرمان دهید نقاره خانه را موقوف
سازند.
شاه خاموش مانده، در شگفتی فرو رفت و پس از خروج به امین الدوله گفت: عجب سیدی است،
از من می خواهد نقاره خانه را كه نشانه سلطنت است، موقوف سازم. [18]
سفر به حجاز
سید در سال 1231 یا 1232 ه. ق. همراه گروهی از دانشوران و دین باوران مشتاق از
راه دریا رهسپار حجاز شد. [19] گشاده دستی
و مناظره های پیروزمندانه وی با دانشمندان مذاهب گوناگون علمای حجاز را سخت تحت تأثیر
قرار داد به گونه ای كه وی را بزرگ شمردند و میخهایی كه او برای مشخص ساختن حدود طواف
بر زمین كوفته بود، بی هیچ تردیدی پذیرفتند [20]
او همچنین توفیق یافت فدك را از كارگزاران دولت عثمانی باز ستاند و به سادات حریم خاك
نبوی ـ صلّی الله علیه و آله ـ سپارد [21]
بنیاد الهی
1245 ه. ق. سال درخشش روزافزون آفتاب مرجعیت سید بود. آن فقیه نیك نهاد بیش از
هشت هزار متر زمین برای پی افكندن یكی از بزرگترین مساجد جهان آماده كرد [22] و كلنگ بنیادی الهی را به زمین زد. عظمت نقشه سید چنان
بود كه درباریان قاجار آن را فراتر از توان مالی مرجع شیعه می انگاشتند. شاه با چنین
اندیشه ای پیشنهاد كرد در ساختن مسجد شریك شود.ولی سید از پذیرش پیشنهاد سرباز زد.
شاه گفت: شما توان به فرجام رساندن چنین بنیاد پرشكوهی را ندارید.
سید فرمود: دست من در خزانه آفریدگار گیتی است [23]
بدین ترتیب شاه قاجار از شركت در بنیاد مسجد بازماند. [24]
نامه اهریمن
در ربیع الثانی 1253 ه. ق. محمد خان بار سفر بست و برای گوشمالی فرماندار افغانستان
رهسپار آن دیار شد. او در پاییز همان سال به هرات رسید و شهر را به محاصره در آورد.
[25]وزیر مختار بریتانیا، كه از نفوذ
فراوان سید آگاه بود، ضمن نامه ای از فقیه سپاهان خواست در این مهم مداخله كرده، نیروهای
ایران را از ادامه درگیری باز دارد. مرجع شیعه، كه از هدف استعمارگران آگاهی داشت،
از اقدامهای پایتخت نشینان پشتیبانی كرد و به فریبكاران بیگانه نشان داد كه هرگز مصالح
ملت و اسلام را نادیده نمی گیرد. [26]
واپسین توطئه
در این سال شورش مردم اصفهان علیه كارگزارن دربار خشم محمد شاه را برانگیخت بنابراین
چون از سفر هرات بازگشت راه مركز كشور پیش گرفت تا انقلابگران را گوشمالی دهد و از
سید فقیهان شیعه انتقام گیرد. در اندیشه او هیچ كس جز سید توان سازماندهی چنین شورشی
را نداشت. پس باید یك بار برای همیشه با وی درگیر می شد وكاخ افسانه ای قدرت و ثروتش
را درهم می كوبید. [27]
ولی پروردگار نقشه ای دیگر تدبیر كرده بود. در سایه عنایات ربانی سید از خطر رهایی
یافته، بر شوكت و قدرتش افزوده شد
[28] و شاه بی هیچ دستاورد چشمگیری
به پایتخت بازگشت.
البته بازگشت شاه هرگز به معنای پایان توطئه علیه سید فقیهان شیعه نبود. تلاشهای درباریان
برای فروپاشی توان اجتماعی سیاسی در قالبی نوین ادامه یافت. این شكل چیزی جز ترور و
حذف فیزیكی مرجع بیدار سپاهان نبود. زهرآگین ساختن ظرفهای غذای آن مجتهد گرانمایه و
گسیل چهار مزدور برای تیراندازی به سید در نیمه شب نقشه هایی بود كه به دقت اجرا شد
ولی به لطف الهی ناكام ماند. [29]
وفات
در 1257 ه. ق. پناهنده شدن فقیه بزرگوار حضرت محمد تقی بن ابی طالب یزدی به حریم
مرجعیت شیعه دیگر بار خشم شاه را برانگیخت. او كه هرگز نمی توانست نقطه ای از كشور
را برون از نفوذ و حاكمیت خویش بیابد با هدف دستگیری محمد تقی یزدی كه به سبب گفتار
كفر ستیزانه اش تحت تعقیب بود، راه اصفهان پیش گرفت.
در این سفر مأمون به حریم سید یورش برده، دانشور آزاده یزدی را به بند كشیدند و به
تهران گسیل داشتند. [30]البته شاه بدین امر
بسنده نكرد و برای فروپاشی همیشگی آن حریم امن به بهانه های گوناگون بر ثروت مرجع شیعیان،
كه چیزی جز اموال مسلمانان نبود، چنگ انداخت و دین باوران را با زیانی سنگین روبرو
ساخت. [31]
كردار زشت شاه چنان قلب مرجعیت شیعه را آزرده ساخت كه چون خان قاجار همراه موكب ویژه
همایونی برای دیدار و گفتگو با وی به محله بیدآباد روی آورد، اندهناك شد. صدای طبلها
و شیپورهای مزدوران سلطنت قلب مهربانش را فشرد. دست به آسمان بلند كرد و ملتمسانه گفت:
پروردگارا، ذلت فزون تر بر فرزندان زهرا روا مدار! [32]
خداوند دعای بنده نیكوكارش را اجابت كرد. با آغاز سال 1260 ه. ق بیماری بر پیكر
پیر فرزانه سپاهان پنجه افكند و در یكی از روزهای ربیع الثانی، پس از نماز ظهر، روان
پاكش سمت محفل سبز كامروایان سپید دست پركشید. [33]
عباس عبيري - تلخيص از كتاب گلشن ابرار، ج 1، ص 344
[1] روستایی در ناحیه طارم علیا كه آن را از
آبادیهای منطقه زنجان شمرده اند و در پنجاه كیلومتری این شهر واقع است. فاصله این آبادی
تا شفت كه درجنوب غربی رشت واقع شده، شصت كیلومتر است.
[2] الكرام البرره، آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص
193.
[3] معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء،
محمد حرزالدین، ج 2، ص 195.
[4] اختران تابناك، ذبیح الله محلاتی، ج 1، ص
394.
[5] معارف الرجال، ج 1، ص 195.
[6] . قصص العلماء، محمد تنكابنی، ص 140.
[7] همان.
[8] . همان.
[9] همان.
[10] . اعیان الشیعه، محسن امین، ج 9، ص 188.
[11] قصص العلماء ص 136.
[12] عیان الشیعه، ج 9، ص 188.
[13] روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات،
محمد باقر موسوی خوانساری، ج 2، ص 100.
[14] الروضهالبهیه فی طرق الشفیعیه، محمد شفیع
جاپلقی، چاپ سنگی.
[15] قصص العلماء، ص 143 و 144.
[16] . ر. ك: همان، ص 71، 91، 136، 183؛ تذكره
القبور، عبدالكریم جزی، ص 31، 159؛ لباب الالقاب فی القاب الاطیاب، حبیب الله شریف
كاشانی، ص 78؛ احسن الودیعه، محمد مهدی موسوی، ص 29 ـ 38.
[17] همان، ص 119.
[18] همان، ص 143.
[19] روضات الجنات، ج 2، ص 102.
[20] تاریخ اصفهان، ص 97.
[21] قصص العلماء، ص 144 و 145
[22] اصفهان. لطف الله هنر، ص 263.
[23] قصص العلماء، ص 149.
[24] این مسجد هم اكنون به نام «مسجد
سیّد» اصفهان شهرت دارد.
[25] تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا
انقراض قاجاریه، جواد مشكور، ص 341.
[26] همان، ص 139 و 140.
[27] تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، ص 256
و 257.
[28] قصص العلماء، ص 144 و 145.
[29] همان، ص 167 و 168.
[30] همان.
[31] همان.
[32] همان.
[33] همان، ص 168.