در جهان معاصر و در پی تجدید حیات اندیشه اسلامی به عنوان یکی از دستاوردهای انقلاب مبارک اسلامی در ایران، توجه به موضوع مهدویت به عنوان عصاره کتاب خداوند و عترت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و قله بعثت انبیاء عظام علیهم السلام به طرز چشمگیری رو به افزایش است. آنان که امام حیّ خویش را می شناسند، برای دیدن آن طلعت رشیده لحظه شماری می کنند و آنان که در انتظار موعودهای دیگرند، ظهور موعود آخرالزمان را نزدیک می بینند و البته آنان نیز که به هیچ موعود و پایانی در تاریخ معتقد نیستند، در آتش انتظار برای استقرار عدالتی جهانی می گدازند. این اشتیاق ظاهراً همان است که در روایات ظهور بدان اشاره شده است:
«اذا نادی منادٍ من السماء انّ الحقّ فی آل محمد فعند ذلک یظهر المهدی علی افواه الناس و یُشرَبون حبّه و لا یکون لهم ذکر غیره [9] هنگامی که منادی آسمانی بانگ برآورد که حق با آل محمد است نام مقدس مهدی بر سر زبان ها می افتد و محبت او در دل ها جای می گزیند و دیگر کاری جز یاد او نخواهند داشت.»
در این دوره در میان رویکردهای گوناگون قرآنی، روایی، کلامی، فلسفی، تاریخی، عرفانی و ادبی به موضوع مهدویت که در تاریخ غیبت حضوری جدی دارد، رویکرد جدیدی نیز در حال شکل گیری است که در پی شناخت نشانه های ظهور در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام است و تلاش برای بررسی میزان انطباق آن با شرایط جهان معاصر و سرانجام هشدار نسبت به این موضوع که ظهور موفور السرور قطب عالم امکان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان نتیجه تمدنی انقلاب اسلامی بسیار نزدیک است یا می تواند بسیار نزدیک باشد. این جریان که عمدتاً با نگارش و سپس ترجمه کتاب «یوم الخلاص» نوشته کامل سلیمان در لبنان آغاز شد و سپس حجة الاسلام علی کورانی با کتاب «عصر ظهور» آن را روحی تازه بخشید، و با تأسیس مؤسسه فرهنگی موعود وارد دوره جدیدی از کار سازماندهی شده گردید، از سویی مورد استقبال چشمگیر و در عین حال از سویی دیگر مورد اعتراض های جدی قرار گرفته است.
مهمترین اعتراضی که بر این نوع نگاه به آخرالزمان وارد شده است، این است که پی گیری نشانه های ظهور و به ویژه تطبیق آن بر دوره ای خاص، از مصادیق تعیین وقت است که شیعه به طور جدی در دوران غیبت از آن نهی شده است. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند:
«کذب الوقّاتون و هلک المستعجلون و نجا المسلّمون و الینا یصیرون [10] آنها که وقت آن را تعیین می کنند دروغ می گویند و آنان که برای ظهورش شتاب می نمایند، به هلاکت می رسند و آنان که تسلیم قضای الهی می باشند نجات می یابند و بالاخره بسوی ما باز می گردند.»
با نگاهی دقیق تر به مضمون روایت در می یابیم که آنچه شیعه از آن نهی شده است تعیین وقت است به معنای زمان دقیق ظهور نه اعلام نزدیکی ظهور که اتفاقاً بنا بر تصریح آیات و روایات، شیعه مکلف به نزدیک دانستن همیشگی این نهضت مقدس است:
«انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً (11 و 12) بدرستی که آنان آن را دور می بینند و ما آن را نزدیک.»
به کار بردن صیغه مبالغه در این نهی ظاهراً نشان می دهد که گروهی در آن دوره حساس تاریخی به طور مداوم به تعیین وقت ظهور می پرداخته و هرگاه که با گذشت زمان کذبشان آشکار می شد به تعیین زمانی دیگر دست می زدند. این روش نتیجه ای در بر نداشت جز لوث شدن موضوع مهدویت و نهایتاً مهجور ماندن هزاران روایت در خصوص آخرالزمان که برای شیعه نقشی حیاتی داشت؛ و اتفاقاً نهی از آن حکایت از این واقعیت دارد که امامان معصوم علیهم السلام در پی حفظ این روایات و استفاده بجا از آن بوده اند. آیا می توان تصور کرد که هزاران روایت از دو لب مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین علیهم السلام با پرسش و خواهش شیعیان مخلص خارج شده و در طول زمان با مجاهدت های بسیار حفظ شده و به ما رسیده باشد و آنگاه ما از نزدیک شدن بدان نهی شده باشیم؟ عبث در دستگاه خداوند حکیم راهی ندارد. سبحانه و تعالی عما یصفون!
اتفاقاً در این خصوص روایتی نیز نقل شده است که نه تنها شیعیان را از این امر باز نمی دارد که آنان را به پی گیری نشانه های ظهور تشویق نیز می کند. از امام صادق علیه السلام در تبیین صیحه آسمانی به عنوان یکی از نشانه های حتمی ظهور نقل شده که فرمودند:
ینادی منادٍ من السماء انّ فلاناً هو الامیر و نادی منادٍ انّ علیاً و شیعته هم الفائزون. قلت: فمن یقاتل المهدی بعد هذا؟ انّ الشیطان ینادی انّ فلاناً و شیعته هم الفائزون لرجل من بنی امیه. قلت: فمن یعرف الصادق من الکاذب؟ قال: یعرفه الذین کانوا یروون حدیثنا و یقولون انّه یکون قبل ان یکون و یعلمون انهم هم المحقّون الصادقون. [13]
منادی ای از آسمان ندا می دهد که فلانی امیر است و منادی ای ندا می دهد که علی و شیعیانش رستگارانند. راوی می گوید پرسیدم: پس از آن چه کسی با حضرت مهدی می جنگد؟ فرمودند مردی از بنی امیه و شیطان هم ندا می دهد که فلانی و شیعیانش رستگارانند. راوی می پرسد: چه کسانی راستگویان و دروغگویان را از هم تمیز می دهند؟ فرمودند: کسانی که احادیث ما را روایت می کرده اند و می گفتند که این امر اتفاق خواهد افتاد پیش از آن که واقع شود و می دانستند که بر حق و راستگویند.
از سویی دیگر در معرض هلاک دانستن مستعجلان و کسانی که در این امر شتاب می کنند در کنار دروغگو دانستن تعیین کنندگان وقت در این روایت شریف در حالی است که شیعیان به طور صریح امر به دعا برای تعجیل در فرج شده اند.
امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، او غیبتی خواهد داشت که در آن تنها کسانی از هلاکت نجات می یابند که خداوند آنها را به قول امامتش ثابت قدم داشته و در دعا برای تعجیل فرجش موفق کرده است». [14]
امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز در توقیعی خطاب به اسحاق بن یعقوب فرمود:
«برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما همان است». [15]
این موضوع نیز قرینه ای است بر اختصاص صدور این روایت شریف به شرایط زمانی حاکم بر دوران امامت امام صادق علیه السلام و پرهیز دادن شیعیان از ورود به موضوع امام قائم دانستن ایشان در آن دوره. روایات دیگری نیز تأیید می کند که اگرچه ظهور وقت معینی داشت، اما به دلایل مختلف از جمله عدم حفظ سرّ از سوی مؤمنان به تأخیر افتاد و دیگر وقت معینی برای آن ذکر نشد:
ابوحمزه ثمالی می گوید، به امام باقر علیه السلام عرض کردم: امام علی علیه السلام مکرر می فرموده تا سال 70 بلا است و پس از 70 رخا و گشایش، اما سال 70 گذشت و رخایی دیده نشد. امام باقر علیه السلام فرمود: «ای ثابت! خداوند وقت این امر (رخا و گشایش) را سال 70 معین کرده بود پس وقتی امام حسین علیه السلام کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمین شدت گرفت، پس به سال 140 تأخیرش انداخت. ما آن را برای شما گفتیم و شما افشا کردید و کشف سرّ ما کردید، پس خداوند باز به تأخیر انداخت و دیگر برایش وقتی مشخص نکرد. پس آیه «یمحو الله ما یشاء و یثبت» [16] و ( 17) را تلاوت فرمود». [18]
اسحاق بن عمار نیز از امام صادق علیه السلام روایت می کند که:
«این امر وقت معینی داشت و آن سال 140 بود اما شما افشا کردید و خداوند آن را به تأخیر انداخت». [19]
این موضوع در زمان دیگر امامان شیعه علیهم السلام نیز در میان اصحاب رواج داشت و تلاش این بزرگواران آن بود که نشان دهند آنچه قرار بود سال های 70 و 140 واقع شود به دلیل کوتاهی شیعیان از دست رفت و به عجله انداختن امامان شیعه در این امر سودی ندارد و بایستی تلاش نمود تا زمینه های آن محقق شود.
عبدالعظیم حسنی در هنگام تشرف به محضر امام علی النقی علیه السلام خدمت ایشان عرض می کند: من امیدوارم که شما همان قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) باشید. حضرت علیه السلام در پاسخ می فرماید:
«ای اباالقاسم هیچ یک از ما نیست مگر اینکه قائم به امر الهی و هدایت کننده به دین الهی است. اما من آن قائمی که خداوند به وسیله ی او زمین را از اهل کفر و انکار پاکیزه می سازد و آن را پر از عدل و قسط می نماید، نیستم.» [20]
با این بیان می توان موضوع توجه به نشانه های ظهور و طلب مؤمنان را برای تعیین نسبت خود با آنچه که آن را نزدیک می بینند جریان بحقی در دوران معاصر دانست که لازم است از سوی بزرگان شیعه بدان توجه و پاسخ داده شود. کنار گذاشتن یکسره روایات مربوط به نشانه های ظهور به استدلال ضعیف بودن برخی و تعارض برخی دیگر، در بهترین حالت پاک کردن صورت مسأله ای است که به طور جدی پاسخ می طلبد و دأب بزرگان شیعه در تاریخ غیبت بر معطل گذاشتن آن نبوده است. در این راه، بی شک - همان گونه که روایات [21] از ما خواسته اند - قرآن کریم راهنمای صالحی برای بررسی صحت و سقم احادیث به شمار می رود. همچنین در نظر گرفتن مجموعه آیات و روایت در کنار اسناد تاریخی به روشی منجر می شود که می توان آن را «نگاه سیستمیک یا کل نگر» به روایات دانست، که خود می تواند به عنوان قرینه، ضعف سندی روایت را جبران نماید. به هر حال این موضوعی است که بایستی ابتدا در میان اهل فن مورد بررسی و سپس تأیید احتمالی قرار گیرد.
در این جا این پرسش می تواند مطرح شود که اگر تعقیب نشانه های ظهور مصداق تعیین وقت نیست، پس چه کارکردی دارد. در واقع قرار بوده است با این چند هزار روایت چه مشکلی از مشکلات شیعیان آخرالزمان برطرف گردد و این جماعت با این تعداد از روایات می بایست چه کنند؟
روان ترین پاسخی که بدین پرسش داده شده این است که مؤمنان آخرالزمان با دیدن این نشانه ها و توالی وقوع آن به نزدیکی ظهور امیدوار و دلگرم شده و خود را برای استقبال از آن مهیا می سازند. اگر چه این توجیه تا حدی صحیح و مناسب است، اما باید توجه داشت که خاستگاه آن نوعی نگاه انفعالی به پدیده مقدس ظهور است. بدین معنی که در این رویکرد، ما نشسته ایم و ظهور به سمت ما می آید. در این حالت هیچ نیازی نیست که برای تحقق ظهور دست و پایی بزنیم. تنها می نشینیم و دعا می کنیم و با دیدن نشانه ها امیدوار می شویم.
انقلاب اسلامی با شعار زمینه سازی ظهور خط بطلانی بود بر این اعتقاد. ظهور در هر هنگام میسر است. امام ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غایب نیستند. ما از محضر ایشان غایبیم و باید تلاش کنیم تا به نهضت ظهور بپیوندیم. در این حالت ما فعالانه به سمت ظهور می رویم نه این که منفعلانه به انتظار آن بنشینیم. از این رو است که نشانه های ظهور بایستی کارکردی از نوع فعال نسبت به ظهور داشته باشد. این روایات در واقع نشانی ای است که ما را به حرکت برای رسیدن به مقصدی بزرگ تشویق و بدان راهنمایی می کند، نه تنها نشانی که نزدیک شدن امری را برای خفتگان هشدار می دهد. [22]
البته در همین رویکرد فعال به مهدویت نیز بایستی متوجه آسیب ها باشیم و بدانیم که زمینه سازی و تحصیل شرایط -العیاذبالله- نیاز امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیست، بلکه نیاز و وظیفه ما است. برای طی مسیری که پیش رو داریم. امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام زمانند و بر زمان حکومت و اعمال ولایت می کنند. مقدمات ظهور ایشان می تواند یک شبه فراهم شود. این ماییم که برای رسیدن به چنین جایگاهی بایستی خود را آماده سازیم.
این چنین است که نتیجه می گیریم مهمترین کارکرد نشانه های ظهور یک نوع کارکرد استراتژیک یا راهبردی است. در واقع نشانه های ظهور با تصویرپردازی از آینده ای کاملاً واضح و روشن به ما می گوید که چگونه به سمت ظهور حرکت کنیم و وظایف ما را در برهه های گوناگون تشریح می نماید. این آینده در دو مقطع نزدیک ظهور و دوران حکومت حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تصویر شده است. تتبع در آیات و روایات مربوط به نشانه های ظهور و دوره آخرالزمان و تلاش برای استخراج راهبردهای اساسی شیعه در دوران غیبت و نزدیک به ظهور، رویکرد جدیدی را در مطالعات مربوط به مهدویت و آخرالزمان بنیان می نهد که می توان آن را «رویکرد راهبردی به مهدویت» نامید. این رویکرد هم در سطح فردی جریان دارد و هم در سطح اجتماعی و بویژه حکومتی می تواند به عنوان ستاره راهنما [23] و به تعبیری لطیف تر «کوکب هدایت» [24] راهنمای برنامه ریزان کلان نظام اسلامی باشد.
آنچه از میان روایات آخرالزمان به عنوان راهبرد در سطح فردی قابل استخراج است بیشتر مربوط است به ویژگی ها و صفات یاران حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که به نظر می رسد که نقل آن بیشتر به این دلیل بوده است که مؤمنان و منتظران، خود را بر اساس آن تربیت نموده و آماده ظهور باشند. البته پس از تشکیل حکومت روشن است که همین موارد به ظاهر فردی نیز به عنوان راهبردهای حکومتی در دستور کار برنامه ریزان و متولیان امر تعلیم و تربیت قرار می گیرد. به عنوان مثال در روایتی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خصوص اطرافیان حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چنین آمده ست:
«وزراء المهدی من الاعاجم ما فیهم عربیّ یتکلّمون العربیّه و هم اخلص الوزراء و افضل الوزراء [25] وزیران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همه عجم (غیرعرب) هستند و در میان آن ها حتی یک نفر هم عرب نیست ولی به عربی سخن می گویند و آنها خالص ترین و برترین وزیران هستند.»
صرف نظر از صحت یا سقم این روایت - که در جای خود بایستی مورد بررسی قرار گیرد - با نگاهی راهبردی به آن در می یابیم که وظیفه آموختن زبان عربی و آموزش همگانی آن به عنوان راهبردی جدی برای حرکت به سمت ظهور، پیش روی مؤمنان و دولت اسلامی قرار داده شده است. اگر چه اهمیت این موضوع اکنون با تحلیل شرایط معاصر جهان و امت اسلامی و جایگاه زبان عربی به عنوان زبان وحدت جهان اسلام و زبان قرآن کریم نیز قابل درک است، اما نکته مهم این است که این دستورالعمل از صدها سال پیش در اختیار ما قرار داشته و ما کمتر به آن توجه کرده ایم و بلکه در مقابل هجوم بی امان جریان عرب ستیزی و مقابله با رواج زبان عربی به ویژه در سال های پایانی حکومت پهلوی تحرک چندانی از خود نشان نداده ایم. به نظر می رسد اینک پس از این غفلت طولانی، همتی بلند در راه بررسی کامل روایات و استخراج راهبردهای انتظار و ظهور چاره کار باشد.
نویسنده: دکتر محمدهادی همایون
تنظیم : www.vaezoon.ir
به نقل از : www.harfeakhar.com
[9] فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج3، ص341 به نقل از کنز العمال أیضا ج7 ص260.
[10] بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص104؛ الغیبة للنعمانی، ص198؛ الغیبة للنعمانی، ص294؛ الکافی ج1، ص368.
[11] سوره معارج، آیه 6.
[12] در این باره ر.ک. بحارالأنوار الجامعه لدرر الأخبار الائمة الأطهار، ج53، ص96.
[13] الغیبة للنعمانی، ص264.
[14] احمَدَبنْ اِسحاقَ بْنِ سَعْدٍ الاشْعَرِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی أبِی محَمَّدٍ الحَسَنِ بْنِ عَلیِّ ع و انَا اُریدُ انْ اسْالُهُ عَنِ الخَلَفِ مِن بَعدِهِ فَقالَ لِی مُبْتَدِئاً یا احْمَدَ بنَ اِسحاقَ اِنَّ اللهَ تَبارکَ و تَعالی لَمْ یُخَلِّ الارضَ مُنْذُ خَلقَ آدمَ و لَا یُخلَّیَها اِلی أنْ تَقُومَ السَّاعةُ مِن حُجَّهِ للهِ عَلی خَلقِهِ بِهِ یَدفَعُ البَلاءَ عَن اهْلِ الارضِ وَ بِهِ یُنَزِّلُ الغَیثَ وَ بِهِ یُخْرِجُ بَرَکاتِ الارضِ قالَ فَقُلْتُ لَهُ یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ فَمَنِ الامامُ و الخَلیفَهُ بَعدکَ فنَهَضَ ع مُسرِعاً فَدخَل البَیتَ ثُمَّ خَرجَ وَ علَی عاتقِهِ غُلامٌ کانَّ وَجهَهُ القَمرَ لَیلَةَ البَدرِ مِن أبناءِ الثَّلاثِ سِنینَ فَقالَ یا أحمَدَبْنَ اِسحاقَ لَوْ لا کَرامَتُکَ عَلَی اللهِ عَزَّ وَ جلَّ وَ عَلِی حُجَجهِ ما عَرضْتُ عَلَیکَ ابْنی هَذا اِنَّهُ سَمِیُّ رَسُولِ اللهِ ص و کَنِیُّهُ الذی یَملَاُ الارضَ قِسطاً و عَدلاً کَما مُلِئَت جوراً و ظُلماً یا أحمَدَ بنَ اسحَاقَ مَثَلُهُ فی هذهِ الاُمَّةِ مَثَلُ الخَضرِ ع و مَثَلَهُ مَثَلُ ذِی القَرنینِ و اللهِ لَیَغیبنََّ غَیبةً لا یَنجُو فیها منَِ الهَلَکةِ اِلاَّ مَن ثَبَّتَهُ اللهُ عَزَّ وَ جلَّ عَلِی القَولِ بإمامَتِه وفَّقَهُ فیها لِلدُّعاءِ بِتَعجیلِ فَرَجَه فَقالَ احمَدُ بنُ اِسحاقَ فَقُلتُ لهِ یا مَولای فَهَل مِن عَلامَةٍ یَطمَئِنُّ اِلیَها قَلبِی فَنَطَقَ الغُلامُ ع بلِسانِ عَرَبیُّ فَصیحٍ فقَالَ أنا بَقِیَّةُ اللهِ فِی أرضِهِ و المُنتَقِمُ منِ أعدائهِ فَلا تَطلُبْ اثراً بَعدَ عَینِ یَا أحمَدَ بنَ إسحاقَ فَقالَ أحمَدُ بنُ إسحَاقَ فخَرجتُ مَسروراً فَرِحاً فَلَمَّا کانَ مِنَ الغَدِ عُدْتُ اِلَیهِ-فَقُلتُ لَهُ یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ لَقَدْ عَظُمَ سُرُوری بُما مَنَنتَ بِه عَلیَّ فَماَ السُّنَّهُ الجَاریَةُ فِیه مِنَ الخَضِرِ وَ ذِی القَرنینِ فَقالَ طُولُ الغیَبَةِ یَا احمَدُ قُلْتُ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وِ اِنَّ غَیبَتهُ لَتَطُولُ قَالَ إی و َرَبِّی حَتَّی یَرجِعَ عَنْ هذا الأمرِ اَکثَرُ القائلینَ بِهِ وَ لَا یَبقَی الاَّ مَن اَخذَ اللهُ عَزَّ وَ جلَّ عَهدَهُ لِوَلایَتِنَا و کَتَبَ فِی قَلبِه الایمانَ و ایَّدهُ بُروحٍ مِنهُ یا اَحمدَ بنَ اِسحاقَ هذا امرٌ من امرُ اللهِ و ِسرُّ مِنْ سِرِّ اللهِ و غیْبٌ مِنْ غَیبِ اللهِ فَخُذْ ما آتَیتُکَ واکتُمْهُ وَ کنْ مِنَ الشَّاکِرینَ تَکُنْ مَعَنا غداً فی عِلّیین.(کمال الدین و تمام النعمة، ج2 ص385).
احمد بن اسحاق گوید: بر امام عسکری (علیه السلام) وارد شدم می خواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم او آغاز سخن کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق خدای تعالی از زمان آدم (علیه السلام) زمین را خالی از حجّت نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی از حجّت نخواهد گذاشت، به واسطه اوست که بلا را از اهل زمین دفع می کند و به خاطر اوست که باران می فرستد و برکات زمین را بیرون می آورد. گوید: گفتم: ای فرزند رسول خدا امام و جانشین پس از شما کیست؟ حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالی که بر شانه اش کودکی سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید: فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر نزد خدای تعالی و حجّت های او گرامی نبودی این فرزندم را به تو نمی نمودم، او همنام و هم کنیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، کسی است که زمین را پر از عدل و داد می کند و همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد. ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امّت مثل خضر و ذوالقرنین است، او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن نجات نمی یابد مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعاء به تعجیل فرج موفّق سازد.
احمد بن اسحاق گوید: گفتم: ای مولای من آیا نشانه ای هست که قلبم بدان مطمئن شود؟ آن کودک به زبان عربی فصیح به سخن درآمد و فرمود: انا بَقیَّهُ الله فی أرضه و المنتقم من أعدائه، ای احمد بن اسحاق! پس از مشاهده جستجوی نشانه مکن! احمد بن اسحاق گوید: من شاد و خرّم بیرون آمدم و فردای آن روز به نزد امام عسکری (علیه السلام) بازگشتم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! شادی من به واسطه ی منّتی که بر من نهادید بسیار است، بفرمائید آن سنّتی که از خضر و ذوالقرنین دارد چیست؟ فرمود: ای احمد! غیبت طولانی، گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا غیبت او به طول انجام خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا به غایتی که اکثر معتقدین به او بازگردند و باقی نماند مگر کسی که خدای تعالی عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد. ای احمد بن اسحاق! این امری از امر الهی و سرّی از سرّ ربوبی و غیبی از غیب پروردگار است، آنچه به تو عطا کردم بگیر و پنهان کن و از شاکرین باش تا فردا با ما در علیّین باشی.
[15] اکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَجِ فانَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم. کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص485؛ کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2، ص532؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج52، ص92.
[16] سوره رعد، آیه 39.
[17] نظریه بداء، از اعتقادات مشهور شیعه امامیه است که غالباً مخالفان شیعه به انکار و انتقاد آن پرداخته اند. شیعه بر این باور است که خداوند بر همه چیزها و رویدادها از گذشته و حال و آینده آگاه است و چیزی از او پوشیده نیست تا با آگاهی از آن جهل پیشین وی برطرف گردد؛ بلکه طبق تصریح و تأکید قرآن کریم، خداوند کار آفرینش را وانگذاشته است و هر روز در کاری نو است و عالم امر و خلق در دست اوست و خلقت و تدبیر عالم به حسب مشیّت خداوند استمرار دارد. این چیزی است که همه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند. طبق بیان قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السلام)، سرنوشت انسانها با کارهای خوب یا بد تغییر می کند. فضایلی همچون: صدقه، احسان، دعا، کمک کردن به دیگران، استغفار، توبه و نیکی به پدر و مادر، تقدیر را تغییر می دهد، موجب گشایش می شود، اندوه را می زداید و روزی و مواهب طبیعی را می افزاید. در مقابل، کارهای غیراخلاقی و نافرمانی از احکام شریعت، همچون: بدخویی، بخل ورزی، قطع رحم، نافرمانی از پدر و مادر و ترک دعا، نقش منفی در سرنوشت افراد دارد، روزی را می کاهد و عمر را کوتاه می کند. اعتقاد به بداء برخلاف آنچه مخالفان می پندارند، به معنای تغییر علم پیشین الهی نیست؛ بلکه اقرار به تقدیم و تأخیرها و محو و اثباتهایی است که خداوند در عالم تکوین پیش می آورد.
[18] عَن أبی حَمزَه الثُّمَالِیِّ قَالَ قُلتُ لأبِی جَعفَرٍ ع إنَّ عَلِیاً ع کَانَ یَقولُ الی السَّبعِینَ بلاءٌ و کَانَ یَقُولُ بَعدَ البَلاءِ رَخاءُ وَ قَد مَضتِ السَّبعُونَ وَ لَم نَرَ رَخَاءُ فَقَالَ ابُو جَعفَرٍ ع یَا ثَابِتُ انَّ اللهَ تعَالَی کانَ وَقَّتَ هَذا الأمرَ فِی السبَّعینَ فَلمَّا قُتِلَ الحُسَینُ اشَتدَّ غَضَبُ اللهِ عَلی أهلِ الأرضِ فاخَّرهُ إلَی أرَبعیِنَ وَ مِائَةِ سَنةِ فَحَدثَّناکُم فَاذعُتُم الحَدِیثَ وَ کَشَفتُم قِنَاعَ الستَّرِ فَاخَّرهُ اللهُ و لَم یَجعَل لَهُ بَعدَ ذَلِکَ وَقتاً عنِدناَ وَ یَمحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثبِتُ وَ عِندَهُ امُّ الکِتابِ قَالَ ابُو حَمزَةَ وَ قُلتُ ذَلکَ لِابیِ عَبدِاللهِ ع فَقالَ قَد کانَ ذَاک. الخرائج و الجرائح، ج1، ص179 بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص105.
[19] قَد کَانَ لِهذا الأمَرِ وَقتُ وَ کانَ فِی سِنةِ اَربَعیِنَ َو مِائهِ فَحَدَّثُتم بهُ وَ اذَعتُموُه فَاخَّرّه اللهُ عَزَّ و جَل. الغیبة للنعمانی، ص 292؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر الأخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص117.
[20] عَن عبَدِالعَظیمِ الحَسَنیِّ رضی اللهُ عَنهُ قَال: قُلتُ لِمُحَّمدِ بنِ عَلیِّ بن ِمُوسَی ع یَا مَولایَ انَّی لَارجُو أن تَکونَ القَائِمَ مِن اهلِ بَیتِ مُحمدِ الَّذی یَملاُ الارضَ قِسطاً و عَدلاً کَما مُلئِت ظُلماً و جَوراً فَقالَ ع ما مِنَّا الا قَائِم ِبِامری اللهِ وَ هادٍ إلَی دِینِ اللهِ وَ لکنَّ القَائِمَ الذِی یُطَهَّرُ اللهُ بهِ الارضَ مِن أهل ِالکُفرِ وَ الجُحُودِ وَ یَملاُ الأرضَ قِسطاً و عَدلاَ هُو الذَّی یَخفَی عَلی النَّاسُ وِلَادَتُهُ وَ یَغِیبُ عَنُهم شَخصُه وَ یَحرُمُ عَلیَهِم تَسمِیُتهُ وَ هُو سَمِیُّ رَسولِ اللهِ وَ کَنِیُّهُ وَ هُو الذَی تُطوَی لَهُ الأرضُ وَ یُذَلُّ لَهُ کُلُّ صَعبِ یَجتِمعُ اِلیهِ مِن أصحابهِ عِدَّةُ أهلَ بَدرِ ثَلاثُمائةِ وَ ثَلاثةَ عَشرَ رُجلاً مِن اقَاصیِ الأرضِ وَ ذِلکَ قَولُ اللهِ یِنَ ما تَکونُوا یَأتِ بِکُمُ اللهُ جَمیِعاً انَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیء قَدیرُ.
فَاذَا اجَتَمَعت َلهُ هَذهِ العِدَّةُ مِن أهلِ الإخلاصِ اظهَر اللهُ امَرهُ-فَاذَا کَملَ لَهُ العَقدُ وَ هُوَ عَشرَةُ آلافِ رُجلِ خَرجَ بإذِن اللهِ فَلا یَزالُ یَقتُلُ اعداءَ اللهِ حَتَّی یَرضَی عزَّ و َجلَّ قَال عَبدُ العَظیمِ فَقُلتُ لَهُ یَا سَیدی فَکیفَ یَعلمُ أنَّ اللهَ قَد رَضِیَ؟ قَالَ یُلِقیَ فِی قَلبهِ الرَّحمةَ فَإذَا دَخلَ المَدیِنةَ أخَرجَ اللَّاتَ وَ العُزَّی فَأحرَقَهُما. کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص378؛ الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص449؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبارالائمة الأطهار، ج51، ص157.
[21] برای نمونه ر.ک: بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج2، ص242و244:
-عَن أبِی عبَدِالله ع قَالَ مَن لَم یَعرِفِ الحَقَّ مِنَ القُرآنِ لَم یَتَنَکَّبِ الفِتَنَ.
- سَمِعتُ اَبا عَبدِاللهِ ع یَقوُلُ کُلُّ شَیءٍ مَردُوُد الِیَ کتِابِ اللهِ و السُنَّةِ وَ کُلُّ حَدیثٍ لَا یُوافِقُ کِتابَ اللهِ فَهُوَ زُخرُفُ.
- عَن أبِی عَبدِاللهِ ع قَالَ ما أتَاکُم عَنَّا مِن حَدیثٍ لَا یُصدَّقُهُ کِتابُ اللهِ فُهوَ بَاطِلُ.
- خَطَبَ النَّبِیُّ ص بِمنِی فَقاَلَ ایُّهاَ النَّاسُ مَا جَاءکُم عَنَّی فَواَفَقَ کتِابِ اللهِ فَانِّا قُلتُهُ وَ ما جَاءکُم یُخاِلفُ القُرآنَ فَلَم اقُل.
[22] مثالی که برای نگاه انفعالی به ظهور و نشانه های آن می توان زد، مثال کسی است که در بیابانی گم شده، در حالی که خط آهنی در نزدیکی او قرار دارد و از آن جا می گذرد. به او که تاکنون قطار ندیده می گویند اگر می خواهی از این بیابان نجات بیابی، منتظر آمدن قطار باش و در پاسخ به پرسش او از ویژگی های قطار و نحوه نزدیک شدن آن، نشانه هایی از جمله لرزش زمین و ریل، صدای بوق قطار، دود قطار و شکل ظاهری آن را برای وی تشریح می کنند. در این حالت چون او هیچ نقشی در آمدن قطار ندارد، تنها وظیفه او انتظار منفعلانه برای رصد نشانه ها و امیدوار شدن بعد از وقوع علائم و تطبیق آنهاست که البته با توجه به سابقه عدم آشنایی وی با قطار، امکان اشتباه در تطبیق نیز وجود دارد. وی ممکن است زلزله ای خفیف را با لرزش ناشی از نزدیک شدن قطار یا مواردی از این دست اشتباه بگیرد. در این حالت می توان گفت که وی اشتباه کرده و دیگرانی نیز در تاریخ به همین اشتباه آلوده شده اند. البته حتی در این حالت نیز-با احراز حسن نیت-نمی توان او یا پیشینیانش را بر این امر سرزنش کرد که بیهوده امیدوار شده اند، اگر چه سرزنش آنان برای عدم دقت در تطبیق روا می نماید. مهمترین نکته این نوع نگاه این است که به صرف اشتباه در تطبیق در آن، نمی توان از رصد و پی گیری نشانه ها دست برداشت، چرا که بالاخره روزی نشانه های واقعی اتفاق خواهد افتاد و قطار خواهد آمد. اگر در آن روز نیز به بهانه اشتباهات گذشته از تعقیب نشانه ها دست برداشته باشد، قطار خواهد آمد و او از آمادگی لازم برای سوار شدن بر آن برخوردار نخواهد بود. در این حالت تمامی موضوع بیان نشانه ها عبث شده و بی کارکرد باقی خواهد ماند.
اما در نگاه فعال، مثال به شکل دیگری جریان دارد. در اینجا باید برای زمینه سازان ظهور و رهبری آنان نقشی اساسی در نظر بگیریم. در این مثال قرار است ما زیر نظر یک سرآشپز، غذایی را بپزیم یا ظرف آبی را به جوش آوریم. به ما می گویند ظرف را از آب پرکرده و بر روی آتش قرار دهیم. انقلاب اسلامی با بروز خود، ما را وارد چنین مقطعی نمود. وظیفه ی ما روشن نگه داشتن آتش تا زمان جوشش آب است. در عین حال نشانه های جوشش آب را نیز برای ما چنین نقل می کنند که ابتدا ظرف گرم شده و سپس حباب های هوا در کف و سپس در بدنه آن شکل می گیرد. با ادامه گرم شدن آب، حباب ها به میانه ظرف منتقل شده و ضمن درشت تر شدن متلاطم نیز می شوند. این تلاطم تا آن جا ادامه پیدا می کند که آب به شدت متلاطم شده و سرانجام از ظرف بیرون می ریزد.
در اینجا باید برای سه گروه سه وظیفه متفاوت قائل شد. افرادی که بدون اطلاع از فن آشپزی (لزوماً) تنها وظیفه رساندن هیزم و روشن نگه داشتن آتش را دارند. برای این گروه، اطلاع از نشانه های جوشش آب هیچ ضرورتی ندارد، اما اگر با آن آشنایی داشته باشند، در کار طاقت فرسا مایه امیدواری آنان به نزدیک شدن جوشش آب خواهد شد. مردم در انقلاب اسلامی ایران چنین وظیفه ای داشته و نمی توان انکار نمود که تاکنون با پایمردی و مقاومت مثال زدنی خود، از عهده آن به خوبی برآمده اند.
در کنار این گروه، در مثال ما سرآشپز، و در واقعِ انقلاب اسلامی مقام ولایت فقیه قرار دارد که مدیریت کل جریان را با احاطه علمی و عملی بر عهده دارد. نحوه مدیریت این فرایند هم در زمان حضرت امام رحمه الله و هم در زمان حاضر از سوی مقام معظم ولایت، با توجه به دستاوردهای جدی و شگفت انگیز قابل مطالعه، چیزی نیست که در این مختصر قابل ارزیابی و ارج نهادن باشد.
اما در مثال ما گروه سومی وجود دارند که به نظر می رسد در حرکت زمینه ساز انقلاب اسلامی جای آنان تا حد زیادی خالی است: آشپزها یا دستیاران سرآشپز که وظیفه آنان در این پخت و پز عظیم، رصد دقیق ظرفها و گزارش وضعیت آن به سرآشپز برای اخذ دستورات و اجرای آن با کمک نیروهای خدماتی است. اگر این گروه در مثال ما حضور نداشته باشند، بار آنان را نیز سرآشپز به تنهایی برداشته و ناچار است مستقیماً با نیروهای خدماتی در ارتباط بوده و خود به طور خاص مراقبت همه دیگهای غذا یا آب جوش باشد.
در جریان زمینه سازی ظهور از سوی انقلاب اسلامی بایستی علما و متخصصانی در این زمینه تربیت شده باشند که همچون اجرای یک برنامه پنج ساله توان رصد و گزارش نسبت انقلاب اسلامی و پیشرفت آن با تحقق هدف نهایی داشته باشند. طبیعی است که بخشی از این گزارش و راهبردها و راهکارهای برخاسته از آن صرفاً رهبری کننده جریان بوده و برخی دیگر قابلیت اعلان عمومی را دارند. البته باید توجه داشت که موضوع در این جا بسیار پیچیده تر از فرایند اجرا و نظارت بر اجرای یک برنامه پنج ساله با شاخص های معمول و موجود است، اما به هر حال ساز و کار کلی جریان می تواند یکی باشد.
حال در این مثال اگر با تمامی تلاش ها در لحظه جوش آمدن آب، ارتباط میان سرآشپز و نیروهای خدماتی قطع شده و آنان دست از کار بکشند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آب از تلاطم افتاده و به حالت نخست باز خواهد گشت، به نحوی که برای به جوش آوردن مجدد آن ناچاریم تمامی فرایند را از نو شروع کنیم، با این تفاوت که این بار سابقه و البته تجربه یک شکست را در پرونده خود داریم. شاید بتوان مثال مشروطه را نسبت انقلاب اسلامی را با آن، از این مقوله دانست، سابقه یک شکست تلخ و در عین حال یک تجربه گرانبها.
اما اینک پرسش اصلی این است که آیا در این حالت می توانیم بگوییم آب جوش آمد؟ حتماً خیر، اما آیا می توانیم بگوییم جوشش آب نزدیک نبود؟ پاسخ این پرسش نیز حتماً منفی است. آیا می توان گفت نشانه های حباب ها و تلاطم آن دروغ بود؟ باز هم پاسخ منفی است. آیا می توان گفت در طول تاریخ دیگرانی نیز جوشش آب را بر اساس نشانه هایی نزدیک دانسته و در عین حال چون اتفاق نیفتاده و اشتباه کرده اند، ما نیز باید دست از این کار برداریم؟ از همه مهمتر و از سویی دیگر، آیا می توان مثلاً با یک تلمبه و از غیر طریق گرمادهی، حباب های آب ایجاد کرد و امیدوار به جوشش آب بود؟ این همان فرایند نشانه سازی خارج از سازو کار طبیعی آن و عجله برای ظهور است. در رویکرد فعال نه تنها جریانات که حتی اشخاص مطرح در ظهور از طریق سازوکار واقعی و طبیعی آن ساخته می شوند. در این نگاه هیچ بعید نیست که شخصی تا نزدیکی تبدیل شدن به یکی از شخصیت های ظهور ارتقاء پیدا کرده و ناگهان در آخرین مراحل در آزمایش ها و فتنه ها مردود شود. جریان در مورد شخصیت های منفی ظهور نیز این چنین است.
متأسفانه باید اذعان نمود که گروه میانی مثال ما، در جریان انقلاب اسلامی در تولید ادبیات علمی نگاه فعال به ظهور چندان توفیقی نداشته و مبنای امروزین تحلیل های ما بیشتر با الهام از ادبیات تولید شده در مقطع حاکمیت نگاه منفعلانه به ظهور در پیش از انقلاب اسلامی شکل گرفته است. در مقطع زمانی ای که کتاب حاضر مراحل ارزیابی و آماده سازی برای چاپ را طی می کرد، ماجرای تلخ تولید و پخش مستند "ظهور بسیار نزدیک است" در کشور بالا گرفت. با توجه به آنچه در قالب دو مثال عرض شد، بایستی در تحلیل این واقعه این چنین اندیشید که هر دو طرف ماجرا، یعنی تولیدکنندگان مستند و لوح فشرده، و منتقدان جدی آن، متأسفانه در چارچوب نگاه منفعلانه دور از انقلاب اسلامی- در عین حسن نیت و دلسوزی و پایبندی به اهداف انقلاب زمینه ساز-با یکدیگر تعامل کرده و کشور را در آستانه یک بحران قرار دادند، بحرانی که می توانست-و می تواند-موضوع مهدویت و آخرالزمان را دوباره برای سالهای طولانی به محاق ببرد. فرمایشات مقام معظم ولایت در جریان سالگرد 14 خرداد در سال 90 و در حرم حضرت امام (رحمه الله) مبنی بر لزوم ایجاد امنیت برای کسانی که دغدغه انقلاب اسلامی را داشته و قصد براندازی ندارند، می تواند پایانی خوش باشد بر این جریان تلخ و پرعبرت و جریانات مشابه آن.
[23] Leading Star
[24] اشاره به این بیت از حافظ:
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود ... از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
[25] سلیمان، کامل، یوم الخلاص، ص 361.
منبع: همایون، محمد هادی؛ تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.