همان گونه که از عنوان بحث پیداست هدف از این بحث، روشن شدن موضع عدالت اجتماعی در حکومت علوی است. و این که دیدگاه علی (ع) نسبت به حکومت وعلل پذیرش حکومت از جانب ایشان چیست؟ طبیعی است که به بررسی ارزش حکومت از دیدگاه امام(ع) و این که آن حضرت حکومت را فقط به خاطر اقامه عدالت پذیرفته است، پرداخته شود و این که پیامد های عدم وجود عدالت در جامعه چیست؟
امروزه غالبا وقتی سخن از عدالت به میان می آید ، بُعد اجتماعی آن منظور است. در برخی از کتب لغت نیز به همین بُعد از عدالت توجه شده است: عدل به معنای انصاف؛ یعنی آنچه حق شخص است، به او داده شود و آن چه بر گردن او است از او گرفته شود.[1] شهید مطهری برای عدالت چهار معنی ذکر می کندکه عبارت است از : تساوی، موزون بودن، رعایت حقوق افراد و رعایت قابلیت ها در افاضه وجود . که وی تعریف سوم را انتخاب می کند.[2]
با توجه به تعریف های فوق، می توان گفت که: عدالت اجتماعی عبارت از ارزشی است که با فراگیر شدن آن، جامعه، دارای شرائط و زمینه هایی می گردد که هر صاحب حقّی، به حق خود می رسد و امور جامعه، با تناسب وتعادل، در جایگاه شایسته وبایسته خود قرار می گیرد.
البته انتخاب ایشان از روی شناختی است که از متون اسلامی به خصوص نهج البلاغه دارند؛ چنان چه امام علی (ع) در جای جای نهج البلاغه هدف اصلی حکومت اسلامی را تحقق وگسترش عدالت معرفی می کند.
عدالت و دادگری، در لغت به معنای استقامت است [3] ودر برخی دیگر از آن به انصاف [4] و قسط [5] تعبیر کرده اند. در عدالت فردی بحث از نوعی شخصیت و توازن در رفتار و کردار است، اما عدالت اجتماعی ، عبارت است از ارزشی است که با فراگیر شدن آن ، جامعه، دارای شرائطی می شود که هر صاحب حقی به حق خود می رسد واور جامعه با تناسب و تعادل در جایگاه شایسته قرار می گیرد.
از جمله مسائلی که در نهج البلاغه فراوان درباره آنها بحث شده است، مسائل مربوط به حکومت وعدالت است. هر کسی که یک دوره نهج البلاغه را مطالعه کند، در می یابد که علی (ع) درباره حکومت و عدالت حساسیت خاصی دارد و اهمیت وارزش فراوانی برای آنها قائل است. قطعا برای کسانی که با اسلام آشنایی ندارند و برعکس با تعلیمات سایر ادیان جهانی آشنا باشند، باعث تعجب است که چرا یک پیشوای دینی این قدر به این گونه مسائل می پردازد، مگر این گونه مسائل مربوط به دنیا و زندگی دنیایی نیست؟ چگونه می شود یک پیشوای دینی در مورد مسائل دنیوی و اجتماعی این قدر حساسیت نشان دهد؟ اما کسی که با تعلیمات اسلامی آشنا باشد و سوابق علی(ع) را می داند که در دامان مقدس پیامبر مکرم اسلام پرورش یافته است، پیامبر او را درکودکی از پدرش گرفته، در خانه خود و روی دامان خود بزرگ کرده است و با تعلیم وتربیت مخصوص خود او را پرورش داده است، رموز اسلام را به او آموخته ، اصول وفروع اسلام را در جان او ریخته است، دچارهیچ گونه تعجبی نمی شود بلکه برای او اگر جز این بود جای تعجب بود.[6]
مگر قرآن کریم نمی فرماید :لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات وانزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.[7] سوگند که ما پیامبران حویش را با دلایل روشن فرستادیم وبا آنان کتاب و میزان فرود آوردیم که میان مردم به عدالت قیام کنند.
در این آیه کریمه برقراری عدالت به عنوان هدف بعثت همه انبیاء معرفی شده است. مقام قداست عدالت تا آنجاست که پیامبران الهی به خاطر آن مبعوث شده اند. بنابراین چگونه ممکن است کسی مانند علی (ع) که شارح ومفسر قرآن و توضیح دهنده اصول وفروع اسلام است، درباره این مسئله سکوت کند ویا در درجه کمتری از اهمیت آن را قرار دهد؟
عدالت یکی از مسائلی است که به وسیله اسلام حیات و زندگی را از سر گرفت وارزش فوق العاده ای یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجرای آن قناعت نکرد بلکه عمده این است که ارزش آن را بالا برد. بهتر است این مطلب را از زبان علی(ع) بشنویم.
فرد باهوش و نکته سنجی از امیرالمؤمنین علی (ع) سؤال می کند:
العدل افضل ام الجود؟ آیاعدالت شریفتر و بالاتر است یا بخشندگی؟
ایشان در جواب به دو دلیل عدل را بالاتر می شمارند و می فرمایند: العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها. عدل امور را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد،اما بخشش و حسان جریانها را از مجرای طبیعی خود خارج می سازد.
دیگر این که : العدل سائسٌ عامٌ و الجود عارضٌ خاصٌ. عدالت قانونی است وعام، و مدیر ومدبری است کلی و شامل که همه اجتماع را دربر می گیرد، و بزرگ راهی است که همه باید از آن بروند، اما جود وبخشش یکحالت استثنائی و غیر کلی است که نمی شود رویش حساب کرد.
علی(ع) آنگاه نتیجه می گیرند: فالعدلُ اشرفهما وافضلهما. [8] پس از میان عدالت و جود،آن که اشرف وافضل است ، عدالت است.
این گونه تفکر درباره انسان ومسائل انسانی، نوعی خاص از اندیشه استبراساس اندیشهخاص. رنشه این ارزیابی اهمیت و اصالت اجتماع است. ریشه این ارزیابی این است که اصول ومبادی اجتماعی بر اصول ومبادی اخلاقی تقدم دارد؛ آن یکی اصل است و دیگری فرع.
از نظر علی(ع) اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند، وهمه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت وبه روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است. ظلم وجور وتبعیض قادر نیست حتی روح خود ستمگر را راضی و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستم دیده گان و پایمال شدگان .
عدالت اجتماعي به عنوان يک مفهوم جامع و همه جانبه در سياست گذاري يک حکومت و يک نظام وسيع بين المللي، براي اولين بار در تاريخ، از طرف امام علي (ع) و پس از شکست امپراطوري هاي روم و ايران و فتوحات مسلمين در قاره هاي آسيا و افريقا پايه گذاري شد. از ديدگاه امام علي (ع)، عدالت اجتماعي يک اصل همگرا و مشروع حکومتي است و همه ي ابعاد سياسي، اقتصادي اداري و سازماني را در بر دارد.
بنابراین امام علی (ع) در جای جای نهج البلاغه هدف اصلی حکومت اسلامی را تحقق و گسترش عدالت اجتماعی می داند و حتّی پذیرش خلافت اسلامی را برقراری عدالت در اجتماع قلمداد می کند : اما و الذی فلقُ الحبّه، و بَرَأَََ النَّسَمهَ لو لا حضور الحاضر، و قیام احجهَ بوجود الناصر، و ما أخذ الله علی العلماءِ أن لا یُقارّوا علی کظّهِ ظالمٍ و لاسغبِ مظلومٍ لالقیتُ حَبلها علی غاربها، ولسقیتُ آخرها بکأسِ أوّلها؛ [9]سوگند به شکافنده بذر و آفریننده جان، اگر نبود... عهدی که خدای از عالمان گرفته است که بر شکم بارگی ستم گر و محرومیت ستم دیده سکوت نکنند و رضایت ندهند، حتما افسار خلافت را رها می کردم و هر گز زیر بار مسئولیت نمی رفتم.
آری حکومت وخلافت از دیدگاه علی(ع)برای تحقق عدالت اجتماعی است،امری که در رأس همه امور قرار دارد؛ لذا به ابن عباس فرمود: و الله لهی احبّ إلیَّ من إمرتکم إلّا أن أُقیمَ حقّاً أوأدفع باطلاً؛[10] به خدا سوگند، این کفش کهنه بی ارزش را از حکومت بر شما بیشتر دوست می دارم، مگر آنکه بتوانم حقی را به پا دارم یا از باطلی جلو گیری کنم.
البته امام(ع) در این رابطه تلاش زیادی به خرج داد وسرمایه گذاری سنگینی کرد و دامن همّت به کمر زد و در واقع یک تنه قیام نمود و در زمانی که عدّه ای مأیوس و گروهی بی تفاوت و جمعی هم به غارت بیت المال مشغول بودند، با توانی سرشار از ایمان به پا خاست و در راه نجات حکومت از چنگال دنیا پرستان دست به اقدامات اساسی زد وجلوی بی عدالتی ها و تجاوزها را گرفت و در این راه ، از سرزنش هیچ کسی نهراسید. البته باید دانست که امام در انجام این کار با مخالفت ها و کارشکنی های گروهک های منحرف و دین داران دین نشناس و نیز بنی اُمیّه و دار ودسته آنها مواجه بود، ولی حضرت با تدبیر و خیر خواهی وسرانجام با جهاد ومبارزه، هدف خود را بی امان ومستمر تا لحظه شهادت تعقیب کرد و در نهایت مکتب عدالت را بنیان نهاد آن را در تاریخ به نام خود ثبت کرد.
مرحوم کلینی در روایتی که از خطبه 126 آورده است ازابی خنف [11] چنین نقل می کند: گروهی از شیعیان خدمت امیر مؤمنان(ع) رسیدند، عرض کردند چه مانعی دارد بیت المال را بیرون آوری، و در میان رؤسا واشراف تقسیم کنی، و آنها را بر ما برتری بخشی(وسهم ما را به آنها دهی) تا پایه های حکومتتان محکم شود، سپس به برنامه تقسیم بالسّویه و عدالت در رعیّت بازگردی؟ امام(ع)( از پیشنهاد آنها ناراحت شدند و) این خطبه را ایراد فرمودند وبا صراحت گفتند: برای رسیدن به یک هدف مقدس نباید از وسیله نا مقدس و گناه آلود استفاده کرد، که این کار با منطق اسلام سازگار نیست؛ وفرمود: أتأمُرُنِّی أن أطلب النصرَ بالجورِ فیمن وُلّیتُ علیه.[12] آیا به من پیشنهاد می کنید که برای پیروزی خود، از جور وستم در حق کسانی که برای آنها حکومت می کنم، استمداد جویم؟
مگر هدف حکومت، اجرای عدالت نیست؟ چگونه شما پیشنهاد می کنید که با ظلم ستم، پایه های حکومت را محکم کنم؟! این تناقضی است آشکار، و پیشنهادی است بر خلاف رضای پروردگار! سپس افزود : و الله لا أَطُورُ[13] به ما سمرَ سمیرٌ[14]، وما أمَّ[15] نجمٌ فی السماءِ نجماً[16] به خدا سوگند، من گرد چنین کاری نمی گردم مادامی که شب و روز سر هم آیند، و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب دارند!
امام(ع) برای بیان عزم راسخ خود در این کار صریح ترین ومحکم ترین جمله ها را فرموده، از یک سو به نام خدا سوگند یاد می کند از سوی دیگر جملهلا أطُوُر را به کار می برد که مفهومش این است،نه تنها چنین کاری نمی کنم بلکه نزدیک وگرداگرد آن نیز نخواهم آمد، واز سوی دیگر به حرکت مستمر وجاودانی ستارگان وشب وروز در پهنه زمین اشاره می کند، کنایه از این که، اگر عمر جاودان هم داشته باشم هرگز آلوده چنین تبعیض وجور وستمی نخواهم شد.
وبرای تأکید بیشتر می افزاید: لو کان المالُ لی لسوّیتُ بینهم، فکیف وانّما المالِ مالُ الله؛[17] اگر این اموال از خودم بود به یقین در میان مردم به طور مساوی تقسیم می کردم،تا چه رسد به این که این اموا، اموال خدا ست.
گرچه بیان این سخنان برای گروهی ظاهر بین وکوتاه نظر آنها که حقیقت را در پای مصلحت قربانی می کنند ناخوشایند بد ولی در مقابل، سنّت پیامبر اکرم(ص) و تعلیمات قرآن مجید و ارزش های والای اسلامی را با این سخن احیاء فرمود.
سپس امام(ع) به بیان مفاسد این کار ( تبعیض، جور وستم وتقسیم ناعادلانه اموال) پرداخته چنین می فرماید: ألا وإنّ إعطاء المال فی غیر حقّه تبذیرٌ واسرافٌ، و هو یرفع صاحبه فی الدنیاویضعهُ فی الاخرهِ، و یُکرمُهُ فی الناس ویُهینُهُ عند الله.[18] آگاه باشید! بخشیدن مال در غیر موردش، تبذیر واسراف است، هر چند ممکن است این کار در دنیا سبب سربلندی کسی که آن را انجام داده است شود، ولی در آخر،موجب سرافکندگی وی خواهد گشت،این کار او را( روزی چند) در میان مردم(دنیا پرست) گرامی می دارد ولی در پیشگاه خدا به زمینش می افکند!
تبذیر و اسراف گاه به یک معنا و به صورت مترادف به کار می رود و گاه به دو معنا که دراین صورت به معنای ریخت وپاش و زیاده روی در مصرف کردن نعمتها است به طوری که از حد اعتدال بیرون باشد.
امام(ع) در این بخش از سخنانش، به آثار سوء معنوی و الهی عدم رعایت عدالت اجتماعی و صرف اموال در غیر مورد استحقاق، اشاره فرموده که ممکن است انسان در سایه آن چند صباحی در میان مردم صاحب نفوذ باشد ولی در پیشگاه الهی به طور کلّی سقوط خواهد کرد در قیامت مجازات سنگینی خواهد داشت.
سپس به آثار دنیوی آن می پردازد و می فرماید: و لم یضعِ امرؤٌ ما له فی غیر حقّه و لا عند غیر اهله الّا حرمه الله شکرهم، وکان لغیرهم وُدُّهم. فإن زلّت به النّعل یوماً ماحتاجَ الی معونتهم فشرُّ خلیلٍ وألأَمُ خدینٍ.[19] هیچ کس مال خویش را در غیر مورد استحقاق و نزد غیر اهلش قرار نداد مگر این که سر انجام خداوند او را از سپاسگزاری آنان محروم ساخت ومحبّتشان را متوجه دیگری نمود، تا آن جا که اگر روزی پایش بلغزد و به کمک آنان نیاز داشته باشد بدترین دوست و پست ترین رفیق خواهند بود.
توصیه می شود خوانندگان گرامی برای اطلاع بیشتر به کتاب های زیر مراجعه فرمایند:
پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، آیه الله مکارم شیرازی، دار الکتب الاسلامیه
سیری در نهج البلاغه، شهید مطهری، انتشارات صدرا
مجموعه نرم افزارهای ائمه اطهار، باب العلم( علیع)، حوزه علمیه اصفهان
نهج البلاغه، انتشارات صبا.
پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه.
سیری در نهج البلاغه، شهید مطهری، انتشارات صدرا.
فروق اللغه، ابی هلال عسکری، نشر بصیرتی.
لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، بی تا.
شرح و تفسیر لغات قرآن، جعفر شریعتمداری، نشر آستان قدس.
عدل الهی، شهید مطهری، نشر صدرا.
[1] ـ الفصاح فی فقه اللغه، ج1 ص242
[2] ـ ر.ک: مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، ص 59.
[3] ـ لفت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، نشر بصیرتی
[4] ـ فروق اللغه، نشر بی تا، ص194
[5] ـ شرح وتفسیر لغات قرآن، ج3، ص120
[6] ـ سیری در نهج البلاغه، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 117و 118
[7] ـ حدید /25.
[8] ـ نهج البلاغه، حکمت 437.
[9] ـ نهج البلاغه ، خطبه 3
[10] ـ همان، خطبه33
[11] ـ از مورّخین بنام اسلامی است که کتاب ارزشمند تاریخ ابی مخنف از اوست.
[12] ـ نهج البلاغه / 126
[13] ـ اطور از ماده طور (بر وزن غور) به معنی گردش در اطراف چیزی است و واژه طور که جمع آناطوار است به معنی نوع و حالت و هیأت نیز آمده است.
[14] ـ سمیر از ماده سمر ( بروزن تمر) به معنی گفتگوهای شبانه است. بعضی گفته اند که معنی اصلی این ماده که نور وتاریکی در آن آمیخته شده و از آن جا که گفتگوهای شبانه گاه در سایه مهتاب انجام می شود این واژه در مورد گفتگوهای شبانه به کار رفته و اگر به افراد گندم گون سمراء می گویند به این خاطر است که سفیدی آنها با تیرگی به هم آمیخته.
[15] ـ أمّ از مادهأمّ ( بروزن غم) به معنی قصد کردن است و جمله بالا کنایه از طلوع وغروب ستارگان پشت سر یکدیگر است گویی هر کدام قصد کرده به دنبال دیگری برود. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین، ج5، ص307
[16] ـ نهج لبلاغه / 126
[17] ـ همان
[18] ـ همان
[19] ـ خدین از ماده خدن به معنی دوستی است وخدن ( بر وزن إذن) و خدین به معنی دوست است که جمع آن اخداناست. نهج البلاغه / خطبه126