13 مهر 1394, 13:51
در ماجرایى دیگر چون گسترش زعامت میرزاى شیرازى در عراق، موجب نگرانى حاکمیت سیاسى آن کشور -نماینده عثمانى- شد و آنان خود را تحقیر شده دیدند، کوشیدند ضربه اى به میرزاى شیرازى بزنند، اما هوشمندى، تدبیر و خردورزى میرزا، در کنار شخصیت علمى و مقام توکل وى تمام توطئه ها را خنثى کرد. آنان در نهایت تصمیم گرفتند یکى از ادیبان برجسته و عالم نما را به سامرابفرستند تا با مباحثه و مناظره ادبى میرزا را در تنگنا قرار دهد و از میزان نفوذش بکاهد!
آن ادیب عالم نما به بهانه زیارت به سامرا آمد و مجلسى با حضور علما، ادبا و فضلا تشکیل داد و میرزا را هم دعوت کرد. میرزا با عده اى از شاگردانش ازجمله میرزا ابوالفضل تهرانى، در آن مجلس حاضر شد. مرد ادیب بعد از اداى احترام آغاز سخن کرد و به ایراد نکات ظریف ادبى پرداخت. او با آوردن جملات ذوق انگیز ادبى، امثال و حکم و اشعار زیبا، یک طرفه وارد بحث شد و چون همه به احترام میرزا ساکت بودند، خیال مى کرد کسى حریف او نیست، لذا کوشید تا با لطایف الحیل میرزاى شیرازى را وارد میدان کند! او بعد از خواندن مصرع اول هر شعر، با نگاه موذیانه و حرکات سر و دست و اشارات چشم و ابرو، از میرزا مى خواست مصراع دوم را هم او بخواند. اما میرزا که منظور او را دریافته بود، به میرزا ابوالفضل اشاره مى کرد تا جوابش را بدهد. میرزا ابوالفضل هم بى درنگ از آن سوى مجلس مصرع دوم را مى خواند. وقتى هم درباره قاعده هاى ادبى یا شواهد مثالى بحثى را پیش مى کشید، میرزا ابوالفضل وارد بحث مى شد و مطالب لازم را مى گفت.
شخصیت ادبى و علمى میرزا ابوالفضل چنان رعبى در جان مرد ادیب افکند که صدایش با آن پُرچانگى به لرزه افتاد و حتى دستانش لرزید! نوشته اند: «دستانش چنان مى لرزید که سطل هنگام فرو رفتن در چاه مى لرزد!...» بالاخره مجلس تمام شد و ادیب مأمور خجلت زده و سرخورده به بغداد برگشت.[16]
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان