واژگان کلیدی : معرفت، عالم ملکوت، علم، برزخ، قیامت، جهل، خلقت انسان، کهکشان.
مسألة معرفت، در لسان رسول خدا و ائمّة طاهرين علیهم السلام، با فضیلت ترین حقیقتی است که انسان در طول عمر خویش با آن مواجه است. جستجوی معرفت و به دست آوردن آن به قدری مهم است که با آنکه همة انبياء خدا اهل معرفت بودند، از پروردگار عالم درخواست معرفت بيشتر می کردند. خدای متعال در قرآن مجيد به پيامبر اکرم
صلی الله علیه و آله و سلم که معرفت اوّلين و آخرين را با خود داشت این چنین سفارش می کند:
«و قل رب زدني علما»[1] بگو: پروردگارا! بر دانش من بيفزاى.
نتیجه ای که از این آیة شریفه می توان گرفت در حقیقت پاسخ این سؤال نیز هست که آيا ظرف وجود انسان برای پذیرش معرفت محدود است و به ظرف آبی مانند است که وقتي پر شد دیگر گنجایش پذیرش آب بیشتر را ندارد؟ یا اینکه ظرف وجود آدمی برای پذیرش علم و آگاهي و معرفت همواره گنجایش دارد؟
حقیقت این است که وجود انسان هرگز از معرفت پر نمی شود و اگر عمری صدها برابر حضرت نوح علیه السلام، هم داشته باشد و همة روزهای حیاتش را بیدار بماند و جز کسب معرفت به کار دیگری مشغول نباشد باز برای کسب معرفت آماده است. به عبارت دیگر، ظرفيتي که پروردگار عالم براي کسب معرفت به انسان عطا کرده نامحدود است و گسترة آن قابل درک نيست.
آیات قرآن مجید انسان را به کسب معرفت در سه محور فرا خوانده اند: معرفت به خدا، معرفت به وجود خویشتن و معرفت به هستی. کمترین صفاتي که از وجود پروردگار عالم در اختيار انسان قرار داده شده شامل هزار صفت است که مجموع آنها در دعاي جوشن کبير گرد آمده است. فهم همین صفات هزارگانه دريايي از معارف الهی را پیش چشم می نهد که کسی به کنه آن نمی رسد.
مطلب دیگر اینکه پروردگار در حدود هفتصد آية قرآن، از حقايق موجود در عالم هستي سخن به میان آورده است که آدمی مي تواند از طريق آنها به هستي و عناصر آن معرفت پيدا کند.
سومین دعوت قرآن معرفت به وجود خویشتن است. در این باره نیز کافی است بدانیم که تا چند سال پيش ـ طبق آمار ـ در رابطه با انسان هفت ميليون مسأله در علم مطرح شده است که خود رشته معرفتی جداگانه است.
از دیگر دعوت های پروردگار در قرآن، معرفت به عالم ملکوت و ملکوتیان يعني معرفت به اسرار پشت پردة عالم است.
حقیقت این است که اگر انسان بخواهد، می تواند حقايق ماوراء عالم را نیز بفهمد. البته، باید نگاه عقل خویش را در این راه به کار گیرد؛ یعنی همان نگاهی که ابراهیم از دریچة آن به ملکوت آسمان ها و زمين می نگریست:
« وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنين »
[2]
و اين گونه فرمانروايى و مالكيّت و ربوبيّت خود را بر آسمان ها و زمين به ابراهيم نشان مى دهيم تا از يقين كنندگان شود.
گستردگي وجود انسان براي کسب معرفت از توجّه به گستردگی معارفی که او می تواند کسب کند به دست می آید؛ زیرا او مي تواند عارف بالله، عارف به طبيعت، عارف به خود و عارف به ماوراء آسمان ها و زمين شود و مي تواند از فهم ارتباطات عناصر عالم رشته هاي بسيار عظيم علمي به وجود آورد که تاکنون نیز به وجود آورده است. مگر جز این است که این همه کتاب و رساله و اختراع و اکتشاف را در دنیا، از هزاران سال پیش تاکنون، جنس بشر به وجود آورده است؟
این همه در حالی است که آگاهی های ما از هستی و خودمان به قدر سر سوزنی است و در پس پرده های ضخیمی از جهل و نادانی و بدفهمی و خطا و اشتباه زندگی می کنیم؛ زیرا قرآن مجید تصریح می کند که در لحظة مرگ پرده های واقعیت کنار مي رود و نگاه بشر به حقايق نگاهی دقيق مي شود. قرآن می فرماید:
« لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد »
[3]
[به او مى گويند:] تو از اين روز بزرگ در بى خبرى و غفلت بودى، پس ما پردة بى خبرى را از ديده ات [ دیدة بصيرت] كنار زديم. در نتيجه، ديده ات امروز بسيار تيزبين است.
لحظة مرگ لحظه اي است که پروردگار عالم مي خواهد حقايق را تا حدود زیادی در آن براي انسان روشن کند. در عالم برزخ، درک این حقایق در سطحی گسترده تر روی می دهد و در عالم قيامت پرده از همة حقايق برداشته مي شود؛ یعنی کسی در قیامت جاهل نمی ماند، لیکن اين علم تنها براي مؤمنان مفيد است؛ زیرا براي غيرمؤمنان تنها ماية حسرت بیشتر است و در آن روز فهم حقايق ديگر به دادشان نمي رسد.
بدین ترتیب، معلوم می شود که در قيامت هیچ کس جاهل نیست و همة انسان ها از حقايق آگاه مي شوند. از این میان، عالمان مؤمن اهل بهشت و عالمان غيرمؤمن اهل دوزخ اند.
خدای متعال بنا ندارد هیچ جاهلی را در جهنّم جای دهد. اگر کسی در دنيا جاهل ماند، بدین معنا نیست که در قيامت هم جاهل می ماند و مي تواند جهنّم را با جهل خویش نجس کند. بر عکس، جاهلان دنیا عالم وارد قيامت و دوزخ می شوند.
از این رو، در قرآن کريم سخنان دوزخیان را با پروردگار و با خود، بسیار عالمانه می یابیم. کسی که در دنيا جاهل بوده بايد در قیامت دانا شود تا بيشتر عذاب بکشد و کسی که اهل بهشت بوده بايد داناتر باشد تا بيشتر از آن لذّت ببرد.
راستی، کسی که در دنیا قدر و منزلت خویش را نمی شناسد و به دست خویش بر خود ستم می کند و نعمت فهم و ادراک را معطّل می گذارد و هیچ تلاشی برای بیرون کردن سر خویش از لاک حیوانیت نمی کند، چه کسی را می تواند بر محرومیت خویش از نعمت های اخروی ملامت کند؟ به قول حافظ:
-
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه؟[4]
خدای متعال در آیة 12 از سورة مبارکة طلاق می فرماید:
« اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْما »
[5]
خداست كه هفت آسمان و نيز مثل آنها هفت زمين را آفريد. همواره فرمان او در ميان آنها نازل مى شود تا بدانيد كه خدا بر هر كارى تواناست و اينكه يقيناً علم خدا به همه چيز احاطه دارد.
«الله» وجود مقدّسي است که مستجمع جميع صفات کمال است و حضرت او کمترين نقصي در هيچ ناحيه اي ندارد، امّا به تعبیر قرآن در این آیه، او کسی است که هفت آسمان و هفت زمین را آفريده است و ميان اين هفت آسمان و هفت زمين فرمان او به طور دائم در جريان است.
شب هاي تاريک در آسمان دو خط موازي شيري رنگ به چشم می آید که دانشمندان بزرگ از قديم نام آن را کهکشان راه شيري گذاشته اند. در اين کهکشان حدود سيصد ميليون ستاره رصد شده است که منظومة شمسي در آن قرار گرفته و جزء بسیار کوچکی از آن است. نکتة جالب توجّه این است که دانشمندان نجوم در آسمان 30 میلیون کهکشان دیگر مانند راه شیری کشف کرده اند که فاصلة هر کهکشان با کهکشان ديگر دو ميليون سال نوري است و تازه همة اینها در آسمان اوّل قرار دارد. حال، اين سبع سماوات چه مقدار کهکشان دارند و چه اندازه بزرگند را تنها خدا مي داند که فرمانش در آنها در جريان است.
مجموعة بزرگ هستی با ميلياردها جريانی که در طی سالیان دور در آن روی داده سبب پیدایش زمين شده است. پس از آن، خاک بدل به نطفه شده و آن نطفه به انسان بدل گشته است. بدین ترتیب، عجیب نیست اگر بگوییم انسان محصول همة عالم و حاصل همة جريان هاي خلقت است. قرآن کریم خلقت انسان را در «احسن تقويم» می داند؛ یعنی انسان گران ترين جنس عالم است، امّا بدبختانه او خود را به ارزان ترين قيمت ممکن به دشمن خدا می فروشد که قرآن مجيد از اين فروخته شدگان تعبير به «حزب شيطان» مي کند.
يکی از اهداف آفرینش انسان، بر اساس آیة شریفة پیش، دانستن و فهمیدن یا به تعبیر آیه «لتعملوا» است. لامی که بر سر فعل «تعملوا» آمده لام سبب و علّت است؛ يعني خدای متعال انسان را بعد از خلقت هفت آسمان و هفت زمين آفرید تا بداند که: «أن الله على كل شيء قدير و أن الله قد أحاط بكل شيء علما»[6]؛ براي اينکه او ظرف معرفت باشد و خدا را با قدرت بي نهايت و با احاطة علمي اش بر تمام هستي بشناسد.
اگر ظرف وجود انسان از معرفت به خدا نور بگيرد، ارزش پيدا مي کند، ولی اگر جاهل بماند، وزنش با حيوانات يکي است؛ زیرا مطالبی که در قرآن آمده یا حقایقی که در کتب علمي موجود است حقايقي است که هيچ حيواني از آنها آگاه نیست.
آری، انسان بي خبر با حيوان بي خبر هم وزن و هم قيمت و هم ارزش است و حتی ارزشش از آن نیز کمتر است.
علم در چهار موضوع خلاصه شده است
در روايتي از امام صادق علیه السلام، آمده است:
« ُ وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلِّهِمْ فِي أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِك »
[7]
جمیع علم آدمی در چهار چیز خلاصه شده است:
اوّل اینکه انسان باید به پروردگار خود معرفت پیدا کند و او را بشناسد؛ زیرا کسي که از معرفت خدا پر است امواج و جريانات مخالف زندگي، او را نمي شکنند و غرق نمي کنند.
دوم اینکه انسان باید خودش را بشناسد و بداند که او موجودي است که به آسمان و زمين پیوند خورده است.
سوم اینکه انسان باید بداند خدای متعال براي چه او را خلق کرده است.
و چهارم اینکه او باید خطرهاي مربوط به دين خویش را بشناسد.
در حقیقت، با توجّه به این روایت، علم آدمی در چهار موضوع خداشناسي، خودشناسي، مسؤوليت شناسي و خطرشناسي خلاصه شده است.
حجت الاسلام و المسلمین انصاریان