تاریخ: نهم شهریور ماه 1396
محمدعلی جهان آرا که بود و چه کرد؟
روزنامه ابتکار
علیرضا صدقی
بعضی روزها در تاریخ ماندگار است. بعضی روزها را نمیشود و نمیتوان تکرار کرد. روزهایی که سراسر غرورند و ایثار و گذشت. روزهایی که تاریخ میسازند. مقاومت خرمشهر بیگمان یکی از همین روزهاست. مقاومتی کم نظیر که تمام معادلات نظامی ارتش عراق را به هم ریخت. ایستادگی گوشت و پوست و استخوان در برابر فشنگ و تانک و مسلسل؛ صبوری مادرها و بچهها، از جانگذشتگی جوانترها، عاشقی کردنهای پشت دیوار دفاع و... هرگز از تاریخ ایران زمین پاک نخواهد شد. گروهی از جوانهای غیرتمند آن روزها از خاک خرمشهر و خوزستان دفاع میکردند. در میان همه اینها محمدعلی جهان آرا از جنس دیگری بود. فرمانده سپاه خرمشهر که تا آخرین روز مقاومت در سنگر ماند و با دشمن مبارزه کرد.
محمدعلی جهان آرا در سال 1333 در خرمشهر متولد شد. شهری زیبا با مردمی خونگرم و دوست داشتنی که خاطره دلاوریهایشان برای همیشه در تاریخ کشور باقی خواهد ماند. نوجوان بود، حدودا سیزده ساله که پایش به فعالیت های دینی در مساجد و هیات های مذهبی باز شد. به مسجد می رفت، در کلاس های آموزش و تفسیر قرآن شرکت می کرد و عضو ثابت جلسات هفتگی هیات های مذهبی بود. در تمام این کارها برادر بزرگش «علی» مشوق و راهنمایش بود. یک سال بعد برادرش او را با یک گروه مبارز مخفی به نام «حزب الله خرمشهر» آشنا کرد و محمد بی درنگ وارد آن شد. دو سال بعد یعنی در 1351 گروه حزب الله توسط عوامل ساواک شناسایی شد و تمام اعضایش از جمله محمد دستگیر و زندانی شدند. محمد به همراه دیگر اعضای گروه در دادگاه نظامی محاکمه شد و به خاطر سن کمش او را به یک سال زندان محکوم کردند. سال بعد وقتی که از زندان آزاد شد از او تعهد گرفتند و تهدیدش کردند که اگر بار دیگر وارد فعالیت های سیاسی شود به شدت با او برخورد خواهند کرد. اما این تعهد و این تهدید نتیجهای جز مخفی شدن فعالیت سیاسی او نداشت.
در سال 1354 محمد دیپلمش را گرفت، در کنکور دانشگاه قبول شد و برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد. در دانشگاه فعالیت های سیاسی او همچنان ادامه داشت. او به همراه دوستانش انجمن اسلامی مدرسه عالی بازرگانی را پایه گذاری کرد. اعلامیه های انقلابی و جزوه ها و بیانیه های ضدرژیم توسط این انجمن اسلامی میان دانشجویان توزیع میشد.
در سال 1355 محمد به عضویت گروه «منصورون» که یک گروه مذهبی معتقد به مبارزه مسلحانه بود، پیوست. از جمله فعالیت هایش در این گروه حمل مقداری اسلحه از تهران به اهواز در سال 1356 بود که علیرغم باخبر شدن ساواک از این کار آن را با زیرکی و مهارت انجام داد و نگذاشت که اسلحه ها به دست مامورین ساواک بیفتد.
از آن پس محمد فعالیت های انقلابی خود را چه در زمینه مبارزه مسلحانه و چه در زمینه فعالیتهای تبلیغی و آگاه کنند گسترش داد. شهر به شهر می رفت و با انقلابیون ارتباط برقرار می کرد. گاهی در اهواز بود، گاهی در تهران، گاهی در کاشان بود و گاهی در قم. همزمان با اوج گیری فعالیت او برادرش علی در درگیری با نیروهای ساواک به شهادت رسید. این اتفاق او را در ادامه مسیری که در پیش گرفته بود مصمم تر می کرد.
وقتی که تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه در روزهای بهار و تابستان 1357 بالا گرفت محمد نیز به همراه دوستانش با فعالیت های چریکی و مسلحانه به حرکت مردم یاری می رساند. در یکی از روزهای پاییز سال 57 هنگامی که نیروهای نظامی به سمت مردم تظاهر کننده اهواز تیراندازی می کردند، محمد و دوستانش وارد عمل شدند و طی یک درگیری سنگین نیروهای نظامی را مجبور به عقب نشینی و فرار کردند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر برگشت. او و دوستانش در خرمشهر گروهی تشکیل دادند به نام کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر. هدف این کانون حراست از نظام نوپای انقلابی در برابر حملاتی بود که از طرف بازماندگان رژیم و یا طرفداران تجزیه خوزستان به آن می شد.
در سال 1358 محمد ازدواج کرد. همسر او خانم صغرا اکبرنژاد است که سال ها علیه رژیم شاه جنگیده و در زندان با خاله محمد آشنا شده بود. خاله محمد زمینه آشنایی این دو را فراهم کرد. آنها مدت ها با یکدیگر مراوده و همکاری انقلابی داشتند و سرانجام در سال 58 محمد به دختر جوان هم رزمش پیشنهاد ازدواج داد و او پذیرفت. ازدواجشان چون دیگر هم ردیفان آنها در نهایت سادگی برگزار شد. و آنها زندگی صمیمانه ای را آغاز کردند. آن روزها محمد سخت درگیر مسئولیت هایی بود که بعد از انقلاب بر شانه اش گذاشته شده بود. او فرماندهی سپاه خرمشهر را برعهده گرفت و هم زمان جهاد سازندگی خرمشهر را نیز پایه گذاری کرد. علاقه او به عمران و آبادانی و نجات مردم خرمشهر از محرومیت به حدی بود که در سپاه هم یک «واحد عمرانی» راه اندازی کرد.
مدتی بعد جنگ چون مهمانی ناخوانده از راه رسید و رنگی دیگر به همه چیز داد. نیروهای ارتش عراق در تجاوزی همه جانبه خرمشهر را به محاصره درآوردند. جهان آرا و نیروهای سپاه دوش به دوش سایر مردم خرمشهر دلیرانه از شهر دفاع کردند و دشمنی را که رویای فتح بیست و چهار ساعته خوزستان در سر داشت 45 روز پشت دروازه های شهر نگاه داشتند. اما این گروه جان بر کف بی سلاح از هیچ سو تقویت نمی شد. تماس های مکرر جهان آرا با جانشین فرمانده کل قوا(بنی صدر) برای گرفتن کمک به جایی نرسید. انتظار برای رسید قوای کمکی از دقیقه و ساعت گذشت و به روز و هفته رسید. مدافعین خرمشهر یک به یک بر خاک افتادند و سرانجام دشمن از روی انبوه جنازه ها گذشت و شهر را به تصرف درآورد. جهان آرا و قلیلی از یارانش که عقب کشیده بودند خود را برای نبردی مجدد آماده می کردند. عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا جان تازهای به جبهه ها داد. نیروهای سپاه، ارتش و بسیج یک دل و متحد شدند و به دشمن یورش آوردند. اولین گام آنها شکستن محاصره آبادان بود که چون خرمشهر در آستانه سقوط قرار داشت. این پیروزی بزرگ روحیه نیروهای خودی را به شدت تقویت کرد و امید بیرون راندن دشمن از خانه را در دلها نشاند. و این در مهرماه سال 1360 روی داد.
به دنبال این پیروزی بزرگ در روز هفتم مهر محمد جهان آرا و تعداد دیگری از فرماندهان ارتش و سپاه راهی تهران شدند تا گزارش عملکرد شجاعانه نیروهای خود را به امام خمینی (ره) رهبر انقلاب تقدیم کنند.
در میانه راه هواپیمای حامل آنها دچار نقص فنی شد و سقوط کرد. با سقوط هواپیما، جهان آرا و دیگر مسافران هواپیما به شهادت رسیدند و روحشان که میل جهان خاکی نداشت دوباره راه آسمان را پیش گرفت.