«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»
[1] خداوند متعال مبدا و سرچشمه ی همه ی هدایت هاست «الله نور السماوات و الارض[2]»،« هُدَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ»[3] خداوند نور خود را در نبی اکرم(ص) قرار داده است. در روایت توحید صدوق حضرت فرمودند: مَثَل نوره کمشکات پیامبر(ص) است. «كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباح»[4] این وجود مقدس نور الهی است و هدایت همه ی عوالم از جامدات تا ملائکه و بالاتر از ملائکه با او محقق می شود. این نور مانند چراغ دانی است که در آن چراغی برافروخته شده و آن چراغ در یک حباب بلورین قرار گرفته و این چراغ از درخت زیتونی که «لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نار»[5] آن درخت نه غربی است و نه شرقی ولی همه ی عوالم را روشن می کند شعله می گیرد«ٌنُورٌ عَلى نُور»[6]
نورهایی که از این چراغدان الهی در عالم تجلی می کنند هریک نوری هستند بر فراز نور دیگر و امامی بعد از امام دیگر از فرزندان حضرت فاطمه(س). در حدیثی امام جعفر صادق(ع) فرمودند: مشکات سینه ی پیامبر اکرم(ص) و چراغی که در این سینه برافروخته شده نبوتی است که خداوند متعال به این وجود مقدس عطا نموده و قرآنی است که خداوند متعال به این قلب پاک عنایت کرده و همه ی عالم میهمان این کتاب الهی هستند. مَثَل نور الهی چراغ دانی است که همه ی چراغ های هدایت در آن برافروخته شده و همه ی انبیا، امت ها و اقوام گذشته و آینده و حتی همه ی عوالم ملائکه و غیر او با این چراغ هدایت می شوند. همه ی عالم میهمان هدایت و دستگیری او هستند.
به واسطه ی وجود پیامبر اکرم(ص) که مَثَل نور الهی است دو جریان هدایت در عالم لازم شده است. یک جریان هدایت، کتاب خداوند متعال است. قرآن نوری است که از طرف خداوند بر قلب پیامبر نازل شده و به واسطه ی پیامبر بر عوالم دیگر نزول یافته است. کتاب های همه ی انبیا نور و هدایت است، ولی نور و هدایتی که در قرآن است«وَ الْمُهَيْمِنِ عَلَى ذَلِكَ كُلِّه»[7] اگر امت هدایت می شوند به واسطه ی نوری است که خداوند متعال در قلب پاک پیامبر روشن نمودند. امام خمینی می فرمایند: «اگر قرآن نازل نمی شد برای همیشه این حقایق در کتم و پرده ی غیب می ماند.» به واسطه ی وجود پیامبر این حقایق نازل شده و در معرض قلب های ما قرار گرفته است.
«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا»
[8] علامه طباطبایی در ذیل این آیه ی نورانی به چهار مرحله ی سلوک که انسان برای رسیدن به درجات عالی قرب نیاز دارد اشاره نموده اند که این چهار مرتبه ی سلوک به واسطه ی قرآن تحقق می یابد.
«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ»
[9] قدم اول موعظه های الهی است؛ تذکرهایی که قلب انسان را بیدار می کند و انسان را از عالم غفلت وارد عالم هوشیاری می نماید.
بعد از اینکه انسان هوشیار شد و خواست به سوی خداوند متعال حرکت کند قدم دوم این است: در انسان موانعی وجود دارد که هر یک از آن موانع به تنهایی می تواند مانع حرکت انسان شود. بیماری های قلب انسان کبر، عجب، حسد و سایر صفات ناپسندی هستند که در نتیجه ی محبت به ولایت طاغوت و کفر به خدا ایجاد شده اند. هر کدام از این صفات ناپسند می توانند به تنهایی یک سالک را از رسیدن به مقصد باز دارند؛ بنابراین، در قدم دوم می بایست بیماری هایی که در باطن انسان و در جامه ی انسانی وجود دارند مداوا شود. اگر این بیماری ها بهبود پیدا نمود، انسان آماده ی حرکت به سوی خداوند متعال می گردد.
قدم سوم این است که هدایت الهی قدم به قدم قلب انسان را نورانی نماید«فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»[10] باید شرح صدر پیدا شود«أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»[11] انسانی که به شرح صدر می رسد آماده می گردد تا حقیقت اسلام و تسلیم در مقابل خداوند متعال به او عنایت شود«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»[12] دینی که خدا می پذیرد حقیقت اسلام و تسلیم بودن در مقابل خداوند است. اسلام همان نورانیتی است که خداوند در قلب انسان قرار می دهد. از پیامبر سوال شد:«فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»[13] اگر خداوند بخواهد کسی را هدایت کند به او شرح صدر می دهد. این شرح صدر چیست؟ حضرت در یک کلمه فرمودند: «نور یقع فی قلب المومن یشرح له صدره وینفسه» نوری است که در قلب مؤمن واقع می شود و با آمدن این نور وسعت سینه و شرح صدر به مومن عنایت می گردد.
این نورانیت انسان را از حجاب ظلمت و محدودیت ظلمات بیرون می آورد. همه ی صفات نیکو مانند ایمان، تقوا، یقین، صبر و رضا جزء همان انواری است که وارد قلب مؤمن می شود و مؤمن با این نور به سمت خداوند متعال حرکت می نماید. سرچشمه ی این نور قرآن است. انسان هایی که این درجات را پشت سر گذاشته و این قدم ها را در سایه ی قرآن طی نمودند رحمت خاصی که به تعبیر قرآن مخصوص مؤمنین است و آن رحمت رحیمیه است شامل حال آن ها می شود و آن ها را به توحید، حیات طیبه، ایمان، یقین و درجات کمال می رساند. این ها مراتب سیری است که مؤمن باید طی کند و همه ی این ها به واسطه ی قرآن محقق می شود. قرآن عامل بیداری قلب انسان و دوری آن از همه ی بیماری ها و موانع وآفت هاست.
«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ»
[14] شفا و رحمت و هدایتی که با قرآن نازل شده ناشی از فضل و رحمت الهی است. رحمت و فضل الهی سرچشمه ی این مراتب سیر و نورانیت قرآن است. در روایتی آمده است که فضل الله یعنی پیامبر اکرم(ص) و رحمت یعنی امیرالمومنین(ع) و علامه طباطبایی می فرمایند: فضل خدای متعال عمومی است، ولی رحمت، همان رحمت خاص نسبت به مؤمنین است. درجات هدایت قرآن و نوری که به واسطه ی پیامبر نازل شده بر قلب مؤمن نازل می شود و تدریجاً او را با موعظه و هدایت و شفا و رحمت خود به درجات کمال سوق می دهد. در روایات ذیل آیه ی نور، انوار الهی به سینه ی مطهر پیامبر تشبیه شده، ولی در بعضی روایات مشکات قلب مومن است. قلب مؤمن نیز چون آینه ی قلب نبی اکرم است، چراغدان الهی می شود؛ یعنی با نوری که خداوند متعال بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل فرموده قلوب مؤمنین هم نورانی می شود.
نور دومی که بر عالم دنیا نازل شده هدایت معصومین (ع) است«خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»[15] خداوند متعال این انوار را از عوالم بالا و از گرداگرد عرش خود به عالم دنیا تنزل داده تا مؤمنین بتوانند از این نور استفاده کنند. در آیه ی نور، نور به امام تفسیر می شود «نُورٌ عَلى نُورٍ إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَام . ً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ سلام الله علیها»[16] امامانی از نسل فاطمه ی زهرا(س) انوار هدایت الهی هستند. در آیات دیگر قرآن نور به امام تفسیر می شود. ولایت امیرالمومنین(ع) حقیقت نوری است که قلب های همه ی مؤمنان با آن نور به سمت خداوند متعال هدایت می شود. واسطه نزول این دو نور در عالم پیامبر اکرم(ص) هستند. خداوند متعال این دو نور هدایت الهی را به پیامبر اکرم عنایت فرموده و با وجود مقدس ایشان این دو نور به عالم دنیا آمده اند.
همه ی ادیان و کتب انبیاء گذشته از قرآن و پیامبر هستند. ولایتی که انبیای گذشته بر امت خود داشته اند از ولایت امیرالمومنین(ع) است«وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»[17] ولایت ما همان ولایت خداوند متعال است و همه ی انبیا مبعوث به این ولایت اند، گر چه ولایت امیرالمومنین و قرآن به واسطه ی انبیا و کتب آسمانی گذشته در بین امت های گذشته نیز جاری شده، ولی مرتبه ی کمال قرآن و کمال ولایت جز با این وجود مقدس در عالم نازل نشده؛ لذا،«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتی»[18] نعمت ولایت و دین در امت های گذشته نیز بوده است؛«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَق»[19] دین حق در این آیه به ولایت امیرالمومنین(ع) تفسیر شده است. دینی که در امت های گذشته بود نیز در آن روز با ولایت امیرالمومنین به کمال خود رسید.
پیامبر در هنگام رحلت خود می فرمایند:«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»[20] من از بین شما می روم و این دو سرمایه ی گران بها را بین شما باقی می گذارم؛ یکی کتاب من است که کتاب الهی است و دیگری عترت من. این همان دو حقیقت و دو هدیه ای است که خداوند متعال به پیامبر عنایت کرده و اگر نزول پیامبر در دنیا نبود برای همیشه مردم از این دو حقیقت محروم می ماندند. این دو حقیقت در حد کمال به واسطه ی پیامبر در عالم دنیا تنزل پیدا کرده است «ولن يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض»[21] این دو حقیقت هرگز از یکدیگر جدا شدنی نیستند.
خداوند متعال در قرآن می فرماید: «بل هو آیات بینات»، این کتابی که ما به پیامبر نازل کردیم نشانه های واضح خدا و آیات بیّنات خداوند متعال است و اگر کسی به سوی خداوند متعال راهنمایی نمی شود پیداست به نورانیت این کتاب و این آیات بینات راه پیدا نکرده است. اگر کسی به نورانیت قرآن راه پیدا نمود به درجات هدایت و کمال می رسد. خداوند متعال بیان می کند که راه رسیدن به این آیات بینات و بهره مند شدن از نور قرآن این است«بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم»[22]
آیات بینات الهی در سینه ی انسان هایی است که خداوند متعال به آن ها حقیقت علم الهی را عنایت کرده است«إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم»[23] در روایات معصمین آمده که ما هستیم. در روایتی حضرت با لطافت فرمودند: مشاهده کنید خداوند نمی فرماید آیات قرآن بین دو جلد کتابند، بلکه حقیقت آیات قرآن«صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم»[24] در سینه ی کسانی است که خداوند متعال به آن ها علم عنایت کرده است. وقتی سوال کردند که آن ها چه کسانی هستند فرمود: غیر از ما ائمه چه کسی می تواند حامل علم الکتاب باشد. لذا، حقیقت علم الکتاب در وجود معصومین است.
معصومین به واسطه ی احاطه و اشراف به حقیقت قرآن و به واسطه ی اینکه خداوند حقیقت قرآن را به آن ها عنایت کرده و همه ی حقایق به وضوح در قرآن بیان شده«تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ »[25] به همه ی حقایق اشراف دارند. پیامبر این دو حقیقت را از خود به یادگار گذاشتند و فرمودند:«إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَدا»[26] مادامی که به این دو حقیقت متمسک هستید هرگز از راه هدایت منحرف نخواهید شد و امکان جدا کردن این دو حقیقت از یکدیگر وجود ندارد. کسانی که گفتند«حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه»[27] در واقع هم کتاب را رها کردند و هم عترت را؛ تمسک به قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن ممکن نیست «ولن يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا»[28] حقیقتی که اگر کسی به او تمسک کرد تمسک به قرآن نیز هست عترت نبی اکرم(ص) است که خداوند متعال کتاب الهی، انوار، درجات، نورانیت مواعظ، شفا، هدایت و رحمت الهی این کتاب را در وجود مقدس آن ها قرار داده و به واسطه ی معصومین به مؤمنین عنایت می شود. پس بدون تمسک به معصومین امکان برخورداری از نورانیت قرآن و نورانی شدن به نور قرآن ممکن نیست و مؤمن کسی است که به قرآن و اهل بیت متمسک است و وجودش نورانی است«الْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّور»،[29]«الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»[30] روایاتی که در باب نورانیت مؤمن نقل شده به خاطر این است که مومن به کتاب و سنت متوسل است و خداوند متعال حقیقت نورانیت کتاب و سنت را به مؤمن به اندازه ی ظرف وجودی او عنایت می کند و همه ی این ها به واسطه ی شفاعت پیامبر است.
پیامبر برای اینکه این کتاب و هدایت الهی را تبلیغ نمایند و به ما برسانند و امکان سیر ما به سوی خداوند متعال فراهم شود همه ی ابتلائاتی را که انبیا تحمل کرده اند یکباره و حتی بیشتر متحمل شدند. حقیقت تمام مصیبت هایی که برای معصومین رقم خورده مصیبت هایی است که برای پیامبر اکرم رقم خورده است. همانطور که اسماعیل بلای ابراهیم خلیل را تحمل نمود، معصومین نیز مصیبت و بلای نبی اکرم که وسیله ی هدایت و شفاعت نبی اکرم و دست گیری امت و رساندن امت به مقامات معرفت است را تحمل نمودند. به همین دلیل «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت»[31] هیچ پیامبری به اندازه ی پیامبر اکرم(ص) اذیت نشده است و محور دشمنی شیطان و ابلیس و شیاطین انس این وجود مقدس است.
در زیارت حضرت از راه دور آمده است:«وَ أَخْفَى الزَّفْرَةَ وَ تَجَرَّعَ الْغُصَّةَ»[32]حضرت ناله های خود را مخفی می نمودند. امیرالمومنین(ع) گاهی در حضور جمع بلند بلند گریه می کردند، ولی در مورد پیامبر چنین چیزی نقل نشده است«أَخْفَى الزَّفْرَةَ وَ تَجَرَّعَ الْغُصَّةَ وَ لَمْ يَتَخَطَّ مَا مُثِّلَ مِنْ وَحْيِكَ»[33] راه وحی را گام به گام می پیمودند و هرگز کسی در این مسیر اشکی از حضرت ندید و ایشان غصه ها را جرعه جرعه فرو می خوردند. مصیبت های حضرت مصیبت های بی نظیری است که جز برای معصومین قابل درک نیست و بالاترین مصیبت فقدان خود ایشان است. در زیارت روز شنبه ی حضرت این تعبیر نورانی آمده است: «انالله و انا الیه راجعون قصبنا بک يَا حَبِيبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِيبَةَ بِكَ حَيْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْيُ وَ حَيْثُ فَقَدْنَاكَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون»[34]
مصیبت فقدان حضرت و مصیبت انقطاع وحی دو چیزی است که امروز متوجه امت اسلامی شده است. شیخ طوسی در تهذیب نقل کرده که پیامبر اکرم(ص) در بیست و هشتم صفر به دلیل مسمومیت به شهادت رسیدند. برخی گفته اند: مسمومیت از طریق یک زن یهودی است، برخی نیز دلیل دیگری آورده اند.
حضرت محمد(ص) در بستر احتضار دو نگرانی داشتند؛ یکی نگرانی نسبت به امت بود. وقتی جبرئیل نازل شد حضرت فرمودند: جبرئیل چرا در این حالت مرا تنها گذاشتی؟ عرض کرد: یا رسول الله! رفته بودیم آسمانی ها را برای استقبال شما مهیا کنیم، همه چیز برای استقبال شما در عوالم بالا آماده است. حضرت فرمودند: جبرئیل چیزی بگو که مرا خوشحال کند، عرض کرد: یا رسول الله! چه چیزی شما را خوشحال می کند؟ فرمودند: بگو خداوند متعال با امت من چه می کند؟ عرض کرد: من مطلع نیستم. جبرئیل رفت و بازگشت و این آیه ی نورانی را آورد:«وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى »[35] آنگاه فرمودند: اکنون من آماده ی رفتن هستم و به عزرائیل(سلام الله علیه) اجازه ی قبض روح دادند. نگرانی دیگر نسبت به اهل بیت(ع) است.
پیامبر به فاطمه ی زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) وصایایی دارند. پیامبر فرمودند: علی جان! بعد از من باید صبر کنی، همان چیزی که جبرئیل چند روز قبل آمده و در حضور رسول الله(ص) از امیرالمومنین تعهد گرفته است. در کافی آمده که بلاها و مصیبت هایی که بر امیرالمومنین نازل می شود یک به یک بیان شده و از حضرت خواستند که باید صبر کنید؛ امیرالمومنین(ع) هم قول دادند که صبر کنند. سپس به حضرت فرمودند: علی جان! بعد از من امورم را تو عهده دار شو و به نگهبانی و حفظ فاطمه زهرا(س) سفارش نمودند و حضرت را به حفظ امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) توصیه کردند و فرمودند: پس از من خیلی در حق این ها ظلم خواهد شد. وقتی حسنین وارد شدند طبق معمول خود را روی سینه مطهر رسول خدا انداختند. امیرالمومنین می خواستند این دو عزیز را از پیامبر جدا کنند. پیامبر فرمودند: نه علی جان! به آن ها اجازه بده، بگذار من از آن ها بهره ببرم، آن ها هم از من بهره ببرند«يَشَمَّانِي وَ أَشَمَّهُمَا»[36] آن ها مرا ببویند و من نیز آن ها را ببویم.
پس از رحلت پیامبر طولی نکشید امت به خانه ی امیرالمومنین و الدار السلطان الولایه هجوم آوردند و این خانه را به آتش کشیدند. خطاب آمد آیا می دانید چه کسی در این خانه زندگی می کند؟ دختر رسول خدا، همان کسی که پیامبر خم می شد و دستش را می بوسید، به استقبال او می رفت و او را در جای خود می نشانید، سینه ی او را می بویید و می فرمود: من از فاطمه بوی بهشت می شنوم«حِينَ تَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا مِثْلَ ُّالدملج»[37] هنوز خون از زخم های بدن فاطمه(س) جاری بود و هنوز کبودی تازیانه ها بر شانه ی فاطمه ی زهرا به جا مانده بود؛ طولی نکشید امیرالمومنین را خانه نشین کردند؛ بدن مطهر سبط اکبرش را تیرباران کردند و سیدالشهدا(ع) اجازه نداد بنی هاشم اقدام کنند. فرمود: برادرم وصیت کرده مبادا کسی اقدامی کند و خونی ریخته شود. حضرت امام حسین(ع) دستور داد بدن مطهر امام مجتبی را به طرف بقیع بردند و در بقیع این بدن مطهر را به خاک سپرد.
وقتی صورت برادر را روی خاک گذاشت دامن خود را تکانید و فرمود: غارت زده کسی نیست که مالش را برده اند، غارت زده منم که مثل تویی را از دست داده ام و برادری مانند تو را از من گرفتند. آنگاه فرمود: برادر، دیگر بعد از تو خضاب نمی کنم و دیگر خود را معطر نمی سازم. «اعطهن رأسی ان اتیب محاسنی و رأسک معفور و انت سلیبو» طولی نکشید حسینی که جایش بر روی سینه ی پیامبر بود (یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه السری) را نیز به شهادت رساندند. بی جهت نبود که وقتی زینب کبری(س) به گودی قتلگاه آمد و این بدن مطهر و قطعه قطعه و عریان را روی زمین مشاهده نمود خطاب به رسول الله گفت:
«وا محمداه صلى عليك مليك السماء هذا حسين مرمل بالدماء صريع بكربلاء مقطع الأعضاء محزوز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الردا»[38]
حجةالاسلام والمسلمین میرباقری
[1] . التوبه : 33
[2] . النور : 35
[3] . بحار الانوار /علامه مجلسی/4/15
[4] . النور : 35
[5] . همان
[6] . همان
[7] . الکافی/ثقه الاسلام کلینی/4/572
[8] . یونس : 57 و 58
[9] . یونس : 57
[10] . الانعام : 125
[11] . الزمر : 22
[12] . آل عمران : 19
[13] . الانعام : 125
[14] . یونس : 58
[15] . مفاتیح الجنان/شیخ قمی/زیارت جامعه کبیره
[16] . الکافی/ثقه الاسلام کلینی/1/195
[17] . الکافی/ثقه الاسلام کلینی/1/437
[18] . المائده : 3
[19] . التوبه : 33
[20] . مستدرک الوسائل/محدث نوری/11/374
[21] . الکافی/ثقه الاسلام کلینی/2/415
[22] . العنکبوت : 49
[23] . الاسراء : 107
[24] . العنکبوت : 49
[25] . النحل : 89
[26] . مستدرک الوسائل/محدث نوری/11/374
[27] . بحار الانوار /علامه مجلسی/22/473
[28] . الکافی/ثقه الاسلام کلینی/2/415
[29] . بحار الانوار /علامه مجلسی/64/23
[30] . بحار الانوار /علامه مجلسی/7/323
[31] . کشف الغمه/علی بن عیسی اربلی /2/537
[32] . بحار الانوار /علامه مجلسی/97/185
[33] . بحار الانوار /علامه مجلسی/97/185
[34] . مفاتیح الجنان/شیخ قمی/زیارت روز شنبه
[35] . الضحی : 5
[36] . بحار الانوار /علامه مجلسی/22/500
[37] . بحار الانوار /علامه مجلسی/27/280
[38] . المناقب/محمد بن شهر اشوب مازندرانی /4/113