24 آذر 1396, 23:48
اشاره: قرآن کریم آکنده از مطالب اخلاقی است و مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیات مربوطه، به شرح مختصر آنها پرداخته است. آنچه در این بخش میآید، آیاتی از سوره مبارکه انعام است. با این توضیح که در ترجمه آیات، به جای ترجمه متن مرحوم موسوی، از ترجمه استاد فولادوند استفاده کردهایم:
«و انّ هذا صراطى مستقیماً فاتّبعوه و لا تتبعوا السُّبل فتفرق بکم عن سبیله: این است راه راست من. پس، از آن پیروى کنید و از راهها[ى دیگر] که شما را از راه وى پراکنده مىسازد، پیروى مکنید.»(انعام، ۱۵۲) از ظاهر سیاق آیه چنین برمىآید که مضمون این آیه، یکى از همان سفارشهایى است که خداوند رسول گرامى خود را مأمور به خواندن آن بر مردم فرموده، و لازمه این مطلب آن است که جمله «و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه» متعلق غرض اصلى نباشد؛ چون غرض اصلى متعلق به بیان کلیات دین بود که در دو آیه قبل بیان شد. پس ایراد این جمله وجهى ندارد مگر اینکه مقدمه و زمینهچینى باشد براى جمله «و لا تتبعوا السُبل: از راهها[ى دیگر] پیروى مکنید»؛ چنانکه همین جمله نیز زمینه است براى جمله «فتفرّق بکم عن سبیله: که شما را از راه وى پراکنده مىسازد».
مقصود اصلى از آیه این است که از راه خدا متفرق مشوید و در آن اختلاف راه میندازید؛ بنابراین سیاق این آیه، سیاق این آیه شریفه است: «شَرَع لکم من الدّین ما وصّى به نوحا و الذى اوحینا الیک و ما وصّینا به ابراهیم و موسى و عیسى ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه: از [احکام] دین، آنچه را که به نوح در باره آن سفارش کرد، براى شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحى کردیم و آنچه در باره آن به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش نمودیم که: دین را برپا دارید و در آن تفرقهاندازى مکنید.» (شوری، ۱۳).
پس اگر بعد از گفتن اینکه این وصایا، صراط مستقیم من است و اختصاص به دین معینى ندارد، مجدداً امر کرد به اقامه دین، در حقیقت خواست تا زمینه کلام را براى نهى از تفرقه در دین فراهم سازد؛ بنابراین معناى آیه چنین مىشود: علاوه بر محرّماتى که گفته شد، یکى دیگر از محرّمات این است که این صراط را که اختلاف و تخلفپذیر نیست، واگذاشته و از راههاى دیگر پیروى کنید؛ چون این کار، شما را از راه خدا پراکنده مىسازد و در میانتان ایجاد اختلاف مىنماید، و سرانجام باعث مىشود که از صراط مستقیم خدا یکسره بیرون شوید.
مقتضاى ظاهر سیاق این است که مقصود از: «صراطى: راه من»، صراط پیامبر و دین او باشد؛ چون آن جناب است که مأمور شده این تکالیف را به مردم برساند؛ همچنان که فرمود: «قل تعالوا اتلُ: بگو بیایید تا براى شما بخوانم»؛ پس گوینده و بیانکننده تکالیف مذکور، رسول خداست(ص)، و خداى تعالى در این سیاق مقام غیبت را داراست؛ همچنان که فرموده: «فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصیکم به: بیم آن میرود شما را از راه او متفرق سازد. او شما را به آن سفارش کرده است.» (انعام، ۱۵۲)
و اگر کسى شبهه کند که: «صراط از آن خداست نه از پیغمبر او و یا شخصى دیگر»، جوابش این است که هیچ مانعى ندارد صراطى را که از آن خداست، به پیغمبرش هم نسبت دهیم؛ همچنانکه در آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم: ما را به راه راست هدایت فرما؛ راه آنان که گرامىشان داشتهاى» (حمد، ۶ـ۷)، «صراط» به جمعى از بندگان که خداوند به ایشان انعام فرموده (از قبیل انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین) نسبت داده شده است.
خداى متعال در این آیات، کلیات دین را «صراط مستقیم» خود و صراطى خوانده که نه در هدایت پیروان و رسانیدن ایشان به هدف، تخلفپذیر است و نه در اجزاى آن، و نه در میان پیروان آن مادامى که پیروند، اختلاف است. سپس پیروان را از پیروى سایر راهها نهى کرده، چون پیروى از آن راهها باعث تفرقه و اختلاف است؛ براى اینکه راههاى دیگر راههاى هواهاى شیطانى است که در تحت یک ضابطه کلى قرار ندارد، به خلاف راه خدا که اساسش فطرت و آفرینش است، و معلوم است که در خلقت خدا اختلاف و تغییر و تبدیل نیست، و به همین جهت در ذیل آیه، حکمى را که در آیه بیان فرموده بود، با این جمله تأکید نمود: «ذلکم وصّیکم به لعلکم تتقون: اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید.» (انعام، ۱۵۲) وجه اختلاف تعابیر در آخر سه آیه خاتمه این سه آیه مختلف است. خاتمه آیه اولى، «ذلکم وصّیکم به لعلکم تعقلون» قرار داده شده (باشد که تعقل کنید) و خاتمه آیه دوم «ذلکم وصیکم به لعلکم تذکرون» (باشد که پند گیرید) و خاتمه آیه سوم «ذلکم وصیکم به لعلکم تتقون» (باشد که به تقوا گرایید). ممکن است وجه اختلاف این باشد که امورى که در این آیات مورد نهى قرار گرفته، مانند سایر احکام الهى امورى است که فطرت خود بشر نیز به حرمت آنها حکم مىکند. البته همه این امور فطرى بودنشان در وضوح یکسان نیست، بعضى از آنها فطرى بودنش بسیار روشن است، مانند: حرمت شرک به خدا، عقوق والدین، کشتن فرزندان از ترس فقر، ارتکاب کارهاى شنیع و قتل ناحق که در آیه اول نام برده شده است؛ چون این چند عمل از امورى است که فطرت بشر در بدو نظر، حکم به حرمت آن مىکند و هیچ انسانى که فطرت و عقلش سالم باشد، حاضر به ارتکاب آنها نیست، مگر اینکه عقل را که عامل تمییز انسان و سایر حیوانات است، با پیروى اهوا و عواطف غلط در پس پرده ظلمت قرار داده باشد، و گرنه تنها داشتن عقل و دور بودن از هواهاى شیطانى کافى است که هر انسانى به حرمت و شومى اینگونه امور واقف گردد، و به همین جهت خاتمه آیه اولى «لعلکم تعقلون» قرار داده شده است. و بعضى دیگر فطرىبودنش به این روشنى نیست، مانند اجتناب از مال یتیم، ایفاى کیل و وزن، رعایت عدالت در گفتار و وفاى به عهد خدا؛ چون اینگونه امور که در آیه دوم نام برده شدهاند، مانند آنهایى که در آیه اولى ذکر شده روشن نیست، بلکه انسان در درک آنها علاوه بر عقل فطرى، به تذکر نیازمند است و آن همانا مراجعه به مصالح و مفاسد عمومى است که در نزد عقل فطرى روشن مىباشند. اگر امور نامبرده از نظر مصالح و مفاسد مورد دقت قرار گیرد، پى بردن به مفاسد بنیانکن آنها براى عقل بسیار آسان است، و عقل حکم قطعى مىکند به اینکه جامعهاى که در آن به صغیر و ضعیف رحم نشود، و در کیل و وزن خیانت شود، و در حکم و قضاوت رعایت عدالت نگردد، و به کلمه حقى در میان آن جامعه گوش ندهند، چنین جامعهاى قابل دوام نیست و هیچ خیرى در آن نخواهد بود، جمله «ذلکم وصیکم به لعلکم تذکرون» اشاره به همین است که با تذکر مىتوان به حرمت و زشتی اینگونه امور پى برد.
و اما آیه سوم: غرضى که این آیه در مقام ایفاى آن است، نهى از تفرق و اختلاف در دین و پیروى راههاى غیر خدایى است، و اینکه در پیش گرفتن این راهها با راه خدا سازگارى ندارد و راه خدا و تقواى دینى جز به اجتناب از اینگونه راهها پیموده نمىشود. توضیح اینکه پیمودن راه خدا و تقواى دینى، وقتى حاصل مىشود که در درجه اول محرمات الهى شناخته شود و در درجه دوم به کمک تعقل و تذکر از آن محرمات اجتناب به عمل آید، و به عبارت دیگر انسان به فطرت انسانیت که بناى دین خدا بر اساس آن نهاده شده، ملتزم شود و از آن تخطى نکند، همچنان که فرمود: «و نفس و ما سوّیها. فالهمها فجورها و تقویها: سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد؛ سپس پلیدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد» (شمس، ۶ـ۷) و نیز پرهیزگاران را به کمک در پرهیزگاریشان و روشنساختن راهشان به طورى که حق را از باطل به خوبى تشخیص دهند، وعده داده و فرموده: «و من یتق الله یجعل له مخرجا: هر کس از خدا پروا کند، [خدا] براى او راه بیرونشدنى قرار مىدهد» (طلاق،۲) و نیز فرموده: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا: اگر از خدا پروا دارید، براى شما [نیروى] تشخیص [حق از باطل] قرار مىدهد.» (انفال، ۲۹) تقواى دینى با تفرقه و اختلاف نمىسازد، ولى راههاى غیر راه خدا مختلف و متعددند و پیروانشان پراکندهاند.
پس انسان تا وقتى در راه تقوا میتواند باشد که طریق تعقل و تذکر را از دست ندهد، و از فطرت انسانیت منحرف نگردد، که اگر منحرف شد و راه غرور به زندگى دنیا را پیش گرفت، این هوا و هوسها او را به بىبند و بارى میکشاند و به مخالفت با عقل سلیم و ترک تقواى دینى و بىمبالاتى و تهور نسبت به عواقب شوم آن وامیدارد و کارش را به جایى مىکشاند که مانند مردم مست نمىفهمد چه مىکند و با او چه مىکنند.
شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶
روزنامه اطلاعات
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان