اصول انتظار در جامعه شیعه

اعتقادات شیعی، ما را دعوت به انتظار مي كند و براي اينكه اين انتظار محقق شود، بايد در جامعه اصوليّ تحقق پيدا كند، مثل دلدادگي شيعه نسبت به وليّ خدا و هدف او، اميدواري نسبت به آيندۀ تاريخ و تحقق اين دولت كريمه و اقدام براي تحقق اين دولت و خود را براي تحقق او وقف كردن، حلم و بردباري و شتاب نكردن در كار، صبوري و تحمل سختي هاي راه؛ اين ها بعضي از آن اصولي بود كه براي تحقق انتظار لازم است در جامعه شيعه محقق شود؛ جامعۀ شيعه جامعه اي است اميدوار، دلداده، صبور، بردبار، حليم، غي مستعجل و در عين حال جامعه اي است كه خودش را وقف اهداف و آرمان وليّش كرده و براي تحقق آن اهداف كار مي كند.

يكي از اصول ديگري كه بايد در بين شيعيان محقق شود و ما روي او فرهنگ سازي كنيم، مسالۀ تسليم بودن به وليّ خداست كه يكي از اصول اصلي و اساسي جامعه تشيع است. در اين موضوع يك تفاوت اساسي بين نگاه تشيع با غير شيعه وجود دارد. بر اساس نگاهي كه در فرهنگ شيعه هست، اساس عبادت خدا به تسليم بودن به وليّ خدا برمي گردد؛ به تعبير ديگر، اگر ما بناست موحد باشيم، از اركان اساسي توحيد و تسليم بودن به وليّ خداست. ديده ايد، براي اينكه ما به مقام توحيد و مقام لقا و قرب برسيم، تصاويري وجود دارد. در عرفان و اخلاق، به انحاء مختلفي تصوير كردند كه مقصد ما چيست و بايد چه راهي را طی كنيم تا برسيم؛ صاحبان اين مكاتب، علماي اخلاق و علماي اهل عرفان كه «شكر الله مساعيهم الجميله» واقعاً زحمت كشيدند و وادي هايي را ترسيم كردند.

اساس توحید

اساس توحيد به اين تعريف مي شود كه انسان با تمام وجود ارادۀ خودش را در مقابل ارادۀ الهي تسليم كند و اين اساس توحيد است. تسليم شدن اراده به ارادۀ خداي متعال و خاشع شدن و خاضع شدن و خاكساري در مقابل خداي متعال، اساس عبادت و اساس توحيد است. موحد آن كسي است كه با تمام وجود در مقابل خداي متعال تواضع مي كند، انكسار مي كند و ارده اش خاشع در مقابل ارادۀ خداي متعال است. همۀ مراتب اقتدارش در مقابل خداي متعال خاشع است؛ اين ركن اساسي توحيد است.

البته اين تسليم بودن مراتبي دارد که ممكن است تا مرتبۀ رضا هم پيش برود؛ يعني تسليم به اراده خداي متعال هست و بعد هم راضي به آن چيزي است كه خداي متعال براي او تقدير مي كند؛ چه در تكوين و چه در تشريع و چه دستوراتي كه به او داده مي شود و چه مقدراتي كه در تكوين عالم براي او رقم مي خورد و او هم تسليم است؛ تسليمش هم در حد رضاست. اگر اين را ما ركن اصلي عبادت خداي متعال بدانيم، -مكرر من اين را اشاره كردم- تسليم بودن به خداي متعال براي ما تحقق پيدا مي كند يعني چه که تسليم خدا باشيد؟ ما كه مستقيماً به خداي متعال دست نداريم كه بخواهيم تسليم باشيم؛ مي خواهيم عبادت كنيم، مي خواهيم خشوع كنيم و مي خواهيم فرمانبرداري كنيم. اين فرمان برداري چطوري محقق مي شود؟

در روايات آمده، -در كتاب الجه كافي و غير كافي ملاحظه فرموديد- مي فرمايد: اگر كسي فهميد ربي دارد و فهميد كه اين رب رضا و سخطي دارد، خدايي است و محصول طبيعت نيستين. اگر اين را فهميديم كه يك ربي است و ما را براي يك هدفي آفريده، او رب و مربي است و حكيم است. اگر فهميديم رضا و سخطي دارد بلافاصله اين مساله مطرح است كه ما اين رضا و سخط را از چه راهي بايد به شدت بياوريم؟

انبيا و اوليّا، طریق رسیدن به رضای الهی

طريق رسيدن به رضا و سخط خداي متعال، انبيا و اوليّا هستند. اوليّاء معصوم(علیه السلام) و مهم تر اين است كه انبيا و اوليّاء معصوم(علیه السلام) فقط اين نيست كه راه رضا و سخط را به ما نشان مي دهند بلكه رسيدن ما به خداي متعال و حكمت ما در اين مسير، تابع تبعيت از ولايت آن هاست؛ خودشان صراط اند: «انتم الصراط الاقوم». خوب اگر ما اين فرهنگ را پيدا كرديم كه نه؛ مسير ما به سمت خداي متعال از مسير ولايت آن ها عبور مي كند و ما بايد بپذيريم و تسليم باشيم و متوليّ باشيم تا آن ها ما را ببرند، آنگاه اساس عبادت معنايش عوض مي شود؛ راه رسيدن به خداي متعال معنايش عوض مي شود و ديگر راه رسيدن به خداي متعال به معنی استقلال عبادت كردن نيست؛ تهذيب كردن نفس نيست و اين طور نيست كه آدم خودش بايد راه بيفتد و خودش را تهذيب كند و بعد هم وقتي تهذيب كرد، به خدا مي رسد؛ اين طور نيست. مي دانيد فرقه ها زيادند؛ در خود دنياي اسلام و مذاهب اسلامي هم فرقه ها زيادند.

يك راه هايي را پيش روي طرفداران خودشان و مريدان خودشان مي گذارند كه نرفتني است و امكان رفتنش نيست. صد تا ميدان تعريف مي كند که براي هر كدام از اين صد تا ميدان هم اين قدر نقشه مي كشند؛ كمتر يا بيشتر. نمي خواهم آن ها را انكار كنم ولي در مسير اهل بيت(عليه السلام) و در فرهنگ اهل بيت(عليه السلام) تفاوت اساسي كه وجود دارد اينجاست كه راه ما به سوي خداي متعال از تسليم مي گذرد و ما بايد تسليم شويم؛ آن وقت آن ها ما را مي برند و ما بايد خود را بسپاريم؛ وقتي خود را سپرديم، با ارادۀ و فرمان آن ها حركت مي كنيم. لذا رياضت اصلي شيعه بايد رياضت در امر تسليم به وليّ الله و تصديق وليّ خدا و معرفت وليّ خدا باشد.

اين رياضت اصلي است و آن كساني كه رياضت ها را در مسير ديگري مي كشند، به نتيجه نمي رسند و راه شان طولاني و پرمخاطره مي شود و بعد هم كم فايده و كم ثمر می شود. اساس اين است كه ما تلاش كنيم به تسليم بودند؛ اوست كه جامعۀ شيعه را پيش مي برد؛ اوست كه با ارادۀ خودش و با آن امر الهي كه صاحب اوست، جامعۀ شيعه را به آن نقطۀ موعود مي رساند. اگر بناست در آن جامعه، همۀ زندگي بشر آهنگِ عبادت خدا را پيدا كند، اين جيران عبادت در عالم با ولايت وليّ الله واقع مي شود و اين طور نيست كه انسان ها خودشان مسير عبادت را مستقل از وليّ خدا طي كنند بلكه ركن ركين و ركن اصلي تحقق عبادت در همۀ زندگي بشر است؛ چون چه در حيات فردي و چه در حيات اجتماعي، ولايت آن هاست و آن چيزي را كه ما بايد در خودمان و در جامعۀ شيعه و در قدم اول فرهنگ سازي كنيم، تسليم بودن به وليّ خدا است و همۀ تلاش ما در تهذيب نفس بايد بر محور تسليم باشد.

ریاضت و مراقبه

اين را چون عزيزان اهل اين معنا هستند، من خدمت شان اشاره مي كنم. ديديد ما خيلي رياضت و زحمت مي كشيم و مراقبه مي كنيم ولي نقطۀ اصلي مراقبه را گاهي مراعات نمي كنيم. نقطۀ اصلي مراقبه اين است كه خداي متعال براي ما وليّ فرستاده و اين وليّ است كه ما را تا قرب خدا و لقاء خدا پيش مي برد. نعمت حقيقي كه خداي متعال به ما داده، نعمت ولايت است. «خلقكم الله انوارا فجعلكم بعرشه محدقين حتي من علينا بكم»؛ اين منت را خدا بر ما گذاشته. «فجعلكم في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه»، اگر خداي متعال شما را در اين خانه ها قرار نمي داد و در اين قالب بدن ها تنزل نمي داد و اگر خداي متعال شما را در دنيا نمي فرستاد؛ شما كه نور خدا هستيد، شما محال مشيّت الله هستيد، شما كه عباد مكرم خدا هستيد، شما كه اوليّاء خدا هستيد؛ اگر خداي متعال شما را نمي فرستاد كه دست ما به شما نمي رسيد. «و جعل صلاتنا عليكم و ما خصنا به من ولايتكم طيب لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزكله لنا و كفارة لذنوبنا»؛ اگر بناست خطاي ما تدارك شود، اگر بناست سرشت ما پاك شود، اگر بناست اخلاق ما پاك شود، اگر بناست نفوس ما مطهر از شرك شود، اگر بناست به اينجا برسيم، راه رسيدنش اين است: «جعل صلاتنا عليكم و ما خصنا به من ولايتكم»؛ اين صلوات دائمي كه در روايت آمده، صلوات بر نبي اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. يعني مطهر دانستن حضرت از هر نقص و عيبي؛ اين مقام معرفت و اينكه انسان او را از نقص تطهير كند و نگويد يك آدمي است که مثل ما به دنيا آمده و اهواء و هوس هايي مثل ما دارد. بفهمد آن ها در دنيا براي اين كارها نيامدند. يك عهدي با خداي متعال بسته بودند و تمام حيات شان مستغرق در آن عهدشان است. آمدند در اين دنيا که به آن عهدشان وفا كنند و دست ما را بگيرند و ببرند. نه دنبال قدرتند و نه دنبال جاهند و نه دنبال لهو و لعب، -العياذ بالله-.

ولایت الهی، حقیقت طهارت

اين صلوات است كه موجب مي شود كم كم انسان مطهر و پاك شود و ولايت آن ها را قبول كند. وقتي ولايت آن ها در وجود انسان جاري شد، انسان مطهر مي شود. حقيقت طهارت و پاكي، به جريان نور خدا در وجود انسان است و تا نور الهي در وجود انسان جاري نشده، ظلمات توجه به خود و غير، وجود دارد. انسان مطهر نيست و حقيقت طهارت، جريان نور خداست. چه در حيات فردي و چه در حيات اجتماعي؛ در عصر ظهور، آن چيزي كه محقق مي شود اين است.

ولايت وليّ الله جاري مي شود و همۀ عالم پاك و مطهر مي شوند. آن آبي كه «انزلنا من السماء مائا طهورا» باطنش شايد ناظر به همين است، اين حقيقت ولايت از عوالم بالا نازل شده كه عالم را پاك كند و هر كجا كه انوار ولايت آن ها آمد، طاهر مي شود و هر كجا كه نيامد، مطهر نيست. اين طور نيست كه اگر آن انوار از آن طرف نيايد، ما بتوانيم تهذيب كنيم و مطهر و پاك شويم. تهذيب مان هم مثل تنيدن پيله دور خودمان است؛ مثل كرم ابريشم است که دور خودش پيله مي تند و در پيلۀ خودش خفه مي شود. در تهذيب مان خفه مي شويم، در سلوك مان خفه مي شويم. حالا من نمي خواهم مثال آدم هايي كه در تهذيب و سلوك شان خفه شدند را بزنم. بنابراين نقطۀ اصلي اين است، رسيدن به مقام تسليم و پذيرش ولايت و تصديق آن ها و صلوات فرستادن بر آن ها و آن ها را مطهر از عيب و نقص دانستن.

آن ها نيامدند که در اين دنيا -العياذ بالله- بازيگري كنند؛ آمدند در اين عالم که جريان حق را جاري كنند، جريان عبادت خدا را جاري كنند و از اول تا آخر زندگي شان هم همين است. اگر اين را ما فهميديم و گوش حرف كن و تسليم شديم، اين ما را به نماز و روزه و زكات مي رساند و اين ها اگر طريق تسليم بود، اثر دارد. اگر طريق تسليم ما نبود، نماز مي خوانم براي اينكه به نماز برسم. اين نماز هيچ كاري براي آدم نمي كند، روزه هيچ كاري براي آدم نمي كند، حج هيچ كاري براي آدم نمي كند. در عين اينكه اين ها فروع اسلام اند، بسيار مهم هستند.

اين معنايش اين نيست كه مهم نيست؛ اگر كسي نماز نخواند، «من ترك الصلاة متعمدا فقد كفر». ولي مهم اين است كه بفهميم این اساس تسليم بودن است و اين ها طريق تسليم شدن ما به ولايت آن ها است. طريق جريان ولايت آن ها هستند و اگر نماز طريق تسليم بودن به ولايت آن ها بود، رشد مي آورد. فرمود: «نحن الصلاة نحن الزكات نحن الحج»؛ اگر حج طريق تولّي به ولايت آن ها بود، قرب مي آورد. اين ها مناسك و راه هاي مختلف و سبلي هستند كه ما را بايد به آن صراط برسانند؛ «انتم الصراط الاقوم». بنابراين مي بينيد که اين دو نوع تهذيب مي شود يك تهذيبي كه انسان مراقبه مي كند و اهل مراقبه و دقت است اما تمام تلاشش را روي جزئيات مي گذارد و جهت گيري كلي يادش مي رود؛ اين به نتيجه نمي رسد.

نمي خواهم مثال بزنم اما اين مثال هم خيلي گويا نيست. يادم است يك عزيزي از من راجع به مراقبۀ روز عاشورا سوال مي كرد. مي گفت: آقا در ايام محرم و دهۀ محرم، آدم شيريني بخورد خوب است یا نخورد؟ گفتم: بله، بهتر است آدم غذاي لذيذ نخورد بخصوص در روز عاشورا؛ مواظب باشد و مراقبه كند اما نيت روزه نكند؛ چون كار ابی سفیان و اهل آل ابي سفيان است. آن ها اين روز را به عنوان جشن روزه مي گيرند. بهتر است نيت روزه نكند ولي تا بعد از ظهر چيزي نخورد و بعد از ظهر هم با يك غذاي ساده اي افطار كند و به ياد اهل بيت(عليه السلام) و گرسنگي و تشنگي اطفال امام حسين(عليه السلام) باشد تا قرب پيدا كند. اين آقا، اين را به من فرمود و فرمود كه حالا من روز عاشورا كه مي شود، از صبح تا غروب فكرم مشغول است؛ همۀ ذهنم به اين مشغول است كه مثلاً اين خرمايي كه در عزاداري امام حسين(عليه السلام) تعارف مي كنند، بخورم بهتر است؛ چون مال سفرۀ امام حسين(عليه السلام) يا نخورم بهتر است.

از اينجا مي روم آن طرف تر يك سقا دارد آب مي دهد و باز فكر مي كنم؛ همۀ روزم به اين مي گذرد، اينكه دارد آب مي دهد سقاست و مطهر است و اين آب با بقيۀ آب ها فرق مي كند. درست هم مي گويد، با بقيۀ آب ها فرق مي كند؛ آبي كه در دستگاه امام حسين(عليه السلام) مي آيد، با بقيۀ آب ها فرق مي كند و همان آب نيست؛ چون نسبتی به حضرت پيدا كرد؛ ما كه فقط نيستيم مطهر مي شويم، آن ها هم مطهر مي شوند؛ اين طور نيست كه يك آبي در سفرۀ امام حسين(عليه السلام) مي آيد، يك غذايي در سفره امام حسين(عليه السلام) مي آيد، بي حساب است. ما فكر مي كنيم فقط خودمان حيات داريم و فقط خودمان مشتاقيم كه آمديم و بر سفرۀ امام حسين(عليه السلام) نشستيم و در محفل امام حسين(عليه السلام) و زير قبۀ امام حسين(عليه السلام) نشستيم.

امام حسين(عليه السلام) به ما لطف دارند. نه، آن غذايي هم كه بر سفرۀ امام حسين(عليه السلام) مي آيد، با بقيه غذاها فرق دارد و بدون ترديد، «جعل الشفاء في تربته»؛ خيلي حرف است. خاكي كه به امام حسين(عليه السلام) ارتباط برقرار مي كند، با بقيۀ خاك ها فرق مي كند؛ بيخود نيست که يك خاكي مدفن امام حسين(عليه السلام) مي شود؛ حساب و كتاب دارد. در عالم جماد و نبات هم براي خودش حسابي است. بله، درست است؛ اين آب مربوط به امام حسين(عليه السلام) است. حالا فكر من مشغول مي شود که بخورم يا نخورم. بخورم، نبايد روز عاشورا آب خورد؛ نخورم، اين آب منسوب به امام حسين(عليه السلام) است. آن طرف تر مي روم، سفرۀ ناهار مي افتد. همه روز من اينطور مي گذرد.

خوب ببينيد اين مراقبه به درد نمي خورد؛ اين كه نشد مراقبه. مرحوم علامه مطهري(رحمت الله عليه) فرموده بود: فلان عارف به من گفت: نماز كه مي خواني فكرت كجاست؟ گفتم: در مفاهيم و توجه به معاني نماز. فرمودک پس كي متوجه خدا هستي؟ ديديد در مراقبه در نماز و در توجه و حضور قلب مي گويند، حضور در عبادت غير از حضور در معبود است. اگر همه اش حضور در عبادت شد پس حضور در معبود چه مي شود؟ حالا حضور در معبود هم خودش درجاتي دارد. اين مراقبۀ روز عاشورا است؛ مراقبۀ روز عاشورا اين است که آدم سر صبح تا شب فكر كند که اين خرما را بخورم يا نخورم، اين آب را بخورم يا نخورم؛ مي رود آن طرف تر سر سفرۀ عذا و بعد از ظهر عاشورا تمام مي شود.

اعظم عبادات دارد اتفاق مي افتد و ملائكه رفت و آمد مي كنند. آن صحنۀ ملكوتي عاشورا كه واقع شده، آن هتك عظيمي كه از وليّ خدا شده، بايد خون انسان را به جوش بياورد؛ آن مصيبت عظيمي كه بايد جان انسان را به لب بياورد. مراقبۀ اين ها لازم است. توجه به حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) و بلا و عبادتش و تحمل و مقام رضايش و فاني شدن در آن سجدۀ حضرت در گودي فتلگاه و توجه به آن روح عظيم عبادت و توجه به شيطنت ابليس و ديدن اين باطن درگيري عظيم كه ابليس دارد چه مي كند، حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) دارند چه مي كنند، اين مراقبۀ روز عاشوراست. تازه اين بعضي از مراقبات است. اين است كه آدم را راه مي اندازد. حالا آدم از سر صبح عاشورا متوجه باشد كه بخورم يا نخورم، اين حداكثرش يك مستحب است؛ نمي گويم آدم اين كار را نكند؛ آدم اگر اين كار را كرد، اصلاً نمي تواند بخورد. خودش مي فهمد كه بخورد يا نخورد و نيتش در خوردن و نخوردن عوض مي شود. آنجايي كه بايد بخورد، مي خورد. آن كسي كه غرق امام حسين(عليه السلام)، است در روز عاشورا «فذكر عطش الحسين و رمي الماء علي الماء»؛ نمي تواند بخورد و اگر هم بخورد، خودش نيتش درست مي شود. ديگر خيلي در اين جزئيات ماندن ثواب نيست.

فرهنگ شیعه، تسلیم محض ولیّ خدا

حالا اساس سير اين است؛ عالم دارد به سمت عصر ولايت حركت مي كند و بار حركت دادن اين عالم مي خواهد روي دوش شيعه بيفتد. شيعه هم هي مراقبه هاي جزئي كند و آخر شب كه مي نشيند، بنشيند روي جزئيات و جهت گيري كلي يادش برود. جهت گيري كلي اين است كه خدا وليّ فرستاده و تو تسليم وليّ خدا شدي يا نه؟ همۀ مراقبه بايد متمركز روي اين باشد. البته آدم بخواهد تسليم وليّ خدا شود، بايد واجبات را به جا بياورد و نبايد محرمات را ترك كند. نبايد يك مكروه كم كم از او سر بزند و نبايد كم كم مستحباتش ترك شود چون اين ها طريق ولايت اند. فرمود: محرمات، باطنش ولايت دشمن ماست و واجبات و مستحبات و محللات، باطنش ولايت ماست.

پس ببينيد؛ مراقبه در مناسك نبايد اصل باشد و اين ها مناسك ولايت اند؛ مناسك تولّي و تبرّي هستند و خيلي فرق مي كند؛ مراقبه در مناسك يا مراقبه نسبت به تسليم بودن به ولايت آن ها. اين هماني است که به يك شكلي ارباب معرفت گفتند. گفتند: مراقبۀ توحيد، غير از مراقبۀ اعمال است. حالا ما به نظرمان مي آيد چون طريق، طريق توحيد ولايت است، اساس مراقبه و محاسبه بايد روي تسليم بودن باشد؛ آدم ببيند تسليم وليّ خدا شده و اين را درستش كند. اين، آن چيزي است كه شيعه بايد روي آن فرهنگ سازي كند و جامعۀ شيعه تسليم پيدا كنند. فرق شيعه با غير شيعه اين است؛ شيعه معتقد به اين است كه راه رسيدن به خداي متعال از طريق ولايت عبور مي كند و انبيا و اوليّاء هم از اين راه رفتند. هر كه تسليم تر باشد، بيشتر مي رسد و مقرب تر و سالك تر است.

مراقبه بايد روي تسليم برود. بله، آدم مي خواهد برود جمكران، مي خواهد برود زيارت امام رضا(عليه السلام)، بايد اين را هم مراقبه كند که در اين سفر چي بخورم، چي نخورم و با چه وسيله اي بروم و همسفرم... اين ها هم لازم است ولي اگر بنا شد همۀ مراقبه روي اين برود كه همسفر بايد كي باشد، تا بروي فكر كني و از اين مراقبه ها انجام دهی، همۀ وقت ها را از دست دادي؛ اصل اين است كه نيتت را خالص كني و به قصد تجديد عهد با وليّت، به طرف وليّت حركت كني. بقيۀ ديگر مراقبات تبعي، راه است و اگر غرق در اين جزئيات شدي، آن جهت گيري را گم كردي. بله همسفر خوب پيدا مي كند، همه چيز پيدا مي كني ولي تنها چيزي كه يادت مي رود، امام رضا(عليه السلام) است.

همه اش مشغول به همسفرها و كفشم چطوري باشد و لباسم چطوري باشد و... اول قصد حضور داشته باش و آن را درست كن بعد حالا فكر كن آدمي كه مي خواهد به محضر وليّ اش برود، بايد چطوري برود. همۀ محاسبه ها و مراقبه ها بايد به طبع آن باشد. ما بايد تسليم بشويم و تا تسليم هم نشويم، كار خودمان و كار عالم درست نمي شود؛ بايد تسليم شد. حضرت مي خواهند كارهاي بزرگي در عالم كنند، خيلي بزرگ. بايد تسليم محض باشيم و اين ارزش دارد. شيعه بايد اين فرهنگ در او رشد كند و همۀ عبادت ها به عنوان مناسك برايش تسليم باشد؛ همۀ رياضت ها، رياضت در تسليم باشد. اينقدر كاري كه حضرت مي كنند، عظيم و بزرگ و خيلي فوق العاده است.

امام صادق(عليه السلام) طبق اين نقل فرمود: گويا مي بينم در مسجد كوفه وجود مقدس امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)، بالاي منبر نشسته و سيصد و سيزده نفر كه صاحب علويه و پرچمداران حضرت اند؛ حلقۀ اول فرماندهان حضرت اند که در عالم اينقدر مقتدر و توانا و پاك اند كه وقتی صداي حضرت از كنار كعبه بلند مي شود، همۀ 313 نفر در دم حاضرند و در دم خودشان را مي رسانند. هم قدرت دارند که آن كار را بكنند و هم آماده اند. حالا كفشم را بپوشم نيست، وصيتم را بكنم نيست. همۀ كارهايشان را كردند و آماده اند که صداي حضرت بلند مي شود و همه جمع اند. حالا اين 313 نفر؛ امام صادق(عليه السلام) فرمودند: مي بينم گويا حضرت روي منبر نشستند و دارند براي اين ها صحبت مي كنند و يك نامۀ سر به مهري كه مهر از طلا دارد و مهر نبي اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رويش است و باز نشده را حضرت بيرون مي آورند و براي اين ها مي خوانند كه برنامه اين است. به جز وزير حضرت و يازده نقيب، همه مي روند اطراف عالم را مي گردند و مي بينند خبري نيست.

اگر وليّ الله هست، همين است و آن ها به غير امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) قانع نيستند. خيلي سخت است؛ آدم نمي فهمد يعني چه؟ حضرت مي خواهند در عالم چكار كنند؛ اگر آدم تسليم نباشد واقعاً كم مي آورد. بعد از اتمام حجت روايات متعدد دارد؛ اين را در اين محفل مي شود بخواني اما همه جا خواندني نيست؛ اين هم اصلاً خشونت نيست. اين قهر الهي است؛ جهنم كه آن خشونت باطل نيست، غضب خداست. اينقدر در روايات دارد که حضرت سخت گيري مي كنند که خواص شك مي كند. روايات متعددي دارد؛ غير از اينكه خود زندگي آن موقع فرق مي كند، لااقل در سرآغاز راه تا آن دولت كريمه به نتيجه برسد، خيلي سخت است. غذاي حضرت و لباس حضرت، لباس خشن و غذاي سخت است. شب زنده داري و تلاش در روز، مضمون روايات است.

مفضل مي گويد: در طواف بوديم که امام صادق(عليه السلام) فرمودند: چرا اينقدر محزوني؟ -ببينيد مفضل خيلي آدم فوق العاده اي است- به حضرت عرض كرد: همۀ قدرت دست دولت بني عباس است اگر دست شما بود چه اتفاقي مي افتاد؛ ما هم سهمي داشتيم. حضرت فرمود: در عافيت داريد به سر مي بريد؛ حضرت كه ظهور كند، مثل اميرالمومنين(عليه السلام) است؛ شب ها به سياست و برنامه ريزي مي گذرد و برنامه ريزي روز هم همه اش درگيري و كار است و لباس خشن و غذاي سخت... خدا فعلاً به خاطر اين بساطي كه پيش آمده، ما را در آن صحنه قرار نداده. بعد حضرت فرمودند: اين عافيت است؛ كجا ديديد بلایی که اينقدر عافيت از آن بيرون بيايد؛ البته مال حضرت نيست و مال شيعيان است.

شما الان مي خوريد و راحتيد و شيعه هم هستيد. از اين دست روايات زياد است. من يك مرور مي كردم، ديدم خيلي روايت به اين مضمون داريم که خيلي سخت است. فرمود: اگر مي دانستيد چه خبر است، اينقدر نمي گفتيد حضرت بيايد؛ اين را براي كي دارد مي گويد؟ براي آدم هايي كه آماده نشده اند. اول آماده شويد که وقتي حضرت مي آيند، ديگر خيلي كار جدي است و اگر تحيء نباشد، نمي شود خودت را برساني. بنابراين، شيعه اول كاري كه بايد بكند، تسليم است و هر چه حضرت مي گويند، بگوید: چشم. حرف گوش كردن راه رسيدن است. انانيّت نفس را بايد برداريم و بايد يك چيز را بفهمیم؛ بايد بفهميم اين وليّ ماست و تمام شد؛ اين فرهنگ تشيع است و تسليم محض وليّ خدا بودن.

البته آدمي كه راه مي افتد و بصيرت ها به دنبالش مي آيد، معرفت ها مي آيد، آن وقت مي فهمد كه اين تسليم يعني چه؟ ولي رياضت ما و فرهنگ سازي ما بايد تسليم بودن به وليّ خدا باشد؛ نه تسليم فردي بلکه تسليم جمعي همۀ حيات اجتماعي شان تسليم باشد و براساس تسليم، زندگي اجتماعي شان را شكل بدهند و براساس پذيرش ولايت، زندگي اجتماعي شان را شكل بدهند. اين همان نقطۀ اصلي درگيري فرهنگ تشيع با فرهنگ دموكراسي و فرهنگ غربی است.

حجة الاسلام والمسلمین میرباقری