4. اصالت جریان حق

دومین نکته ای که در اینجا شایسته توجه ویژه می نماید، موضوع اصالت جریان حق و خط انبیاء، و فرعی و تبعی بودن جریان باطل و خط شیطان نسبت به آن و طبیعتاً پیروزی نهایی جریان حق است که در باورهای اسلامی و آیات و روایات به روشنی به چشم می خورد. قرآن کریم نسبت حق و باطل را در قالب مثالی بسیار زیبا چنین معرفی می نماید:

«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [11] خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر رودی به قدر وسعت و ظرفیتش سیل آبی جاری شد و بر روی سیل کفی برآمد چنان که فلزاتی را نیز که برای تجمل و زینت یا برای اثاث و ظروف در آتش ذوب کنند مثل آب کفی برآورد، خدا این چنین حق و باطل را بر هم می زند (یا به آب و فلزات و کف روی آنها برای حق و باطل مثل می زند که) باطل چون آن کف به زودی نابود می شود و اما حق چون آب و فلز که به خیر و منفعت مردم است در زمین درنگ می کند. خدا مثلها را بدین روشنی بیان می کند.»

در این آیات خداوند حکیم می فرماید اگرچه مردم در ابتدا کف روی آب را می بینند، اما باید بدانند که این کف نیز به واسطه سیل و آب آمده است و از خود استقلالی ندارد و از همین رو است که سرانجام نیز از بین می رود و آنچه باقی می ماند آبی است که سود مردم در آن نهفته است. برخورد حق و باطل در قرآن کریم چنین تصور شده است. شهید مطهری رحمه الله علیه نیز در این خصوص می فرماید:

«قرآن ... جریان هستی را بر اساس حق می داند و حق را اصیل معرفی می کند و در مقابل هر چند باطل را نفی نمی کند اما آن را اصیل نمی داند. از این رو قرآن به تاریخ خوشبین است و برای انسان اصالت قائل است... پس در این بینش، باطل به عنوان یک امر نسبی و تبعی و به عنوان یک نمود و یک امر طفیلی مطرح می شود... بطلان و شر از یک نوع تغییر مسیر پیدا می شود که لازمه مرتبه وجودی انسان مختار و آزاد بودن انسان است. حق اصیل است و باطل غیراصیل، و همیشه بین امر اصیل و غیراصیل اختلاف و جنگ است، ولی اینطور نیست که حق همیشه مغلوب باشد و باطل همیشه غالب. آن چیزی که استمرار داشته و زندگی و تمدن را ادامه داده حق بوده است و باطل نمایشی بوده که جرقه ای زده، بعد خاموش شده و از بین رفته است...» [12]

5. پیوستگی جریان حق و باطل در طول تاریخ

موضوع دیگری که به دنبال این باور مطرح می شود و در تحلیل جریان های تاریخی بسیار تعیین کننده است، پیوستگی اهل حق و استمرار خط انبیاء و جریان حق در طول تاریخ است. در کنار این موضوع فرض پیوستگی اهل باطل نیز می تواند به عنوان یک فرضیه برای بررسی بیشتر در دستور کار قرار گیرد. در خصوص موضوع نخست یعنی استمرار جریان حق و خط انبیاء در طول تاریخ به نظر می رسد نقطه مبهمی وجود نداشته باشد. قرآن کریم به روشنی دعوت پیامبران الهی علیهم السّلام را در ادامه یکدیگر و به صورت یک جریان منسجم معرفی می نماید:

«لقد وصّلنا لهم القول [13] ما گفتارمان را برای پیامبران متصل کردیم.»

«ثمّ ارسلنا رسلنا تتراً [14] سپس فرستادگان خود را در پی هم فرستادیم.»

بر این اساس جریان ارسال رسل حلقه های متعدد و به هم پیوسته دعوتی الهی به نام دین اسلام است که همه پیامبران آن را به عنوان دین واحد معرفی نموده اند:

«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ [15] دین در نزد خداوند اسلام است و کسانی که به آنها کتاب داده شده در دین اختلاف نکردند مگر بعد از آمدن آگاهی و علم از روی سرکشی در میان خود و هر کس آیات خدا را انکار کند، همانا حساب کردن خدا سریع است.»

از همین رو است که به نظر می سد پیامبران الهی علیهم السّلام غالباً در دعوت خویش به چند موضوع به طور همزمان اشاره نموده اند:

نخست دین پیش از خود را تصدیق نموده تا اتصال خود را به جریان حق اعلام نموده باشند و سپس به پیامبر پس از خود و پس از آن به موعود آخرالزمان بشارت داده تا استمرار این جریان را در نسل های بعدی بیمه نموده باشند. این موضوع در دعوت حضرت عیسی علیه السّلام و پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به روشنی قابل مشاهده است. در زیارات گوناگون از جمله در زیارت شریف وارث نیز این استمرار در قالب استفاده از واژه وارث به مؤمنان فهمانده شده است.

اما در خصوص جریان باطل، قرآن کریم جز به پراکندگی اشاره نمی نماید. این کتاب آسمانی در خصوص ستمگران تاریخ و کافران می فرماید:

«فجعلناهم احادیث و مزّقنا هم کلّ ممزّق [16] پس آنان را داستانی در تاریخ قرار دادیم و به کلی آنان را متفرّق کردیم.»

پس از دیدگاه قرآن کریم جریان حق و ارسال رسل جریانی است متصل و ریشه دار و جریان باطل و طواغیت جریانی است بی ریشه و پراکنده که به تبع جریان حق چند صباحی در تاریخ بروز می نماید.

جان گرگان و سگان از هم جداست ... متحد جان های مردان خداست

این تقابل در قرآن کریم این چنین بازتابانده شده است:

«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ.تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ .وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ [17] آیا نمی دانی خداوند چگونه کلمه طیبه را به درخت طیبه تشبیه نموده که ریشه آن در زمین ثابت است و شاخه آن در آسمان، میوه خود را در هر زمان به اجازه پروردگارش می آورد، و خدا این مثل ها را برای مردم می زند، شاید متذکر شوند. و همین طور، کلمه خبیثه را به درخت خبیثی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد.»

نکته ای که در اینجا می تواند مورد پرسش قرار گیرد این است که در بررسی زیارات و تاریخ با مواردی مواجه می شویم که ارتباط و اتصالی ظاهری میان نمایندگان جریان باطل قابل پی گیری و توجه می نماید. تبعیتی که در زیارت عاشوراء از "اول ظالم" تا "آخر تابع" تصویر شده است، شکل گیری سلسله های گوناگون و یا حضور جریان های مستمر و مرموز در تاریخ از نمونه های این امر است. روشن تر از همه موارد استمراری است که در دشمنی و خصومت شخص شیطان با دعوت انبیاء علیهم السّلام وجود دارد که هیچ گاه در طول تاریخ بشر انقطاع و خللی در آن ایجاد نشده است. اگر قرآن کریم جریان باطل را تلاش هایی پراکنده می داند، پس این پیوستگی ظاهری چگونه قابل توجیه است؟ پاسخ این است که همان گونه که قرآن کریم دولت و به قدرت رسیدن ظاهری باطل را نفی نمی نماید، اما آن را سطحی و مقطعی می داند، پویستگی ظاهری جریان باطل را نیز ممکن می داند، اما در عین حال توجه می دهد که این پیوستگی ظاهری، فرع و تبعی از جریان اصالتاً پیوسته حق در طول تاریخ است:

«پیامبران از آن جهت که حقند و روح مجرد دارند، هم در قوس نزول با ماورای طبیعت در ارتباطند و هم در قوس صعود به مقام شامخ تجرد تام راه دارند، اما کافران، ظالمان و مشرکان از آن جهت که به تباهی ستم و کفرآلوده اند با ماورای طبیعت مرتبط نیستند، زیرا این گونه از رذائل نفسانی که به نقص وجودی ماده برمی گردد در ماورای طبیعت و نشئه کمال راه ندارد و تنها در جهان طبیعت و مرحله حرکت که قلمرو تزاحم و محور تضاد است، رخ می نماید. غرض آن که بین سلسله وجودها، پیوند علّی و معلولی برقرار است و آنها به هم مرتبطند و از یک جایند و به یک جا ختم می شوند، ولی سلسله نقص، به تبع به هم مرتبطند.» [18]

6. مأموریت پیامبران و شیطان

اینک به دنبال شناخت ویژگی های دو جریان حق و باطل این پرسش مطرح می شود که مأموریت پیامبران الهی علیهم السّلام در زمین چه بوده و به عبارت دیگر با چه فلسفه و هدفی دعوت خود را آغاز نموده اند و پرسش دیگر این که شیطان حزب وی در مقابل این مأموریت چه وظیفه ای را برای خود قائل شده اند. بررسی این موضوع می تواند کمک شایانی باشد به ما در شناخت جهان معاصر و تبیین نسبت آن با گذشته تاریخی و تلاش برای حرکت به سمت آینده ای روشن.

به عنوان مقدمه پاسخ به این پرسش بایستی به این نکته توجه نمود که بر اساس اعتقادات و باورهای اسلامی و قرآنی، پس از هبوط آدم علیه السّلام و آغاز زندگی زمینی بشر بر کره خاک، امت واحده ای شکل گرفت که تفاوت ها و اختلافات میان افراد این امت سبب بعثت انبیاء علیهم السّلام و آوردن شریعت شد. البته میان انسان ها از جهات گوناگونی تفاوت وجود دارد. برخی از این تفاوت ها ناشی از گوناگونی هایی است که در میان افراد و اصناف جامعه بشری از لحاظ هوش، استعداد، امکانات، ویژگی های جسمی و ظاهری، موقعیت جغرافیایی و وضعیت فرهنگی وجود دارد که دست بشر به طور محسوس در ایجاد آنها دخالت نداشته و بیشتر زاییده قوانین طبیعت است. این تفاوت ها و اختلاف ها نه تنها مذموم نیست که یکی از عوامل اساسی در قوام امر عالم آفرینش به شمار می رود.

در کنار این تفاوت ها، اختلاف هایی دیگر نیز میان انسان ها وجود دارد که از دیدگاه قرآنی مورد تأیید نیست و سررشته آن را باید در نوع روابط مبتنی بر ستم و سلطه جویی انسان ها بر یکدیگر جستجو نمود. در دو آیه از آیات کتاب الهی به روشنی به این نوع اختلاف اشاره شده و آن را از تفاوت های طبیعی متمایز نموده است. این آیات، همان گونه که آمد، در تبیین فلسفه بعثت انبیاء علیهم السّلام و دعوت دینی نازل شده است:

«کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ [19] بودند مردم یک امت پس برانگیخت خدا پیامبران را بشارت دهندگان و ترسانندگان و فرستاد با ایشان کتاب را به حق تا حکم کند میان مردم در آنچه اختلاف کردند در آن و اختلاف نکردند در آن مگر آنان که داده شدندش پس از رسیدن نشانی ها بدیشان به ستمی میان خویش پس هدایت کرد خدا مؤمنان را بدانچه اختلاف کردند در آن از حق به اذن خود و خدا هدایت کند هر که را خواهد به راه راست.»

«و ما کان الناس الا امه واحده فاختلفوا و لولا کلمه سبقت من ربک لقضی بینهم فیما فیه یختلفون [20] و نبودند مردم جز یک ملت پس اختلاف کردند و اگر نبودند سرنوشتی که پیش گرفته است از پروردگار تو همانا داوری می شد میان ایشان در آنچه بودند در آن اختلاف کنان.»

همان گونه که از ظاهر آیات برمی آید، اختلافی که در این جا بدان اشاره شده است، بی شک غیر از اختلافی است که ارمغان طبیعت برای انسان ها به شمار می رود. این اختلاف با استفاده از آیات یاد شده مذموم است و اصولاً انبیاء الهی علیهم السّلام برای رفع این گونه اختلافات میان انسانها برانگیخته شده اند. این آیات به روشنی دلالت دارد بر این که مردم قبل از بعثت انبیاء همه یک امت بودند و در مرحله ای از بساطت دینی و اجتماعی زندگی می کردند. سپس خداوند به خاطر اختلافی که میان آنان پدید آمد، انبیائی به بشارت و انذار برگزید و با آن کتاب را به حق نازل فرمود تا طبق آن در میان مردم و در آنچه اختلاف کرده اند حکم کنند. این بار مردم در خود دین و کتاب اختلاف کردند و این اختلاف پدید نیامد مگر از ناحیه کسانی که اهل آن بودند و انگیزه شان در حل اختلاف حسادت و طغیان بود. در این هنگام بود که خدا کسانی را که ایمان آوردند در مسائل مورد اختلاف به سوی حق رهنمون شد و خدا هر که را بخواهد به سوی صراط مستقیم هدایت می کند.

نکته جالب توجه در این آیه اشاره همزمان است به دو اختلاف که یکی پیش از بعثت انبیاء میان انسان ها رخ نموده است و انبیاء الهی علیهم السّلام برای محو آن مبعوث شده اند و دیگری اختلافی است که به دنبال بعثت انبیاء و به عنوان نتیجه پیش آمده است.

چه تفاوتی میان این دو گونه اختلاف وجود دارد و منشأ هر کدام چیست؟ در تفسیر نمونه به طور خلاصه در تبیین این دو اختلاف چنین آمده است:

«بعد از بیان حال مؤمنان و منافقان و کفار در آیات پیشین، در این آیه به سراغ یک بحث اصولی و کلی و جامع در مورد پیدایش دین و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن می رود.

نخست می فرماید: انسانها در آغاز همه امت واحدی بودند (کان الناس امه واحده) و در آن روز تضادی در میان آنها وجود نداشت، زندگی بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده، و انگیزه های هوی و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آن ها ناچیز بود، خدا را طبق فرمان فطرت می پرستیدند و وظایف ساده خود را در پیشگاه او انجام می دادند. این مرحله اول زندگانی انسانها بود، که احتمالاً فاصله میان زمان آدم و نوح علیهما السّلام را پر می کرد.

سپس زندگی انسان ها شکل اجتماعی به خود گرفت و می باید هم چنین شود، زیرا انسان برای تکامل آفریده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تأمین می گردد و این مرحله دوم زندگی انسان ها بود.

ولی به هنگام ظهور اجتماع، اختلاف ها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ایمان و عقیده و چه از نظر عمل و تعیین حق و حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع، و در اینجا بشر تشنه قوانین و تعلیمات انبیاء و هدایت های آنها می گردد تا به اختلافات او در جنبه های مختلف پایان دهد. این مرحله سوم بود. در اینجا خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت دهد و انذار کنند (فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین) و این مرحله چهارم بود.

در این هنگام انسانها با هشدارهای انبیاء و توجه به مبدأ و معاد و جهان دیگر که در آنجا پاداش و کیفر اعمال خویش را در می یابند برای گرفتن احکام الهی و قوانین صحیح که بتواند به اختلافات پایان دهد و سلامت جامعه و سلامت انسانها را تأمین کند آمادگی پیدا کردند و لذا می فرماید: خداوند با آنها کتاب آسمانی به حق نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند (و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه) و به این ترتیب ایمان به انبیاء و تمسک به تعلیمات آنها و کتب آسمانی، آبی بر آتش اختلافات فرو ریخت و آن را خاموش ساخت و این مرحله پنجم بود.

این وضع مدتی ادامه یافت ولی کم کم وسوسه های شیطانی و امواج خروشان هوای نفس کار خود را در میان گروهی کرد و با تفسیرهای نادرست تعلیمات انبیاء و کتب آسمانی و تطبیق آنها بر خواسته های دلشان، پرچم اختلاف را بار دیگر برافراشتند، ولی این اختلاف با اختلافات پیشین فرق داشت. سرچشمه اختلافات پیشین جهل و بی خبری بود که با بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانی برطرف گردید، در حالی که سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگری و لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق و در یک کلمه بغی بود و لذا در ادامه این آیه می فرماید: در آن اختلاف نکردند مگر کسانی که کتاب آسمانی را دریافت داشته بودند و بینات و نشانه های روشن به آنها رسیده بود. آری آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگری در آن اختلاف کردند (و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاء تهم البینات بغیا بینهم) و این مرحله ششم بود.

در اینجا مردم به دو گروه تقسیم شدند. مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند، آنها برای پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانی و تعلیمات انبیاء بازگشتند و به حق رسیدند و لذا می فرماید: خداوند، مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود، در حالی که افراد بی ایمان و ستمگر و خودخواه همچنان در گمراهی و اختلاف باقی ماندند (فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه) و این مرحله هفتم بود.» [21]

همان گونه که دیدیم در این تفسیر از آیه به دو اختلاف یاد شده اشاره شده و خاستگاه اختلاف نخست، اجتماعی شدن زندگی انسان دانسته شده است. این در حالی است که بغی و ستمگری به تصریح آیه شریفه نیز منشأ اختلاف دوم معرفی شده است. اکنون پرسش این است که چگونه اجتماعی شدن زندگی انسانها که فرایندی گریزناپذیر و در عین حال از دیدگاه قرآن سودمند است، منجر به بروز اختلاف میان آنان می گردد و پایه های تبیین قرآنی، فلسفی و اجتماعی آن کدام است. مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله علیه همانند دیگر موارد مشابه در این زمینه نیز گوی سبقت را از دیگر مفسران ربوده و تحلیلی جامع با نگاهی به آفرینش انسان و فلسفه بعثت انبیاء علیهم السّلام ارائه نموده اند. ایشان در تفسیر این آیه معتقدند:

«این آیه به سبب تشریع اصل دین را بیان می کند، که چرا اصلاً دینی تشریع شده، و مردم مکلف به پیروی از آن دین شوند و در نتیجه بینشان اختلاف بیفتد، یک دسته به دین خدا بگروند، دسته ای دیگر کافر شوند، و این معنا را این طوری بیان کرده که انسان -این موجودی که به حسب فطرتش اجتماعی و تعاونی است- در اولین اجتماعی که تشکیل داد یک امت بود، آنگاه همان فطرتش وادارش کرد تا برای اختصاص دادن منافع به خود با یکدیگر اختلاف کنند. از این جا احتیاج به وضع قوانین که اختلاف پدید آمده را برطرف سازد پیدا شد، و این قوانین لباس دین به خود گرفت و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گردید و برای اصلاح و تکمیلش لازم شد عباداتی در آن تشریع شود و تا مردم از آن راه تهذیب گردند و به منظور این کار پیامبرانی مبعوث شدند و رفته رفته آن اختلاف ها در دین راه یافت. بر سر معارف دین و مبدأ و معادش اختلاف کردند و در نتیجه به وحدت دینی هم خلل وارد شد. شعبه ها و حزب ها پیدا شد و به تبع اختلاف در دین اختلاف هائی دیگر نیر درگرفت، و این اختلاف ها بعد از تشریع دین به جز دشمنی از خود مردم دین دار هیچ علت دیگری نداشت، چون دین برای حل اختلاف آمده بود، ولی یک عده از در ظلم و طغیان خود دین را هم با اینکه اصول و معارفش روشن بود و حجت را بر آنان تمام کرده بود مایه اختلاف کردند.

پس در نتیجه اختلاف ها دو قسم شد، یکی اختلاف در دین که منشأش سمتگری و طغیان بود، یکی دیگر اختلافی که منشأش فطرت و غریزه بشری بود، و اختلاف دومی که همان اختلاف در امر دنیا باشد باعث تشریع دین شد، و خدا به وسیله دین خود عده ای را به سوی حق هدایت کرد، و حق را که در آن اختلاف می کردند روشن ساخت و خدا هر کس را که بخواهد به سوی صراط مستقیم هدایت می کند.» [22]

تنظیم : www.vaezoon.ir

نویسنده: دکتر محمدهادی همایون

www.harfeakhar.com