حضرت معصومه خیلی امام هشتم را دوست داشتند. حضرت معصومه به عشق برادر از مدینه به سوی خراسان به افتاد ولی اجل مهلت نداد آقا را ببیند. امام هشتم زنده و در خراسان بودند که این خانم از دنیا رفت. زیارت نامه ی این خانم را هم امام هشتم انشاء کردند. این خواهر و برادر خیلی به هم علاقه دارند. امام هفتم(ع) فرمودند: «مَنْ زَارَ قَبْرَ وَلَدِي عَلِيٍّ 7 كَانَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبْعُونَ [سبعين ] حِجَّةً مَبْرُورَةً قُلْتُ سبعين [سَبْعُونَ حِجَّةً مَبْرُورَةً قَالَ نَعَمْ سبعين [سَبْعُونَ أَلْفَ حِجَّةٍ قُلْتُ سبعين [سَبْعُونَ أَلْفَ حِجَّةٍ قَالَ فَقَالَ رُبَّ حِجَّةٍ لَا تُقْبَلُ مَنْ زَارَهُ أَوْ بَاتَ عِنْدَهُ لَيْلَةً كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ قُلْتُ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ»[1]. هر کس قبر فرزندم علی را در طوس زیارت بکند ثوابش برابر با ثواب هفتاد حج قبول شده است. راوی تعجب کرد حضرت فرمود: برابر با ثواب هفتاد هزار حج قبول شده است. بعد فرمود: هر کس فرزندم علی را زیارت کند یا یک شب در جوار او بیتوته بکند مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. در روز قیامت زوار مدینه و کربلا و نجف و حرم اهل بیت جمع می شوند و درجه زوار فرزندم علی بن موسی الرضا از همه آن ها بالاتر و مزد زیارتشان بیشتر است.

امام هشتم کسی را از در خانه اش محروم و دست خالی بر نمی گرداند. شتری را به غسال خانه ی مشهد آورده بودند سر ببرند این شتر از دست قصاب فرار می کند خیابان های مشهد را طی می کند وارد صحن می شود پشت پنجره فولاد می آید و خودش را به پنجره ی فولاد می مالد. مردم هم گریه می کنند. مامورین آستانه این شتر را خریدند و در بین گله ی امام رضا(ع) رهایش کردند. شتر وقتی به امام رضا پناه می برد آقا پناهش می دهد ما کمتر از شتر نباشیم. مسیحی و ارمنی آمدند و برای امام نذر کردند و حاجت گرفتند.

وقتی علی بن موسی الرضا را به خراسان می آوردند امام جواد چهار ساله بودند آقا همه بستگان را جمع کرد و فرمود دوست دارم برایم گریه بکنید. گفتند: آقا جان گریه پشت سر مسافر میمنت ندارد. آقا فرمودند: بله، پشت سر آن مسافری که امید برگشت دارد. این سفر آخر من است من دیگر برنمی گردم. اما چه گذشت به امام علی بن موسی الرضا، معمولا سمی که به امامان می دادند دو، سه روز، یک هفته طول می کشید اثر کند ولی مامون لعنت الله علیه سمی به حضرت داد که سه چهار ساعت بیشتر به آقا مهلت نداد. اول صبح که آقا مسموم شد قبل از ظهر به شهادت رسیدند. در یکی از زیارتنامه ها داریم سلام ما بر آن آقایی که معده اش بخاطر سم پاره پاره شده بود. اباصلت می گوید دیدم آقا مثل آدم مار گزیده بخود می پیچد. دم رفتن به هر جانب نظر کرد امید دیدن روی پسر داشت.

  • کجایی ای تقی آرام جانم سرور قلب و نور دیدگانم

یک وقت آقا چشمانش را باز کرد دید جوادش بالای سرش آمده است. یعقوب وار یوسف خودش را در آغوش گرفت. بین دیدگان جوادش را بوسید ودایع و امانت ها را به فرزندش داد. آرزوی همه ی پدرها هم همین است که فرزند دلبندشان موقع شهادت و مرگ به بالین آن ها حاضر باشند. اما خود آقا امام هشتم فرمود یابن شبیب اگر خواستی گریه کنی برای جدم حسین گریه کن. که او را سر بریدند «فإنّه ذبح كما يذبح الكبش...»[2] همان طوری که یک گوسفند را سر می برند. جدم اباعبدالله در گودی قتلگاه هر چه صدا می زد ای قوم جگرم از تشنگی می سوزد ... .

«لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم».

حجة الاسلام و المسلمین فرحزاد