يکي از ويژگي هايي که معصومان(ع) از آن برخوردار بودند و در کاميابي آن ها در امر تبليغ بسيار مؤثر بوده، ايمان به هدايت و تحول پذيري انسان ها بوده است. آنان عمده گمراهي و فساد انسان ها را ناشي از جهل، گناه و عصبيت هاي نادرست مي دانستند، نه عناد و ستيز با حق. آدميان را بادام تلخي که نتوان شيرين کرد، نمي دانستند.

اساس بعثت انبياء و تلاش اولياي الهي براي تبليغ و هدايت مردم همين باور و اعتقاد بوده است. تاريخ بشريت نشان مي دهد، هرگاه مبلّغان با اخلاص و با شيوه اي منطقي مردمان را به دين فرا خوانده اند، آنان پذيرفته اند.[1] وجود ميلياردها موحّد و خداپرست در دنيا گواه اين مطلب است.

پيامبران براي دعوت به خداپرستي گاهي به سراغ کساني رفته اند که هيچ اميدي به هدايت آن ها نبوده است. به عنوان نمونه، حضرت موسي و هارون مأمور شدند فرعون را که مي گفت: « اَنَا ربّکم الاعلي»، به خداپرستي دعوت کنند. قرآن کريم مي فرمايد:

«اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي ـ فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي.»[2]

حتي ساحراني که در خدمت فرعون بودند به نبوّت حضرت موسي(ع) ايمان آوردند؛ ايماني که حاضرشدند به خاطر آن دست و پاي شان قطع شود. قرآن حکايت آنان را چنين نقل کرده است:

«فَأَلْقَي مُوسَي عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ ـ فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ ـ قَالُوا ءامَنّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ـ رَبِّ مُوسَي وَهَارُونَ ـ قَالَ ءامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ـ قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَي رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ ـ إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ.»[3]

خداوند متعال به مسلمانان دستور مي دهد، اگر در هنگام جنگ کسي از مشرکان پناه خواست، پناه دهيد تا کلام خدا را بشنود؛ زيرا آنان جاهلند:

«وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ.»[4]

خداوند متعال ابزار فهم علوم را به انسان ها عنايت کرد:

«وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَال‍أَبْصَارَ وَال‍أَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.»[5]

و با الهام خوبي ها و بدي ها به روح، سرشت آدمي را با گرايش به خير آفريد[6]:

«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ـ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ـ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ـ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا.»[7]

بنابراين فطرت و سرشت انسان ها خدايي است.[8] کار مبلّغان دين زدودن غبارهايي است که بر فطرت آنان نشسته است. علي(ع) در اين باره مي فرمايد:

«فبَعَثَ فيهم رُسُلَه و واتَر اليهم انبياءَهُ لِيستَادُوهم ميثاقَ فطرتِهِ و يذَکِّرُوهم مَنسِي نعمتِه»[9]

11. دلسوزي و جدّيت

يکي از صفاتي که معصومان(ع) از آن برخوردار بودند و در موفقيت آنان در تبليغ نقش مؤثر داشت، جدّيت در تبليغ و دلسوزي براي هدايت مردم بود. پيامبر اعظم(ص) فراتر از تکليف خود عمل کرده و براي اسلام آوردن مردم دلسوزي کرد. او در مرحله دعوت تنها مکلف به «بلاغ» بود و اين بلاغ با يک بار دعوت به دست مي آمد، امّا رسول خدا(ص) به يک بار و دوبار قانع نبود. او با تمام مشکلات بارها و بارها به سراغ افراد و طوايف مختلف مي رفت و از آنان مي خواست تا به دعوت اسلامي او گوش فرا دهند. کساني که در برابر چنين اصراري قرار مي گرفتند، احساس شان اين بود که اعتماد جدي به راه خويش دارد. نتيجه اين احساس توجه بيشتر به اين دعوت بود. در واقع وقتي آنان در برابر اين همه دلسوزي و اصرار قرار مي گرفتند، توجه بيشتري مي کردند.

تلاش رسول خدا(ص) به ويژه روحيه دلسوزي او که شديداً از درون آزارش مي داد تا اندازه اي بود که خداوند از روي محبتي که به رسول خود داشت، او را متوجه آن ساخت:

«فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا.»[10]

و در جاي ديگر فرمود:

«أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ.»[11]

چنان چه به رسول خدا(ص) فرمود:

«إِن تَحْرِصْ عَلَي هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ.»[12]

و نيز فرمود:

«إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.»[13]

و در جاي ديگر خداوند به رسول خود فرمود:

«وَ مَن كَفَرَ فَلَا يَحْزُنكَ كُفْرُهُ»[14]

اين ها نشانگر علاقه خاص رسول خدا(ص) به هدايت مردم و اصرار و پافشاري بر اين کار است.

فداکاري ائمه(ع) در هدايت مردم و تبيين اسلام و حراست از آن، امري است که تاريخ به خوبي آن را تأييد مي کند. در زيارت اربعين امام حسين(ع) مي خوانيم:

«وَ بذلَ مُهجته فيک لِيستَنقِذَ عِبادَکَ مِن الجَهالة و حَيرَةَ الضَّلالة.»[15]

آنان تبعيد، زندان، شهادت و رنج هاي فراوان ديگر را به خاطر حفظ اسلام و هدايت مردم تحمّل کردند و بقاي اسلام ناب محمدي(ص) ثمره شيرين همين فداکاري ها است.

12. شجاعت و شهامت

يکي از صفاتي که معصومان(ع) دارا بودند و در پيش برد اسلام نقش اساسي داشت، شجاعت و قوّت قلب در رويارويي با مشکلات و سختي ها بوده است. آنان در بيان حقايق اسلام و برداشتن موانع از سر راهِ گسترش اسلام از هر امر ناملايمي استقبال مي کردند. و مصداق کامل مبلّغان الهي بودند که خداوند سبحان آنان را ستايش کرده است:

«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَي بِاللَّهِ حَسِيبًا.»[16]

معصومان(ع) در بيان معارف الهي هرگز حقيقت را فداي مصالح زودگذر مادّي نمي کردند و بدون جوّ زدگي و هراس از مردم، حقايق را مطرح مي نمودند.[17]

پيامبران الهي عمدتاً در مناطقي مبعوث به رسالت شدند که شرک و بت پرستي رواج داشت و تقليد کورکورانه از گذشتگان مطرح بود. ولي آنان بدون توجه به واکنش هاي اجتماعي، يکتاپرستي و قوانين عقلاني و ديني را مطرح و با سردمداران شرک مبارزه کردند. خداوند متعال در اين باره مي فرمايد:

«وَ كَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ.»[18]

هم چنين پس از نقل مبارزات پيامبراني چون ابراهيم، هود، نوح، لوط و... خطاب به پيامبر خاتم(ص) فرمود:

«وَ كُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءكَ فِي هَـذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ ـ وَقُل لِّلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ اعْمَلُواْ عَلَي مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَامِلُونَ ـ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ.»[19]

مبارزات حضرت موسي(ع) با فرعون، مبارزات حضرت ابراهيم(ع) با نمرود و مبارزات پيامبر خاتم(ص) با ابوسفيان و سران شرک، از مسائل مهم تاريخ بشريت است. قرآن کريم ابعاد مختلف آن ها را مطرح کرده است.[20] مخصوصاً پيامبر اسلام(ص) شرايط دشواري را تحمّل کرد. به تعبير خود حضرت، هيچ پيامبري به اندازه او اذيت و آزار نديد.[21] و جنگ هاي مختلفي را با کساني که در صدد براندازي نظام اسلامي بودند انجام داد. حتي در آن زماني که در جنگ احزاب همه مخالفان اسلام به جنگ مسلمانان آمدند، قاطعانه در مقابل آنان ايستاد، و ذرّه اي ترس به خود راه نداد.

اميرمؤمنان(ع) در شجاعت و شهامت پيامبر(ص) فرمود:

«وَ جاهَدَ في اللهِ أَعداءَهُ غَيرَ وَاهِنٍ وَ لا مُعَذِّر.»[22]

«فَجاهَدَ في اللهِ المُدبرينَ عَنهُ و العادلين به.»[23]

و در باره ايثار و شجاعت فراوان حضرت رسول(ص) فرمود:

«کُنَّا إِذَا احمَرَّ البَأسُ اتَّقَينَا بِرَسُولِ الله (ص) فَلَم يکُن أَحَدٌ مِنَّا أَقرَبَ إِلَي العَدُوِّ مِنهُ.»[24]

«وَ کَانَ رَسُولُ الله(ص) إذَا احمَرَّ البَأسُ، وَ أَحجَمَ النَّاسُ، قَدَّمَ اهل بيتِه فَوَقَي بِهِم أَصحَابَهُ حَرَّ السُّيوفِ وَ ال‍أسِنَّةِ.»[25]

شجاعت امام حسين(ع) سبط پيامبر اکرم(ص) نيز در تاريخ بشر بي نظير است. آن بزرگوار زماني که براي دين خدا احساس خطر کرد، در برابر امويان ايستاد و فرمود:

چه کسي شايسته تر از من است که دين خدا را ياري دهد.[26]

و با فداکاري مسير تاريخ را عوض کرد و اسلام ناب محمدي(ص) را حيات بخشيد. اساساً شهادت ائمه(ع) در راستاي دفاع از دين و مبارزه با تبهکاران و خرافه گرايان بوده است.[27]