در لغت:
زهد ورزیدن نسبت به یك چیز به مفهوم اعراض از آن شی و به مقدار اندكی از آن رضایت دادن است[5].
در اصطلاح علم اخلاق : دل كندن از دنیا و اکتفا کردن بقدر ضرورت از برای حفظ بدن پس زهد به معنای ضایع کردن مال و حرام کردن حلال بر خود و از کسب و کار دست کشیدن نیست آنگونه که بعضی ها انگاشته اند[6].
زهد به اين است كه انسان به دنيا علاقه و دلبستگى نداشته باشد و اندامهاى خود را از آن نگه دارد مگر به قدر ضرورت براى حفظ بدن.و به عبارت ديگر زهد عبارت است از رو گرداندن از متاع دنيا و خوشى هاى آن از اموال و منصب ها و ديگر چيزهائى كه با مرگ زوال مى پذيرد.و به بيان ديگر زهد يعنى پشت كردن به دنيا و رو آوردن به آخرت يا از غير خدا گسستن و به خدا پيوستن، كه اين بالاترين درجه زهد است. [7]
ملا محمد مهدي نراقي در مدح زهد مي فرمايد:
زهد يكى از منازل و مراحل دين و بالاترين مقامات سالكان است وَلَا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيرٌ وَأَبْقَى و هرگز چشمان خود را به نعمتهاي مادي، که به گروه هايي از آنان داده ايم، ميفکن! اينها شکوفه هاي زندگي دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است.[8]
و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
من اصبح و همه الدنيا شتت الله عليه امره، و فرق عليه ضيعته، و جعل فقره بين عينيه، و لم يؤته من الدنيا الا ما كتب له.و من اصبح و همه الآخرة جمع الله له همه، و حفظ عليه ضيعته، و جعل غناه فى قلبه و اتته الدنيا و هى راغمة .
هر كه بامداد كند و فكر و همتش دنيا باشد خداوند كارش را پريشان سازد، و شغل و پيشه او را پراكنده كند، و فقرش را پيش چشمش نهد و بجز آنچه خداوند از دنيا براى او مقرر كرده به او نرسد.و هر كه بامداد كند و انديشه و همت او آخرت باشد خداوند فكر و همتش را جمع كند و پيشه و شغلش را حفظ نمايد و بى نيازى و توانگرى را در دلش نهد و دنيا خوار و ذليل نزد او آيد. [9]
از امام صادق عليه السلام نقل شده است: سه زن نزد پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ آمدند: یکی گفت شوهرش گوشت نمی خورد، دیگری گفت: شوهرش عطر استفاده نمی کند و سومی گفت: شوهرش از انجام وظایف زناشویی سرباز می زند. پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ در حالی که ردایش بر زمین کشیده می شد. از منزل خارج و به مسجد و بر بالای منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود : چه شده که عده ای از اصحاب من گوشت و عطر استفاده نمی کنند و از وظایف زناشوئی سرباز می زنند؟ بدانید من گوشت می خورم از بوی خوش استفاده می کنم و وظیفۀ زناشویی ام را انجام می دهم هر که از راه و روش من رو بر گرداند از من نیست[10].
سیره بر وزن فعله از سیر مشتق شده است و در کتب لغت برای سیره پنج معنی ذکر کرده اند:
1- رفتار[11]؛
2- سنت[12]؛
3- راه و روش[13]؛
4- هیأت و حالت[14]؛
5- حالت و چگونگی رفتار[15].
از آنجا که معنای دوم و سوم با یکدیگر تفاوتی ندارد می توانیم بگوئیم که سیر در لغت به چهار معنی به کار می رود:
1- رفتار؛
2- راه و روش(سنت)؛
3- حالت و چگونگی شیء یا فرد؛
4- حالت و چگونگی رفتار.
سیره به معنای راه و روش عام است و می توان آن را به هر فردی نسبت داد مثلاً می توان گفت: سیره امام خمینی(ره) یا سیره شیخ طوسی (ره). اما سيره به معناي حالت و چگونگي رفتار در واقع روشي هست كه شخص از آن براي مقاصد خود به كار مي برد كه گاهي عقلي است همانند فيلسوف كه براي اثبات مدعايش استفاده مي كند و يا عارف و... . حضرت رسول صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ نيز براي مقاصد خود سبك و سيره خود را دارد پس در واقع سيره پيامبر يعنی متودی كه پيغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به كار می برد[16]
حضرت علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا کَشْحاً، وَأَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً ...وَلَقَدْ کَانَ-صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- يَأْکُلُ عَلَي الْأَرْضِ، وَيَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ،
دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر، و شکمش از همه خاليتر بود...همانا پيامبر (که درود خدا بر او باد) بر روي زمين مي نشست و غذا مي خورد، و چون برده ساده مي نشست.[17]
قال حسین بن علی عليه السلام فی اسئله الیهودی: الشامی، عن امیرالمؤمنین عليه السلام قال له الیهودی فانّ عیسی عليه السلام یزعمون انّه کان زاهداً؟ قال له علی عليه السلام کان کذلک، و محمد زهد الانبیاء، ما رفعت له مائده قطّ و علیها طعام و ما اکل خبز برّ قطّ و لا شیخ من خبز شعیر قطّ ثلاث لیال متوالیاً.
امام حسین عليه السلام می گوید: یک یهودی از اهالی شام به علی عليه السلام گفت: مردم حضرت عیسی عليه السلام را زاهد می پندارند.
حضرت فرمود: چنین است ولی محمد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ از تمامی پیامبران زاهد تر بود.
هیچ گاه سفرۀ غذایی برای او نگستردند که در آن غذایی باقی بماند و هرگز از نان گندم نخورد هرگز سه شب پشت سر هم از نان جو سیر نخورد[18].
امام صادق عليه السلام مي فرمايد :
ما اکل رسول الله متکئا منذ بعثه الله عزوجل حتی قبضه و کان یأکل اکله العبد و یجلس العبد. قلت: و لم؟ قال تواضعاً لله عزوجل.
رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ از هنگامی که خدا او رابه پیامبری برانگیخت تا لحظه مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد و مانند بردگان غذا می خورد و مانند بردگان می نشست راوی می گوید گفت: برای چی؟ فرمود: برای فروتنی در برابر خداوند بزرگ[19].
در بحار الانوار در مورد آداب غذا خوردن پيامبر آمده است:
مِنْ كِتَابِ مَوَالِيدِ الصَّادِقِينَ : كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَأْكُلُ كُلَّ الْأَصْنَافِ مِنَ الطَّعَامِ وَ كَانَ يَأْكُلُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَهُ مَعَ أَهْلِهِ وَ خَدَمِهِ إِذَا أَكَلُوا وَ مَعَ مَنْ يَدْعُوهُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى الْأَرْضِ وَ عَلَى مَا أَكَلُوا عَلَيْهِ وَ مِمَّا أَكَلُوا إِلَّا أَنْ يَنْزِلَ بِهِ ضَيْفٌ فَيَأْكُلَ مَعَ ضَيْفِهِ وَ كَانَ أَحَبُّ الطَّعَامِ إِلَيْهِ مَا كَانَ عَلَى ضَفَفٍ...[20]
و ما أکل خبز برّ قط، و لا شبع من خبز شعیر قطّ و لا أکل علی خوان حتی مات.
آن حضرت نان جو الک نشده می خورد و هرگز از نان گندم نخورد و از نان جو هیچ گاه سیر نخورد و تا از دنیا رفت بر سفره رنگارنگ ننشست[21].
و همچنين آمده است :
وَ مَا ذَمَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ طَعَاماً قَطُّ كَانَ إِذَا أَعْجَبَهُ أَكَلَهُ وَ إِذَا كَرِهَهُ تَرَكَهُ وَ كَانَ ص مَا عَافَ مِنْ شَيْ ءٍ فَإِنَّهُ لَا يُحَرِّمُهُ عَلَى غَيْرِهِ وَ لَا يُبْغِضُهُ إِلَيْهِ وَ كَانَ ص يَلْحَسُ الصَّحْفَةَ
او هـيـچ غـذايـى را بـد نـمـى شـمـرد، اگـر مـيـل داشت تناول مى كرد و اگر به طعامى تمايل نداشت ترك مى كرد ، و اگر خود نمى خواست به ديگرى بدگويى نمى فرمود و ظرف غذا را مى ليسيد و مى گفت : پايان غذا پر بركت تر است
قالت عائشه: ما شبع رسول الله ثلاثة ايام متواليه حتي فارق الدنيا، ولو شاء لشبع، ولكنه كان يؤثر علي نفسه: پيامبر خدا(ص) تا زماني كه از دنيا رفت، هرگز سه روز پياپي، غذاي سير نخورد. البته اگر مي خواست، مي توانست سير بخورد، اما ديگران را بر خود مقدم مي داشت.[22]
و در مجموعه ورّام آمده است:
ما اجتمع عند رسول الله إدامان إلا أكل أحدهما وتصدق بالآخر
هرگز نزد رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ دو جور غذا جمع نمی شد، مگر آن که یکی را می خورد و دیگری را صدقه می داد.[23]
عن الغزالی فی الاحیاء: کان یلبس من الثیاب ماجد، من ازار او رداء او قمیص او جبّه او غیر ذلک.
و کان له کساء ملبّه یلبسه و یقول: انّما انا عبد البس کما یلبس کتفیه.
پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ هر لباسی را که می یافت مانند روپوش، پیراهن، عبا و امثال اینها می پوشید.
عبای کهنه و وصله داری داشت که آن را می پوشید و می فرمود: من بنده هستم و مانند بندگان لباس می پوشم. [24]
فی وصیه النبی لأبی ذر الی ان قال : یا اباذر! انّی البس الغلیظ و اجلس علیالارض [25].
رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ در پندهایش به ابوذر فرمود:
ای ابوذر من لباس خشن می پوشم و روی زمین می نشینم.
و فی المناقب: لا یلبس ثوبین، یلبس برداً حبره یمنیّه و شمله حبه صوف، والغلیظ من القطن و الکتان و کان اذا لبس جدیداً اعطی خلق ثیابه مسکیناً.
ایشان دو لباس روی هم نمی پوشید، گاهی برد راه راه یمانی و گاهی عبایی پشمی و گاهی لباسی کلفت از پنبه و کتان می پوشید و هر گاه لباس جدیدی می پوشید، لباس قبلی را به فقیری می داد[26].
عن الغزالي فی الاحیاء:
و کان له فراش من أدم حشره لیف،طوله ذراعان او نحوه و عرضه ذراع و شبر او نحوه و کانت له عبائه تفرش له حیثما تنقّل، نثنّی طاقین تحته و کان ینام فی الحصیر لیس تحته شیء غیره.
بستر ایشان پوستی بود که با لیف خرما پر شده بود و طول آن حدود دو زراع و عرض آن حدود یک ذراع و یک وجب بود.
عبایی داشت که هر گاه جایی می رفت آن را تا کرده زیرش می انداخت گاهی روی حصیر می خوابید بدون آنکه چیز زیرش بیندازد[27].
کان فراش رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عبائه و کانت مرفقته أدم، حشوها لیف.
عبای رسول خداصلي الله واله و سلم بستر خوابش نیز بود و بالش حضرت از پوست بود که با لیف خرما پر شده بود[28].
عن ابن مهد فی کتاب التحصین: مرسلاً، قال: توفّی رسول الله و ما وضع لبنه علی لبنه: رسول خدا از دنیا رفت در حالی که خشتی روی خشتی ننهاد[29].
قال علی عليه السلام
يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا ...
روزی یکی از همسرانش پرده ای رنگارنگ و با نقش و نگار بردر خانه آویخت، ایشان به او فرمود: این پرده را از من دور کن زیرا چون به او می نگرم، یاد دنیا و زرق و برقش می افتم[30].
قال علی عليه السلام: یرکب الحمار العاری و یردف خلفه.
بر الاغ بی پالان سوار می شد و دیگری را نیز ترک خود سوار می کرد[31].
و فی المناقب: و یردف خلفه عبده أو غیره و یرکب ما امکنه من فرس او بغله او حمار و یرکب الحمار بلا سرج و علیه الغدار: غلامش یا دیگران را ترک خود سوار می کرد. هر چه برایش فراهم می شد از اسب گرفته تا استر و الاغ سوار می شد و حتی الاغ بی پالانی که فقط افساری داشت را سوار می شد[32].
بالاسناد عن ابی العباس: قال: کان رسول اللهصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ :
یجلس علی الارض و یاکل علی الارض و یعتقل الشاه:
رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ شیوه اش این گونه بود که روی زمین می نشست و روی زمین غذا می خورد و خود به گوسفند بند می نهاد[33].
امام صادق عليه السلام: کان رسول الله اذا ادخل منزلاً قعد فی ادنی المجلس الیه حین تدخل: رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ شیوه اش این بود که هر گاه وارد خانه ای می شد پائین مجلس، نزدیک در می نشست[34].
حضرت سید الشهداعليه السلامفرمود: از پدرم پرسیدم طرز نشست و برخاست پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چگونه بود؟
فرمود: در نشست و برخاست همواره یاد خدا بود و محل خاصی برای خود معین نکرده و به دیگران دستور می داد تا برای خود جایی معین ترتیب ندهند.
چنانچه هر گاه وارد مجلسی می شد هر کجا که محل خالی بود و یا در آخر مجلس می نشست و از همه حاضران تفقد می نمود و نظر خاصی نسبت به آنها اعمال نمی کرد. به همین مناسبت همگی خود را نسبت به او نزدیک می دیدند[35].
در تاریکی شب از دور صدای جوانی به گوش می رسید که استغاثه می کرد و کمک می طلبید و مادر جان، مادر جان می گفت. شتر ضعیف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و سرانجام از کمال خستگی خوابیده بود. هر کار کرد شتر را حرکت دهد نتوانست ناچاراً بالا سر شتر ایستاده و ناله می کرد. در این بین رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ که معمولاً بعد از همه و در دنبال قافله حرکت می کرد. که اگر احیاناً ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد تنها و بی مددکار نماند ازدور صدای ناله جوان را شنید. همین که نزدیک رسید پرسید کی هستی؟ من جابرم: چرا معطل و سرگردانی؟ یا رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: فقط به علت اینکه شترم از راه مانده. عصا همراه داری؟ بلی. بده به من. رسول اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عصا را گرفت و به کمک آن عصا شتر را حرکت داد و سپس او را خوابانید. بعد دستش را رکاب ساخت و به جابر گفت: سوار شو.
جابر سوار شد و با هم راه افتادند. در این هنگام شتر جابر تندتر حرکت می کرد. پیغمبر در بین راه دائماً جابر را مورد ملاطفت قرار می داد جابر شمرد دید مجموعاً 25 بار برای او طلب آمرزش کرده است[36].
پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ علاوه بر خود، ساده زیستی را در فرزندان خود نهادینه کرد.
سلمان گوید به منزل حضرت زهراVرفتم پس دیدم دختر پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چادری وصله دار بر سر دارد به ایشان گفتم: دختران پادشاهان بر تخت های طلا می نشینند و لباس های زربافت می پوشند. وضعیت شما دختر رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ این گونه است که نه چادر گران قیمت دارید و نه چادر خوب؟
حضرت زهرا (س) پاسخ دادند:
ای سلمان خداوند این نعمت ها را در قیامت برای ما ذخیره کرده است[37].
تذکر: هر کس زاهدانه در دنیا زندگی کند از این نعمات بهره مند می شود.
و قد زوجه علی اربعمأئه مثقال فضه[38].
مهریه دختر پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چهارصد مثقال نقره بود.
چهارصد مثقال نقره مساوی است با 500 درهم.
جبرئیل نازل شد و عرض کرد یا رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ خدایت امر فرموده که فاطمهC را با پانصد درهم به علی تزویج کن[39].
حضرت علی عليه السلام زره را به امر پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ به قیمت 400 یا 480 درهم فروخت و پول آن را خدمت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ آورد. رسول خدا آن را به بلال داد و فرمود: عطریات بخر و بقیه را به چند نفر از اصحاب داد که جهیزیه از بازار خریداری کنند ... .
این اشیاء را خریدند:
1.روسری(یک عدد)؛
2.لنگ(دو عدد)؛
3.رو انداز مشکی(یک عدد)؛
4.چادر پشمی(یک طاقه)؛
5.بالش(چهار عدد)؛
6.حصیر(یک تخته)؛
7.کاسه چوبی(یک عدد)؛
8.کوزه گلی(یک عدد)؛
9.مشک آب(یک عدد)؛
10.تنگ آبخوری(یک عدد)؛
11.تختواب چوبی(یک عدد)؛
12.طشت رختشویی(یک عدد)؛
13.آفتابه(یک عدد)؛
14.دستاس(آرد چی).
این تمام جهیزیه خانه فاطمه زهرا(س) بود[40].
جهیزیه ای که بیشتر آن ظروف گلی و سفالی و فرش و بستر آن از پوست و پشم بود به گونه ای که وقتی پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چشمان مبارکش به آن افتاد فرمود:
بارالها! این ازدواج را بر این خانواده که بیشتر ظروفشان گلین و سفالی است مبارک فرما[41].
پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ به حضرت علی عليه السلامفرمود: چه داری؟ عرض کرد یک شتر و یک شمشیر و یک زره دارم. حضرت فرمود: شتر و شمشیرت برای کار، زندگی و دینت لازم است. زره را بیاور. علی عليه السلامزره را آورد. پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فرمود: زره را بفروش.
حضرت زره را به 400 یا 480 درهم فروخت و پول آن را خدمت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ آورد[42].
امیرالمؤمنین عليه السلاممی فرماید: وقتی با حضرت فاطمهC ازدواج نمودم. زیراندازی نداشتیم ولی الآن اگر صدقه امروز من(وقف ها) میان بنی هاشم تقسیم شود همه را کفایت خواهد کرد.[43]
حضرت رسول صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ از دخترش فاطمهC پرسید: همسرات را چگونه دیدی؟
فاطمهC پاسخ داد: بابا، او بهترین همسر است. اما زنانی از قریش نزد من آمدند و گفتند: که رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ تو را به همسری مردی فقیر و نادار در آورده است.[44]
سلمان روایت می کند یک روز پیغمبر مشغول شستن دست های خود بود که فاطمهC با چشمانی گریان بر او وارد شد. پدرش پرسید: زهرا عزیزم تو را چه شده که چنین گریانی؟
عرض کرد: از دست و زبان زنان عرب جرأت بیرون رفتن نمی کنم، در حال عبور بودم زنان قریش مرا که دیدند به کلماتی ناستوده تحقیر نمودند که چرا با مردی که فقیرترین جوانان است شوهر کردی و پسر عمم را نیز تحقیر و سرزنش می کردند.[45]
و فی المناقب: و کان صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ یخصف النعل و یرقع الثواب و یفتح الباب و یحلب الشاه و یعقل البعیر فیحلبها و یطحن مع الخادم إذا أعیی و یضع طهوره باللیل بیده و یخدم فی مهنه اهله و یقطع اللحم.
رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ خود کفشش را تعمیر می کرد و لباسش را وصله می زد، خود آن حضرت در خانه را باز می فرمود و گوسفندان را می دوشید و شتر را می بست تا شیرش را بدوشد و هر گاه کارگرش از آسیاب کردن خسته می شد، خود آسیاب می فرمود. شخصاً آب وضوی شبش را فراهم می کرد و در کارهای کمک می کرد و خود گوشت را خرد می فرمود[46].
پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ از اینکه چیزی از بازار بخرد و به منزل ببرد شرم نداشت، هزینه های بزرگ او اندک، طبع او بسیار بزرگ و معاشرت او نیکو بود.[47]
قال رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لو أنَّ مؤمناً دعا فیَّ الی الطعام ذراع شاه لاجبته و کان ذلک من الدین و لو أنَّ مشرکاً او منافقاً دعانی الی جزور ما اجبته و کان ذلک من الدین أبی الله عزوجل لی زبد المشرکین و المنافقین و طعامهم.
رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فرمود: اگر مؤمنی مرا برای خوردن پاچه گوسفندی هم دعوت کند، می پذیرم و این کار جزو دین است و اگر مشرک یا منافق مرا به خوردن گوشت یک شتر کامل دعوت کند نمی پذیرم و این کار جزو دین است. خداوندهدیه و غذای مشرکان و منافقان را برای من نخواسته است[48].
بالاسناد عن ابی العباس قال: کان رسول الله یجیب دعوه المملوک علی خبز الشعیر.
پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ دعوت بردگان را در خوردن نان جو می پذیرفت[49].
و فی المناقب: یجیب دعوه الحر ّو العبد و لو علی ذراع أو کراع و یقبل الهدیه و لو أنها جرعه لبن و یأکلها و لایاکل الصدقه: دعوت هر بنده و آزادی را می پذیرفت، حتی اگر غذای، پاچه گوسفندی بود، هدیه او را قبول می فرمود، حتی اگر جرعه ای شیر بود و آن را می نوشید، اما غذای صدقه را نمی خورد[50].
روزی یک عرب بیابانی خدمت پیامبر اکرمصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ آمد و حاجتی داشت وقتی که جلو آمد روی حساب آن چیزهایی که شنیده بود. ابهت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ او را گرفت و زبانش به لکنت افتاد.
پیغمبرصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ناراحت شدند و سؤال کردند: آیا از دیدن من زبانت به لکنت افتاد؟ سپس پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ او را در بغل گرفت و به طوری فشردند که بدنش، بدن پیغمبرصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ را لمس نماید.
آن گاه فرمودند: آسان بگیر از چه می ترسی؟ من از جبابره نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر می دوشید. من مثل برادر شما هستم.[51]
و فی المکارم: عن أنس قال: کنا إذا اتینا النبیصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ جلسنا حلقه.
هر گاه نزد پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ می رفتیم به صورت حلقه ای می نشستیم[52].
و فی المکارم: عن ابی ذر قال: کان رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ یجلس بین ظهر انّی اصحابه فیجی و الغریب فلایدری ایهم، حتی یسأل. فطلبنا الی النبیصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أن یجعل مجلساً یعرفه الغریب اذا تاه، فبنینا له دکّاناً من طین و کان یجلس علیه و نجلس بجانییه.
ابوذر می گوید: رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ طوری در بین اصحاب می نشست که وقتی شخص غریب وارد مجلس می شد، نمی دانست کدام پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ است. تا اینکه سؤال می کرد. از این رو ما از ایشان درخواست کردیم برای آن که افراد تازه وارد ایشان را بشناسند، جایی خاص برای نشستن ایشان اختصاص دهیم. بنابراین سکویی گلی برایش ساختیم که ایشان روی آن می نشست و ما اطرافش[53].
عن الدیلمی فی الارشاد: یصافح الغنّی و الفقیر، و لاینزع یده من ید احد حتّی ینزعها هو و لایحقر مادعی الیه و لو الی حشف التمر.
با فقیر و غنی دست می داد و دستش را نمی کشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد. هر چه به او تعارف می شد کوچک نمی شمرد، حتی اگر نامرغوب ترین نوع خرما بود[54].
فی المناقب: یجالس الفقراء و یواکل المساکین و یناولهم بیده لایرتفع علی عبیده و إمانه فی مأکل و لاملبس.
با فقرا همنشین بود و با بیچارگان غذا می خورد و با دست خود به آنها غذا می داد. هیچ گاه در غذا خوردن یا لباس پوشیدن بر غلامان و کنیزانش برتری نجست[55].
عربی بیابانی و وحشی وارد مدینه شد و یکسره به مسجد آمد تا مگر از رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ سیم و زری بگیرد. هنگامی که وارد شد که رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود.
حاجت خویش را اظهار کرد و عطائی خواست. رسول اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چیزی به او داد ولی او قانع نشد و آن را کم شمرد. به علاوه سخن درشت و ناهمواری بر زبان آورد و نسبت به رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ جسارت کرد.
اصحاب و یاران سخت در خشم شدند و چیزی نمانده بود که آزاری به او برسانند ولی رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مانع شد ... .
رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اعرابی را با خود به خانه برد و مقداری دیگر به او کمک کرد. ضمناً اعرابی از نزدیک مشاهده کرد که وضع رسول خداصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ به وضع رؤسا و حکامی که تاکنون دیده شباهت ندارد و زر و خواسته ای در آن جمع نشده.
اعرابی اظهار رضایت کرد و کلمه تشکر آمیز بر زبان راند.[56]
این است برخورد پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ در زمان حکمرانی و فرمانروایی خویش با یک عرب بادیه نشین که او اذعان کرد به ساده زیستی پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ.
در جهان سرمایه داری امروز که متأسفانه مبتنی است بر توجه افراطی به نیازها فردی و خودبینی و خودپرستی و هر فرد سعی می کند همه کس و همه چیز را تا می تواند در مسیر اهداف و مقاصد خود به خدمت گیرد و از طرف دیگر شعار مصرف بیشتر و متنوع تر برای لذات بیشتر به نهایت رسیده و مدام توسط رسانه ها و جامعه تبلیغ می شود.
به طوری که زندگی مبتنی شده است بر کار مداوم در خدمت مصرف و اسراف و تجمل گرائی.
که نتیجه آن چیزی نیست جز بحران های فراوان اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و غیره.
در این موقعیت است که انسان برای رهایی از این سردرگمی و از این زندگی افراطی و بی آرامش نیاز به یک الگو را با تمام وجود احساس می کند. تا او را در این زندگی یاری دهد و بهترین کسی که می تواند او را در این امر یاری کند غیر از رسول خاتم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ که خداوند او را به عنوان الگو برای بشریت معرفی کرده است کس دیگری نمی تواند گره از کار بشر باز کند.
لذا ضروری و لازم است با تمام وجود برای رهایی از تمام دغدغه ها از حضرت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ پیروی کنیم و او را سرمشق خود در تمام جوانب زندگی قرار دهیم.
منابع جهت مطالعه بيشتر :
منابع :
[1] لغت نامه دهخدا ،حروف الف.
[2] راغب اصفهاني ، المفر دات في غريب القرآن.
[3] انعام/90
[4]. احزاب/ 21.
[5] راغب اصفانی: مفردات الفاظ القرآن، ص 384؛ ابن منظور: لسان العرب، ج 3، ص 196 و 197.
[6]. معراج السعاده، 275.
[7] جامع السعادات ج 1 ،399 ترجمه
[8] طه 131
[9] جامع السعادات ج 1،400 ترجمه
[10]. اصول کافی، ج5،496، حدیث5.
[11]. فیروز آبادی، مجدالدین محمد، القاموس المحیط ذیل مادۀ سیر.
[12]. ابن منظور، لسان العرب، ذیل مادۀ سنن.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. المنجد ذیل سار یسیر.
[16] سيري در سيره نبوي ، مرتضي مطهري ، ص 52
[17] نهج البلاغه، ترجمه دشتي ،خطبه 160
[18]. احتجاج،115.
[19]. سنن النبی،218.
[20]. بحارالانوار، ج 16، ص 242
[21]. مکارم الاخلاق، اخلاق،29.
[22]. مجموعه ورّام،141.
[23]. مجموعه ورّام،39.
[24]. احیاء العلوم، ج2،372.
[25]. مکارم الاخلاق،115.
[26]. مناقب آل ابی طالب، ج1،147.
[27]. احیاء العلوم الدین، 377.
[28]. مکارم الاخلاق،38 و امالی الصدق،377.
[29]. درواه النوری فی المستدرک، ج 3، 466.
[30]. بحارالانوار، ج 16، 286.
[31]. مکارم الاخلاق، 9.
[32]. مناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
[33]. امالی طوسی، ج 2، 7.
[34]. مشکاه الانوار، 206؛ جامع الاحادیث الشیعه، ج 16، 3.
[35]. عیون الاخبار، ج 1، 335.
[36] بحار الانوار، ج 6، باب مکارم اخلاقه و سیره و سنه.
[37]. نهج الحیاه، 259.
[38]. کشف الغمه، 135.
[39]. دلایل الامه، ابن جریر طبری، 18.
[40]. زندگانی حضرت فاطمه زهرا س، عمادزاده، 305.
[41]. فرهنگ فاطمیه.
[42]. زندگانی حضرت فاطمه زهرا س، عماد زاده، 305.
[43]. سفینه البحارف ج 2، 558.
[44]. امالی شیخدوق، 26 و 438؛ مناقب علی بن ابیطالب، ابن مغازلی شافعی، ج 3، 143.
[45]. زندگان حضرت فاطمه زهرا س، عماد زاده، 265.
[46]. مناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
[47]. ارشاد القلوب، 55، باب 22.
[48]. وسائل الشیعه، ج 16، 426؛ الکافی، ج 6، 274.
[49]. امالی شیخ طوسی، ج 2، 7.
[50]. مناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
[51]. حکایت ها و هدایت ها، استاد شهید مطهری.
[52]. مکارم الاخلاق، 22.
[53]. مکارم الاخلاق، 16.
[54]. ارشاد القلوب، 115.
[55]. المناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
[56]. مجموعۀ آثار، ج 18، 209.