شیطان؛ حجاب بین انسان و خدا

با عنایت به آیات قرآن کریم، اهل بیت علیهم السلام فرموده اند که اگر انسان دچار چهار حجاب شود، تمام درهای رحمت حق به روی او بسته می شود؛ امّا این بدان معنا نیست که او در این چهار حجاب تا ابد اسیر می ماند و راه نجاتی برایش نیست؛ زیرا وجود مبارک حضرت حق برای آنان که دچار این حجاب ها هستند، راه نجاتی قرار داده که این راه به تعبیر قرآن کریم «انابه» است.

مراد از «انابه» این است که مردم از این که به خدا پشت کرده اند، غمگین باشند و دوباره به خدا رو کنند؛ در این مقام است که همة درهای بسته به روی آنها باز می شود و نجات پیدا می کنند.

این چهار حجاب بر اساس تعالیم قرآن کریم از این قرارند:

همچنان که در گفتارهای قبل بیان داشتیم، شیطان دشمنی است که میان انسان و پروردگار فاصله می شود و نمی گذارد نور فیوضات حق به انسان برسد؛ از این رو، قرآن مجید بارها از این موجود به «عدوٌ مبين» یاد کرده است، از جمله در این آیه : « أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين »[1] اى فرزندان آدم! آيا به شما سفارش نكردم كه شيطان را مپرستيد كه او بى ترديد دشمن آشكارى براى شماست؟

در قرآن، وقتی کلمة «عهد» کنار «الی» می آید، دیگر به معنای پیمان و قرارداد نیست؛ بلکه به معنای سفارش و وصیت است. بدین ترتیب، معنی آیه این است که آیا به شما فرزندان آدم سفارش و وصیت نکردم که از شیطان فرمان نبرید و او را عبادت و بندگی نکنید که بی تردید او دشمن آشکار شماست؟

به راستی، چه قدر به انسان سفارش شده که تابع شیطان نباشد!؟ مگر نه این است که شیطان همان موجود سرکشی است که هم ضد خداست و هم می خواهد ضد خدا بسازد؟ اگر او تنها خودش را در ضد بودن با خدا محدود می کرد و کاری به کار فرزندان آدم نداشت، مشکلی در کار نبود و سفارشی هم لازم نمی آمد؛ ولی مسأله این است که این موجود در هر لباسی که باشد، به دشمنی با انسان بر می خیزد. برای مثال، شیطان در زمان حضرت سیدالشهداء علیه السلام به شکل یزید، در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام به صورت نمرود و در زمان وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به صورت رؤسای مکّه ظاهر شده بود که قرآن از آنها به شیاطین تعبیر کرده است؛ دقّت شود! نه حزب یا مرید شیطان، بلکه خود شیطان.

« وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُون » [2]

و اين گونه براى هر پيامبرى، دشمنانى از شياطين انس و جن قرار داديم كه براى فريب مردم همواره گفتارى باطل، ولى به ظاهر آراسته و دلپسند به آن ها القاء مى كنند و اگر پروردگارت مى خواست، چنين نمى كردند؛ پس آنان و آنچه را به دروغ به هم مى بافند واگذار.

خدای متعال در این آیه پیامبر خویش را دلداری می دهد که شیاطین فقط مزاحم تو نشده اند؛ بلکه هر پیامبری از پیامبران الهی این مزاحمان را داشته است. البته شیاطین مزاحم خود پیامبران نمی شدند، چون به آنها دسترسی نداشتند؛ بلکه مزاحمت خطرناکی که آنها داشتند، این بود که به فرمودة قرآن مجید، راه مستقیم الهی را با وسوسه هاشان به مردم بیراهه نشان می دادند و می گفتند که این جادّه انحرافی است و به جایی نمی رسد. در روزگار ما هم تلقینات بعضی از مردم که گاهی به افراد متدیّن می گویند: این همه نماز خواندی به کجا رسیدی؟ این همه روزه گرفتی چه شد؟ این همه با اهل بیت در ارتباط بودی به چه رسیدی؟ و... از همین باب است. این وسوسه ها در آنان که نسبت به راه حق و قرآن بینایی کافی ندارند، اثر می کند؛ امّا آن عدّه که بینایی و بصیرت دارند، به فرمودة قرآن مجید، در پاسخ چنین سؤالاتی می گویند: « وَ قيلَ لِلَّذينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً لِلَّذينَ أَحْسَنُوا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقين »[3] و هنگامى كه به پرهيزكاران گويند: پروردگارتان چه چيزى نازل كرد؟ گويند: خير را [كه قرآن هدايت گر است و سراسر آياتش وحى الهى است، نازل كرد] براى كسانى كه نيكى كردند [پاداش] نيكويى در اين دنياست و همانا سراى آخرت بهتر است و سراى پرهيزكاران چه نيكوست!

شیاطین می پرسند: مگر خدا برای شما چه کرده و چه فرو فرستاده؟ آنها می گویند: او همة خوبی ها را برای ما فرستاده است: بدن سالم، چشم سالم، عقل سالم، پوست سالم، چارچوب سالم، زبان گویا، پیامبران، قرآن، زندگی در عالم هستی و پس از مرگ نیز لقاء خدا، مقام قرب، بهشت و همنشینی با انبیاء. کدام خیر را خدای متعال برای ما نفرستاده است تا شما به یاوه بگویید: «ما ذا انزل ربکم».

این پاسخ مردم بصیر است؛ امّا همة مردم این بصیرت را ندارند و با وسوسه گری های شیاطین جن و انس راه حق را گم می کنند، دلسرد می شوند و در نهایت از همة خیرات دور می شوند و بدین ترتیب، شیطان بین آنان و خدا حجاب می شود و دیگر فیوضات حق، جز همین آب و نان و زندگی ظاهری به آنها نمی رسد.

برنامه های شیطان

برای شناخت راه حق از باطل و درک درست حجاب بودن شیطان، شناخت برنامه های او در درجة اوّل اهمیّت قرار دارد. شیطان که در هر روزگاری به صورتی است و خدای متعال او را دشمن انسان معرّفی کرده و سفارش فرموده که او را بندگی نکنید، برنامه هایی دارد که همة انسان ها را به آنها دعوت می کند. قرآن در این باره می گوید:

« الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» [4] شيطان، شما را [به هنگام انفاق مال با ارزش] از تهيدستى و فقر مى ترساند و شما را به كار زشت [چون بخل وخوددارى از زكات و صدقات] امر مى كند و خدا شما را از سوى خود وعدة آمرزش و فزونى رزق مى دهد و خدا بسيار عطا كننده و داناست.

در این آیه، پروردگار دو برنامة خویش را به همراه دو برنامة شیطان برای انسان بیان می کند تا معلوم شود که شیطان کیست.

یکی از برنامه های شیطان «يعدکم الفقر» است؛ یعنی تا انسان برای کار خیری دست به مال خود می برد، او را از تنگدستی و تهیدستی می ترساند و می گوید: چراغی که به خانه رواست، بر مسجد حرام است! به تو چه ربطی دارد که در کار خدا دخالت می کنی؟ اگر خدا نمی خواست که این فرد فقیر نمی شد! تو زحمت کشیدی و عرق ریخته ای تا پول درآوری؛ برای چه می خواهی آن را اینجا هزینه کنی؟ درمانگاه و مدرسه و بیمارستان را دولت باید بسازد و از یتیم ها و معلول ها هم او باید نگهداری کند؛ تو برای چه می خواهی پول بدهی؟ تو فردا عروس و داماد و نوه داری، امروز باید برای فردا ذخیره کنی و اگر بخواهی این طور در راه خدا هزینه کنی، هم خودت گرفتار می شوی و هم خانواده ات. این دعوت و سخن شیطان است.

پروردگار عالم، در پاسخ وسوسه های شیاطین، ابتدا خزائن آسمان و زمین را از آن خود می خواند و سپس می فرماید:

« مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ » [5] هر كس كار نيك بياورد، پاداشش ده برابر آن است و آنان كه كار بد بياورند، جز به مانند آن مجازات نيابند و ايشان مورد ستم قرار نمى گيرند.

یعنی اگر کسی تومانی در راه خدا هزینه کند، خدای متعال ده برابر آن را به او بر می گرداند. حتّی در برخی روایات، پاداش بعضی اعمال خیر تا هفتاد برابر است.

برنامة دوم شیطان، دعوت مردم به فحشاست. او همواره انسان را وادار به ارتکاب فحشا می کند، یعنی به انجام کارهای زشت فرا می خواند؛ در حالی که خدای متعال انسان ها را به مغفرت و آمرزش خود دعوت می کند تا بر کار خیر آنان بیافزاید؛ « وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ ».[6]

گاهی لطف و رحمت پروردگار بر بندگان خویش عجیب است. کسی در راه خدا ثروتش را می گذارد؛ ولی او احسان آن شخص را با پول و باغ و ویلا و ماشین جبران نمی کند، بلکه ارزشمندتر از آن را به او عطا می کند. برای نمونه، وجود مبارک خدیجة کبری سلام الله علیها ثروتش را با نیّت خالص برای خدا هزینه کرد؛ امّا پروردگار ثروت او را با پول و ثروت بیشتر در دنیا جبران نکرد؛ زیرا نیّت والای آن حضرت با ثروت جبران نمی شد. در عوض، خدای متعال فرزندی چون فاطمة زهرا سلام الله علیها به او عنایت کرد که برترین زنان عالم است. در آخرت نیز خدای متعال یازده امام و امّ الأئمّه علیهم السلام را به او ارائه می کند و می گوید: این نتیجة دین، ایمان، اخلاق و انفاق توست. بهره ای که ایشان در قیامت از دختر بزرگوارش و یازده امامی که مادر آنان است می برد، چه بهره ای است و چه کسی می تواند آن را حساب کند؟

یک روز، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از قبرستانی عبور می کردند، به یاران خویش فرمودند: عجله کنید تا زودتر از قبرستان بیرون برویم! امّا چند روز بعد که از همان راه بر می گشتند، قدم های مبارک را کند کردند و فرمودند: آهسته برویم! یکی از اصحاب گفت: یا رسول الله، چند روز پیش که از اینجا عبور کردیم، فرمودید: تندتر برویم و امروز گفتید: آهسته برویم! علّت چیست؟

حضرت فرمودند: آن روز میّتی را عذاب می کردند و من طاقتش را نداشتم؛ ولی امروز دیدم او در خوشی و رفاه است. از جبرئیل سبب را پرسیدم، گفت: فرزندی که از او به جا مانده در مدرسه از معلّم خود «بسم الله الرحمن الرحیم» را یاد گرفته است. تا این فرزند این عبارت را خواند، خدای متعال فرمود: فرزند این مرد مرا «رحمان و رحیم» می خواند و من حیا می کنم که او مرا با این وصف بخواند و پدرش در عذاب باشد؛ برای همین او را می بخشم.

آنجا که مسلمانی معصیت کار با «بسم الله» فرزندش از آتش نجات پیدا می کند، بهرة خدیجة کبری سلام الله علیها از فرزندانش چه خواهد بود؟ والله العالم!

یادم هست در یکی از روزهای سرد تهران، در یکی از خیابان های فرعی پیاده راه می رفتم که دیدم مرد موقّر و باادبی کنار در یکی از منازل ایستاده است. به چند قدمی ایشان که رسیدم، سلام کرد و مرا به منزل خویش دعوت کرد و گفت: می خواهم موضوعی را به شما بگویم!

آن روزها، امنیّت کم بود و تردید داشتم که داخل بروم یا نه؟ بالاخره با توکّل بر خدا داخل شدم. منزل حیاط بسیار باصفایی داشت. ساختمان هم دو طبقه بود. وقتی رفتیم طبقة بالا و نشستیم، آن مرد خانمش را نیز صدا کرد و به ایشان گفت: کسی که گاهی حرفش را با هم می زدیم، ایشان است! خانمش هم زن موقّر و با حجابی بود. ایشان هم آمد و نشست.

پس از آن، مرد گفت: من زیاد پای منبر نمی روم؛ امّا گاهی در جلسات شما شرکت کرده ام و طبق همان حرف ها چند معامله با خدا انجام داده ام.

البته ایشان نگفت چه معامله ای، ولی از ظاهر امر معلوم بود که معاملة مالی در میان بوده است؛ زیرا ثروتمندان بهترین معامله ای که می توانند با خدا بکنند، معاملة مالی است؛ همان طور که یک عالم بهترین معامله ای که می تواند با خدا بکند، آموختن آن به دیگران است و معاملة شخصی که در میان مردم آبرویی دارد، مایه گذاشتن از آبرویش است. دلیل مطلب هم این است که خدای متعال در وصف متّقین فرموده است : « وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ »[7] از هر چه روزی آنان کرده ایم، انفاق می کنند.

او گفت: من چند معامله با خدا کردم؛ امّا هر چه صبر کردم ببینم خدای متعال چگونه آن را ده برابر می کند، خبری نشد. مدّتی گذشت. گذرنامة پسرم آماده بود تا با بالاترین نمره ها وارد یکی از دانشگاه های معتبر آمریکا شود. وضع مالی من هم آن قدر خوب بود که می توانستم در آنجا برایش خانه ای بخرم. رشته ای هم که قرار بود در آن تحصیل کند، از مهم ترین رشته های روز جهان بود و فارغ التحصیلان آن را بسیار گرامی می داشتند.

به هر حال، یک هفته به پرواز مانده بود که پسرم آمد و من و مادرش را صدا کرد و خیلی نرم از ما پرسید: چه قدر به من علاقه دارید؟ گفتیم: خیلی. گفت: شما با این علاقه ای که به من دارید، خیر مرا می خواهید یا نمی خواهید؟ گفتیم: خیر تو را می خواهیم. گفت: من تحقیق کردم و دیدم که خیر من در این است که به جای آمریکا به قم بروم تا علوم اهل بیت علیهم السلام را یاد بگیرم و این چند سالة عمر را به اهل بیت علیهم السلام خدمت کنم. نظر شما چیست؟ گفتیم: باشد. فردا با هم می رویم قم و خانه ای می گیریم و هر دختری را هم که بخواهی، از همکاران و هم صنف ها برایت خواستگاری می کنیم. مادرش هم به او گفت: تو اگر در آمریکا دکترا بگیری، باعث روسفیدی من نزد فاطمة زهرا نیستی؛ امّا اگر بخواهی به اهل بیت علیهم السلام خدمت کنی، سبب روسفیدی خواهی شد.

گفت: پسرم الآن در قم است، دروس سطح را خوانده و مشغول به حکمت و فلسفه و عرفان است و انسان به درد بخوری برای دین خداست. این مزدی بود که خدا به من داد و اسباب شگفتی ام شد.

پنج سالی از این ماجرا گذشت و من این پدر را ندیدم. بعد از آن، وقتی ایشان را دیدم، از پسرشان پرسیدم و گفتم: دلم می خواهد ایشان را ببینم. گفت: هم او به آنچه می خواست رسید و هم من. با برنامه ای که او داشت و راهی که در پیش گرفته بود، رستگار شد و خدا از این بابت مزد ما را داد؛ ولی در نهایت برای اینکه نمرة کامل به ما و به او بدهد، او را از ما گرفت؛ زیرا حدود یک ماه پس از ملاقاتمان، او سرطان گرفت و نزد خدا رفت. از آن روز، ما جزو گروه صابران شدیم و کانالی هم به صلوات و رحمت خدا برایمان زده شد؛ زیرا خدای متعال می گوید:

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ *» [8] و بى ترديد شما را به چيزى اندك از ترس و گرسنگى و كاهش بخشى از اموال و كسان و محصولات [نباتى يا ثمرات باغ زندگى از زن و فرزند] آزمايش مى كنيم. و صبركنندگان را بشارت ده، همان كسانى كه چون بلا و آسيبى به آنان رسد، گويند: ما مملوك خداييم و يقيناً به سوى او باز مى گرديم. آنانند كه درودها و رحمتى از سوى پروردگارشان بر آنان است و آنانند كه هدايت يافته اند.

چنین ایمانی را چه کسی می تواند با سال ها تحصیل کسب کند؟ و اصلاً مگر رسیدن به چنین جایگاهی از چنین راه هایی ممکن است؟ آری، سنّت پروردگار این نیست که همواره مقابله به مثل کند و در مقابل پول فقط پول بدهد؛ بلکه گاهی در برابر آن ایمان یا فرزند صالح و... به انسان می بخشد. خدیجة کبری مصداق بارز این معناست که خدای متعال در برابر ثروتش آبروی دنیایی و اخروی، ایمان قوی، فرزند مبارک و ذریه پاک و صالح به او عطا فرمود. مقامی که با هزینه کردن همة دارایی جهان هم نمی توان آن را برای لحظه ای از آن خود کرد.

« وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ ».[9] سفرة پروردگار خیلی گسترده است و او بهتر می داند با بندگانش چگونه معامله کند یا به کجا دعوتشان نماید و چه مزدی به آنها بدهد. این میزان شناخت برای هر انسانی لازم است تا بتواند حجاب ها را کنار بزند و به هر چه خدا به آن دعوت کرده، لبیک گوید و از آنچه شیطان به آن دعوت می کند، دور بماند.

آیة دیگری که پرده از برنامة شیاطین بر می دارد، در سورة مبارکة بقره است: « أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ »[10] شیاطین شما را به آتش جهنّم دعوت می کنند.

در حالی که دعوت خدا این است: « وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ »[11] و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [به وسعتِ] آسمان ها و زمين است، بشتابيد؛ بهشتى كه براى پرهيزكاران آماده شده است.

وقتی انسان این آیات قرآن را می فهمد، اوّلاً لذّت می برد، ثانیاً مصونیت پیدا می کند و ثالثاً با این فهم و شعور و معرفت، شیطان را در مقابل خود به شدّت ضعیف می بیند. اصولاً با فهم قرآن است که انسان از بودن با خدا، از عبادت او، از دست گذاشتن در دست انبیاء و از همراه شدن با امامان لذّت می برد و حاضر نیست چیزی غیر از خدا بخواهد؛ زیرا

  • خلاف مروّت بود که اولیا تمنّا کنند از خدا جز خدا

در روایات آمده است که وقتی می خواستند حضرت ابراهیم علیه السلام را با منجنیق به داخل آتش گداخته پرتاب کنند، جبرئیل به خدای متعال عرض کرد: خدایا، در همة عالم همین یک دوست را داریم و این را هم دشمنان دارند می سوزانند!

از پروردگار خطاب رسید که برو و اگر کمکی خواست، برایش انجام بده! جبرئیل نزد حضرت آمد و گفت: من چه کار می توانم برایت بکنم؟ گفت: هیچ! گفت: دارند تو را در آتش می اندازند! گفت: مرا به عشق کسی دارند در آتش می اندازند که خالق من است. تو چه کار می خواهی برای من بکنی؟ گفت: آمده ام کاری برایت بکنم و مانع شوم. گفت: «علمه حسبی» همین که او دارد مرا می بیند و به حالم آگاه است، مرا کافی است. برو و میان من و محبوبم فاصله نشو!

چنین ایمانی بود که آتش را بر ابراهیم «برد و سلام» کرد که اهل دل آن را به «گلستان» تعبیر می کنند. آری، اگر انسان دعوت حق را بفهمد و از شیاطین دور باشد و این حجاب میان او و خدا نباشد، از بودنش در این دنیا لذّت می برد و از عبادت، خدمت و حتّی مصائبش غرق سرور می گردد و در همه حال استدعا می کند: «فلا تخيّب بوجهک الکريم عنی».

حجت الاسلام انصاریان