يكى از زيباترين مباحث قرآن كريم كه جنبه عاطفى بسيارى دارد، بحث توبه است كه در سى جزء قرآن مطرح شده است. در آيات، لطافت، زيبايى و عاطفى بودن مسأله از جانب پروردگار مهربان قابل لمس است. اولين آيه اى كه مسأله توبه در آن مطرح است، اوائل سوره مباركه بقره و در داستان پدر همه انسان ها؛ آدم(عليه السلام) است. به نظر مى رسد كه درك مجموعه آياتِ مربوط به آدم(عليه السلام) كار خيلى مشكلى است؛ چون اسرار اين پرونده، تاكنون روشن نشده است. اين پرونده، پر از اسرار و رمز است كه درك آن غير ممكن به نظر مى آيد.
ما ظاهر اين داستان را در قرآن كريم مى بينيم كه يك طرف بحث، فرشتگان مطرح هستند و طرف ديگر، شخص آدم(عليه السلام) و همسرش و طرف ديگر ابليس است. البته بحث بهشت، كبر ابليس، لغزش آدم و حوا(عليهما السلام) و بيرون كردن آدم و حوا از بهشت نيز در پى اين مباحث مطرح مى شوند. در پايان اين داستان اسرارآميز، مسأله باعظمت توبه، با زيبايى خاصى مطرح شده است كه اوج زيبايى توبه، در سوره مباركه اعراف بيان شده است و ما تا جايى كه امكان دارد اين پرونده را بررسى مى كنيم. طرف اول داستان، خود پروردگار است كه وجود مقدس او در ضمن همين داستان، اوصاف خود را بيان مى كند؛ وصف حبّ، محبت، عشق و علاقه اى كه به آدم و حوا(عليه السلام) دارد كه براساس آن، به هر دو هشدار مى دهد كه اگر فريب بخوريد و از من رو برگردانيد و سرپيچى كنيد: «فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ»[1] دچار خسارت مى شويد.
از اين خيرخواهى، نصيحت و موعظه، موج محبت پروردگار به انسان نشان داده شده است و اين كه وجود مقدس او، در هيچ ناحيه اى كمترين ضررى را براى انسان نمى خواهد.
توجه داشته باشيد كه اين ضررى كه در قرآن مطرح است، فقط متوجه انسان است و كارى به دستگاه حكومت و خدايى خدا ندارد؛ يعنى وقتى اين ضرر توليد مى شود، فقط دامن خود انسان را مى گيرد و آتش آن، غير از دامن انسان، هيچ جا را نمى سوزاند.
-
گر جمله كائنات كافر گردند
بر دامن كبريات ننشيند گرد
اگر تمام اين انسان ها دست به دست هم بدهند و به پروردگار بگويند: ما تصميم گرفته ايم كه هر چه گناه در اين عالم هست، مرتكب شويم و مانند ماهى در دريا، غرق در گناه شوند، ذرّه اى ضرر به حكومت خدا نمى خورد و شعله اش هيچ كجا را نمى گيرد، بلكه ضررى است كه فقط متوجه خود انسان است. اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين معنا را اينگونه بيان كرده اند: «لانّه لاتضرّه معصية من عصاه»[2] گناه هيچ گناهكارى، ضرر و زيانى به دامن كبريايى پروردگار نمى زند.
محال است كه خدا در روز قيامت به كسى بگويد: تو بيا و به اين گناهكار رحم كن و گناه او را به دوش خود بار كن، نه، بلكه فرمود: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى»[3] هيچ سنگين بارى، بار سنگين ديگرى را به دوش نمى كشد. عموى پيغمبر گناه كرده است، به پيغمبر(صلى الله عليه و آله) و خانواده ايشان چه ربطى دارد؟ قرآن مجيد به خانواده ابولهب و پيغمبر(صلى الله عليه و آله) حمله اى نكرده و فقط فرموده است: «تَبَّتْ يَدَآ أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ»[4] قوم و خويش هاى ديگر پيامبر(صلى الله عليه و آله) نيز اهل گناه بودند، اما آتش گناه آن ها دامن پيغمبر(صلى الله عليه و آله) را نگرفت. اين قاعده در قرآن مجيد به اين صورت آمده است: «كُلُّ نَفْسِ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»[5] هر كسى در گرو اعمال خوب و زشت خود مى باشد.
اگر همه عالم اهل گناه شوند؛ چون طبيعت گناه وارد كردن زيان است، اما زيان آن متوجه گناهكار است. يعنى ما آزمايشگاه نداريم كه وقتى پرونده گناه را به آنجا ببريم و بگوييم: شما زيان هاى اين صد گناه را در آزمايشگاه تجزيه كنيد، به گونه اى كه خود گناه بماند، اما زيانش نماند. اصلاً چنين چيزى نمى شود. مثل اين است كه كسى نمك را بردارد و به آزمايشگاه ببرد، بگويد: شورى آن را بگير. اگر زيان گناه را بگيرند، ديگر به آن گناه نمى گويند اصلاً خدا براى همين مضرّ بودن، گناه را حرام كرده است.
اگر مشروب حرام است؛ چون مست مى كند، پس اگر مست كنندگى آن را بگيرند، مانند سركه مى شود و ديگر مشروب نيست. ذات گناه ضرر و زيان دارد و قابل جدا كردن نيست و اگر جدا شود، ديگر گناه نيست؛ يعنى عنوان گناه را ندارد. همچنين اگر تمام جمعيت جهان دست به دست هم بدهند و بگويند: خدايا! ما همه مى خواهيم صد در صد سالم باشيم و هرچه خوبى در اين عالم هست، انجام دهيم، سرشت خوبى ها نيز منفعت است و نمى شود از آن گرفت و منفعت خوبى ها نيز شعور دارد و فقط در جيب انجام دهنده مى رود، در چنين صورتى، دستگاه پروردگار از خوبى خوبان، سودى نمى برد.
اينجا محبت خدا مطرح است كه به آن دو فرمود: به اين درخت نزديك نشويد، اگر مفهوم اين درخت را گسترده تر كنيم و معناى آن را وسعت دهيم و بگوييم: فرزند آدم! به درخت ربا، زنا، رشوه، ستم، غضب، دروغ و در كل، به درخت گناه نزديك نشو در ظاهر شيرين است، اما «فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ»[6] اين حرف پروردگار است.
اين محبت خدا به بندگان است كه: من به تو هشدار مى دهم كه اين خوردن، رفتن و نزديك شدن، ضرر دارد و ضرر آن متوجه خود تو است، نه من. پس در پرونده خدا مى خوانيم: خدا يعنى عاشق، محبّ، خيرخواه و دلسوز انسان، اينكه فرمود: نرو و نخور و حرف ابليس را گوش نده، ريشه در بخل ندارد، بلكه از باب محبت است؛ چون ممكن است كسى بگويد: خدايا! مگر تو بخيل هستى؟ اگر ما زنا كنيم، مشروب بخوريم، ربا بگيريم، چطور مى شود؟ مثل اينكه ما گريبان پدرى را بگيريم و بگوييم: با اين بچه چه كار دارى؟
نمى بينى دارد گريه مى كند؟ بى رحم! پدر نيز مى گويد: تند نرو، داد نكش، عصبانى نشو. من فقط يك كلمه به اين بچه گفتم: اين حبه اى كه دارى مى خورى شكلات نيست بلكه قرص كشنده است، قرص كشنده اى كه اگر به قاطر بدهند بخورد، او را فورى مى كشد. شما به اين پدر مهربان كه جلوى اين ضرر فرزند خود را گرفته است، مى گويى: بى رحم! چرا اين كار را مى كنى؟ آيا اين حرف عاقلانه است؟ حرفى كه در قرآن چندين بار تكرار شده، اين است كه: «وَ أَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ»[7] شما را وادار نكنند كه ناآگاهانه به خدا تهمت بزنيد: كه بگوييد: ميوه اى به درختى چسبيده بوده، مگر خدا بخيل بوده كه گفته: نخور؟ بخيل نبوده، بلكه اسرار پرونده را ما نمى دانيم؛ آن ميوه، قرص كشنده اى بوده كه خدا مى دانسته، نه آدم. خدا از باب محبت گفت: نرويد، كه اگر رفتيد و خورديد: «فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ»[8] اين ضرر دارد. اين يك روى پرونده است. اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز اين بحث را در بستر شهادت مطرح كردند.
خدا خيلى راحت توبه را قبول مى كند، ولى به شرطى كه آن توبه، قراردادى جدى باشد. در دعاى كميل مى خوانيم: «يا سريع الرضا» اى خدايى كه خيلى سريع از بندگانت راضى مى شوى؛ يعنى تا چند دقيقه قبل ناراضى بودى، ولى همين كه با تو قرارداد توبه مى بندد كه ديگر گناه نكند، فورى راضى مى شوى. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: اگر انسان مى دانست كه چه خداى مهربانى دارد، روح در بدن او ديگر نمى ماند و بدن را كنار مى زد؛ «لم تستقرّ ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين»[9] جان انسان در اين قالب و قفس، به اندازه پلك به هم زدنى نيز نمى ماند. ما چون نمى فهميم، مانده ايم. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: اگر انبيا و اوليا مى فهميدند و نمى مردند؛ چون خدا نمى گذاشت كه جان آن ها بدنشان را رها كند، وگرنه روح آن ها بدنشان را رها مى كرد و فوراً مى مردند. مگر ما مى توانيم سنگينى لذت بخش درك محبت خدا را تحمل كنيم.
طرف ديگر اين پرونده، فرشتگان هستند كه در قرآن مجيد است و آن موضع فرشتگان در برابر پروردگار است. فرشتگان در برابر خدا يك موضع دارند. شما هرچه در قرآن و روايات بگرديد، نمى توانيد براى فرشتگان دو موضع پيدا كنيد. پرونده فرشتگان در اين آيه است؛ «لَّايَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»[10]
محال است كه فرشتگان از امر خدا سرپيچى كنند، بلكه هر امرى به آن ها صادر مى شود، به طور قطع به آن عمل مى كنند. «فَسَجَدَ الْمَلئِكَة كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ»[11] امر كرد كه به اين موجود سجده كنيد! همگى سجده كردند. در مقابل امر من، چون و چرا ندارند؛ چون من مالك و خالق هستم و فرشتگان«عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ»[12]
من، يعنى بنده من هستند و از خود اختيارى ندارند؛ چون مالك و كاره اى نيستند و من همه كاره هستم. «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلئِكَة اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكفِرِينَ»[13] ملائكه سجده كردند، يعنى حاضر به قبول ذرّه اى ضرر نيستند؛ چون مى دانند كه گناه (سر پيچى از امر خدا) ضرر است و مى دانند كه ضرر گناه دامنگير خود گناهكار مى شود.
قرآن خيلى لذت دارد و هميشه آيات آن نو است؛ يعنى اگر صد بار آيه اى را براى مردم توضيح بدهم، باز بار صد و يكم، مى بينم كه مطلب نو و حرف جديدى دارد. قرآن خيلى عجيب است. «لَّايَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»[14] زندگى فرشتگان يك كلمه است، كل عالم، كل خير و كل زيبايى ها در همين يك كلمه است، از امر من روى برنمى گردانند، و همگى به امر من عمل مى كنند.
اين ورق دوم پرونده داستان آدم(عليه السلام) بود. اما سومين ورق در ارتباط با ابليس است. ابليس فرشته و از جنس ملائكه نبود، بلكه از جنس جن بود، ولى همنشين ملائكه بود؛ چون شش هزار سال مرا عبادت كرد. عبادت نادرستى نبود، بلكه همه عبادت هايش درست بود، اما با من درگير شد؛ چون به او گفتم: «قَالَ يإبليس مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»[15] من كه امر كردم: همه فرشتگان سجده كنند، همه ملائكه سجده كردند، مگر ابليس. تو چرا سجده نكردى؟ او در اينجا بر طبل منيّت زد؛ گفت: اين آدم را از خاك خلق كردى و خاك سرد و يخ است، اما ماده وجودى من از آتش و حرارت است، من از او بهتر هستم، پس تو بيخود به من گفتى كه به اين خاك سجده كن، خداى متعال در جوابش فرمود: «قال فأخرُج منها فإنَّك رجيم* و انَّ عليك لعنتي الي يوم الدّين»[16]
اينجا آغاز درگيرى است. ببينيم اين درگيرى به كجا كشيد؟ گفتم: از اين پيشگاه با عظمت من بيرون برو. اى موجودى كه سزاوار سرزنش، ذلّت، تبعيد و لعنت من هستى. لعنت يعنى چه؟ كلمه لعنت در قرآن يعنى چون خدا مى دانست كه اين موجود متكبر سجده نمى كند، به او گفت: برو و تا روز قيامت اين تكبر تو در برابر امر من، هر چه كه در رحمت دارم، به روى تو قفل ابدى زدم. اين ضرر گناه است.
ابليس عصبانى شد و گفت: مرا با لعنت خود بيرون مى كنى؟ من مى روم، اما: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الُمخْلَصِينَ»[17] سر راه دين تو مى نشينم، و به عزّت جلال تو قسم كه هر چه مرد و زن خلق كنى، از صراط مستقيم بيرون مى اندازم، تا آن ها نيز مانند من رجيم و لايق لعنت شوند. ببينيد كه لجبازى سر از كجا درآورد؟ گفت: همه مرد و زن را گمراه مى كنم كسانى كه در صراط خدا هستند، از راه راست بيرونشان مى آورم.
خدا به او گفت: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ»[18] من نيز در قيامت تو و هركسى كه به تو اقتدا كرده باشد، به جهنم مى برم. من به بشر عقل مى دهم، صد و بيست و چهار هزار پيامبر(صلى الله عليه و آله)، قرآن، دوازده امام(عليه السلام) ماه رمضان و عالم ربانى مى فرستم، اگر تو اين ها را از راه مستقيم بيرون ببرى، هر كس با بودن اين ها از جاده من بيرون رود، در قيامت، جهنم را از تو و آن ها پر مى كنم. در اين پرونده فعلاً حساب ما پاك است، ما جزء اين پرونده نيستيم؛ چون ما هنوز در صراط مستقيم هستيم. ما فعلاً از اين صفحه پرونده بيرون هستيم.
اما ورق آخر پرونده، مربوط به آدم و همسرش(عليهما السلام) است: «وقلنا يَادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتَما وَلَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ»[19] شما به بهشت برويد و از درخت هاى آن استفاده كنيد، اما به اين درخت نزديك نشويد، اين مانند ميوه هاى ديگر نيست. بدن و روح شما را خراب مى كند، علاوه بر اين، من مى گويم نخوريد، پس نهى مرا احترام كنيد و اگر بخوريد: «فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ* فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطنُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ»[20] ضرر مى كنيد. ابليس آمد و فتنه گرى كرد؛ قسم خورد و بالاخره آن ها را لغزاند تا از آن ميوه خوردند. خدا نمى گويد: من از بهشت بيرونشان كردم، بلكه مى گويد: شيطان باعث شد تا بيرون بروند. آن ها روى زمين آمدند.
اكنون اوج زيبايى توبه را ببينيد كه چگونه اين مرد و زن متواضعانه اشك مى ريختند: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخسِرِينَ»[21] خدايا! ما به خودمان ضربه زديم؛ چون تو گفتى، اما ما گوش نداديم. نمى گويند: ما را بيامرز، بلكه به قدرى ادب در كلام آن ها موج دارد كه در اينجا گفتند: ما بد كرديم، اما اگر تو ما را نيامرزى-نيامرزيدن ما حق است- و به ما رحم نكنى، ما از خاسرين خواهيم بود.
در سوره بقره مى گويد: اين ها توبه واقعى كردند: «فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبّهِ كَلِمتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»[22] من قبول كردم؛ چون من در پذيرفتن توبه، بسيار قوى هستم، توبه توبه كار را رد نمى كنم. و او را سرزنش نمى كنم. شما مى توانيد زيبايى و حال توبه توبه كاران عالم، آيات توبه و برخورد خدا را با تائبان، با حدود هشتاد داستان، در قرآن مطالعه كنيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
حجة الاسلام و المسلمین انصاریان
[1].بقره/ آيه 35
[2]. نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 303
[3].فاطر/ آيه 18
[4].مسد/ آيه 1
[5].مدثر/ آيه 38
[6]. بقره/ آيه 35
[7].اعراف/ آيه 33
[8]. بقره/ آيه 35
[9].عيون اخبار الضا عليه السلام/ج1/ص169
[10].تحريم/ آيه 6
[11].ص/ آيه 73
[12]. انبيا/آيه 26
[13]. بقره/ آيه 34
[14].اعراف/ آيه 12
[15]. ص/ آيات 75
[16]. ص/ آيات 77و78
[17]. ص/ آيات 82
[18]. ص/ آيات 85
[19]. بقره/ آيه 35
[20]. بقره/ آيه 35و36
[21]. اعراف/ آيه 23
[22]. بقره/ آيه 37