در روایاتی می خوانیم:
«الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ»
[1]
«ارواح، جنودي شكل يافته هستند.»
اين ارواح با همديگر در عالم ديگري مأنوس و مربوط بودند. اين انس از طينت ناشي مي شود. حالا باید دید که منظور از طینت چیست؟ خلقت مراحلی دارد که به سه مورد آن اشاره می کنیم: «عالم زر، عالم طينت و عالم ارواح.»
جريان مؤمنين، جريان به هم پيوسته در همه عوالم است. آنها در عالم زر هم ولايت خدا، ولايت اولياء معصوم(ع)، نبي اكرم(ص) و اميرالمومنين(ع) را پذیرفته اند. از انبياي اولوالعزم گرفته تا مؤمنين عادي این ميثاق را پذیرفته اند و پيمان بسته اند. حال پیمان برخی قوی تر و برخی نیز ضعيف تر است.
در این دنیا هم این پیمان باقی است و باید از امتحان ها سربلند بیرون بیاییم. توحيد و پذيرش ولايت خداي متعال و خود را فاني در خدا كردن امتحان در این دنیا است. اين همان ميثاق عالم است. هر انساني خودش مثل يك لشكر مي ماند و اراده هاي فراواني دارد. هر كسي بايد همه قواي خودش را در محور نبي اكرم(ص) هماهنگ كند. ما در اين امتحان و ميثاق بسته به سرعتمان در پاسخگويي، به رشد و حيات طيبه مي رسيم.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاة»
ِ[2]
وليّ خدا سرچشمه حيات است. حيات او در ما جاري مي شود. همه ما با روح و نور او زنده مي شويم و می مانیم. اين نور نه فقط در بيرون بلکه از درون ما نیز طلوع مي كند؛
«وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»
[3]
ائمه معصومين(ع)، نور خدا هستند و اگر كسي مؤمن بود قلبش را نوراني مي كنند.
«نحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ»
[4]
شعب خيرات، از دامنه وجود معصوم(ع) در وجود ما جريان پیدا مي كند.
در اين مرحله هم، مؤمنين با هم هستند و بايد بطور هماهنگ حول محور وليّ خدا حرکت کنند. این جاست که موضوع ولایت آنان بر هم پیش می آید. از ساده ترين وظايف ما این است كه دور هم بنشينيم و احاديث اهل بيت(ع) را بيان کنيم. نه تنها خودمان را در خدمت وليّ خدا هماهنگ قرار بدهيم و بر پذيرش ولايت وليّ خدا پايمردي کنیم بلکه در یکدیگر نیز صبر ایجاد کنیم؛
«اصْبِرُوا وَ صابِرُوا»
[5]
می دانید که «صابروا» از باب «تفاعل»، باب مفاعله و در نتیجه طرفيني است؛ یعنی بايد در همديگر صبر ايجاد كنيم.
«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ»
[6]
ولايت وليّ خدا نعيم حقيقي خداست و تحملش آسان نيست. صبر فردي داشته باشيم و همه وجودمان را در خدمت وليّ خدا قرار بدهيم. پس باید با تمام توان بکوشیم جامعه ای مقاوم بر محور وليّ خدا تشکیل دهیم.
البته ممکن است انسان هايي در آن عالم ميثاق هايي داده باشند و از عهده آن ميثاق ها برنيايند حتي به عكس، گاهي عده اي ممكن است در آن عالم كُندي كرده باشند و اينجا بتوانند سبقت بگيرند و پاك شوند. می دانید که اولياء خدا باذن الله مي توانند در ما تصرف كنند. پس به ميزاني كه خدا به ما ولايت داده مي توانيم در اجسام تصرف كنيم. خود مس نمي تواند خودش را طلا كند بلکه كيمياگر است كه مس را به طلا تبديل مي كند. به اذن خداي متعال اولياء ما هستند كه مي توانند ما را تطهير كنند. باید گفت: قيمت هر كسي متناسب با جايگاهش نسبت به وليّ الله مشخص می شود.
«وَ إِنْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي أُمِّ الْكِتَابِ شَقِيّاً فَاجْعَلْنِي سَعِيداً فَإِنَّكَ تَمْحُو مَا تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ وَ عِنْدَكَ أُمُّ الْكِتَابِ»
[7]
«اگر من در امّ الكتاب در آن مرتبه ی محفوظ عالم هم، شقاوت دارم. خدايا! تو آن را اصلاح كن.»
در اين دنيا شما هر روز عهدتان را با امام زمان(عج) تجديد مي كنيد. در محضر خدا عهدي بستيم:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ هَذَا الْيَوْمِ وَ مَا عِشْتُ فِيهِ مِنْ أَيَّامِ حَيَاتِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي»
[8]
آن پيمانها، آن دست دادن ها، خود را در اختيار آنها قرار دادن و تسليم كردن هر روز بايد تجديد شود. آیا تاکنون توانسته ایم به آن پيمان عمل كنيم؟ مراقبه شيعه اين است كه ببیند آيا مي تواند رضاي وليّ خودش را به دست بياورد؟ شيطان نباید او را از وليّش جدا کند. مراقبه و محاسبه مؤمن شيعه، همين است.
وليّ خدا بر تك تك مؤمنين سایه می اندازد. ولايت وليّ خدا در عالم محقق مي شود؛ یعنی تحقق ولايت آنها به اين است كه ما وظايفمان را نسبت به هم انجام مي دهيم. ایشان می فرمایند: «اگر در عالم به همديگر خدمت كنيد، امر ما احياء مي شود. مؤمنان به هم محبت مي ورزند، چرا؟ چون جلوه هاي خدا و وليّ خدا را در همديگر مي بينند. اگر ما در این دنیا حول محور وليّ هماهنگ شديم، در عوالم بعد هم همين هماهنگي شكوفا مي شود. از عالم باطن عبور مي كنيم و وارد عالم آخرت و باطن اين عالم مي شويم.
خداي متعال در قرآن مي فرمايد:
«يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»
[9]
«عده اي که ظاهر دنيا را مي بينند و باطن دنيا را نمي بينند از آخرت غافلند.»
انسان كم كم وارد باطن ولايت مي شود. اين هماهنگي در دنيا و برزخ هم هست. در روایتی آمده که مؤمنان در وادي السلام دور هم جمع می شوند. آنجا محور اميرالمومنين(ع) است. آنجا ارواح مؤمنين همدیگر را زيارت می کنند.
در عالم قيامت هم این گونه است:«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»[10] از سيدالشهدا(ع) در سفرشان به سوي كربلا پرسیدند. فرمودند: «ائمه جور و ائمه حق وقتی در صحراي محشر حاضر می شوند امتشان نیز در پی آنها هستند؛ يعني امام را فرا مي خوانند و با خواندن او، بقيه هم دعوت مي شوند. هر كسي را با امامش صدا مي زنند.
فرض كنيد مي گويند: «امت فلان پيامبر، امت فلان طاغوت، فلان فرعون؛ يا نبي اكرم(ص) را صدا می زنند که آمدن ايشان، آمدن امتش هم هست و همه گرد امامشان مي آيند و وارد بهشت مي شوند. در بهشت هم با وليّ خودشان هستند.»
همين طوري كه در اين دنیا قُرب و بُعد از ولايت هست و مؤمنين دارای درجات هستند، عالم آخرت نیز همین گونه است. هم در برزخ و هم در بهشت درجات دارند. اين درجات بهشت و باطن عالم همان درجات نعيم و ولايت وليّ الله است. در قرآن می خوانیم:
«أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ»
[11]
«آيا آنهايي كه رضوان خدا را می خواهند با آنهايي كه دنبال غضب خدا مي روند يكي هستند!»
فرمود:
«فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ»
[12]
«ما ائمه دنبال رضوان خدا هستيم.»
ما غرق در رضوانيم،«هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ»[13][14]
امام صادق(ع) فرمودند:
«وَ هُمْ وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»
[15]
اینها درجات مؤمنينند.
«وَ بِوَلَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى»
[16]
به ميزان معرفتشان و پیروی شان درجات پيدا مي كنند. درجات بهشت، درجات ولايت وليّ الله است.
باید دانست اين جامعه تدريجي شكل مي گيرد و تا رسیدن به عصر ظهور و رجعت ادامه دارد. در آن زمان از بركت ولايت وليّ خدا همه امكانات عالم در اختيار آنها قرار مي گيرد. در روايات می خوانیم خداي متعال همه اين نعمت ها را براي انبيا و مؤمنين و اوليائش خلق كرده است. در رواياتی آمده، علت اينكه به غنائمي كه از كفار به جاي اصلي خودش برمي گردانند، «فيء» مي گويند. چون خدا آن امکانات را برای کفار خلق نکرده است. پس هم آنها در عصر ظهور به سر جایشان بر می گردند و همه اين نعمت ها هماهنگ مي شوند.
اين هماهنگي برای چیست؟ اين هماهنگي برای اين است كه رفتار مؤمنين با فطرت عالم هماهنگ باشد. خداي متعال اسماي حقيقي و قدرت هاي باطني را به همه نمي دهد. همه حق راه یافتن به ملکوت عالم را ندارند.
«مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ»
[17]
این جلوه ها را به كساني مي دهد كه جز در مسير اراده خدا حركت نمي كنند.
یکی از شاگردهاي امام صادق(ع) با اصرار زیاد از ایشان خواست اسم اعظم را به او یاد بدهد. حضرت(ع) نپذیرفتند. پس از اصرار فراوان حضرت به او گفتند: «به بيرون از شهر برو و كنار فلان پل بايست. بعد هم بيا و بگو چه ديدي.» رفت و برگشت. پيرمرد خاركنی را دید که خار جمع کرده است و از این طریق امرار معاش می کند. زمانی که می خواست از پل عبور كند مرد اسب سواري از راه رسید. وقتي که پيرمرد به وسط پل رسيده بود با تازيانه بر گردن اين پيرمرد زد. او را عقب راند. بارش به زمين ريخت و مرد اسب سوار رد شد. پيرمرد دوباره بارش را جمع كرد و دوباره به دوش گرفت. ماجرا را برای حضرت(ع) گفت. حضرت فرمود: «اگر تو بودي چه كار مي كردي؟ تو اگر اسم اعظم داشتي چه كار مي كردي.» مرد گفت: خب پيداست، او را تنبيه مي كردم. حضرت(ع) ادامه داد: «آن پيرمرد را كه ديدي از دوستان ماست و خودش اسم اعظم دارد.»
مسئله این است که علوم باطني را به همه نمي دهند. آنها تحت ولايت وليّ الله عمل مي كنند. بنابراین، عصر ظهور چون همه حول محور وليّ الله هماهنگ مي شوند، خيلي ها دست کم به اسرار عالم دست پيدا مي كنند و انسان ها متحوّل می شوند. البته هدايت گری ها آنجا بسیار مستقيم است. افرادي هستند که در همين عالم به جايي مي رسند و به جز تکالیف ظاهری، از هدايت هاي و مأموریت های باطني نیز بهره مندند.
در احوال يكي از بزرگان آورده اند، روضه خوان از امام حسين(ع) خواسته بود كسي از دوستانش را برای تیمار اسب بفرستد، چراکه خودِ روضه خوان بیمار شده بود.بنابراین یک نفر مأمور شده بود يك هفته اسب فلان روضه خوان را در اصفهان تيمار كند. آن فرد رفت و اسب را تيمار كرد.
جامعه دینی بر محور وليّ خدا به سمت عصر ظهور حركت مي كند. وقتي عالم به مرحله كمال رسيد، همه وارد قيامت مي شوند. عالم بعدي دوره ظهور ولايت وليّ الله است. آنجاست كه ديگر رشد پيدا مي شود و مؤمنين درجات بهشت و ولايت را طي مي كنند. بهشت با همه نعمت ها و خوشي هايش،«لَا يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَ لَا يَمَسُّهُمْ فِيهَا لُغُوبٌ»[18] فقط رحمت است؛ فقط نعمت است؛ سختي و رنج در آن نيست. اين همان مرتبه باطني است.
ولايت وليّ الله در عوالم بعدي می باشد. اين سير مختصّ جامعه مؤمنين است. پس جامعه مؤمنين، جامعه بر محور وليّ خداست، تكاليفشان، حقوقشان، وظائفشان همه بر محور وليّ خداست. البته به ميزاني كه اينها با هم جمع مي شوند اين امر اتفاق مي افتد.
اين روايت درباره حقوق و وظایف مؤمنين نسبت به همديگر است. روايات فراوانی است كه نشان مي دهد این موضوع يك بخش مهمي از معارف ديني ماست كه مورد غفلت واقع شده است؛ نه به آن پرداخته مي شود و نه مورد تحليل قرار می گیرد. بسیاری از بزرگان مانند مرحوم شیخ كليني(ره) در كتاب «ايمان و كفر كافي» اين روايات را آورده اند.
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله وسلم سِتُّ خِصَالٍ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ فَقَالَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ وَ مَا هُنَّ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ يُحِبُّ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِأَعَزِّ أَهْلِهِ وَ يَكْرَهُ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ لِأَخِيهِ مَا يَكْرَهُ لِأَعَزِّ أَهْلِهِ وَ يُنَاصِحُهُ الْوَلَايَةَ فَبَكَى ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ وَ قَالَ كَيْفَ يُنَاصِحُهُ الْوَلَايَةَ قَالَ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ إِذَا كَانَ مِنْهُ بِتِلْكَ الْمَنْزِلَةِ بَثَّهُ هَمَّهُ فَفَرِحَ لِفَرَحِهِ إِنْ هُوَ فَرِحَ وَ حَزِنَ لِحُزْنِهِ إِنْ هُوَ حَزِنَ وَ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ مَا يُفَرِّجُ عَنْهُ فَرَّجَ عَنْهُ وَ إِلَّا دَعَا اللَّهَ لَهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثٌ لَكُمْ وَ ثَلَاثٌ لَنَا أَنْ تَعْرِفُوا فَضْلَنَا وَ أَنْ تَطَئُوا عَقِبَنَا وَ أَنْ تَنْتَظِرُوا عَاقِبَتَنَا فَمَنْ كَانَ هَكَذَا كَانَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَسْتَضِي ءُ بِنُورِهِمْ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْهُمْ ...»[19]
در باب «الحق المومن علي اخيه» كتاب كافي حديث نهم «عمرو بن ابان» از «عيسي بن ابو منصور» نقل مي كند: «من و ابن ابي يعفور و عبد الله بن طلحه نزد امام صادق(ع) بوديم. حضرت ابتدا به ابن ابي يعفور از اصحاب نزدیک امام(ع) فرمودند: رسول اللَّه(ص) فرموده اند:[20] شش خصلت وجود دارد که اگر اين شش خصلت در كسي باشد، این فرد پيش روي خدا و در سمت راست خدا قرار می گیرد. سه تا از اين ویژگی ها را بايد نسبت به ما كه وليّتان هستيم و سه تای دیگر را نسبت به همديگر داشته باشيد؛ یعنی سه خصلتی که مربوط به مؤمنان با یکدیگر است.»
امام حسين(ع) به سعيد بن عبد الله جمله ای را در حالی که او خود را سپر تیرهای دشمنان کرده بود اینگونه فرمود:
«أنت أمامي في الجنة»[21]
«تو در بهشت پيش روي مني.»
اين آدم ها در بهشت هم به قرب وليّ می اندیشند؛ اما عده اي دیگر این گونه نيستند. خیلی از اصحاب امام حسين(ع) در روز عاشورا، در بهشت هم با حسین(ع) هستند. در زيارت عاشورا در سجده قرب مي خوانيم:
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»
[22]
اين معناي از پيش ربودن است. حالا شايد معنايش اين است كه بين او و خدا فاصله ای نيست.
1 - مؤمن آنچه براي عزيزترين اهل خودش مي خواهد، براي مؤمنان دیگر هم بخواهد.
2 - میل و نفرتش نسبت به مؤمن مانند ميل و نفرتش نسبت به نزديك ترين عزيزانش باشد، اين به چه معناست؟ معنايش اين است که همه محبت هايش خدايي شود.
3 - در ولايت، خيرخواه او باشد. ابن ابي يعفور توضیحی را از حضرت در این مورد خواست. حضرت پاسخ دادند: «وقتي کسی به اين مرحله رسيد كه در ولايت خيرخواه شد، اصلاً همّ و غمّ او بسط پيدا مي كند. آنگاه براي غصه هاي او غصه می خورد و براي شادي او شاد می شود. پس غصه ها و شادي هايشان يكي مي شود.»
«شيعتُنا خَلَقوا مِن فاضل طينتنا و عجنوا بماءِ ولايتنا يحزنون لحزننا و يفرحون لفرحنا»[23]
مؤمن اگر مي تواند، مشكل مؤمن را حل مي كند و اگر نتوانست دست کم دعا مي كند. اين تكليف انسان ها نسبت به همديگر است.
1 - فضائل ما را بشناسيد و به وليّ الله معرفت پيدا كنيد.
2 – باید پیرو ما باشید و شعاع وجود ما بشوید. نه از ما جلو بيفتيد و نه كُند باشيد. خودتان را به ما برسانيد. ابوخالد كابلي می گوید:«وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا»[24] ما بايد اراده خودمان را در مسیر وليّ مان به حركت بيندازيم. این گونه است که خدا ما را تطهير مي كند و حبّ در ما جاري مي شود. معرفت به نورانيت، همان معرفت الله است:
«َمعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
[25]
3 -نسبت به سرانجام ولايت ما در عالم بی تفاوت نباشيد.
بنابراین حداقل عناصري كه در عصر انتظار است، چهار چيزند:
1. وليّ کیست و چه کارهایی می کند؛
2. محبت وليّ و دلدادگي به اهداف وليّ؛
3. اميد به تحقق اين دلدادگي ها؛
4. منتظر، كسي است كه با تمام وجود دلداده ی وليّش و آرمان هاي اوست و يقين به شکست نخوردن ولايت الهي در عالم دارد. انسان های منتظر در تمام عوالم با هم میثاقی همیشگی دارند.
در روايات می خوانیم؛ «و من بكى أو أبكى واحدا فله الجنة و من تباكى فله الجنة»[26] بگرييد که بهشت بر شما واجب است. مؤمن نبايد نسبت به غصه مؤمن بي تفاوت باشد. «الْمُصْطَفَى إِنَّا لَا نَمْلِكُ إِلَّا أَنْ نَطُوفَ حَوْلَ مَشَاهِدِكُمْ وَ نُعَزِّيَ فِيهَا أَرْوَاحَكُمْ عَلَى هَذِهِ الْمَصَائِبِ الْعَظِيمَةِ الْحَالَّةِ بِفِنَائِكُمْ»[27] در مقابل آن بلاي عظيمي كه بر اوليا ی خدا وارد شده، كاری از ما ساخته نيست. گرچه آن بلاء عظيم به دست امام زمان(عج) باز مي شود. «أَيْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِيَاءِ أَيْنَ الْمُطَالِبُ بِكَرْبَلَاءَ»[28] اين يك بخش كار است و بقیه به قیامت موکول می شود.
مؤمن می گوید: ما عزا داريم، جسم مان نيست ولي روحمان در كربلاست. دلمان مي خواست بوديم. اين مضامين، عين عبارت زيارت جامعه الائمه المؤمنين است. ما با اینکه با بدن هاي مان نبوديم ولي ارواحمان را در كربلا حاضر کردیم. اين اشك ها براي امام حسين(ع) جراحت هاي آن حضرت را التیام می بخشد. همین که عاطفه هایمان پیوند می خورد، این خود جراحات ولیّ خدا را کم می کند. وظیفه ما هم همین است که بتوانیم غصه را از دل امام حسین(ع) برداریم.
حجةالاسلام والمسلمین میر باقری
[1]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 2، ص 265، باب 32- البدعة و السنة و الفريضة و الجماعه...ص261
[2]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 99، ص 215، يوم الجمعة و هو يوم صاحب الزمان صلوات الله علیه...ص 215
[3]. الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 194، باب أن الأئمة ع نور الله عز و جل ...ص 194
[4]. الكافي، شیخ کلینی، ج 8، ص 242، حديث القباب ..... ص 231
[5]. سوره آل عمران، آیه 200
[6]. مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 12، ص 296، 23- باب تحريم إذاعة الحق مع الخوف به... ص 289
[7]. مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 6، ص 300، 12- باب استحباب عشر ركعات بعد المغرب...ص 299
[8]. مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 5، ص 74، 22-باب نبذممايستحب أن يدعى به عقیب کل فریضه...ص 69
[9]. سوره روم، آیه 7
[10]. سوره اسراء، آیه 71
[11]. سوره آل عمران، آیه 162
[12]. همان
[13]. سوره آل عمران، آیه 163
[14]. همان
[15]. الكافي، سیخ کلینی، ج 1، ص 430، باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولایه...ص 412
[16]. همان
[17]. سوره مؤمنون، آیه 88
[18]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 7، ص 186، باب 8- أحوال المتقين و المجرمين في القیامه...ص 136
[19]. الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 172، باب حق المؤمن على أخيه و أداء حقه ...ص 169
[20]. همان
[21]. همان
[22]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 98، ص 292، باب 24- كيفية زيارته صلوات الله عليه...ص290
[23]. الحكم الزاهرة با ترجمه انصارى، صابری یزدی ـ انصاری محلاتی، ج 468، ص 142، صفات الشيعة صفات شيعه ..... ص 467
[24]. الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 194، باب أن الأئمة(ع) نور الله عزّ و جلّ
[25]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 26، ص 1، باب 14- نادر في معرفتهم صلوات الله علیهمبالنورانیه...ص 1
[26]. اللهوف، سیدبن طاووس، ص 10، المقدمة ..... ص 1
[27]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 99، ص 167، باب 8- الزيارات الجامعة التي يزار بها...ص 126
[28]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 99، ص 106، باب 7- زيارة الإمام المستتر عن الأبصارالحاضر...ص 81