راه قیام، از توابین تا علویان
روزنامه ابتکار
تاریخ: چهارشنبه 12 مهر ماه 1396
علیرضا صدقی
درباره عوامل گرایش ایرانیان به علویان و مذهب تشیع، مورخان و پژوهشگران نظرات متفاوتی بیان کردهاند. با بررسی مختصر این آرا - هرچند که برخی از آنها تشیع را پدیدهای ایرانی نشان دادهاند - میتوان دریافت که نفوذ تشیع در ایران و پشتیبانی ایرانیان از علویان، بنا به دلایلی، سیری تدریجی داشته است که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ کردار ناهنجار، غیراسلامی و همراه با تبعیض نژادی حکام اموی باعث همبستگی علویان و ایرانیان شد.
ـ پندار و کردار عادلانه علویان و شیعیان، که برابر با اصول اولیه اسلام آوای برادری و برابری تمام مسلمانان را سر میدادند، در علاقه ایرانیان به آیین شیعی تأثیر بسزایی داشت.
ـ در اواخر سده اول و دوم هجری شمار بسیاری از ایرانیان به میانرودان (عراق کنونی) مهاجرت کردند و با ویژگیهای عدالت اسلامی آشنا شدند. تسلط ستمگرانه امویان بر مقدرات مسلمانان، این آشنایی را به باور مبدل ساخت.
ـ به سبب آزار و شکنجه بسیاری که کارگزاران اموی بر علویان روا میداشتند، بسیاری از علویان به ایران و به ویژه نواحی شمالی آن مهاجرت کردند. اخلاق نیک و تبلیغات مذهبی آنان، استقبال صمیمانه و گرم ایرانیان از مذهب تشیع را فراهم دید.
نهضتهای علویان و شیعیان در روزگار خلافت امویان
پس از فاجعه کربلا، شکست میانرودان، بهویژه کوفه به عنوان پایگاه طرفداران آیین شیعی در برابر حاکمیت شام، که به عنوان نمادی از مذهب تسنن بود، شکستی که در آن قدرت خلافت، شرافت خویش را بیش از پیش از دست داد. اندک زمانی بعد، بسیاری از بزرگان کوفه که با دعوت از حسین بن علی(ع) به او وعده یاری داده، سپس پیمان گسسته و او را در کربلا تنها گذاشته بودند؛ از کرده خویش پشیمان شدند و عدم وفای به عهد خویش را با شوریدن بر خلافت اموی جبران ساختند. این قیام، که در تاریخ به «قیام توابین» نامیده شد، در حقیقت نخستین حرکت مسلحانه شیعیان برای به دست آوردن آنچه حق خود میدانستند بود. این قیام سرمشق شیعیانی شد که بعدها به مبارزه مسلحانه روی آوردند.
قیام توابین
مرگ خلیفه اموی، یزید بن معاویه، در سال 64 هجری و ضعف ناشی از درگیریهای قدرتطلبانه سران اموی در شام، بهترین فرصت را برای سران شیعه فراهم آورد تا دعوت خویش را برای قیام برضد خلافت اموی آشکار سازند. اینان به دلیل آنکه حسین بن علی(ع) را دعوت کرده، سپس در یاری او سستی کرده بودند خود را گناهکار میدانستند و راه چاره را جز توبهای که با کشتن دشمنان و قاتلان خاندان پیامبر که با شهادت خویش همراه باشد نمیدانستند و البته بدین سبب به «توابین» نیز مشهور شدند. براساس آنچه از منابع تاریخی برمیآید، با مرگ یزید، سلیمان بن صرد خزاعی، از بزرگان کوفه، پرچم قیام برافراشت و در محلی به نام «عین الورده» به همراه شمار بسیاری از شیعیان، از جمله 5400 نفر از شیعیان آزادشده از زندان عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه و بصره، به رویارویی با سپاه اموی به فرماندهی ابن زیاد پرداخت. سرنوشت این نبرد، هرچند در ابتدا با پیروزی یاران سلیمان بن صرد همراه بود، ولی به شکست توابین و کشته شدن سلیمان انجامید. با این همه، اندیشه خونخواهی حسین بن علی(ع) در بین شیعه همچنان باقی ماند و اندک زمانی بعد بقایای توابین برای ادامه نهضت، به مختار بن ابی عبید ثقفی پیوستند.
قیام مختار
پس از قیام توابین، قیام بزرگتری به رهبری مختار بن ابی عبید ثقفی و یاری گروه دیگری از شیعیان در کوفه برپا شد. این جنبش با جلب نظر و همکاری فرزند یار و یاور صمیمی علی بن ابی طالب(ع)، ابراهیم ابن مالک اشتر، قدرت خویش را در میان شیعیان تحکیم بیشتری بخشید.
مختار که به هنگام واقعه کربلا در زندان عبیداللّه بن زیاد بود، به دستور یزید از زندان آزاد و رهسپار حجاز شد، اما به هنگام قیام توابین چون شرایط را مساعد یافت به کوفه بازگشت و بساط شورش را تدارک دید. وی در سال 66 هجری پس از غلبه بر حاکم کوفه، بر کوفه و سرزمینهای شرقی دنیای اسلام مسلط شد. وی خود را به عنوان نماینده محمد حنفیه، فرزند علی بن ابیطالب(ع) معرفی کرد و هدف خویش از برپایی قیام را گرفتن انتقام خون حسین بن علی(ع) و مجازات قاتلان او و حتی واگذاری قدرت به خاندان علی(ع) ابراز میداشت. در منابعی مانند تاریخ یعقوبی آمده است که برخی شیعیان برای بررسی درستی یا نادرستی دعوی او از محمد حنفیه استعلام کردند، محمد حنفیه نیز ضمن تأیید دعوی مختار چنین بیان داشت: «چقدر دوست میداریم کسی که خون ما را بخواهد و حق ما را بگیرد و دشمن ما را بکشد.»
مختار توانایی آن را یافت تا با پشتیبانی ایرانیان، شیعیان و به ویژه کسانی که قائل به امامت محمد حنفیه بودند، بسیاری از کسانی را که در واقعه کربلا نقش داشتند از میان بردارد. اما قیام او نیز، همچون قیام توابین، سرنوشتی جز خاموش شدن نیافت. با سرکوب قیام هفدهماهه مختار و کشتار یاران و هوادارانش و به ویژه ایرانیان، کیسانیه - که در حقیقت نخستین انشعاب در مذهب شیعه به شمار میآیند - کانون تبلیغات خویش را به خراسان منتقل ساختند و به تدریج بذر تشیع را در آن نواحی پراکندند.
قیام زید بن علی بن حسین(ع)
زید دومین فرزند علی بن حسین (ع) فردی دلیر، پرهیزگار، دانشمند و مورد تکریم دانشمندان و فقیهان مدینه بود که بر ضد خلافت اموی به پا خاست. آنگونه که مسعودی در مروج الذهب می گوید: «...زید بن علی پس از امام باقر(ع) شریفترین، بزرگوارترین و برترین برادران آن جناب است... و برای امر به معروف و نهی از منکر و خونخواهی حسین(ع) با شمشیر خروج کرد.»
زید که وضع جامعه اسلامی را اسفبار یافت و رفتار حقارتبار هشام، خلیفه وقت اموی و والیان او را برخلاف اصول اولیه اسلام دید، دعوت و اصرار مردم کوفه را در اوج ستم پاسخ مثبت داد و در سال 221 هجری یوسف بن عمر ثقفی در کوفه قیام کرد.
ورود زید به کوفه و به پاخاستنش در ماه محرم، یاد قیام جدش، حسین بن علی(ع)را در دلها زنده ساخت. بسیاری از شیعیان و حتی خوارج بر گرد وی فراز آمدند. شعار او و یارانش نیز همانند شعار پیامبر اکرم در یکی از نبردهایش «یا منصور امت» بود؛ یعنی: ای پیروز بمیران. با این وجود و به رغم همپیمانان پرشمار، یوسف بن عمر ثقفی، خویشاوند حجاج، که در شدت و خشونت نیز به او شباهت داشت، کاری کرد که زید پیش از زمان موعود خروج کند. از اینرو کسانی که در خارج کوفه به وی وعده یاری داده بودند غافلگیر شدند و از اهل کوفه نیز که گویند بیش از پانزده هزار نفر با او بیعت کرده بودند، بیش از دویست و هجده نفر با وی نماندند. نتیجه این نامردی آن شد که در صفر 221 هجری، با وجود تاختن بیباکانه زید و اندک یارانش بر دشمن، لشگریان اموی پیروز از کارزار بیرون شدند و البته زید نیز کشته شد.
برپایه برخی روایات، طرفداران زید از بیم کینهتوزی امویان، شبانه جسد او را دفن کردند، اما جاسوسان خبر به حاکم بردند، در نتیجه کالبد زید را از گور بیرون کشید، سر از تنش جدا کرده، به دمشق نزد هشام فرستادند و سر زید را به منظور ارعاب مردمان دیگر سرزمینها به شهرهای مختلف گسیل داشتند. از دیگر سوی و برپایه گزارشهای برخی منابع تاریخی، جنازه بیسر زید آنقدر بر دار ماند که فاخته در قفس سینهاش آشیانه ساخت و بعدها استخوانهایش را نیز سوازندند و در رود فرات ریختند.
قیام یحیی بن زید
پس از شهادت زید، فرزندش یحیی با تنی چند از یاران رو به سوی خراسان نهاد تا از تعقیب امویان در امان باشد. مردم خراسان از او استقبال کردند و طرفداران بسیاری بر گرد او جمع شدند. استقبال مردم خراسان از یحیی و تصمیم او برای شورش علیه خلافت خاندان اموی در سال 521 هجری چنان هنگامهای برپا کرد که هشام و پس از او ولید دوم، خلفای اموی را پریشانخاطر ساخت و در نتیجه با تمام توان به مقابله با او و پشتیبانان ایرانیتبارش برخاستند. یحیی در ابتدا پیروزیهای چشمگیری به دست آورد، اما او نیز سرنوشتی بهتر از پدر خویش نیافت و به هنگام کارزاری در جوزجانان کشته شد. حاکم اموی جسد او را در جرجان به دار آویخت و سرش را به شام نزد خلیفه گسیل داشت. کشته شدن یحیی چنان اثری داشت که تا سالها پس از آن، مردم به یاد او، نام فرزندان پسر خویش را یحیی مینهادند تا یاد دلاوری او همواره زنده بماند.
قیام یحیی و شهادتش بر شمار هواداران خاندان پیامبر و علویان در سرزمینهای شرقی دنیای اسلام، به ویژه خراسان، بسیار افزود و نفرت مردم خراسان به خاندان اموی را دوچندان کرد. کشته شدن اگرچه راه دعوت را برای طرفداران بنی عباس گشادهتر ساخت، اما بهانهای شد تا آنان انتقام خون زید و فرزندش یحیی را نیز دستاویز خروج خویش سازند و بقایای زیدیه و ناراضیان عراق را نیز جذب خویش کنند.
قیام عبداللّه بن معاویه
پس از کشته شدن زید و یحیی گروهی دیگر از علویان و شیعیان، که از ستمگری حکام و خلفای اموی به ستوه آمده بودند، به گرد عبداللّه بن معاویه، که نسبش به ابوطالب عموی پیامبر و پدر پیشوای اول شیعیان میرسید، حلقه زدند و به رهبری او برای مبارزه با خلافت اموی شمشیر از نیام برکشیدند. قیام عبداللّه بن معاویه که در سال 721 هجری در کوفه رخ داد، هرچند که چندان نپایید و با شکست او از حاکمان اموی گریختنش به سوی ایران پایان پذیرفت، اما در حقیقت حلقه تکمیلی قیامهای زنجیرهای شیعی به شمار میآمد.
نهضتهای علویان و شیعیان در روزگار خلافت عباسیان
از دیگر قیامهایی که با حمایت گسترده ایرانیان و شیعیان روبهرو شد و البته اینبار برخلاف قیامهای قبلی به پیروزی انجامید، قیام عباسیان به فرماندهی نظامی ابومسلم خراسانی و با شعار «الرضا من آل محمد» بود که موجب فروپاشی ارکان خلافت اموی و بنیان نهاده شدن خلافت عباسی شد. عمدهترین ابزاری که عباسیان برای نیل به هدف خویش یعنی براندازی خلافت سلطنت گونه اموی به کار گرفتند، استفاده از مظلومیت علویان بود؛ چنانکه حتی قتل زید و پسرش یحیی را دستاویز قرار دادند و از آن برای جلب توجه مردم به خود یعنی اولاد عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اکرم، استفاده بسیار بردند. در حقیقت داعیان عباسی با استفاده بهینه از شرایط موجود و با ترفندی سیاسی و در عین حال رندانه، از چهره مثبت علویان سود جسته، خود را داعیهدار و پشتیبان آنان قلمداد کرده تا به اهداف خویش دست یابند.
با روی کار آمدن عباسیان، فریب و حیله آنان در بهره برگرفتن از شعار «الرضا من آل محمد» نمایان شد؛ بهگونهای که بسیاری از مسلمانان پشتیبان آنان از برپا شدن حکومتی مبتنی بر دادگری اسلامی نومید شده، سودای مخالفت با حکومت بنی عباس را در سر پروراندند. با برپایی قیامهای پرشمار، که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، در جهت برافکندن ارکان خلافت عباسی برآمدند.
قیام شریک بن شیخ المهدی
نخستین جنبش مسلحانهای که برضد خلافت عباسی رخ نشان داد، قیام مردمان بخارا، سمرقند و خوارزم به رهبری فردی از دوستداران و شیعیان خاندان پیامبر به نام «شریک بن شیخ المهدی» بود. تاریخنگاران قیام او را به سال 331 هجری در دومین سال حکومت سفاح، نخستین خلیفه عباسی، دانستهاند. براساس گزارشهای پرشمار منابع تاریخی، شریک بن شیخ مردم را به پشتیبانی از خلافت فرزندان علی بن ابیطالب(ع) دعوت میکرد. بسیاری از خاورشناسان غربی بهسان «بارتولد»، شریک بن شیخ را هوادار علویان و قیام او را قیامی شیعی دانستهاند.
نکته مهمی که ذکر آن بایسته است شگفتآور بودن پشتیبانی گروه بسیاری از مردم از شریک بن شیخ در فاصله زمانی اندکی پس از بیعت با خلیفه عباسی بوده است. بیگمان باید وقوع چنین امری را نشانگر نارضایتی گسترده آنان از سیاستهای آمیخته به تزویر بنی عباس دانست که نهتنها بنی امیه را نابود و تباه کردند، آل علی(ع) را نیز همهجا از میدان به در کردند. این قیام نیز چونان بسیاری از قیامهای پیشین شیعی سرنوشتی جز شکست نیافت و زیاد بن صالح که از سوی عباسیان مامور دفع حرکت شریک بن شیخ شده بود، قیام آنان را فرونشاند.
قیام محمد بن عبداللّه نفس زکیه
در روزگار فرمانروایی منصور، دومین خلیفه عباسی، آزار و اذیت خاندان پیامبر و آل علی(ع) فزونی یافت. منصور، که نگران قیامهای علویان و شیعیان بود، پس از بازگشت از سفر حج به سال 140 هجری وارد مدینه شد و به جستجوی محمد بن عبداللّه بن حسن بن علی بن ابیطالب پرداخت که در اندیشه قیام بود و داعیان را به خراسان و جاهای دیگر فرستاده بود، اما او را نیافت و به ناچار پدر و فرزندان و جمعی از خویشان او را به بند کشید. شگفت آن است که مالک بن انس، پیشوای سنیان مالکی و ابو حنیفه پیشوای سنیان حنفی فتوا بر حقانیت محمد دادند. این قیام در حالی که ابراهیم، برادر محمد نفس زکیه، بر بصره دست یافته بود و مردم مدینه نیز به یاری او برخاسته بودند با سرکوب مردم مدینه توسط لشگریان خلیفه و کشته شدن محمد نفس زکیه در سال 145 هجری پایان یافت.
قیام ابراهیم بن عبد اللّه بن حسن
ابراهیم بن عبداللّه، برادر محمد نفس زکیه، با آگاهی از شکست و کشته شدن برادر بزرگتر، مردمان را به سوی خویش خواند و داعیان و حاکمانی به فارس و واسط و... گسیل داشت و سپاهی عظیم فراهم آورد. ابراهیم در نخستین مراحل جنبش به پیروزیهای چشمگیری دست یافت و کار را بر منصور، خلیفه عباسی، دشوار کرد، اما حملههای پیاپی سردار منصور، مسلم بن قتیبه باهلی، سرانجام در سال 164 هجری موجبات شسکت بسیاری از یاران او را فراهم آورد، بهگونهای که ایستادگی دلیرانه ابراهیم و شمار اندکی از یارانش سودی نبخشید و ابراهیم کشته شد و سرش به نزد منصور فرستاده شد. براساس نوشتههای بسیاری از منابع معتبر تاریخی به جای مانده از آن روزگاران از جمله تاریخ فخری، بسیاری از فقیهان و محدثان برجسته در سپاه محمد و ابراهیم شرکت جسته بودند و البته همه آنان پس از شکست جنبش به قتل رسیدند. برپایه برخی روایات پس از دفع این قیام از سوی منصور، اوضاع بر شیعیان و علویان بسیار سخت شد و تا چندی آنان را رخوت و سستی دربرگرفت و بسیاری از علویانی که در زندان به سر میبردند کشته شدند.
قیام عبداللّه بن اشتر علوی
با شهادت جعفر بن محمد باقر(ع) و در پی آن تعقیب و آزار و کشتار سادات حسنی و حسینی، که از جمله اقدامهای عباسیان برضد شیعیان علوی بود، در تمام مدت حکومت مهدی، هادی و هارون شورشهایی جسته و گریخته و البته با انگیزههای مختلف در گوشه و کنار سرزمینهای اسلامی علیه عباسیان برپا شد. یکی از این قیامها دعوت عبداللّه بن اشتر علوی از نوادگان حسن بن علی(ع) در سال 151 هجری در نواحی سیستان و سند بود که سرانجام توسط کارگزاران عباسی فرونشست.
قیام صاحب فخّ
از دیگر علویانی که علیه حاکمان عباسی به پا خاست، حسین بن علی بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابیطالب(ع) بود که در ماهای پایانی سال 169 هجری در مدینه قیام کرد. برابر مستندات تاریخی در این سال از سوی هادی، خلیفه عباسی، فردی از نوادگان عمر بن خطاب، خلیفه دوم، که بر علویان بسیار سخت میگرفت، بر مدینه حکم میراند. حسین بن علی که از رفتار و منش حاکم آزرده شده و به تنگ آمده بود با گروهی از هواداران علویان در مدینه قیام کرد و مؤذن به فرمان او در اذان صبح به شیوه شیعیان جمله «حیّ علی خیر العمل» نیز گفت. حاکم با شنیدن اذان از مدینه گریخت. اما در همین هنگام گروهی از سپاهیان خلیفه به سرداری موسی بن عیسی، محمد بن سلیمان و حماد ترکی از سفر حج بازمیگشتند و چون اوضاع را چنین یافتند، در ناحیه فخ، که مکانی در میانه راه مکه و مدینه است، به نبرد با حسین بن علی روی آوردند و او و یارانش را، که بسیاری از بزرگان علوی و راویان حدیث نیز در زمره آنان بودند، شکست دادند و به قتل رساندند.
قیام ادریس بن عبداللّه
ادریس بن عبداللّه بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب(ع) - پس از شکست قیام صاحب فخ - به اتفاق غلام خود، راشد، با کاروان حجاج مصر رهسپار آن دیار شد و سپس به مراکش رفت و در شهر فاس مردم را دعوت به شورش کرد. ادریس در سال 170 هجری با پشتیبانی مردم توانایی آن را یافت تا کارگزاران هارون الرشید عباسی را از آن دیار خارج سازد و خود قدرت را به دست گیرد. هارون الرشید در مقام چارهجویی برآمد و چون به سبب دوری راه و همچنین پارهای مشکلات، شرایط را برای لشگرکشی مساعد نیافت، به حیلهگری روی آورد و فردی به نام سلیمان بن جریر را با عطری مسموم روانه شمال آفریقا کرد، سلیمان عطر را تقدیم ادریس کرد و البته او با استشمام آن بیهوش شد و بر زمین افتاد. مردم فاس پس از مرگ ادریس در سال 175 هجری فرزند وی را با نام «ادریس ثانی» به حاکمیت برداشتند. برابر با منابع تاریخی، ادریسیان تا سال 375 هجری بر بخشهایی از شمال آفریقا حکم میراندند هرچند که هرگز خود را خلیفه نخواندند.
قیام ابو السرایا
در روزگار خلافت مأمون عباسی نیز در عراق و همچنین دیگر مناطق سرزمینهای اسلامی قیامهایی چند انجام پذیرفت. از جمله این قیامها میتوان به قیام ابو السرایا در سال 190 هجری اشاره داشت. در این سال، سری بن منصور شیبانی، مشهور به ابو السرایا، که گرایش به علویان داشت مردم را به امامت یکی از نوادگان حسن بن علی(ع) به نام محمد بن ابراهیم معروف به «ابن طباطبا» فراخواند و به نام او قیام کرد. مردم کوفه با ابن طباطبا بیعت کردند و بدین ترتیب با شکست حاکم کوفه او را به نزد حسن بن سهل، حاکم عراق، فراری دادند. یاران ابن طباطبا سپاهیان حسن بن سهل را که به نبرد آمده بودند نیز شکست دادند، اما در همین هنگام ابن طباطبا در کوفه وفات یافت.
با وفات ابن طباطبا، ابو السرایا و یارانش با محمد بن محمد بن زید بن علی بن حسین بیعت کردند و شهرهای مختلفی را تصرف کردند. بدین ترتیب حاکم عراق با دشواری بزرگی روبهرو شد، اما سرانجام با یاری هرثمه بن اعین توانست بر سپاهیان ابو السرایا پیروز شود و با کشتن ابو السرایا آتش قیام را فرونشاند. حسن بن سهل با وجود کشتن ابو السرایا با محمد بن محمد بن زید رفتاری نیکو داشت و حرمت او را نگاه داشت.
قیام محمد بن قاسم علوی
محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب از دیگر علویانی است که ستمگری و رفتار تحقیرآمیز حکام را تحملپذیر نیافت و در کوفه بر ضد سیاست عباسیان بهپا خاست، لیکن، تاب مقاومت در برابر هجوم سپاهیان معتصم، خلیفه عباسی، را نیاورد و رو به سوی خراسان گریزان شد و با کمک مردم در شهرهای مرو و سرخس و طالقان قیامی دیگر علیه حکومت پایهریزی کرد. وی مدتی سپاه عبدالله بن طاهر، که مأمور دفع قیام او بود، را به خود مشغول داشت، اما سرانجام سپاهیان عبدالله او را دستگیر و روانه بغداد کردند و او در آنجا زندانی شد. برپایه برخی روایات او از زندان گریخت و به واسط رفت و همانجا ماند تا درگذشت.
قیام یحیی بن عمر علوی
حاکمیت خشونتبار و سیاست ضد علوی خلفای عباسی به ویژه متوکل، دگربار اسباب قیامهای علویان و طرفدارانشان را فراهم ساخت. متوکل عباسی، یحیی بن عمر بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب را که مردی دانشمند و فقیهی دلاور بود و بیم شورش او میرفت به زندان افکند، لیکن پس از چندی او از زندان گریخت و در سال 249 هجری و به روزگار خلافت مستعین، مردم را به «الرضا من آل محمد» دعوت کرد. براساس مستندات تاریخی گروهی بیشمار بر گرد او فراهم آمدند و کار او بالا گرفت و حتی توانست با راندن حاکم عباسی، بر شهر کوفه تسلط یابد. در سال 250 هجری دستگاه خلافت عباسی برای پایان دادن به غائله او لشگری به سوی کوفه گسیل داشت. در نزدیکی کوفه نبرد آغاز شد و با کشته شدن یحیی بن عمر این نبرد و قیام او نیز پایان پذیرفت.
نهضت علویان طبرستان
از سده سوم هجری به بعد، اسلام در طبرستان که مدتها در برابر هجوم اعراب مقاومت کرده بود، گسترش یافت و این بیتأثیر از مهاجرت علویان به طبرستان نبود؛ چرا که بسیاری از آنان برای فرار از دست کارگزاران حکومت عباسی روی بدان سامان گذاشته بودند. علویان با الگو قرار دادن حماسههای خونین پیشین، در برابر بیدادگریهای خلافت عباسی ایستادگی و مجاهدتهای بسیار کردند و سرانجام در جستجوی کانونهای مبارزه که در عین حال دور از تعرض حکام باشد به طبرستان، که به اقتضای موقعیت خاص جغرافیایی و اقلیمی پناهگاه مبارزان به شمار میرفت، روی آوردند. نارضایتی مردم طبرستان از خاندان ایرانیتبار طاهری که بر شرق ایران و قسمتهایی از طبرستان به تایید خلفای عباسی حکومت داشتند و نیز جاذبه معنوی علویان سبب تقویت هرچه بیشتر پایگاه اجتماعی علویان در این ناحیه از ایرانزمین شد. این نفوذ علویان چنان فزونی یافت که بومیان طبرستان رو به سوی محمد بن ابراهیم علوی نهادند و بر گرد او آمدند. وی که به زهد و دانش شهره بود، مردمان را به سوی داماد خویش، حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن علی بن ابیطالب، که در ری میزیست، هدایت کرد. بدین سبب نمایندگانی از سوی مردم طبرستان برای دیدار و گفتگو با حسن بن زید بار سفر به ری بستند. آنچه روشن است و از منابع تاریخی برمیآید آن است که حسن بن زید با آنان بیعت کرد.
در اندک زمانی، حسن بن زید، که به «داعی کبیر» نیز مشهور شد، توانست با پشتیبانی یاران بر مخالفان پیروز شود، بهگونهای که در سال 250 هجری نخستین حکومت مستقل شیعی علوی تاریخ ایران در آمل بنیان نهاده شد.
حکومت علویان سبب شد تا بسیاری از سادات روانه طبرستان شوند و آنجا را زیستگاه خویش قرار دهند و البته این مهاجرت گسترده سادات علوی محکمتر شدن بنیانهای اعتقادی مذهب تشیع را موجب شد. از دیگر سوی بنیاد علمی فقه و آرای شیعی با تألیفات حسن بن زید و همچنین پشتیبانی علویان از فعالیتهای فرهنگی و مذهبی، مانند ساخت مسجد و مدرسه و کتابخانه، قویتر شد.
آنچه روشن است اخبار نهضت علویان، مستعین، خلیفه عباسی را به مبارزه جدی واداشت. وی در فرمانی محمد بن عبداللّه بن طاهر را، که بر خراسان حکم میراند، مأمور سرکوب علویان طبرستان کرد، اما محمد بن عبداللّه از این لشگرکشی حاصلی جز شکست نیافت و ناگزیر به بازگشت شد. در سال 287 هجری و به هنگامی که محمد بن زید بر علویان حکومت میکرد، امیر اسماعیل سامانی به طبرستان حمله برد و بر آن مسلط شد و محمد بن زید را کشت. سلطه سامانیان بر طبرستان 31 سال به درازا انجامید، اما حسن بن علی، مشهور به «ناصر کبیر»، در سال 301 هجری دگربار حکومت علویان را احیا کرد.
علویان به دلیل میدان رقابت رقیبان نتوانستند اقتدار سیاسی خود را چنانکه باید حفظ کنند و از این رو، سرانجام سقوط کردند، اما آنچه روشن است یاد و خاطره آنان همواره در میان علویان باقی ماند و علویان هرگاه موقعیت مییافتند مانند آنان به مبارزه علیه حاکمان برمیخاستند.